پنجشنبه 17 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

خانواده شش زندانی سياسی: زندان بدون مرخصی يعنی ظلم مضاعف! جرس

مسيح علی نژاد - جرس: در حالی که بهره گيری از مرخصی نه به عنوان امتياز بلکه از حقوق مسلم زندانی محسوب می شود، شمار زيادی از زندانيان سياسی بعد از انتخابات با مخالفت دستگاه قضايی برای بهره گيری از اين امکان قانونی مواجه شده اند.
به تازگی خانواده يکی از مقتولين که قاتل او در آستانه اعدام قرار دارد، طی مصاحبه با خبرگزاری حقوق بشر اعلام کردند، به دليل مرخصی های بيش از حد قاتل، اين خانواده از امنيت جانی و روانی برخوردار نيستند. درحالی دستگاه قضايی ايران امکان مرخصی مکرر برای کسی که مرتکب قتل شده است را فراهم کرده است، برخی از فعالان سياسی که حتی از ميزان حبس آنان بيش از يک سال گذشته است تا کنون حتی يک مرخصی چندروزه هم در طی دوران بازداشت خود نداشته اند.
جرس به سراغ خانواده و همکاران برخی از اين زندانيان رفته است تا اثرات سوء اين رفتار دستگاه قضايی را از آنان جويا شود.
متن گفتگوی جرس با نزديکان اين زندانيان پيش روی شماست:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


همسر مسعود باستانی: نه مرخصی می خواهيم نه آزادی

همسر مسعود باستانی روزنامه نگاری که بيش از يک سال بدون حتی يک روز مرخصی در بند است، به جرس می گويد: ديگر نه آزادی می خواهيم و نه حتی مرخصی، فقط يک پرسش ساده داريم که همان را اگر جواب بدهند حداقل برای ما هم روشن می شود که چرا امثال من و همسرم را که در نظام آموزشی همين کشور آموزش ديده ايم و تربيت شده ايم تا اين اندازه عذاب می دهند و می گويند براندازی کرده ايم و اغتشاش گر بوده ايم؟

مهسا امرآبادی که پيش از اين و در روزهای نخست بحران انتخاباتی، خود نيز زندانی بوده است، می گويد: من و مسعود چهار سال زندگی مشترکمان را به سختی ساختيم و از هيچ نهاد و سازمانی هم کمک نگرفته ايم، از زندگی مشترکمان هم راضی بوده ايم، برای اهداف مشترکمان هم کار کرده ايم، حالا يک سال است که زندگی من بدون او می گذرد. به زبان آوردن يک سال شايد برای خيلی ها راحت باشد اما گذراندن حتی يک روز از اين يک سال آدم را سالها پير می کند. تنهايی بار مسوليت يک زندگی را بر شانه می کشم و حتی خانواده مسعود هم علی رغم همه مهربانی شان به دليل اختلاف عقيدتی، هيچ کمکی به من برای پيگيری وضعيت پرونده همسرم نمی کنند چون فکر می کنند ما گناهکاريم و بايد تاوان گناهمان را پس بدهيم.

وی ادامه می دهد: گناه ما فقط اين بود که می خواستيم به اندازه بضاعت مان، از طريق کار رسانه ای و با شرکت در يک انتخابات کشور را بسازيم. حالا خانه دونفره خودمان را خراب کرده اند. مرا تنها چند روز بعد از انتخابات دستگير کرده اند در حالی که هنوز از راهپيمايی و اعتراض خبری نبود و بعد مسعود که آمده بود دنبال کارهای من او را هم دستگير کردند و گفتند شما اغتشاش گر بوديد؟ کدام اغتشاش؟ چرا اينقدر به ما ظلم می کنيد، ما در رسانه های همين کشور می نوشتيم، از درد و ظلمی که بر خودمان می رود اگر حرف بزنيم می گويند سياه نمايی می کنيد، از مظلوميت مردم و فشارهای اقتصادی بنويسيم می گويند بزرگ نمايی می کنيد از حقوق بشر دفاع کنيم می گويند وابسته به بيگانه هستيم، پس شما بگوييد ما بايد چکار کنيم که اين ظلم هايی که به امثال من و همسرم می شود را شما تمام کنيد.

وی در پاسخ به پرسشی در مورد وضعيت سلامتی مسعود باستانی در طول يک سال بازداشت در زندان می گويد: وحشتناک است که من حتی نتوانستم برای مسعود مرخصی بگيرم تا بيرون از زندان بتواند لثه هايش را درمان کند. مسعود از بيماری دندان رنج می کشد. آقای دادستان خودش رفته و از نزديک ديده است که وضعيت درد دندان مسعود چگونه است من از آقای دادستان خواهش می کنم حقوق قانونی زندانی را حداقل رعايت کنند و بگذارند مسعود برای درمان به مرخصی بيايد.

وی ادامه داد: هزار و يک مريضی ممکن است در بهداری زندان رجايی شهر کرج باشد مگر می شود اطمينان کرد و برای جراحی لثه و دندان به آنجا رفت؟ با چه زبانی بايد بگوييم که اين درد دندان را نمی شود پنج سال ديگر در زندان تحمل کرد. ما که گفتيم نه آزادی می خواهيم و نه مرخصی، اما ديگر نمی شود از درمان درد چشم پوشيد.

مادر محمد داوری: مرخصی به يک جانباز ندادند، حقوق معلمی را هم قطع کردند

مادر محمد داوری، روزنامه نگار در بند می گويد: محمد پدرش را در همان بچگی از دست داده است و حالا کم کم دارد می شود يک سال که سرپرست خانه مرا برده اند، نان آور خانه ام را زندانی کرده اند و من به هر دری می زنم نمی توانم حتی يک روز مرخصی برای او بگيرم، مسوولان به ما پاسخی هم نمی دهند تا بدانيم گناه محمد چه بود که او را از مرخصی هم محروم کرده اند.

محمد داوری، عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ايران و سردبير وب سايت سحام نيوز وب سايت رسمی مهدی کروبی است. او از کسانی که می گفتند در روزهای نخست بحران انتخاباتی در ايران در زندان کهريزک مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته اند، فيلم و گزارش مستند تهيه می کرد و به همين دليل هنگام پلمب دفتر آقای کروبی در روز ۱۷ شهريور ۸۸ بازداشت و به پنج سال حبس محکوم شده است.

مادر اين روزنامه نگار در پاسخ پرسش جرس مبنی بر وضعيت شغلی و زندگی معمولی يک زندانی سياسی می گويد:
حقوق معلمی پسرم را قطع کرده اند و من هر بار بايد از شهرستان بجنورد برای ديدن پسرم به تهران بروم تا بتوانم با او در زندان ملاقات کنم. سخت است اما چاره ندارم، محمد پسر بزرگ خانه من بود، با رنج و بدبختی و يتيمی بزرگ شد، برادران و خواهران ديگرش کمکم می کنند اما هر کدام در شهری هستند و برای آنها هم سخت است. محمد تکيه گاه من بود، هميشه حال مرا می پرسيد و حالا من مادر پير او بايد حال پسرم را در زندان بپرسم، خدا را خوش می آيد پسری که مردم شهر ما می دانند جز نيکی کاری نمی کرد حال بايد زندانی باشد و حتی يک مرخصی ساده هم به او ندهند؟

يکی از همکاران محمد داوری می گويد: شرايط اقتصادی اين خانواده را هيچ يک از مسوولان کشور درک می کنند؟ وقتی نان آور يک خانه را زندانی می کنند، يک مادر پير بايد از کجا بياورد ماهانه يک مبلغی را هم به زندان بفرستد.

اين معلم ادامه می دهد: وقتی سازمان معلمان ايران هم مبالغی را برای کمک به محمد داوری تهيه کرده بودند، با تهديدات و بازداشت اعضای اين سازمان رسما جلوی هرگونه کمک کردن به يک زندانی سياسی که هنوز ترکش های جنگ عراق را بر تن اش دارد، ممنوع کردند و بعد می گويند در يک کشور اسلامی برای جانبازان و معلمان ارزش قايل هستند. اين چه نوع ارزش قايل شدن است که حتی اجازه کمک کردن به خانواده ای که با بزرگواری تمام هرگز از مشکلات اقتصادی خود نمی گويند را هم به مردم نمی دهند؟

به گفته همکار محمد داوری، اين روزنامه نگار در بند ۲۴۰ اوين به سه نفر ديگر در يک بند کوچک محبوس است که از حداقل امکانات هم بهره مند نيست.

وی گفت پس از اعتراضات فراوان اعضای بند به تازگی يک تلويزيون به آنها داده اند تا حداقل اوقات خالی زندانيانی که حتی از داشتن روزنامه هم محروم هستند، پر شود در حالی که وضعيت تغذيه، بهداشت و سلامتی آنها هم واقعا نگران کننده است.

دو کودک چشم به راه يک پدر معلم

رسول بداغی، عضو هيئت مديره کانون صنفی معلمان ايران نيز يکی ديگر از زندانيان است که از شهريور تا کنون در بازداشت بسر می برد و تاکنون از امکان مرخصی بهره منده نشده است.

يکی از همکاران رسول بداغی نسبت به وضعيت دشوار زندگی اين معلم دربند ابراز نگرانی می کند و می گويد: شايد مناعت طبع و بزرگی اين خانواده هرگز اجازه ندهد تا از رنجی که در روزهای حبس سرپرست خانواده خود می کشند سخن بگويند. عزت نفس آنها به آنها اجازه گلايه کردن هم نمی دهد اما ما داريم از نزديک می بينيم که دو بچه کوچک اين خانواده چه رنجی از نبود پدر می کشند و حتما خود مسوولان هم می دانند که در شرايط فعلی کشور چقدر تامين اجاره خانه وهزينه معاش برای خانواده يک معلم می تواند عذاب دهنده باشد.

وی می گويد: وضعيت معلمان با توجه به وضعيت بيمار اقتصادی جامعه به خودی خود سخت است و معلم ها چيزی ندارند که بتوانند يک زندگی معمولی را اداره کنند حالا در نظر بگيريد که همين حقوق ناچيز را هم از معلمان زندانی دريغ کنند وحتی مبلغی که آنها در زندان بوده اند و به عنوان حقوق دريافت کرده بودند را هم از خانواده آنها پس بگيرند که اين امر متاسفانه در مورد برخی از بازداشت شدگان از جمله محمد داوری و رسول بداغی رخ داده است .

همسر داوود سليمانی: ديدن پدر درخانه بزرگترين آرزوی دختر ده ساله ماست

همسر داود سليمانی می گويد: يعنی در اين کشور هيچ کس نيست به ما بگويد چرا يک روز مرخصی به پدر يک خانواده نمی دهند تا حداقل نشان دهند که برای کانون يک خانواده احترام قايل هستند و بچه های ما هم باور کنند که در يک کشور اسلامی به مناسبت جشن ها و عيد های مذهبی، هنوز هم کسانی هستند که به شرايط خانواده يک زندانی توجه می کنند.

داوود سليمانی در جريان انتخابات دهم رياست جمهوری ايران قائم مقام ستاد انتخاباتی استان تهران ميرحسين موسوی بود. ۴ روز پس از انتخابات در صبح روز ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد. وی که در سال ۱۳۷۸ و در زمان حملهٔ لباس‌شخصی‌ها به کوی دانشگاه تهران نقش مؤثری در افشای جنايت‌های لباس‌شخصی‌ها و عوامل سرکوبگر نيروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه داشت به گفته خود اين زندانی سياسی قربانی کينه بازجويان شده است و تاکنون به مرخصی چندروزه هم نيامده است.

مريم يوسفی همسر داوود سليمانی از رنج چهار فرزند خود در اين يک سال به عنوان دشوارترين روزهای زندگی خود ياد می کند و می گويد: دختر ده ساله ام بسيار دلتنگی می کند و هميشه می گويد: بزرگترين آرزوی من اين است که وقتی يک روز صبح بيدار می شوم يکدفعه ببينم که بابا به خانه برگشته است.

وی همچنين از بيماری هايی که آقای سليمانی در زندان از آن رنج می کشد، ياد می کند و می گويد: در چهارماه و نيم انفرادی، پتو و بالش و امکانات استراحت در سلول فراهم نبود و دردهای پهلو و کليه های آقای سلميانی چنان شدتی يافت که گاهی تمام بدن و حتی فک و صورت او را بی حس می کرد. تا پنج ماه هم که عينک او را به او نداده بودند و حالا مشکل بينايی او هم حاد شده است و با سردردهای شديد مواجه می شود.

وی در مورد مشکلات معيشتی در نبود سرپرست يک خانوار می گويد: خدا می داند که چقدر سخت است در نبود يک مرد با چهار فرزند يک زندگی را اداره کردن. گاهی بايد از برادر ايشان که در حق خانواده ما کم نگذاشت خواهش بکنم تا در برخی از کارهای بيرون خانه کمک کند که از اين بابت هم گاهی خجالت زده می شوم اما فقط خدا می داند که چقدر نبود يک مرد در خانواده ای که بچه ها هم به او وابسته بودند گاهی وقت ها عذاب آور می شود. يعنی حتی يک روز هم نبايد مرخصی می دادند تا ايشان حداقل با بچه هايش ديدار می کرد؟ بچه هايی که هيچ گناهی نکردند و هميشه برايشان سوال است که چرا به پدران ديگران مرخصی داده اند اما به پدر آنها اجازه نمی دهند حتی به مرخصی بيايد. بچه های بزرگترم خود خوری می کنند و اعتراض شان را به من نمی گويند، اما بچه های کوچکتر بهانه گيری و بی قراری می کنند...خيلی اذيت شدند...

دختر مهدی محموديان بعد از شش ماه پدر را در آغوش کشيد

مهدی محموديان روزنامه نگار دربندی که پس از دستگيری امکان ديدار با دختر هفت ساله اش را به او نمی دادند، در نهايت پس از پيگيری های خانواده خود موفق شد بعد از شش ماه دوری در يک ملاقات حضوری دخترش را در آغوش بگيرد.

اگر چه اين روزنامه نگار به زينب کوچک خردسال خود قول داده بود تا عيد را در کنار او باشد اما مقامات قضايی با درخواست مرخصی اين روزنامه نگار موافقت نکرده اند.

مادر اين روزنامه نگار از روندی که منجر به افتادن فاصله ای چنين عميق ميان پدر و دختر در يک کشور اسلامی شده است، ابراز تاسف کرده است و گفت: نوه هفت ساله مان جلوی چشم مان بال بال می زند و ما هيچ کاری از دست مان بر نمی آيد.

هراس از افشاگری های عيسی سحرخيز

عيسی سحر خيز روزنامه نگار ديگری است که بعد از انتخابات دستگير شده و بيش از يک سال است که نه تنها از امکان مرخصی بهره مند نشده است بلکه وضعيت پرونده او نيز همچنان بلاتکليف است.

عيسی سحرخيز به تازگی اعلام آمادگی کرد تا دادگاه او به صورت علنی برگزار شود و او بتواند به افکار عمومی واقعيت هايی که در مورد شکنجه زندانيان در دادگاه های انتخاباتی مطرح نشده است را علنی کند.

عيسی سحر خيز نيز همانند روزنامه نگاران و فعالان سياسی ديگر از وضعيت سلامتی خوبی در زندان برخوردار نيست و خانواده او همواره نسبت به بيماری او و بی توجهی مسولين به اين امر ابراز نگرانی می کنند.

ظلمی مضاعف عليه زندانيان سياسی

حسين نورانی نژاد، احمد زيد آبادی ، مجيد دری، ضيا نبوی، مهديه گلرو و شمار ديگری از زندانيان سياسی نيز در طول دوران بازداشت خود موفق نشده اند به مرخصی چند روزه بيايند. خانواده های آنها اگرچه همواره از روحيه مقاوم آنان صحبت می کنند اما در عين حال نسبت به وضعيت روحی خانواده ها ابراز تاسف کرده و مخالفت مقامات امنيتی و قضايی در مواجهه با درخواست های مکرر آنان برای بهره وری از امکان مرخصی را ظلمی مضاعف به زندانيان سياسی تعبير می کنند.

به تازگی نيز داداستان تهران با جمعی از زندانيان سياسی که تاکنون به مرخصی نيامده اند در زندان ديدار کرده است اما همچنان با درخواست مرخصی آنان از سوی دادستانی تهران مخالفت می شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016