چهارشنبه 9 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تقدير از تابوشکنی‌های احمدی‌نژاد! بابک داد

بابک داد
ممکن است ما با برخی از تابوشکنی‌های احمدی‌نژاد مخالف باشيم و احترام را تبليغ کنيم. مثلا" لحن حقيرانه‌اش در نامه‌نگاری‌های بی‌جواب به رئيس جمهوری آمريکا را ممکن است نپسنديم و نمی‌پسنديم. ممکن است بی‌حرمتی او به مجلس، شخصيت‌ها و مراجع دينی را نپسنديم. ولی آن‌چه مسلم است اين‌که ما برای عبور از جامعه‌ای استبدادی نيازمند نقد هستيم و لازمه نقدکردن، اين است که تقدس‌گرايی از ميان برود و مزاحمتی ايجاد نکند. به‌خصوص اين برای جامعه‌ای که رئيس جمهوری دروغگوی‌اش، ادعای وجود هاله نور مقدس در اطراف سر خود دارد، امری واجب است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به عنوان نسلی که در اطراف خود "تابو"ها و بت های فراوانی ديده ايم، می توان يک بار برای هميشه از محمود احمدی نژاد بابت شکستن برخی از اين تابوها و بدعت گذاريهايی که در دوران خود (ناخواسته) انجام داده، تقدير کرد و عملکرد او را از اين زاويه نيز به نقد کشيد. زيرا تابوهايی که احمدی نژاد از زمان روی کار آمدنش در شهرداری تهران تا همين امروز شکسته و بدعت هايی که او گذاشته، در نوع خود بی سابقه و گاهی تاريخی بوده اند و بر خلاف ميل او، باعث رشد و آگاهی ذهنی مردم ما شده اند. من جلوتر می گويم و اين تابوشکنی ها را "پيش نياز دموکراسی" می خوانم!

احمدی نژاد بدعت گذاری را از شهرداری تهران آغاز کرد. او تابوی "کارشناسی شهری" را با يک خودکار بيک شکست و کار طراحی شهری و ايجاد گذرگاهها و دور برگردان های اتوبانها را با خودکار بيک معروفش انجام می داد! احمدی نژاد طرح "منوريل صادقيه" را شخصا" و با کشيدن خطی بر روی نقشه تهران طراحی نمود و به زيرمجموعه اش در شهرداری ابلاغ کرد و البته شش سال بعد، کارگاه نيمه کاره اين طرح از سطح شهر جمع آوری شد و طرح احمدی نژاد به دلايل ايرادهای فنی نافرجام ماند. او همچنين "تابو"ی قانون مداری و سخت گيری مالی در شهرداری را شکست و با تکيه بر پشتيبانی حکومت، ميلياردها پول را بی حساب و کتاب به مجموعه های مورد علاقه اش از جمله سپاه و بسيج و "هیأت رزمندگان اسلام" بخشيد که زمانی مداح آن بود. سپس "تابو"ی چالش با رئيس جمهوری را شکست و نامه ای موهن به سيدمحمدخاتمی نوشت که در نوع خود بی سابقه بود. مدتی بعد بدعتهای ديگری هم گذاشت، مثل دخالت در کار قوای مقننه و قضائيه. او در نامه ای به رئيس قوه قضائيه، خواهان آزادی يک زندانی (رکسانا صابری) شد و بارها تصميمات مجلس را رد کرد. احمدی نژاد تابوی تبعيت رئيس جمهوری از رهبری را هم شکست و منجمله "رحيم مشائی" را که بدليل مخالفت رهبر نتوانسته بود معاون اول رئيس جمهور شود، به پست حساس تری گماشت و او را رئيس دفتر خود کرد. احمدی نژاد در هر دو دوره مبارزات انتخاباتی اش، بعد از شکستن دهها تابوی اخاقی و بدعت گذاری های غيراخلاقی ديگر، پا به ساختمان رياست جمهوری پاستور گذاشت و خودکارش را برای "خط خطی" کردن نقشه تمام کشور به دست گرفته و همزمان به تابوشکنی های خود با قدرت بيشتری ادامه داد. او "جعل" را فراگير ساخت و قبح فريبکاری و جعل را در جامعه مديران جمهوری اسلامی ريخت. حداقل دو وزير و دو معاون او فاقد مدرک تحصيلی ادعايی بودند و هستند، ولی احمدی نژاد هرگز به نظرات مجلس و مسئولان در اين باره وقعی نگذاشت تا بالاخره مجلس در اقدامی بی سابقه، حکم به برکناری "دکتر"عوضعلی کردان داد.

در طول مبارزات انتخاباتی، احمدی نژاد "تابو"ی حجاب اسلامی را هم شکست و آن را "مسئله ساده ای" دانست که وظيفه دولت، برخورد با آن نيست. او همچنين "تابو"ی دروغگويی آشکار را شکست و بارها در چشم مخاطبان خيره شد و دروغ گفت. سپس مرزبندی اخلاقی رسانه ای را شکست و با اتهام زنی و هتاکی از طريق تلويزيون، بارها رقيبان خود و همچنين بسياری از شخصيتهای با سابقه نظام را مورد هتک و تهمت مستقيم قرار داد. قبل از او کسی از رسانه رسمی، چنين تهاجماتی به "قداست!" اين شخصيتها نکرده بود. برای رسيدن به آزادی، به بخشی از اين تابو شکنی ها نياز بوده و هست، اما افسوس که اين تابوها و قداست های ساختگی، به دست دوستداران آزادی شکسته نشدند تا با نقد عملکرد اين شخصيتها، عدالت و شفافيت در مورد آنان انجام شود. گاهی بايد تابوهای ضدآزادی، به دست دشمنان آزادی شکسته شوند و احمدی نژاد بارها ناآگاهانه يا آگاهانه، چنين کرده است.

در دوران رياست جمهوری احمدی نژاد، روحانيت شيعه و به طور خاص نهاد مرجعيت مورد بدترين توهين ها و بی حرمتی ها قرار گرفت و اقدامات تخريبی دولت عليه دين، گاهی چنان مستقيم بود که فرياد مراجع حکومتی مانند مکارم شيرازی، استادی و جوادی آملی را هم در می آورد. دولت عهده دار حمله های سازماندهی شده به بيوت مراجع تقليد شد و اين بارعلاوه بر حمايت حکومت، اين تهاجم ها با کارگردانی مستقيم دولت صورت می گرفت و اين در نوع خود بی سابقه بود.

احمدی نژاد از خط قرمز ديگری هم رد شد و تابوی "کرنش در مقابل آمريکا و غرب" را شکست و با نامه نگاری به آقايان جرج بوش و باراک اوباما رؤسای جمهوری پيشين و فعلی آمريکا، به ظاهر آنان را مورد موعظه اخلاقی قرار داد اما در باطن دست لرزان دوستی خود را به سوی آمريکا دراز کرد و البته هرگز پاسخی جز بی تفاوتی دريافت نکرد.او هچنين اولين رئيس جمهور ايران بود که قبول کرد زير پرچم "خليج عربی" بنشيند و يا در مذاکراه با همسايگانی مثل روسيه، از حقوق ارضی و آبی ايران چشم پوشی نمايد و بر "جاسوسان ملوان انگليسی!" لباس نو بپوشاند و به بدرقه شان برود!

در کنار اينها، محموداحمدی نژاد تابوی قداست شخصی آقای خامنه ای را هم نزد مردم عادی شکسته است. قبل از اين، در طول سالها رهبری آقای خامنه ای، و به رغم اينکه دست نهاد رهبری در بسياری از جرايم و حق کشی های حکومتی پيدا بود، اما تقريبا" کمتر کسی جرأت کرد مرجع اصلی استبداد دينی را به مردم نشان دهد و به زندان يا تبعيد نرود. احمدی نژاد با کودتای انتخاباتی و کشيدن آقای خامنه ای به ورطه ای هولناک، عملا" باعث شد مردم عامل اصلی استبداد حاکم بر ايران را تشخيص دهند و برای اولين بار، شعارها و انتقادها مستقيما" به سمت رهبری نظام نشانه رفت. کار آنچنان بالا گرفته که برخی نزديکان آقای خامنه ای مانند محمد نوری زاد هم نتوانستند از مظالم آشکار رهبر بگذرند و چيزی نگويند و بابت اين انتقادها هزينه های گزافی هم دادند. اينک در حالی که آقای خامنه ای در باتلاقی از پشيمانی گير کرده، آرزومند بازيافت همان قداستی است که قبل از احمدی نژاد داشت و يا فکر می کرد دارد. اما زمانی که قبول کرد کسی مثل احمدی نژاد با بدعت و دروغ و تابوشکنی به سر کار بيايد و دوست ديرين او "هاشمی رفسنجانی" را هم برای رسيدن به قدرت قربانی کند و خامنه ای سکوت کرد، شايد به درستی نمی دانست روزی نوبت خود او خواهد رسيد و تابوی رهبری او نيز خواهد شکست. هاشمی رفسنجانی در تازه ترين نوشته خود(۶ تير) با نقل خاطره ای اين هشدار را به "يار ديرين" خود کنايه زده است:" در يک آن چشمم با چشمان شهيد بهشتی تلاقی کرد و عمق ناراحتی را در وجودشان ديدم. ذهنم به سوی بهشتی می‌رفت، صدايش، خيالش، نگاهش، مظلوميتش و تمام خاطراتی که سالهای سال با او داشتم، يک لحظه رهايم نمی‌کرد، مخصوصاً آن جمله‌ای که روزی به او گفتم: سيد! با اين همه تهمت و توهين چه می‌کنی؟ خنديد و گفت: آسياب به نوبت!"

اين روزها احمدی نژاد با خودکار بيک و خط کش مهندسی اش، در حال طراحی لباسی برای رهبری آينده است. اين را آقای هاشمی رفسنجانی به دقت فهميده و در همين نوشته تازه، آن را به آقای خامنه ای هشدار داده است. اين روزها تقريبا" آشکار شده که رهبر مطلوب احمدی نژاد، کسی غير از آقای خامنه ای است. کسی مثل "سيدمجتبی خامنه ای"، اگر بتواند زير نظر احمدی نژاد بماند و قداست رهبری را با او تقسيم کند. و يا آيت الله مصباح يزدی، اگر قداست معنوی روحانيت را با هاله نور مورد علاقه احمدی نژاد قسمت نمايد. احمدی نژاد اصالتا" يک "تابوشکن مثبت" نيست. نيروی مهندسی او بيشتر در عرصه "تخريب گری" کاربرد دارد و چون کلنگ بر می دارد، ناگزير خشت و آينه را در هم می شکند و تابوها را هم می شکند. او گمان می کند آنقدر باهوش هست که تابوها را تا وقتی بشکند که تابوهای مورد علاقه خدشه و آسيبی نبينند و هنوز قداست آنها به رسميت شناخته شوند. احمدی نژاد تا وقتی به شئونات احترام می گذارد که قداست "هاله نور" او را جدی بگيرند و حلواحلوايش کنند و به اعتقاد او، وقتی چنين نباشد، چيزهای ديگر هم نبايد قداستی داشته باشند. به عبارتی اگر قرار باشد "هاله نور احمدی نژادی" تقدسی نداشته باشد، از نظر او قداست کلا" امری بی معناست!

باری! ممکن است ما با برخی از تابوشکنی های احمدی نژاد مخالف باشيم و احترام را تبليغ کنيم. مثلا" لحن حقيرانه اش در نامه نگاری های بی جواب به رئيس جمهوری آمريکا را ممکن است نپسنديم و نمی پسنديم. ممکن است بی حرمتی او به مجلس، شخصيتها و مراجع دينی را نپسنديم. ولی آنچه مسلم است اينکه ما برای عبور از جامعه ای استبدادی نيازمند نقد هستيم و لازمه نقد کردن، اين است که تقدس گرايی از ميان برود و مزاحمتی ايجاد نکند. بخصوص اين برای جامعه ای که رئيس جمهوری دروغگويش، ادعای وجود هاله نور مقدس در اطراف سر خود دارد، امری واجب است.

"قداست داشتن" برای هر چيزی که بايد "نقد" شود، امری بی معناست و برای رسيدن به جامعه ای "برابر" و آزاد، ما به شکسته شدن تابوهايی که خود برای خود ساخته ايم و يا ديگران برای ما ساخته اند، نياز داريم و اين فريضه بزرگ، گاهی به دست خوبان انجام می شود و گاهی به دست منفورانی مثل محمود احمدی نژاد. مهم رسيدن به روزگاری است که قداست؛ متعلق به «موضوعاتی» مثل عدالت و برابری و آزادی باشد و تابوهای دست و پاگير مانع رسيدن به آن نشده باشند. امروز کاخ قداست های پوشالی و بتکده ها در حال ريزش است؛ خواه به دست مردم و خواه به دست دشمنان مردم. مهم صدای ريزش اين کاخ است که می توان در ميان غوغاها آن را شنيد. می بينيد؟ گاهی برای فروريختن کاخهای فريب و رسيدن به "پيش نيازهای دموکراسی"، بايد حتی از دشمنان آزادی مثل احمدی نژاد هم قدردانی کرد! پس زنده باد آزادی، که حتی دشمنان خود را هم برای فروريختن کاخ استبداد به کار می گيرد. چه ندانند و چه نخواهند!

اين کاخ که می بينی، گاه از من و گاه از تو
جاويد نمی ماند، خواه از من و خواه از تو!

فرصت نوشتن / روزنوشته های بابک داد
www.babakdad.blogspot.com
فيس بوك:
http://www.facebook.com/home.php?#!/pages/babak-dad-babk-dad/135566226459293?ref=ts


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016