چهارشنبه 26 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آينده از آن بی‌کفن‌خفتگان است، نامه‌ی منتشرنشده از فرزاد کمانگر، هرانا

خبرگزاری هرانا ‫- در حالی که چهل روز از اعدام غيرقانونی و غيرانسانی ۵ زندانی عقيدتی ‫(فرزاد کمانگر، فرهاد وکيلی، علی حيدريان، شيرين علم هولی و مهدی اسلاميان‫) در زندان اوين می گذرد، دستگاه امنيتی همچنان از پس دادن پيکرهای آنان خودداری می کند و البته استانداری کردستان مدعی دفن پيکرها بصورت گمنام شده است، در چلهم اين جان باختگان و به مناسبت "بی کفن خفتگی" اين افراد، نامه ای منتشر نشده از معلم جان باخته فرزاد کمانگر از سوی خبرگزاری هرانا انتخاب و منتشر می شود‫.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


لازم به توضيح است، فرزاد کمانگر اين نامه را با تاسی از سرگذشت يکی از زندانيان دهه شصت نگاشته است، زندانی مورد اشاره که از ضعف بينايی شديدی برخوردار بوده، به دليل شکنجه و ضرب و شتم عينکش می شکند و مجبور ميشود به جای شيشه، تکه ای مقوا بر عينک خود بگذارد و اين آخرين تصويری است که مادر زندانی از او ديده است، زندانی سياسی مورد اشاره کمی بعد زير شکنجه به قتل می رسد و در گوری گمنام و بی نشان دفن می شود، اين نامه را فرزاد کمانگر به مادر اين زندانی سياسی تقديم کرده بود‫.

زندان داستان تن است و تازيانه، مشت و زندان، طناب و گردن آتش و پوست سرب و قلب
زندان سرودی است برای زنده نگه داشتن اميد، زندان دريچه ای است به آينده ای روشن،

تصوير اول - سانتياگو، شيلی:
شکنجه گری در حال خرد کردن دستان زندانی اش می باشد تا گيتار نزند و ترانه و لالايی برای کودکان شيلی نسرايد، اما او بی وقفه می خواند
بيا بيا بيا
بيا جاده پهنه ور را در می نورديم
آينده ديگری در کار تکوين است
سالها بعد : تيتر روزنامه های شيلی " آسوده بخوابيد ديکتاتور مرد"
و نوازنده گيتار زينت بخش ديوان شاعری می شود و مردم به شاه بيت ديوان شاعرشان مينازند

تصوير دوم - زندانهای شوروی سابق - استالين:
" بريا" قصاوت می کند ميکشد قطعه قطعه می نمايد و تبعيد می کند هر کس را دگر گونه بيانديشد
چند دهه بعد !
جوانکی سر کلاس با خواندن تاريخ معاصر کشورش و شنيدن نام بريا آب دهان به زمين می اندازد و جوان ديگری صفحات کتابش را با عصبانيت پاره ميکند .

تصوير سوم - دهه ۸۰ ميلادی، عراق
کاروانی از زن و دختر و کودک و پير و جوان به سوی بيابان های "نگره سلمان" حرکت داده می شوند تا انفال شوند، کودکی عروسکش را به سينه می چسباند و با چشمانی باز ستاره ها را ميشمارد و زير خروار ها خاک مدفون می شود، دختری قبل از اينکه عصمتش زير چشمهای دريده علی حسن مجيد هتک شود خود را ميکشد.
در هزاره سوم : خواهرکان من بی رخت عروسی، پاک و پاکيزه با خورشيدی که بر تابوتشان نقش بسته است به زادگاهشان بر می گردند .
کودکی در حلبچه بی پروا بر روی عکس و مجسمه صدام ميشاشد .
جوانی شيعه هنگام اعدام ديکتاتور فرياد می زند برو به جهنم
و کردی به کاخ های بغداد قدم می گذارد و به ريش صدام می خندد

تصوير چهارم - زندان ديار بکر ترکيه، دهه ۸۰ ميلادی
ژنرال برای شکستن مقاومت زندانی اش به خانواده او تجاوز می کند و زندانی برای زنده نگه داشتن نوروز خود را با آتش نوروز جاودانه می کند
‎نوروز ۲۰۰۹، کودکان دياربکر بر سر هر کوی و برزن بی مهابا سرود ژنرال بزدل را سر می دهند و جمعيتی ميليونی به دور آتش نوروز جمع شده اند، آتشی که ژنرال بزدل می پنداشت فرونشانده است

تصوير آخر : دهه ۶۰ زندان اوين - تهران
زندانی با عينکی شکسته برای آخرين بار به ديدار مادر می رود تا آخرين تصوير او را با خود به قلب زمين ببرد چند هفته بعد لباس و عينک شکسته اش را به مادر می دهند .
سالها بعد : زندانی ديگری از زندان اوين برای نامزدش نامه می نويسد و دختر نامه را برای مادربزرگش که عينک شکسته در دست دارد اينگونه می خواند:
بگذار در هر جای دنيا بی سنگ و صليب با گوری شکسته گم نام بمانند
بگذار با خاک يکی شوند، بگذار نشانشان سروی آزاده باشد که ريشه در قلب آنها دارد و سر به آسمان ميسايد.
بگذار بی نشان بمانند "آينده از آن بی کفن خفتگان است"

فرزاد کمانگر
زندان اوين
ارديبهشت ماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016