یکشنبه 23 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مشروعيت‌زدايی از شيرين عبادی: به بهانه نمايش گروگان‌گيری در تلويزيون، شادی صدر

شادی صدر
به باور من فيلمی که درباره شيرين عبادی ساخته شده بود، يکی از تاثيرگذارترين‌ها در نوع خود بود. و درست به همين دليل فکر می‌کنم بايد ضمن به رسميت‌شناختن اثر آن، برای خنثی‌کردن چنين تبليغاتی، فکر کرد، نه اين‌که از کنار آن به‌سادگی گذشت با خيال اين‌که مخاطبان آن هم به همين سادگی می‌گذرند... با پخش فيلم درباره شيرين عبادی، مرحله تازه‌ای در سناريوسازی به قصد مشروعيت‌زدايی از فعالان مدنی آغاز شده‌است. سئوال اين است: در شرايطی که طرف مقابل از مخاطبان ميليونی برخوردار است، چه‌گونه می‌توان اين روند تازه را متوقف يا خنثی ساخت

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


به فرشته قاضی که در سخت ترين روزهای زندگی عزيزترين کسانش، به فکر عزيزان از دست رفته ديگران است

[email protected]
پخش اعترافات همسر شيرين عبادی در بخش خبری ۲۰ و ۳۰ شب ۲۱ خرداد، پرونده سازی های تلويزيون جمهوری اسلامی را درباره فعالان سياسی و مدنی، وارد فاز جديدی کرد. اين اولين بار بود که غير از طرح ادعاهای سياسی، تلويزيون وارد مسائل خصوصی و خانوادگی سوژه مورد نظر خود شده و اطلاعاتی را منتشر کرده که سابقه طرح قبلی در روزنامه هايی مثل کيهان يا سايتهايی مثل فارس و رجانيوز نداشته است. گروه زيادی از نويسندگان و فعالان سياسی معتقدند که اين فيلم هم مثل ساير فيلمهايی از اين دست، تاثيری بر مخاطبان نداشته، کسی ديگر اينگونه تبليغات را باور نمی کند و اهميتی به آن نمی دهند و می گذرند. اما من در اين نوشتار کوتاه برآنم دلايل خود را برای اينکه چنين تبليغاتی را، و به خصوص فيلمی را که درباره شيرين عبادی ساخته و به نمايش در آمد، موثر می دانم، بيان کنم و در نهايت، راهی را که برای خنثی سازی يا کاهش تاثيرات چنين تبليغاتی مفيد می دانم ارائه دهم.
پيش از هر استدلالی در تاثير يا بی تاثيری چنين فيلمهايی بايد بدانيم که هدف سازندگان و پخش کنندگان آن چيست؟ آيا هدفشان باوراندن موضوعی به مخاطب است يا ايجاد ترديد نسبت به موضوعی؟ از نظر من، مهمترين هدف اينگونه تبليغات، "مشروعيت زدايی" از فعالان مدنی و سياسی است که از راه ايجاد ترديد صورت می گيرد. لزومی ندارد همه مخاطبان ميليونی تلويزيون، يا حتی آنهايی که برنامه را نديده اند و وصفش را از ديگران شنيده اند، صد در صد ادعاهای مطرح شده را باور کنند. مهم اين است که اين تبليغات، مشروعيت آن فعال مدنی را مورد ترديد يا حداقل مورد مناقشه قرار می دهد و در عين حال، در عرض ده دقيقه، بدون هزينه فراوان، استدلالهايی يکسان، برای ميليونها نفری که به هر دليل، طرفدار دولت احمدی نژاد يا سياستهای حاکم هستند فراهم می کند تا در بحثهايشان، در تاکسی، در کوچه و بازار و همينطور در فضای اينترنت، خوراک داشته باشند و بذر ترديد را بيشتر و عميق تر بکارند: ترديد درباره صداقت نسبت به آرمانها و استقلال فعالان مدنی از احزاب سياسی و دولت ها. در واقع اين شکلی از يک کلاس توجيهی کم هزينه است که برای "سربازان گمنام امام زمان" (۱) گذاشته می شود. در واقع مساله اساسا باور کردن مطلق چنين تبليغاتی نيست بلکه مساله، ايجاد شک درباره يک فعال مدنی و از طريق آن، مشروعيت زدايی از او و همه پيشينه و فعاليتهای متصل به اوست. مساله، مخدوش کردن باور عمومی درباره يک فعال شناخته شده و خوشنام است.
با اين مقدمه، به باور من فيلمی که درباره شيرين عبادی ساخته شده بود، يکی از تاثيرگذارترين ها در نوع خود بود. و درست به همين دليل فکر می کنم بايد ضمن به رسميت شناختن اثر آن، برای خنثی کردن چنين تبليغاتی، فکر کرد، نه اينکه از کنار آن به سادگی گذشت با خيال اينکه مخاطبان آن هم به همين سادگی می گذرند. و اما ويژگی هايی که به نظرم ميزان تاثيرگذاری اين فيلم را بالا برده است؛ به طور خلاصه توضيح می دهم:
۱. اين فيلم، غير از طرح ادعاهای سياسی معمول و کليشه ای، وارد مسائل خصوصی و خانوادگی شده بود که برعکس مسائل سياسی که برای قشری خاص جذاب است، برای همگان جذابيت دارد و باز برعکس مسائل سياسی که عينيت چندانی ندارد، ذهن همه از زن خانه دار روستايی تا فلان فعال سياسی پايتخت نشين ناراضی را درگير می کند. شنيدن چنين حرفهايی از زبان همسر شيرين عبادی، شريک ۳۵ ساله زندگی اش و پدر دو فرزندش، نه در فضای زندان بلکه در فضای آرام يک خانه، ميزان باور پذيری (بخوانيد ايجاد ترديد) آن را صد چندان می کند. از ياد نبريم که زندگی خصوصی شخصيتها و چهره ها در هر جای دنيا، يکی از جذاب ترين موضوعات برای مخاطبان رسانه هاست. در مقابل مقياس ميليونی و پهناوری جغرافيايی فراگيری مخاطبان تلويزيون، مگر چند نفر خواننده برخی از سايتهای سياسی هستند که در آن دوستان و نزديکان شيرين عبادی، آن هم پس از پخش فيلم و نه در يک سال گذشته، اعلام کرده اند که فيلم، مربوط به تير ۸۸ است، زمانی که پس از زندانی کردن و شکنجه همسر عبادی، او را به اجبار، در مقابل دوربين نشانده اند؟! واقعيت اين است که واقعيات پشت پرده اين فيلم، که بسيار ديرهنگام و تنها پس از پخش آن بيان شد، عمده مخاطبش اتفاقا همانهايی هستند که نه تنها دسترسی به اينترنت آزاد دارند، بلکه سايتهای سياسی را می خوانند و اتفاقا همانهايی هستند که حتی بدون دانستن پشت پرده اين فيلم، محتويات آن را باور نمی کردند!
۲. سازندگان فيلم، به خوبی از حساسيتها و کليشه های يک جامعه مردسالار، آگاهی داشته اند و درست براساس آنها، سناريوی خود را تنظيم کرده اند. در باورهای مردسالار، زن قدرتمندی که حضور اجتماعی و سياسی فعالی دارد، در زندگی خانوادگی خود "مرد" است و چون مردسالاری، تصويرديگری از خانواده، غير از خانواده مردسالار ندارد، در اين کليشه ها، آن که قدرتمندتر است، رييس و سالار خانه است و از آنجايی که خانواده تشکيل می شود از يک رييس و عده ای مرئوس، اگر زن خانواده آنقدر قوی باشد که نتوان مرئوس بودن را به او نسبت داد، حتما رييس است. کليشه ديگری که مردسالاران آن را مدام بازتوليد می کنند اين است که زنان فعال، و به خصوص فمينيستها (مدافعان حقوق زنان)، خشن هستند و زندگی خانوادگی پرتنشی دارند و مردانشان را مجبور می کنند بروند دفترخانه و حق طلاق و خروج از کشور، که حقوق اوليه انسانی است که قوانين ايران از زنان گرفته است، به آنان بدهند. کليشه ديگر، اين است که همه زنهايی که سخنرانان خوبی هستند، اهل جدل اند و در پاسخ سئوالات سخت، در نمی مانند بلکه جواب می دهند، رگه هايی از ديوانگی يا عدم تعادل روانی دارند. کليشه ای که با عنوان "فاطمه اره" يا "مادر فولاد زره" می شناسيم نيز در اين مستند بازتوليد شده است. چه خوشمان بيايد و چه نيايد، عليرغم همه شعارهايی که داده ايم و می دهيم، مردسالاری يک باور عمومی و قوی در جامعه ايران است و مدافعان سرسختی هم دارد. اين فيلم بر بستر فرهنگ ضد زن جامعه سوار می شود و به سادگی، و بدون هيچ مانعی تا عمق آن حرکت می کند.
۳. سازندگان اين فيلم که می تواند آنها را شاگردان به حق گوبلز دانست در پهلو زدن تبليغاتشان به تبليغات دوران فاشيسم، تمامی ادعاهای خودساخته شان را مستند کرده اند به صحبتهای قيچی شده و دستکاری شده شيرين عبادی يا اعترافات به زور گرفته شده از همسر او. اين کار اگرچه کاملا از بی طرفی مستندسازی و روزنامه نگاری به دور است اما در چارچوب پروپاگاندای دولتهای توتاليتر، به خصوص برای مخاطبان تک منبعی، يعنی مخاطبانی که تنها اطلاعات و اخبار را از منابع دولتی و به وجود تلويزيون می گيرند، کل قضيه را باورپذيرتر می کند.
همانطور که در ابتدای نوشتار آوردم، با پخش فيلم درباره شيرين عبادی، مرحله تازه ای در سناريو سازی به قصد مشروعيت زدايی از فعالان مدنی آغاز شده است. سئوال اين است: در شرايطی که طرف مقابل از مخاطبان ميليونی برخوردار است، چگونه می توان اين روند تازه را متوقف يا خنثی ساخت. اين دو روش هم زمان به ذهن من می رسد اما قطعا تنها روشها و احتمالا بهترين روشها نيستند:
۱. علنی کردن فشارهای امنيتی بر خانواده، اعلام موضع صريح درباره تداوم فعاليتها: اعمال فشار بر اعضای خانواده، غير از ساکت کردن فعال مورد نظر، تهيه و تدارک مواد لازم برای سناريوهای احتمالی، ترس فراوانی نيز ميان خود اعضای خانواده که اغلب غيرسياسی و ناآشنا به قواعد مواجهه با جمهوری اسلامی اند ايجاد می کند. آنها نخستين کسانی هستند که براساس خواسته بازجويان يا عوامل امنيتی، از فعال مورد نظر می خواهند درباره اين فشارها سخن نگويد. آنها بهترين و موثرترين "پيغامبران" بازجويان می شوند تا به فعال مورد نظر بگويند به محض اينکه دهان بگشايد، فشارها افزايش خواهد يافت يا حتی بدتر از اين، اعضای خانواده زندانی و يا کشته خواهند شد. اين ترس، شجاع ترين انسانها را از پا و از کار می اندازد زيرا انسانهای شجاع، زندگی خود را هزينه می کنند تا زندگی ديگران را نجات دهند نه اينکه زندگی عزيزترين کسانشان را به خطر بيندازند. با اين همه، تا زمانی که اين بازی، تنها بين آن فعال و خانواده اش از يکسو و نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی از سوی ديگر، به عنوان يک امر خصوصی در جريان است، معلوم است که زور چه کسی می چربد و نبرد تا چه حد نابرابر خواهد بود. به محض اينکه با انداختن نورافکن بر موضوع، امر خصوصی را به امر عمومی تبديل کنيم، در واقع افکار عمومی را پشت خانواده قرار داده ايم که اگرچه جمهوری اسلامی همواره خود را به آن بی اعتنا نشان می دهد، اما تجربه ساليان سال نشان داده که همواره برايش مهم بوده است: به خصوص که موضوع، نه خود آن فعال که گفته می شود لابد کاری کرده و خصومتی با نظام دارد، که خانواده بی گناه و بی ارتباط اوست. تنهايی نمی توان به جنگ يک دستگاه امنيتی رفت. می دانم که بسيار سخت است در حالی که عزيزترين کسانت تحت فشارند و تو می ترسی با علنی کردن موضوع، آنها تهديدهای نهايی شان را عملی کنند، درباره مساله افشاگری کنی اما نبايد از ياد برد که اين، نوعی حق السکوت بگيری است. قانون حق السکوت بگير اين است: تو همواره بايد باج بدهی اما اين چاه، هيچگاه ته ندارد. بنابراين بسيار مهم است که با اعلام علنی موضوع فشارها بر خانواده ها و اين موضوع که فشارهای يادشده، تاثيری در خاموش کردنمان نخواهد داشت، ابزاری را که به نظر می رسد کارايی دارد، ناکارا و خنثی کنيم. اين موضع که قرار نيست در خارج از مرزهای ايران هم با ابزار فشار بر خانواده هايمان، ما را وادار به پذيرش قواعد خودساخته و خودسانسوری کنيد، بارها و بارها و در هر مصاحبه و مناسبتی تکرار شود.
۲. عمل جمعی پيرامون اعمال فشار بر خانواده های فعالان به عنوان يکی از روشهای سرکوب: موضوع وارد آوردن فشار بر خانواده فعالان سياسی و مدنی، اعتراف گيری از آنان يا استفاده از آنان برای ساکت کردن و منفعل کردن فعالان، يک موضوع شخصی نيست. برعکس، به سان شتری که دير يا زود، می تواند در خانه همه بخوابد، يک معضل جمعی است که تنها وقتی وجه جمعی آن را به عنوان يک روش سرکوب ببينيم، می توانيم با آن مبارزه کنيم. درست مثل زمانی که فعالی را به زندان می برند: درست است که در وهله اول، اين شخص آن فعال است که زندانی شده ولی برای همه ما بديهی است که مساله او، مساله همه ماست. اينجا هم از فشار بر خانواده ها، به عنوان ابزار ديگری از سرکوب و خاموش کردن صداهای اعتراضی استفاده می کنند. به همين دليل نبايد موضوع را بين آن شخص و خانواده اش از يک سو و جمهوری اسلامی از سوی ديگر ببينيم. بسياری از فعالترين های ديروزمان، امروز ساکت و نظاره گرند بی آن که زندانی باشند يا حتی در چارچوب مرزهای ايران باشند. قضيه را که نيک بنگری، می بينی که گروگانی وجود دارد: عزيزی، عضوی از خانواده يا حتی مالی که به وثيقه رفته است. بايد موضوع "گروگان گيری"(۲) را به عنوان يک روش سرکوب مدام و مدام مطرح کرد، در کنار خواست آزادی زندانيان سياسی، خواست توقف فشار بر خانواده فعالان مدنی را هم گذاشت و از تمامی رسانه ها و تريبونهای ممکن، در اين راه استفاده کرد.

پانوشت ها:
۱. برای اولين بار، ايت الله خمينی اين اصطلاح را در توصيف ماموران وزارت اطلاعات به کار برد. اما امروز به نظر می رسد اين فقط ماموران اطلاعات نيستند که به شکل ناشناخته، وظيفه حفظ نظام جمهوری اسلامی را بر عهده دارند. به اين معنا، سربازان گمنام امام زمان را در توصيف همه کسانی به کار برده ام که به هر دليلی، سازمانی يا غير سازمانی، از تحکيم پايه های جمهوری اسلامی منتفع می شوند و هم خود را بر آن گذاشته اند.
۲. اين اصطلاح را از فاطمه شمس وام گرفته ام که در مورد خواهر جوانش که بدون داشتن هيچ فعاليت سياسی بازداشت شده بود به کار برد. او امروز نيز، با وجود آزادی خواهرش، گروگانی دارد: نامزد خواهرش، عبدالله يوسف زادگان که ۹۰ روز است در انفرادی حبس شده است تنها به دليل اينکه ماموران امنيتی نتوانسته اند خود فاطمه شمس را که دانشجوی دکترا در آکسفورد است، دستگير کنند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016