چهارشنبه 4 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد، بيژن صف‌سری

بيژن صف‌سری
آن‌چه مسلم است تمامی حذف، خانه‌نشين کردن و يا آواره کردن يک شهروند، از هر صنف و مسلکی که باشد همواره بر پايه‌ی يک اصل بوده و هست، يعنی "قدرت"، در واقع همه از شاهکار قدرت است که يکی را از خاک به تخت و يا از تخت به خاک می‌نشاند و يا آواره در جهان می‌گرداند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به تجربه ثابت شده است که اهميت تاريخ در سير زندگانی يک ملت نقش موثر و بسزايی دارد ، از همين رو فرزانه گان عالم معتقدند که نبايد تاريخ را وجودی مجرد و در عالمی ديگر تصور کرد چرا که در سير تاريخ، آينده اگر گذشته را در خود منعکس نسازد، دست کم بدان شبيه است . بعبارتی می توان گفت تمامی حوادث تاريخی گذشته يک جامعه در خوب و بد سرگذشت حال و آينده آن جامعه تاثير دارد . اين چند خط را در اهميت تاريخ گفتم تا از اين منظر با مصاديق تاريخی که وجود دارد به کند و کاو علت و چرايی راندن يک شهروند از زادگاهش به کشورهای بيگانه و يا حذف و خانه نشين کردن دگر انديشان و قلم بدستان و حتی اصحاب سياست بپردازم خاصه اين روز ها که آمار پناهند گان در جهان ، يکی از موضوعات مهم در ساز مان های بين الملی ذيربط بوده و از اين بابت آمار پناهندگان ايرانی در ديگر کشورها نيز رشد صعودی دارد .
حذف و يا آوارگی يک شهروند چه از قبيله قلم باشد و چه از اصحاب سياست ، قدمت ديرينه دارد خاصه در اين کهنه ديار مسبوق به سابقه است و از همين رو در فرهنگ ايرانيان ضرب المثلی وجود دارد به نام نمد مال شد ن که ضرورت بکار گيری آن در توصيف شرح حال کسی است که ذره ذره قصد جانش را می کنند تا بدانجا که يا از صحنه بيرون می رود و يا دست از جان می شويد که مصداق تاريخی آن از قبيله قلم ، حکايت مهاجرت صور اسرافيل و مر حوم دهخدا به کشور عثمانی است و مصداق اصحاب سياست هم که دست از جان می شويد ، حکايت تاثر بر انگيز اسطوره تاريخی اين کهنه ديار ميرزا تقی خان امير کبير است که با همه نمد مالی ها سر سختانه مقاومت کرد تا جانش را در حمام فين کاشان رذيلانه گرفتند که از قضا ی روز گار يکی از کسانيکه کتابی در وصف و شرح حال اين اسطوره تاريخ کشورمان نوشته است و اين روز ها طبق قرائن و شواهد موجود با دستگيری اطرافيانش حلقه محاصره بر او را تنگ کرده اند تا او را نمد مال پيچ کنند ، همين جناب هاشمی رفسنجانی رئيس مجلس وقت خبرگان و ايضا رئيس مجمع مصلحت نظام است که به درستی يکی از ارکان انقلاب ۵۷ بوده اند که هرگز مباد سرنوشتی هم چون سرگذشت قهرمان کتابی که درباره امير کبير نوشته است داشته باشد .
اما ضرب المثل نمد مال شدن که خود حکايتی دارد، شرح آن در تاريخ اين مرزبوم بدين گونه ثبت است که، وقتی هولاکو خان مغول، خليفه بغداد را به اسارت گرفت، اطرافيان خان مغول ، او را از گشته شدن خليفه بر حذر داشتند چرا که بر اين باور بودند اگر خون خليفه ای بر زمين ريخته شود دنيا زير و رو و يا چه و چه خواهد شد ، از اين رو هو لاکو خان از ترس اينکه مبادا در اثر کشته شدن خليفه بلايی نازل گردد دست به دامان وزير مدبر و دانشمند خود خواجه نصير الدين طوسی می شود و با او در اين باره مشورت می کند که در نتيجه وزير ايرانی تبار دستگاه مغول پيشنهاد می کند تا فراشان مير غضب ، خليفه را در نمد ی پيچانده و از در احتياط اندک اندک دست و پای او را مالش دهند ، تا چنانچه در اثنای اين مالش مثلا ديدند و يا شنيدند ، آثار رعد و برق و باد و غرش آسمان بروز کرد و زمين به لرزه در آمد ، دست نگاه دارند و الا خاطر مبارک خان را از تشويش حيات خليفه آسوده سازند که هولا کو خان هم چنين کرد تا عاقبت خليفه در اثر نمد مال شدن دار فانی را وادع گفت .
آنچه مسلم است تمامی حذف، خانه نشين کردن و يا آواره کردن يک شهروند ، از هر صنف و مسلکی که باشد همواره بر پايه يک اصل بوده و هست ، يعنی " قدرت " ، در واقع همه از شاهکار قدرت است که يکی را از خاک به تخت و يا از تخت به خاک می نشاند و يا آواره در جهان می گرداند، که اين روزها با گذشت زمان اين حذف و آوارگی ها، در قالب متمدنانه تری صورت می گيرد که برای نمونه می توان از ماجرای " سولژنيت سين " نويسنده معروف روسی در زمان قبل از فرو پاشی اتحاد جماهير شوروی ياد کرد که وقتی با سازمان حکومت کرملين در افتاد ، به معنای اخص کلمه ور افتاد ، يعنی او را سوار هواپيمايی کردند و در وسط يکی از شهر های اروپايی پياده کردند و گفتند شما را بخير ما را به سلامت . جالب اينکه وقتی از برژنف دبير کل وقت حزب کمونيست شوروی سابق در باره غوغای "سولژنيتسين" سوال کردند ، گفته بود ، وقت اينکه در باره چنين موضو عات کم اهميتی فکر کند ندارد و بايد به مسائل مهمتری بيانديشد .
اين سولژينيتسين ها و امثال او نه توپ دارند و نه تانک و نه موشک ، تنها يک قلم شکسته و ايضا بر خی از آنها يک زبان دراز ، که عاقبت هم با اشاره همان توپ ها و تانک ها و تفنگ ها مجبور به عقب نشينی می شوند و از خانه و کا شانه دست می کشند و به ديار غربت پناهنده می شوند اما اغلب اثری بزرگ در خور تبعيد شان به جامعه بشری تقديم می کنند تا به جهانيان ثابت کنند که نه يک ياغی ، که يک فرهيخته آزاد انديش هستند . روزی که سلطان محمود ، ابوريحان بيرونی را به جرم اينکه از فرمان او ، مبنی بر بازگشت از دربار خوارزم به غزنين ، سر پيچی کرده بود، به هندوستان تبعيد می کند ، هرگز کمان نمی کرد که اين تبعيد محترمانه منجر به خلق اثری چون "ماللهند" خواهد شد که هزار سال بعد ، از هندو ، گبر و مسيحی و همه بزرگان فکر عالم ، آن را از زمره شاهکارهای تحقيقی عصر خود بدانند . و يا نمونه ديگر آنکه وقتی سلطان سليم و جانشينانش در عثمانی بر اهل تشيع سخت گرفتند بسياری از خانواده های متفکر ، ناچار به ايران مهاجرت کردند که يکی از آنها، خانواده شيخ بهايی بود، مردی که سر زمين های کناره مديترانه هرگز نمونه او را نخواهند ديد و صدها نمونه ديگر از اين دست در تاريخ وجود دارد که از حوصله اين نوشتار خارج است.
پناهجويان از هر صنف و مسلکی که باشند بی گمان گنجينه های باد آورده ای برای کشورهايی هستند که به آنها پناه می دهند چرا که اين پناهجويان غنائم زمان صلح هستند و نه غنائم زمان جنگ. چه خوش گفت وصال شيرازی که:
تو در سفر غريبی و من در وطن غريب
ما هر دو آشنا ، تو غريبی و من غريب
غربت شود وطن ، چو عزيزان سفر کنند
يارب چو من مباد کسی در وطن غريب
می گويند وقتی خبر قتل ميرعماد خطاط را که به جرم سنی بودن کشته شده بود به دربار گورگانيان فرستادند، شاه هند گفته بود اگر مير به سرزمين ما می آمد هم وزن او طلا ميدادم. کاری که امروز هم به نوعی ديگر انجام می شود نگاه کنيد به اقدامات کشورهايی که برای جذب نخبگان و برندگان المپيادها از ديگر کشورها دارند .
به هر روی دنيای قدرت چنان به ضرب و شتم های خود مغرور است که انسانيت و آدميت در ميان چرخ دنده های ماشين های جنگی و تاسيسات هسته ای خرد خمير و نابود شده است، امروز هم اگر از رهبران يکی از همين کشورهايی که شهروندان کشورش در ديگر کشورهای جهان آواره و پناهنده هستند ، در باره خيل پناهندگان کشورش سوال کنند، بی شک او هم پاسخی مشابه پاسخ پر ژنف در چهل سال پيش خواهد داد و می گويد وقتی برای اينگونه مسائل پيش پا افتاده ندارد، و اين يعنی تسلسل تاريخ که همواره در حال تکرار نشان دادن شاهکار قدرت در نمد مال کردن انسانيت است.
پنداشت ستمگر که ستم بر ما کرد
بر گردن او بماند و بر ما بگذشت

بيژن صف‌سری
http://bijan-safsari.com/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016