پنجشنبه 17 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

روايت مهدی خزعلی از احضار دوباره به وزارت اطلاعات، کلمه

- نمی دانم چرا امن، اطلاعات، امنيت، استخبارات، و تمامی سرويسهای امنيتی با هر نام و نشانی در دنيا، هراس انگيز و خوفناکند؟


مهدی خزعلی در مطلبی در وبلاگ خود به شرح احضار مجدد به وزارت اطلاعات پرداخت و از برخورد متفاوت ماموران با وی به نسبت گذشته نوشت . وی در اين يادداشت آورده است:

ايران نبودم، موبايل ايران را در خارج از کشور خاموش می کنم، هزينه رومينگ آن سرسام آور است، با موبايل فرزندم درايران تماس می گيرند، از اداره کل روحانيت وزارت است، می خواهند مرا ببينند، هنوز دو سه روزی کار اداری دارم، اما با اولين پرواز به ايران برمی گردم، شماره تماسی از آقايان ندارم، منتظر می مانم تا خودشان تماس بگيرند، آقای “ع ” مرا دعوت می کند تا گفتگويی با هم داشته باشيم، با خوشحالی می پذيرم- از بلاتکليفی بهتر است – هفتم تير ماه سال گذشته، مدير کل سابق روحانيت مرا برای يک گپ دوستانه دعوت کرد و سر از انفرادی درآوردم، هر چند از لحن کلام می شد فهميد که اين بارخطری مرا تهديد نمی کند، اما احضار وزارت هميشه برای بستگان همراه دلهره و اضطراب است، يکی آش نذر می کند، يکی شام روضه موسی ابن جعفر عليه السلام يکی گوسفند نذر فقرا می کند! من هم کارهايم را مرتب می کنم که اگر برنگشتم، مردم به زحمت نيافتند، به کارمندان سفارش های لازم را می کنم و عازم وزارت می شوم.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نمی دانم چرا امن، اطلاعات ، امنيت، استخبارات، و تمامی سرويسهای امنيتی با هر نام و نشانی در دنيا، هراس انگيز و خوفناکند؟ اسمش ” امن” است، اما مردم احساس نا امنی می کنند، از درب مراجعين وارد می شوم، جوانی خوشرو و خوش برخورد- که بعد فهميدم فرزند شهيد است و از کسانی است که وقتی در حبس بودم محل کار و منزل مرا تفتيش کرده است – مرا به اتاق ملاقات راهنمايی کرد، معاونت روحانيت مردی ميانسال و موجه بود، با خوشرويی تعارف می کند بنشينم، بر روی ميز پارچ آب و فلاسک چای است، پشت مبل آقايان کارتنی از لوازم شخصی منزل ما است، آن را تحويل می دهند، من سراغ باقی ملزومات را می گيرم، با لبخندی می گويد: ” بايد بهانه ای باشد تا شما را زيارت کنيم” و من پاسخ می دهم: ” من از راه دوربرای اين جلسه آمدم، شما لوازم مرا بدهيد، هر وقت خواستيدبه مهمانی شما می آيم – مثل هميشه – نامه بازپرس را مبنی بر استرداد همه اموال و وسايل تقديم ايشان می کنم، قول پيگيری می دهد.

از نکات جالب ملاقات اين بود، من از ايشان پرسيدم، شما انتظار داريد من عقيده و فکرم را عوض کنم؟ با آزاد انديشی جواب داد : خير، ما چنين خواسته ای نداريم. از ايشان پرسيدم: می خواهيد ننويسم؟ گفت : خير ما به نوشتن شما کاری نداريم!

تنها چيزی که ما از شما انتظار داريم، نوشتن منصفانه حقايق و رعايت خطوط قرمز است و البته به عنوان شاهد مثال بعضی از مقالات مرا نقد کرد.

من که با انسان شريف و منطقی روبرو شده بودم و برخورد او کاملاً خلاف انتظار من بود، جسور شده و گفتم: پس چرا سايت مرا رفع فيلتر نمی کنيد؟ و ايشان قول مساعد داد که از مسيرهای قانونی پيگيری کند!

من قدری پرروتر شده ، ازکارشکنی های وزارت ارشاد گلايه کردم، و نامه يک مولف ۹۵ ساله که پايش لب گور است و آرزو دارد کتابش را ببيند و برود، کتابش هم در حوزه قرآن است و ارشاد به حيان مجوز نمی دهد را تحويل او دادم، آخرارشاد می گويد مشکل از ما نيست، از وزارت اطلاعات است!، آن را هم گرفت تا بررسی کند.

او با آرامش و حوصله خودتصويری نو از وزارت اطلاعات در ذهن من حک کرد، ای کاش چنين مديرانی در وزارت بيشتر و بيشتر شوند و اميدوارم که به قول خويش عمل کنند تا وزارت محل امن برای مردم شودوبرای مردم امنيت به ارمغان آورد. بايد منتظر ماند تا چه شود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016