دوشنبه 10 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آن‌چه موسوی می‌گويد و احمدی‌نژاد انجام می‌دهد تکرار تاريخ است، بيژن صف‌سری

بيژن صف‌سری
آن‌چه اين روزها ما ايرانيان ناظر و شاهد بر روند جريانات سياسی کشور خودهستيم چيزی نيست جز دور تسلسل تاريخ که با کمی حوصله در توروق تاريخ اين کهنه‌ديار و تعمق بر آن با پوست و استخوان خود اين واقعيت را احساس خواهيم کرد؛ طرفه آن‌که در اين وانفسا برخی از سياسيون وطن‌پرست ، هوشمندانه در سخنرانی‌های خود، اين دور تسلسل را به رخ می‌کشند، مانند سخنرانی مدبرانه اخير ميرحسين موسوی که در جمع زندانيان سياسی پيش از انقلاب گفته‌است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


آنچه اين روز ها ما ايرانيان ناظر و شاهد بر روند جريانات سياسی کشور خود هستيم چيزی نيست جز دورتسلسل تاريخ که با کمی حوصله در توروق تاريخ اين کهنه ديار و تعمق بر آن با پوست و استخوان خود اين واقعيت را احساس خواهيم کرد طرفه آنکه در اين وانفسا بر خی از سياسيون وطن پرست ، هوشمندانه در سخنرانی های خود، اين دور تسلسل را به رخ می کشند مانند سخنرانی مدبرانه اخير مير حسين موسوی که در جمع زندانيان سياسی پيش از انقلاب گفته است خاصه در اين سخنرانی خطاب به مستمعين خود می گويد "مگر با به زندان انداختن شما رژيم ( سابق ) سقوط نکرد؟ رژيم سقوط کرد. من اثرات اين دستگيری ها را به خاطر دارم ولی پرسش اين است که آيا اين دستگيری ها توانست رژيم شاهنشاهی را حفظ کند؟ و يا در قسمتی ديگر از سخنان خود گفته است " ما که نمی خواستيم فقط حکومت تشکيل بدهيم و به نام اسلام چارچوبی تعريف کنيم ولی از محتوا خالی باشد و از آرمان ها و آرزوهايی که برآمده از مکتب و اعتقادات ما بود هيچ نشانی نداشته باشد. اگر قرار باشد که نظام باقی بماند ولی با پر کردن زندان ها يا با زدن و گرفتن دانشجويان و کارگران مسلمان، هنرمندان و سينماگران و روزنامه نگاران آيا می توان از چنين نظامی در جهان دفاع کرد؟"
آنچه مير حسين موسوی اين سيد هنرمند و معتقد به آرمان های انقلاب ۵۷ ، در جمع زندانيان سياسی پيش از انقلاب گفته است واقعيتی است انکار ناپذير که به واقع بايد بر آن تعمق داشت خاصه در پرسشی که در دفاع از انقلاب مطرح می سازد که در اين پرسش ناريخی به نوعی همه افتخارات ما نه تنها در نزد جهانيان بلکه در نزد نسل پس از انقلاب زير سوال برده می شود ، چرا که انقلاب ۵۷ برای همه ملل تحت ستم الگويی شد مثال زدنی تا بدانجا که حتی دشمنان انقلاب در عين شوک زدگی محبور به تحسين همت ملتی شد ند که با يک پارچگی و همبستگی ، به اميد وصال ازادی ، خود را از يوغ ظلم رهانيده بود ند ، اما امروز چه ؟ آيا امروز نسل من که متهم به انقلابی بودن است ، نه به جهانيان ، بلکه به نسل امروز در چرايی بيراهه رفتن آرمان های انقلاب ، قادر به پاسخگويی نيز هست ؟
اما در باب ديگر سخن نخست وزير منتخب امام که در جمع زندانيان سياسی پيش از انقلاب ، که گفته است ، آيا اين دستگيری ها توانست رژيم شاهنشاهی را حفظ کند؟ اين جمله مرا بياد نقل حکايتی از مرحوم آيت الله حاج آقا رضا تهرانی می اندازد که می گفت :در آن ايامی که در زندان قزل قلعه محبوس بوديم ( سال های پس از کودتای ۲۸ مرداد ) يک روز ديدم يکی از نگهبانان زندان فريادش بلند است ، پرسيدم چه شده ؟ گفت ، من به اين آقايان زندانی پيشنهاد کردم ( شايد همين زندانيانی بودند که با مير حسين موسوی ملاقات داشتند ) هر کدام يک خاطره در دفتر خاطراتم بنويسند تا در زندگی بکارم آيد اما هيچکدام حاضر نشدند مطلبی در دفترم بنويسند.حاج آقا رضا زنجانی گفت به آن مرد زندانبان گفتم ، دفتر و قلم راحا ضر کن تا من بنويسم ، زندانبان با خوشحالی رفت و دفتر و قلم را آورد و من در دفتر خاطرات او چنين نوشتيم :
چنانچه اگر محقق و يا جامعه شناسی وارد کشوری شد و بخواهد از اوضاع اجتماعی ، اقتصادی و يا سياسی آن کشور و عملکرد حکومتش اظلاع دقيقی به دست آورد ، به نظر من بهترين راهی که برای او وجود دارد اين است که به زندانهای آن کشور برود و زندانيها را ببيند ، اگر زندانيها همه از افراد بد ولا ابالی تبهکار بودند حتما پی خواهد برد که حکومت آن جامعه صالح و سالم است ، اما اگر قضيه را برعکس ديد ، يعنی مشاهده کرد زندانيها همه انسان های صالح وشريف و وارسته ای هستند ، پی خواهد برد که وضع حکومت خيلی بد است که اين افراد را نتوانسته تحمل کند وآنها را به زندان انداخته است و متاسفانه من از لحظه آی که پا به زندان شما نهادم زندانيها را از نوع دوم ديدم . حاج آقا رضا اين مطلب را در دفتر زندانبان می نويسد و مثل توپ در زندان صدا می کند .
ای مردگان، زخاک يکی سر به در کنيد
بر حال زنده بتر از خود ، نظر کنيد
اما در کنار سخنان هوشمندانه اين سيد هنرمند، ميرحسين موسوی که دور تسلسل تاريخ را بخوبی به آن دسته از ما بهتران ياد آور شده است ، سخنان احمدی نژاد نيز در کرمان را هم ، که از رسانه ملی پخش شد ، بايد مصداق کامل تکرار تاريخ دانست که به نوعی مکمل گفته های مير حسين موسوی در تکرار تسلسل تاريخ می تواند باشد.
يکی از هشدار هايی که در پنج سال گذشته همواره چه از سوی مطبوعات آزاد ( خاصه آنهايی که توقيف شده اند )ويا دلسوزان وطن به دولت وقت ، بار ها چه مستقيم و يا غير مستقيم ، به صد اشاره و کنايه داده شد ، دقت در نوع مناسبات بين المللی و پرهيز از اعتماد بيش از حد به بيگانگان ، خاصه ، به کشور دوست و همسايه شمالی ، يعنی روسيه بوده است که به دفعات شاهد پشت پا زدن اين کشور همسايه ، آن هم در وقت بزنگاه بوده ايم ، اما اين بار گويی مؤافقت اخير مسکو با طرح قطعنامۀ تحريم عليه کشورمان ، چنان آه از نهاد رئيس دولت وقت بر آورد که در توجيح پيمان شکنی اين کشور دوست و همسايه ، در سخنرانی کرمان خود ، به صراحت اعلام می نمايد : خيلی دشوار شده رفتار مدودف را به مردم ايران توضيح بدهيم". غافل که مردم اين آب و خاک هيچ نيازی به توضيح جناب رئيس دولت نداشته چرا که از همان آغاز عهد و پيمان بستن اين دو دولت که رفيق حمام و گلستان يکديگر شده بودند ، ملت هوشنمد ايران بخوبی ميدانست که بازنده اين بازی ديپلماتيک کدام يک نيز خواهند بود ، در واقع اظهر و من الشمس بود ، چرا که سابقه تاريخی خيانت همسايه شمالی اين آب و خاک حتی در کتب تاريخ مدارس کشور ما تدريس می شود و بچه های اين سر زمين هم بخوبی ميدانند که کشور دوست و همسايه شمالی ما ، در پيمان شکنی آن هم به وقت بزنگاه چه يد طولايی دارد ، که حکايت ذيل يک نمونه از صد ها نمونه ثبت شده در تاريخ اين کهنه ديار است
به شهادت تاريخ نقل است که بعد از عهد نامه “گلستان ” که منجر به جدايی بخشی از اراضی ايران شد و امپراطوری روسيه چندين شهر را به تصرف خود در آورد ، فتحعليشاه قا جارکه اين عهد نامه را صرفا يک نوشته به وجه علی الحساب می دانست و در يک کمان خام تصور می کرد دولت تزاری روسيه از سر زهر چشم گرفتن و چشم هم چشمی با دولت های استعمار گر مانند انگلستان ، شهر های شکی و شيروان و شوش ، گر جستان و داغستان را از سر لجاجت به تصرف خود در آورده و حکما بعد از خاموش شدن آتش لجاجت ، آن شهر ها را دوباره به صاحب اصليش ايران پس می دهد، در ست يکسال قبل از جنگ دوم با روسيه که منجر به عهد نامه ترکمانچای شد ، نماينده ای به دربار امپراطور روسيه فرستاد تا در باره استرداد شهر های جدا شده از ايران مذاکره نمايد اما امپراطور روسيه نه تنها زير بار نرفت و آنچه را به موجب عهد نامه گلستان تصرف کرده بود، ملک ابدی خود دانست،بلکه آنچنانکه پيش آمد، معلوم شد که چشم طمع به تصرف چند شهر ديگر از ايران دوخته بود ، به همين دليل وقتی قاصد در بار قاجار از روسيه بازگشت خيالات امپراطور را برملا کرد ،و فتحعليشاه هم در صدد تهيه و جمع آوری سپاه در آمد و به و سيله ابوالقاسم قائم مقام به تهييج علمای ايران و عتبات عاليات پرداخت و لزوم جهاد با روسيه را به عموم ملت ايران ياد آور شد و بر اين اساس احکام صادره از سوی علما در باره ترغيب مردم به جهاد با روسيه در مجموعه ای جمع آوری شد که قائم مقام آن را “رساله جهاديه ” ناميد،
حال با چنين اوصافی صحت و سقم آن روايت که می گويند " خداوند همواره دشمنان مسلمين را از بين نادانان انتخاب می کند ( نقل به مضمون ) نبايد شک کرد ؟ آن هم با وقايعی که در اين سی سال بر ساکنان مقيم نقشه گربه نشان اين اب و خاک شاهد بوديم ؟

بيژن صف سری
http://bijan-safsari.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016