چهارشنبه 16 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تبار شناسی کودتای خرداد شصت (بخش دوم)، محمود دلخواسته، راديو زمانه

m-delkhasteh@yahoo.co.uk

"اين نظر را ترويج کردند که انتخاب بنی صدر به علت موافقت و حمايت خمينی بوده است که انجام شد و بدون چنين موافقتی و حمايتی، چنين انتخابی امکان نداشت. به بيان ديگر گويی مردم ايران نقش گوسفندان چشم و گوش بسته ای را داشته اند که تنها از فرمان چوپان خود اطاعت کرده اند. البته تا مردمی تحقير نشوند و اين تحقير را نپذيرند، استبداد نمی تواند بر حاکميت خود قوام ببخشد."


تلاقی عجيب
نکته در خور توجه در مطالعه تحولات دوران اولين رئيس جمهور اين است که تمامی گروهها و تمايلات سياسی اپوزيسيونی در خارج و داخل کشور و در داخل که طبعا خود در اين کودتا نمی توانستند شرکت داشته باشند و بلکه هر يک به نوعی قربانی هم شده اند، نيز در اين به ناديده گيری خرداد ۶۰، همراه و هميار کسانی شده اند که آنها را سخت دشمن خود می پندارند. اين تمايلات در مجموع برخوردهای شديد اين دوران را در پارادايم جنگ کلاسيک قدرت بين نخبه گان سياسی تحليل و تفسير می کنند و برای مثال می گويند که در خرداد ۶۰ بنی صدر به طور طبيعی به علت اشتباهات اساسی در محاسبات سياسی درک موازنه قدرت و از دست دادن پشتوانه اجتماعی اش از صحنه خارج شد. البته اين نکته را نيز بايد متذکر شد که سازمانها , و گروه هايی وجود دارند که با اينکه بعدها جز قربانيان رژيم شده اند، ولی در اين کودتا نقش فعالی را بازی کردند. حزب توده و چريکهای فدايی اکثريت از مهمترين اين گروه ها ميباشند. به نظر ميرسد که چنين مواضعی، نتيجه مستقيم مواضع سياست شوروی در مورد اولين رئيس جمهور ميباشد. توضيح اينکه، در اوائل رياست جمهوری بنی صدر، سفير شوروی با وی ملاقات ميکند و پيام دولتش را به ايشان عرضه ميکند. در اين پيام، دولت شوروی به بنی صدر پيشنهاد ميکند که به سه شرط، از بنی صدر، در مقابل مخالفانش، حمايت بعمل خواهند آورد. اول اينکه در مورد افغانستان، سکوت اختيار کند. پيمانی با شوروی در مورد حضور ناوگان شوروی در خليج فارس امضا کند و ديگر اينکه از تکرار نظرش که انقلاب ايران نشانه از از زوال شوروی را با خود همراه دارد و هم اينکه در آن کشور نوماکلانتورها حکومت ميکنند، دست بر دارد. بنی صدر با هر سه شرط به اين دليل که ناقض استقلال ايران و مداخله در امور داخلی ايران است، مخالفت ميکند. (۱۱) از اين زمان به بعد است که حزب توده شديدترين مواضع را در مورد رئيس جمهور اختيار ميکند و بقول آقای کيانوری، معلمی حزب جمهوری را در چگونگی مبارزه با رئيس جمهور را بر عهده ميگيرد.
اگر همانگونه که اسناد و مدارک نشان می دهد مخالفت بنی صدر در برابر خمينی مخالفتی اصولی، و نه بر سر قدرت بوده است، آنگاه بايد پرسيد به چه دليل در اينجا تحليل اپوزيسيون جمهوری اسلامی با خواسته رژيم همسويی می يابد؟ به نظر می رسد دو دليل اصلی برای اين همراهی با رژيم حاکم در ايران وجود دارد؛ اول، اينکه اگر اين جريانات، خصوص جريانات سلطنت طلب بپذيرند که علت برخوردهای سياسی در اين دوران نه ريشه در نبرد قدرت، بلکه ريشه در دو نوع ديد نسبت به اسلام بوده است، يکی به مثابه بيان آزادی و ديگری به عنوان ايدئولوژی قدرت، که يک سوی آن رئيس جمهوری بوده است که برای دفاع از انقلاب و اهداف دموکراتيک و حقوق بشری آن به مخالفت با نظم موجود می پرداخته است و در سوی ديگر عده ای از روحانيت قدرت طلب، به رهبری بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای، قرار داشته اند که جز به حذف مخالف و برقراری سلسله حکمرانی روحانيت فکر نمی کردند، لاجرم بايد بپذيرند که هدف انقلاب ۵۷ در نزد انقلابيون اهل استقامت استقرار مردمسالاری بوده است و به همين دليل با استبداد سلطنتی در افتاد، نه جايگزين کردن استبداد سلطنتی با استبداد دينی نوين.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


دليل دوم اينکه، اگر ما اين واقعيت تاريخی را بپذيرم که بعد از انقلاب، جبهه طرفداران استقلال و آزادی، ضمن تاکيد بر بينش دينی شان بود که با استبداد دينی در افتاده بودند، آنگاه بايد بپذيريم که اسلام را نمی توان ذاتا دينی استبدادی دانست زيرا مسلمانانی هم هستند که بر اصول استقلال و آزادی تا آخر می ايستند. در حالی که اپوزيسيونهای دين ستيز می خواهند طوری وانمود کنند که اسلام همين است که آقای خمينی اعلام و اجرا کرده است و بنابراين هر قرائت ديگری از اسلام، خواه بر آن اسم موازنه عدمی نهاده شود خواه غير آن، غير ممکن است. در همين رابطه است که چنين باورمندانی اين نظر را در اذهان بسياری جای انداخته اند که هر انقلابی که در آن، دين، نقش گفتمان مسلط را بازی کند، ضرورتا، نمی تواند اهداف دموکراتيک داشته باشد. يکی از آخرين نمونه های آنرا ميشود در تحقيق جالب ژانت افری و کوين اندرسن در مورد نظرات ميشل فوکو در مورد انقلاب ايران ديد، که فيلسوف بشدت مورد انتقاد قرار ميگيرد، که چگونه از انقلابی حمايت کرده که گفتمان اسلامی در آن، گفتمان غالب بوده است. (۱۲)
نکته مهمی که دانستن آن برای نسل جوانی که در جستجوی ايرانی آزاد و بی خشونت است لازم است، اينست که زمانی که بعد از کودتای خرداد شصت، سلاخ خانه رژيم به شدت بکار افتاده بود و در بعضی از شبها بيش از صد نفر به جوخه اعدام سپرده می شدند و سازمانهای حقوق بشری به اعتراض پرداخته بودند و رژيم در مقابل توجيه کشتار ادعا می کرد که اسلام حقوق بشر خود را دارد و اين سازمانها مبهوت مانده بودند که چگونه ادعای رژيم را به نقد بکشند، سلطنت طلبها و استالينيستهايی نيز بودند که حرف و ادعای رژيم را تاييد می کردند و به عنوان کارشناس ايران و اسلام به سازمانهای حقوق بشری و جامعه جهانی گوشزد می کردند که رژيم راست می گويد و اسلام همان چيزی می باشد که خمينی می گويد. متاسفانه اين گروه ها هنوز در اينمورد توضيحی نداده اند. آنان شايد می پنداشتند که الان زمان آن است که يکبار برای هميشه کار دين را تمام کنند. ولی آيا واقعا نمی ديدند که با اين نوع کارشناسی کردن که حاوی نوعی دين ستيزی انباشته از کينه وکور بود، ناخودآگاه به کمک رژيم سرکوب آمده بودند زيرا در هر قرائت خون آلود و هراس افکنانه ای که از دين ارائه شود اين مردم ايرانند که گسترده تر قربانی می شوند و مرتکبان جنايت عليه بشريت به راحتی می توانند زير پرچم به ظاهر دمکراتيک شده اجرای اسلام پنهان شوند، يا اينکه ميديدند ولی باور داشتند که اين قيمتی ميباشد که بايد مردم بپردازند تا يکبار برای هميشه از "شر" اسلام خلاص شوند؟

مقتول ميبايد کشته ميشد
البته اين همراهی و همکاری نانوشته و يا حتی ناخواسته ميان اپوزيسيون و رژيم سرکوب ولايت فقيه در سانسور اهميت تاريخی خرداد ۶۰ به يک کار ديگر هم نياز داشت؛ برای اينکه افکار عمومی متوجه ريشه نزاع سال ۶۰ نشود لازم بود به گونه ای تبليغ شود که شخصيت اولين رئيس جمهور دست کمی از شخصيت مستبدان دينی درون رژيم نداشته است. درواقع می بايستی گونه ای عمل شود تا او نيز همچون شخصيت مقتول در داستان آگاتا کريستی انسانی شرور، و بنا بر اين دارای کيش شخصيت، دين خو و عقب مانده وانمود شود بشود تا خواننده در ته دل با قاتلان احساس همدردی نيز بتواند بکند و يا اينکه آنرا بفهمد. شايد برای تکميل همين پازل بود که ترور شخصيت آقای بنی صدر از هر طرف، در داخل و خارج، رواج يافت. در همين رابطه بود که نام اولين رئيس جمهور مترادف شد با انسانی متفرعن، که آخوند مدرن رژيم بوده، و باور بر اين داشته که موی زن اشعه جنسی توليد می کند و بنا براين لزوما هوادار نظريه شعار يا روسری يا تو سری بوده است؛ يا کسی بوده است که حمله به دانشگاهها و انقلاب فرهنگی را رهبری کرده؛ کسی که در کردستان کشتار کرده و در جنگ مرتکب خيانتها شده و و لشکرها به زير آب برده است. البته همانگونه که در اين تحقيق خواهيم ديد، بنی صدر، در جريان مبارزه، مرتکب اشتباهات بسيار اساسی و گاه باور نکردنی شد که شايد بدون آن اشتباهات، وطن به اين سرنوشت دچار نمی شد، ولی آن اشتباهات ربطی به اين اتهامات ندارد. برای مثال، بعد از اينکه از جمله عوامل اصلی ميشود که آقای خمينی در سعی اوليه اش در اجباری کردن حجاب شکست بخورد، به قم سفر ميکند و به ياد آقای خمينی می آورد که ايشان در پاريس تعهد کرده بودند که زنان در نوع پوشش آزاد ميباشند. به تلويزيون ميرود و علنا با حجاب اجباری مخالفت ميکند. در اين جا ميباشد که خانم دانشجويی سوال ميکند: «من با چند نفر از پسرهای دانشجو در مورد پوشيدن موی سر زن بحث می کردم و آن را به عنوان حجاب قبول نداشتم...هر کدام از اينها دليلی را بر پوشيدن موی سر می آوردند و يکی از آنها دليلی پيش کشيد که می گفت : ثابت شده است که موی زن اشعه ای توليد می کند که روی مرد اثر می گذارد به طوريکه اين باعث می شود که مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما می خواهم بگوئيد که اين نظريه تا چه اندازه درست است؟» (۱۳) ولی اين سوال از بنی صدر، بعنوان پاسخ بنی صدر تبليغ ميشود و مکرر تکرار ميشود. برای نمونه خانم دارابی در سالروز زن و در سخنرانی ميگويد: "بنی صدر به خواهر من گفت که موی زن اشعه ای صادر ميکند که مردان را وحشی ميکند و آنها را به تجاوز جنسی وا می دارد." (۱۴)
شايد در اينجا لازم باشد که يکی از تجربيات خود را نيز با خواننده در ميان بگذارم. در زمان گذراندن تز دکترايم، پروفسور فرد هاليدی، برای مدت کمی استاد راهنمای دوم من شد. در يکی از مراوداتش به من گفت که قرار است در يک سخنرانی اين مطلب را ذکر کند که بنی صدر در موی زن اشعه جنسی يافته است. پاسخ دادم که اظهار اين سخن به اعتبار آکادميک شما سخت ضربه خواهد زد. زيرا که من هم سخنرانی را چند بار گوش کرده ام و هم پياده شده سخنرانی را در کتابی همراه دارم و ميتوانم که به شما نشان بدهم که اين سخن را خانمی دانشجو به عنوان سوال پرسيده است. پاسخ دادند که بنی صدر اين حرف را به خود من گفت. اين اظهار جوابی نداشت جز اينکه نامه ای برای بنی صدر بنويسم و سوال کنم که آيا داستان واقعيت دارد؟ بنی صدر پاسخی نوشت و از من خواست به ايشان برسانم. در نامه بنی صدر سخت به فرد هاليدی تاخته بود و ايشان را متهم به دروغگويی کرده بود و اظهار کرده بود که ايشان را تنها دو بار ملاقات کرده و در هيچ ملاقاتی با ايشان در اينمورد سخن نگفته است و نيز تهديد کرده بود که اگر اين دروغ را اظهار کند، او را در مطبوعات افشا خواهد کرد. فرد هاليدی پاسخ نوشته بود که سخنرانی انجام شده، ولی قرار است که متن در کتابی منتشر شود و ايشان آن قسمت را برای چاپ از متن حذف خواند کرد. و اين در حالی بود که تا زمانی که بنی صدر رئيس جمهور بود، مانع اجباری شدن حجاب در ادرات شده بود و اين نيز يکی ديگر از علل مخالفتهای دائمی بنی صدر و رجايی با يکديگر بود. آقای رجايی قصد داشت که در ادارات " ...نماز جماعت بخوانند و خانمها حجاب را مراعات کنند." (۱۵)
يا اينکه بنی صدر مسئول حمله به دانشگاهها تبليغ ميشود و اين در حالی بود که حمله دانشگاهها بوسيله حزب جمهوری و اقمار آن از جمله مجاهدين انقلاب اسلامی برنامه ريزی و اجرا شده بود، همانگونه که در نامه محمد ملکی، اولين رئيس دانشگاه تهران، به آقای خامنه ای ميبينيم: " حتما از ياد نبرده ايد، دبير سياسی حزبی که شما از موسسين و رهبران آن بوديد. طبق مدارک موجود نقشه هجوم سياسی به دانشگاه ها با نام : انقلاب فرهنگی" و...را برنامه ريزی کرد." (۱۶) و هدف از حمله، که در دو نوار معروف آيت عضو شورای مرکزی حزب حمهوری اسلامی، آمده بود هيچ نبود جز سرنگونی بنی صدر: " ...مطمئن باشيد که نقشه آماده است و اصلا زير و رو ميشود. تمام مسائل و غير از مسائلی که شما فکر ميکنيد می شود بعد از ۱۴ خرداد نه مطلقا امتحانی خواهد شد. نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطيل خواهد بود...خلاصه ميخواهد از خودش برنامه ای داريم که بابای بنی صدر هم نمی تواند مقاومت کند..." (۱۷)
برای يک پژوهشگر، وقتی در تحقيق متوجه ميشود که حتی در بسياری از تحقيقات آ کادميک، هدف و قربانی چنين توطئه هايی، بانی و شکارچی چنين نظرات وتوطئه هايی تصوير شده است، اولين سوالی که برايش مطرح ميشود اينست که علت معکوس کردن نقشها را بيابد. (۱۸) چگونه ميشود که شخصی که اعتقاد بر اين دارد که بدون آزادی زن، جامعه منتقد و ارزياب پيدا نمی شود. (۱۹) فرهنگ مرد سالاری را سخت به چالش ميکشد: " ارزش مرد به پست و ضعيف شمردن زن نيست. زن هنر خلقت است. اگر زندگی ديگری ميخواهيد به خودتان رحم کنيد و به زن ارزش دهيد، ارزشی را که دارد." (۲۰) زنان را معمار سرنوشت خود می داند و از آنها ميخواهد که منتظر تغيير کردن مردان ننشينند تا به حقوق خود دست يابند: " شما زنان ننشينيد. خودتان برخيزيد و عمل کنيد. به خودتان ارزش دهيد. برای ارتقاء سطح دانش و بينشتان بکوشيد." (۲۱) و يا کسی که آزادی و بحث آزاد را جزء لايتجزای روش آموزش در دانشگاهها ميداند و مخالفتش را با هر نوع از استبدادی مکرر تکرار ميکند: " هيچ نوع استبدادی را بر دانشگاه نمی توان حاکم کرد. اگر گفتند که دانشگاه جای بحث آزاد است، معنايش اينست که آنجا محل چوب و چماق نخواهد بود." (۲۲) و يا: " از حضور گرايشها در دانشگاه نترسيد، زبان زور را جمع کنيد و زبان ابتکار را باز کنيد." (۲۳)
پاسخ به اين سوال را بيشتر بايد در حاکميت گفتمان قدرت در بين اکثريت گروه های سياسی و مذهبی جست. در اين گفتمان، وقتی هدف قدرت ميشود، دو گانگی بين روش دستيابی به قدرت و اخلاق ايجاد ميشود. اخلاق از سياست رخت بر ميبندد و بنا براين هم ترور شخصيت رقيب واجب ميشود و هم توهين به شخصيت اجتماعی مردم ، فرض گرفته ميشود.
بنا براين، برای اينکه اين حقيقت به چشم نيايد که مردم ايران "می دانستند" که انقلاب را با چه هدفی انجام دادند و انتخاب بنی صدر در بهمن ۵۸ با چنان آرا بالايی نشان از اين داشت که مردم در برخورد با جبهه استبداد، به رهبری حزب جمهوری اسلامی، با انتخاب بنی صدر آگاهانه در صدد ابراز وجود بودند و بدين وسيله می خواستند پيام دهند که خواهان اسلام آخوندی و استبدادی قرون وسطايی نيستند، بلکه خواهان استقرار آزاديها، رشد و عدالت اجتماعی ميباشند. مخالفان اين نظر را ترويج کردند که انتخاب بنی صدر به علت موافقت و حمايت خمينی بوده است که انجام شد و بدون چنين موافقتی، چنين انتخابی امکان نداشت. به بيان ديگر گويی مردم ايران نقش گوسفندان چشم و گوش بسته ای را داشته اند که تنها از فرمان چوپان خود اطاعت کرده اند. البته تا مردمی تحقير نشوند و اين تحقير را نپذيرند، استبداد نمی تواند که بر حاکميت خود قوام ببخشد. اين ادعا در دهها کتاب و مقالات سياسی و آکادميک مورد مراجعه نويسنده تکرار شده است. برای نمونه آقای محسن ميلانی اين نظر را تکرار مکرر کرده اند که: " پيروزی عظيم بنی صدر به علت هم هويتی بود که با خمينی پيدا کرده بود و نه به خاطر محبوبيت خودش. او از يک پايه ( اجتماعی) قوی محروم بود" (۲۴)
و اين در حال است که بنظر می رسد که دلايل مستند فراوانی وجود دارد که نشان می دهد که انتخاب بنی صدر انتخابی بود آگاهانه که در آن وجدان ملی، حساس شده، ايرانيان به تمايلات روز افزون حزب جمهوری برای انحصار قدرت، با اين انتخاب پيام به نيروهای استبدادی فرستاد که انقلاب برای استقرار مردمسالاری بوده که انجام شد و نه جايگزينی يک استبداد با استبدادی ديگر. من در ادامه اين تحقيق به پاره ای از آنها می پردازم و سعی خواهم کرد که نشان دهم که مشروعيت نظامی که پسوند جمهوری و اسلامی را بدنبال می کشيد، با کودتا بر عليه اولين رئيس جمهور همان نظام، از دست رفت وبيشتر در اين رابطه است که می شود فهميد که چرا در پاسخ به کودتای انتخاباتی رياست جمهوری که به تظاهرات خود جوش منجر شد، در عرض مدت کوتاهی شعارها از رای من کو" به مرگ بر اصل ولايت فقيه" و " استقلال، آزادی، جمهوری ايرانی" تبديل شد.

انتخابات رياست جمهوری
تاريخ انتخابات در هر کشوری را می توان عينی ترين تاريخ دمکراسی دانست. به همين جهت تحقيق در مورد چنين انتخاباتی بايد بگونه ای مستمر و سيستماتيک انجام بگيرد و شگرف اينکه تحقيق در مورد اولين انتخابات رياست جمهوری، حتی در کارهای آکادميک، بسيار پراکنده و آشفته انجام شده است. اما برای مطالعه اولين انتخابات دموکراتيک تاريخ ايران بايد اندکی به عقب برگشت. تصرف سفارت آمريکا و بحران عظيم ناشی از آن در اين خصوص نقش مهمی دارند. حمله به سفارت و گروگانگيری را در بازبينی تاريخی می توان به عنوان يکی از مهمترين مراحل تحول انقلاب از مردمسالاری به سمت استبداد قلمداد کرد. در حقيقت می توان گفت که مهمترين مرحله کودتا در نظام بعد از انقلاب با اين واقعه شروع شد و اولين ثمره آن هم آماده کردن سو استفاده از جو ايجاد شده بعد از اشغال سفارت برای تحميل اصل ولايت فقيه در متن قانون اساسی در حال تشکيل بود. در نتيجه روحانيتی که بنا بر تعهد آقای خمينی در پاريس قرار نبود در دولت دخالت کند، در بالاترين سطح از قدرت سياسی جا گرفت. حزب جمهوری اسلامی، که قبلا نهايت استفاده را از اشتباهات فاحش دولت زنده ياد بازرگان در معرفی و پشتيبانی و قانونيت بخشيدن به نهادهای انقلابی-بخوانيم اهرمهای استبداد- برده بود در اين فضا جان گرفت. اين حزب با استفاده از امکانات تبليغاتی اش بهترين بهره را از نهادها برد. حقيقتا تصور شکل گيری استبداد خشن بعد از انقلاب بدون شکل گيری قانونی سپاه پاسداران، دادگاههای انقلاب، کميته ها، بنياد مستضعفان و جهاد سازندگی و نيز آوردن روحانيانی مانند آقايان رفسنجانی و خامنه ای به درون دولت موقت، شدنی نبود. اما اين نهادها در پناه اصل ولايت فقيه، و بر مبنای خوش بينی ملی گراها امکان آنرا يافتند که استبداد خود را قانونيت ببخشد. در چنين فضايی است که بخشی از گروه های مردمسالار از بنی صدر می خواهند که خود را نامزد رياست جمهوری بکند.
بنی صدر ظاهرا با اختياراتی که در پيش نويس قانون اساسی (۲۵) برای رئيس جمهور پيش بينی شده بود، مايل بود خود را نامزد رياست جمهوری کند. اما به نظر ميرسد که علت حذف اختيارات رياست جمهوری که در پيش نويس قانون اساسی پيش بينی شده بود، اين بود که حزب جمهوری از قبل پی برده بود که امکان پيروزی بنی صدر در انتخابات بسيار جدی ميباشد. بعد از انتخابات، حسن آيت اينگونه مسئله را توضيح داد: " اگر آن پيش نويس را که آنها ( سحابی...) درست کرده بودند اگر آن تصويب شده بود اصلا انقلاب از بين رفته بود. الان بنی صدر رئيس جمهور بود و رئيس جمهور هم همه کاره. هم ميتوانست مجلس را منحل کند هم دادگستری و قضاتش را اين منصوب می کرد هم ارتش را زير فرماندهی داشت همه چيز زير نظرش بود ما توی اين قانون آمديم فرماندهی کل قوا را داديم به رهبر در آن بيايد آنرا نماينده خودش کنه اين اصيل نيست هر وقت خواست ميتواند ازش بگيرد اختيارات کامل را هم که داديم به مجلس. رئيس جمهور فقط ميتواند مدال بگيرد و مدال بدهد و سفرا را به حضور بپذيرد والسلام هيچ اختياری ندارد." (۲۶) بنی صدر در رابطه با نيمه تشريفاتی شدن مقام رياست جمهوری و تغييرات اساسی که در قانون اساسی ايجاد شده بود و نيز کنترل نهادهای انقلابی به وسيله حزب جمهوری اسلامی و اقمارش و آگاهی به اينکه رئيس جمهور اهرمهای قانونی لازم را که در مقابل پيشروی حزب جمهوری را ندارد، در باره قصد اوليه خود دچار ترديد شديد شده بود و در مقابل اصرار همفکران خود برای نامزدی می گويد: "اينکه شما داريد مرا نامزد می فرماييد، در واقع نامزد مرگ می فرماييد چون در اين قانون اساسی، رئيس جمهور کاره ای نيست و اختياری نداره. قدرت را هم مثل گوشت قربانی تقسيم کرده اند و هر کس ميتونه ديگری رو فلج ميکنه. آن طرف هم، مسئله کردستان و آذربايجان غربی و در مازندران هم در ترکمن صحرا، فدايی خلق و تمام کشور بهم ريخته است. گروگان گيری هم که قوز بالای قوز. حالا شما می فرماييد که من بيايم و بروم توی کام مرگ. آن آقايان می خواهند که گوشت قدرت را ببرند و شما می گوييد برو جلو و نگذار. اين حرف شما معنايش اينه ديگه؟! يعنی در واقع مرا نامزد مرگ می فرماييد. آقای سلامتيان پاسخ می دهد که ما شما را نامزد خطر می کنيم. متاسفانه وضعيت جوريست که غير از اين هم نمی شود انقلاب را از کام اين آقايان بيرون کشيد و راه ديگری نيست." (۲۷)
آقای احمد سلامتيان نيز بعدا در مصاحبه با نويسنده سخنان بنی صدر را تاييد کردند و اظهار داشتند که علتی که ايشان می خواستند که بنی صدر کانديدای رياست جمهوری شود اين بود که در قانون اساسی تنها مقامی که با رای مستقيم مردم انتخاب می شد رئيس جمهور بود و اين برای ايشان مشروعيتی ايجاد می کرد که ديگران نداشتند. (۲۸)

منبع: زمانه

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۱- مصاحبه با بنی صدر: ۳ تير ۱۳۸۹
۱۲- Janet Afary and Kevin Anderson, Foucault and the Iranian Revolution: Gender and the Seductions of Islam (Chicago: University of Chicago Press, 2005)
البته اين کتاب از اين جهت که تمامی مقالات فوکو در مورد انقلاب ايران را از ايتاليايی و فرانسوی، به انگليسی ترجمه کرده و نيز بعضی از مباحث مطرح شده، دارای اهميت بسيار ميباشد.
۱۳- ابوالحسن بنی صدر، کار و کارگر در اسلام. چاپ پنجم ۱۳۵۸ ص ۹۹-. ۱۰۱. البته پياده شده سخنرانی در کتابی ديگر تحت عنوان خانواده در اسلام منتشر شد. در اينجا نيز آخرين پاسخ بنی صدر به اين سوال موجود است:
http://www.youtube.com/watch?v=5CvtAnNdYos
نويسنده تا کنون موفق نشده است که به نوار سخنرانی بنی صدر که از تلويزيون ملی در آنزمان پخش مستقيم و چند بار ديگر از راديو و تلويزيون پخش شد، دست يابد. سوالی که برای نويسنده مطرح شد اين ميباشد، که در حاليکه، بنی صدر اين اتهام را تکديب کرده است، به چه علت رژيم، نوار را منتشر نمی کند، تا اگر بنی صدر در صداقت سخن نگفته باشد، اين بی اخلاقی برای مردم مشخص شود؟
۱۴- on International Women’s Day, Parvin Darabi said “Banisadr told my sister that women’s hair puts out a ray that, when it hits a man’s eyes, they go wild and want to rape the women”. See http://www.marzeporgohar.org/index.php?l=1&cat=15&scat=&artid=320
۱۵- هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، موسسه فرهنگی – هنری طاهر-ليلا ۱۳۷۸. ص ۵۵
۱۶- " نامه محمد ملکی، اولين رئيس دانشگاه تهران، به آقای خامنه ای: ايستاده بر آرمان" علی غريب، ص ۴۴
http://enghelabe-eslami.com/ketab/istade_bar_arman/istade_bar_arman.pdf
۱۷- غائله چهارده ام اسفند ۱۳۵۹، انتشارات نجات، ۱۳۶۴. چاپ دوم ص ۳۴۵-۳۴۶
۱۸- البته اخيرا کوششهايی شده است که واقعيت حمله به دانشگاهها و هدف از اجرای آن در اختيار مردم قرار بگيرد. مقاله اخير آقای گنجی را ميشود، بعنوان کوششی در این راستا ارزيابی کرد http://www.roozonline.com/persian/sotun/sotun-item/article/2010/june/29//3-23.html
۱۹- روزنامه انقلاب اسلامی ۱۸ اسفند ۱۳۵۹
۲۰- همان
۲۱- روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۴ اسفند
۲۲- روزنامه انقلاب اسلامی، ۱۳ ارديبهشت ۱۳۶۰
۲۳- روزنامه انقلاب اسلامی ۲۰ ارديبهشت ۱۳۵۹
۲۴- Mohsen Milani, along with many other scholars, believes that Banisadr’s landslide victory can be “attributed more to his identification with Khomeini than to his own popularity. He lacked a solid base in Iran”. See Milani, “Ascendance of Shi’i Fundamentalism”. Years later, his views remained unchanged; see Milani, Iran’s Iranian Revolution, p. 175.
۲۵- متن پيش نويس قانون اساسی که مورد موافقت آقای خمينی قرار گرفته بود و ايشان دو بار در سخنرانی حمايت علنی کرده بودند: روزنامه کيهان، ۲۸ خرداد ۱۳۵۸. Kayhan, 18 June 1979 [28 khordad 1358].[۲۸ khordad ۱۳۵۸].
برای ديدن متن پيش نويس به سايت زير مراجعه کنيد:
http://enghelabe-eslami.com/ketab/Ghanun_Asasi/Ghanun_Asasi.pdf
۲۶- غائله چهاردهم اسفند ۱۳۵۹ زير نظر عبد الکريم موسوی تبريزی. انتشارات نجات. چاپ دوم. ۱۳۷۷ ص۳۴۳
۲۷- Hamid Ahmadi, Darse Tajrobeh [Lessons of Experience: Abol-Hassan Banisadr’s Memoir in Conversation with Hamid Ahmadi] (Enghelabe Eslami Zeitung, 2003 [1380]), pp. 249
۲۸- مصاحبه نگارنده با احمد سلامتيان، پاريس ۲۰ ماه می ۲۰۰۵


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016