تکريم "بیرحمانه" رکن چهارم دموکراسی در دولتهای نهم و دهم، پرويز فغفوری
به گفته انديشمندان «مطبوعات رکن چهارم دموکراسیاند». اين مطبوعات گاهی سوپاپ اطمينان دولت حاکم هستند و گاهی با نگاه ظريفشان به مسائل روز جامعه، متذکر غلطهای املايی میشوند. اما اين مطبوعات امروز در بند توقيف هستند. پيشکسوتشان (البته بعد از انتخابات خونين سال ۱۳۸۸) روزنامه اعتماد ملی بود که بهار نيز آخرين جريده از اين صنف (روزنامههای غيرمقلد نظام) که پس از انعکاس فراز و نشيبهای انتخاباتی و در نهايت خبررسانی، ماههاست که به صف منتقدان ساکت، پيوسته است. روزنامهای که شايد به جرئت بتوان گفت هر روز صدها هزار انسان خبرها، تحليلها و نقدهايش را میخواندند اما امروز سوگوار خط به خط و صفحه به صفحه آن هستند.
چند روز که گذشت، آبها از آسياب افتاد و من و تو يادمان رفت. همانطور که نشاط، جامعه، طوس، فتح، صبح امروز، عصر آزادگان، کارگزاران و شرق را يادمان رفت. روزی که شرق بسته شد، کارگزاران را به دست گرفتيم و روزی که کارگزاران توقيف شد، دلخوش به صفحات اعتماد ملی شديم؛ روزنامهای که اعتمادمان به آن روز به روز بيشتر شد. ديگر بعد از اعتماد ملی، اعتماد ماند و چند روزنامه (البته تقريبا روزنامه) ديگر که همگی بلااستثنا به محاق توفيق رفتند. جلوی کيوسک روزنامهفروشی میايستی، تيترهای روزنامهها را میخوانی اما آن چيزی که به دنبالش هستی پيدا نمیکنی. سر میچرخانی و از رهگذری که در حال تماشای توست میپرسی چه خبر؟ جواب میشنوی: هيچ! جلوتر میروی و از ديگری میپرسی بعد از اين قرار است چه خبری بشنويم؟ باز هم بهت و گيجی! هر چه جلوتر میروی، بيشتر متوجه میشوی هيچ خبری نيست و بیخبری، هيچ وقت خبر خوشی نبوده و نيست.
به محل کارت میرسی و مینشينی پای اينترنت، با وجود فيلترينگ شديد از طريق انواع فيلترشکنها راهی به دنيای مجازی پيدا میکنی و به محض جستجوی يک مطلب، دنيايی از نقد و تحليلهای منصفانه و غيرمنصفانه تو را در بر میگيرد؛ نوشتههايی که در اکثر موارد نقطه نظرها و ديدگاههای شخصیاند. با خودفکر میکنی کدام را بايد باور کرد؟ دنيای مجازی، دنيايی است که تو را چشم بسته به هر جا که بخواهد میبرد. چيزی نمیگذرد خسته و سر در گم همه سايتها (پنجرهها) را میبندی و از خود میپرسی واقعاً چه کسی راست میگويد؟
تلويزيون را روشن میکنی. در مقابل اين جعبه جادويی مینشينی، اما تحليلها و گزارشهايش با منطق عقلیات سازگاری ندارد. از نگاه کردن به آن حوصلهات سر میرود، البته اگر ديوانهات نکند!
ساعتی بعد به منزل میرسی. در حال استراحت، بیآنکه فنجان چای يا قهوهات را تا ته سر بکشی، شبکههای ماهوارهای را زير و رو میکنی. باز هم جذابيت جعبه جادويی تو را به سمت خود میکشد، اما اين بار جذابيت از نوع ديگری است، تکنيکها و روشهای خبررسانی، جديدتر و يکدستتر و مخاطبجمعکنتر از رسانه وطنی توست. تکنيکهايی که کمتر کسی میتواند از دست و پنجه نرم کردن و مبارزه با آن (جهت جلب نشدن، پيروز بيرون آيد و تصوير و خبر همراه با آب و تاب فراوان، رنگ و لعاب ديگری دارد.
روزها میگذرد و تو که دلِ خوشی از دستپخت همسر (يا شايد هم مادر) خود نداری، جذب رسانهای میشوی که بيشتر به مذاقت خوش آمده و تو را ( که فکر میکنی کمی روشنفکرتر از بقيه هستی!) چنان متقاعد میکند که خودت هم نمیفهمی شايد درصدی از آن« بزرگنمايی» باشد. پايت را روی پای ديگرت میاندازی و با دقت نظر اخبارش را دنبال میکنی و تحليلهايش را «تحليل» میدانی. در حين گوش کردن به خبرها و تحليلها حتی به اين فکر نمیکنی که چه کسی و چه کسانی پشت اين تريبون هستند. به اين فکر نمیکنی که آيا نگاه نقادانه آن منصفانه و از سر دلسوزی است و يا ...؟
به هر حال، روزنامهای که تو میخواندی، توقيف يا لغو امتياز شده و در پی کسب خبر به رسانههايی دست پيدا کردهای که هيچ نظارتی از سوی دولت بر آنها صورت نمیگيرد. در حال حاضر نيز تک و توک روزنامههايی که در جبهه مخالف دولت هستند (البته اگر تا لحظه نگارش اين مطلب، طوق توقيف بر گردنشان نيفتاده باشد) به نحوی يا در خفقان و خود سانسوری به سر میبرند و يا به سرنوشتی همانند اعتماد ملی دچار شدهاند، به طوری که سيل عظيم خوانندههايشان به سمت رسانههای خارجی و غيردولتی کشيده میشود و اين موضوع، واقعيتی انکارناپذير است، تا جايی که بسياری از صاحبنظران اين رويه را خطری برای نظام جمهوری اسلامی میدانند و به ديد انتقاد به آن نگاه میکنند. در همين حال دوگانگی برخورد با همين رسانهها، گيجی اصحاب رسانههای شنيداری و گفتاری را در همين نظام برايت تداعی میکند. به گفته ضرغامی (رئيس سازمان صداوسيما): بی.بی.سی و صدای امريکا برای ملت ما تهديد محسوب نمیشوند (نقل به مضمون). اما تمام هم و غم همين صداوسيمای نظام خلاصه شده بر ارسال پارازيت روی فرکانسهای اين دو شبکه! دم خروس را باور کنيم يا قسم آقای ضرغامی را؟ خودتان قضاوت کنيد.
درخصوص روزنامه اعتماد ملی کار به جايی رسيد که حتی تعدادی از نمايندگان مجلس در نامهای خطاب به رئيس جديد قوه قضاييه خواستار رفع توقيف اين روزنامه که به «چشم ناظر» توصيفش کرداند، شدند، اما کو گوش شنوا؟
بايد گفت: زمانی که رسانههای داخلی اجازه فعاليت حرفهای ندارند و فشارهای داخلی آنها را در مسير خود سانسوری قرار میدهد، ناخودآگاه مخاطب اين نوع رسانهها به سمت رسانههای غربی کشيده میشود، فارغ از اين که رنگ و لعاب اين اخبار با فطرت آنها تنافری دارد يا خير. لابد باز هم کار، کار انگليسیهاست...!
چاره چيست؟
اصولا ديگر در رسانههای دنيا صحبتی از سانسور و خودسانسوری به ميان نمیآيد. به طور مثال در توافقنامهای که ميان وزارت دفاع ژاپن و انجمن روزنامه نگاران ژاپن NSK امضا شد، رسانهها موافقت کردند آن دسته از اطلاعاتی که مورد تاييد وزارت دفاع ژاپن است در رسانهها انعکاس يابد.
در اين توافقنامه به عقيده تاکاکی هاتوری استاد رسانه و مطالعات ارتباطی در دانشگاه توکيو هيچ نشانی از کلمه «سانسور» نبود. او میگويد: نگرانی من از اين است که رسانههای ژاپنی اصلا از امضای اين توافقنامه احساس شرمساری نکردند. پس وظيفه رسانهها چيست؟
همان زمان وزارت دفاع ژاپن اعلام کرد که اين اقدام را برای حفظ امنيت دو هزار سرباز خود در خاک عراق انجام داده است. البته رسانههای ژاپن مشکل خود را به طريقی ديگر حل کردند؛ آنها برای تهيه گزارش از روزنامهنگاران آزاد (freelance journalists) استفاده کردند. آنها در استخدام هيچ روزنامهای نيستند و میتوانند گزارشهايی بدون سانسور برای مطبوعات بنويسند. شايد در آينده و در جاهايی که محدوديتهای خبری بيداد میکند، روزنامهنگاران آزاد بتوانند حقايق را به مردم بگويند.
فقط يک پرسش باقی میماند: واقعا به حرف کداميک از اين رسانهها میتوان اعتماد کرد؟ رسانههای وطنی که همچون کيهان و رسالت امتحان پس دادهاند و خارجیها هم که يک خط در ميان بايد سوتیهايشان را جمع کرد. کاری که میشد با دارا بودن اندکی شعور صنفی به بهترين نحو ممکن انجام داد، با توقيف و لغو امتياز روزنامههايی که مجيز دولت و دولتيان را نگفتند، تبديل به گردابی شده که امثال حسينی (وزير ارشاد) و رامين (مديرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد) هرچه بيشتر در آن دست و پا بزنند و تقلا کنند، بيشتر هم فرو میروند.
پرويز فغفوری
عضو انجمن صنفی روزنامهنگاران ايران و فدراسيون بينالمللی خبرنگاران