شنبه 19 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

هم‌چنان "برگ زرين تاريخ ايران"، داريوش همايون

داريوش همايون
ما در ايران با يک دگرگونی بنيادی روبه‌رو هستيم که تظاهرات خيابانی با همه اهميت حياتی خود تنها بخشی از آن به شمار می‌رود. نبرد فرهنگی جنبش سبز (همان پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی) بيش از درآوردن ضرورت به فضيلت است. فضيلتی‌ست که ضرورت‌اش احساس شده‌است. دريافتن اينکه سودی در جابه‌جائی صرف رژيم‌های حکومتی و گروه‌های فرمانروايان نيست و متن و زمينه سياست را می‌بايد دگرگون کرد در کارنامه اين نسل ايرانيان به عنوان يک سهم گزاری تاريخی خواهد ماند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


گفت و شنودی تازه با يک گروه بيست نفری از خانم‌ها و آقايان جوان از شهر‌های ايران

مقدمه ــ باز‌پس گرفتن فراخوان راهپيمايی بيست و دوم خرداد از سوی سران راه سبز اميد و حضور محدود مردم در چند تجمع پراکنده در مکان‌های مختلف کشور و به‌ويژه تهران، جنبش سبز، يا دستکم نقدها و نظرهای پيرامون اين جنبش را وارد مرحله تازه‌ای کرد که پرداختن به آن برای همه ما- کوشندگان بدنه جنبش، راه سبز اميد و سران و سخنگويان آن، و تحليلگران و سياستگران درون و برون ايران- مهم و ضروری است.

بسياری با تکيه بيشتر بر نقدهايی که بر سخنگويان جنبش سبز به ويژه آقای موسوی داشتند، برخورد ايشان را دور از استواری و نيرومندی لازم برای راهبری پيکار با رژيمی که در حفظ خود از هيچ فرونمی‌گذارد، برشمردند و برای چندمين بار ايشان را شخصيتی فرهنگی با نگاهی انسانی و فلسفی، بلکه شاعرانه ناميدند که جنبش يک‌ساله سبز را جنبشی فرهنگی می‌بيند و ستيز ما را ستيزی اخلاقی؛ و نتيجه گرفتند که سبزها زمين خورده‌اند و تمام شده‌اند.

به نظر ما همين که بعد از يک سال دو تن از سران راه سبز اميد تقاضای قانونی راهپيمايی بدون شعار، بدون سخنرانی و بدون صدور بيانيه می‌کنند و رژيم جرأت نمی‌کند اجازه دهد، نشانه ضعف رژيم و پويايی جنبش و آگاهی جمهوری اسلامی به اين هر دو ست؛ به ويژه اگر تصوير خيابان‌های پيشاپيش آماده تهران را با آن تعداد نيروهای سرکوبگر و دستگيری‌های گسترده شب بيست و دوم خرداد را به اين چشم‌انداز بيفزاييم.

اکنون پرسش‌ها:

۱ ـ آيا جنبش سبز- که در گفت و شنودهای پيشين آن را جنبشی اجتماعی با پيامی سياسی تعريف کرديم- در عمر يک‌ساله خود بار سياسی‌اش را سبک‌تر کرده و به سوی يک جنبش صرفاً اجتماعی با پيام‌های فرهنگی رفته است؟ و آيا پافشاری جنبش سبز و راه سبز اميد بر پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی جامعه ايرانی در شرايط کنونی همان «درآوردن ضرورت به فضيلت» که شما توضيح داديد نيست؟

داريوش همايون ـ جنبش سبز تنها با خشونت حکومتی روبرو نيست که در هر نظام سياسی ديکتاتوری می‌توان ديد. حکومت اسلامی مدت‌هاست که از مرز‌های جنايت گذشته است و شيوه‌های دسته‌های آدم‌کشان ــ مافيا و گانگستر‌ها ــ را به کار می‌گيرد. در چنين رژيمی زندان و مرگ کمترين هزينه مبارزه است. هيچ کس به ويژه در آسايش بيرون نمی‌تواند انتظار داشته باشد که مردم هر روز به خيابان بريزند. از اين گذشته تظاهرات خيابانی به خودی خود آن جايگاهی را که در تحولات سياسی بدان می‌دهند ندارد. در سال‌های رفسنجانی تظاهرات خيابانی بسيار بود و در ۱۸ تير بزرگ‌ترين تظاهرات سياسی صورت گرفت. در همين سال‌ها چند بار مسابقات فوتبال صحنه چنان تظاهراتی گرديد که حکومت احمدی نژاد را به انديشه نابود کردن فوتبال ايران انداخته است.

ما در ايران با يک دگرگونی بنيادی روبرو هستيم که تظاهرات خيابانی با همه اهميت حياتی خود تنها بخشی از آن به شمار می‌رود. نبرد فرهنگی جنبش سبز (همان پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی) بيش از درآوردن ضرورت به فضيلت است. فضيلتی‌ست که ضرورت‌‌ش احساس شده است. دريافتن اينکه سودی در جابجائی صرف رژيم‌های حکومتی و گروه‌های فرمانروايان نيست و متن و زمينه سياست را می‌بايد دگرگون کرد در کارنامه اين نسل ايرانيان به عنوان يک سهم گزاری contribution تاريخی خواهد ماند. بار سياسی جنبش سبز در يک ساله گذشته سنگين‌تر هم شده است: از اعتراض به تقلب انتخابی تا خواست پايان دادن به ولايت فقيه؛ از اصلاح‌طلبی اصولگرای راه سبز اميد تا مانيفست‌های سياسی دمکراسی ليبرال ــ هر بار پر‌رنگ‌تر.


۲ ـ شما از نخستين سياستگرانی بوديد که در همان روزها و هفته‌های نخست پس از خيزش شهروندی ايران، روشن و صريح به تعريف اين جنبش اجتماعی و رنگ سبز آن پرداختيد؛ پس از يک سال تعريف شما از جنبش سبز ايران چگونه است؟ نقش و توانايی اين جنبش را در ساختن ايرانی که در چند دهه نوشته‌های شما توصيف شده است چگونه می‌بينيد؟ آيا ما در مسيری که شما «رساندن جامعه ايرانی به بالا‌ترين سطح انسانيت زمانه ما» تعريف می‌کنيد خوب پيش آمده‌ايم؟

همايون ـ ما همچنان می‌توانيم جنبش سبز را مانند آن نخستين روز‌ها در خرداد سال پيش "برگ زرين تاريخ ايران" بناميم که هر چه گذشته بر جلای آن افزوده شده است. کمتر از يک هفته پس از انتخابات می‌شد نوشت که "يک امر را مسلم می‌توان گرفت. جمهوری اسلامی از جمله ولايت فقيه، چنان که در سی سال گذشته بود، پايان يافته است. روند مقاومت‌ناپذير ليبرال شدن فرهنگ و دمکرات‌منش شدن جامعه و حکومت ايران تکان اصلی را خورده است."

ما در بد‌ترين پيش‌بينی‌های خود در آن روز‌ها نيز ("ما می‌بايد انتظار بد‌ترين‌ها را داشته باشيم. هزينه‌های اين کارزار برای مردم سنگين خواهد بود. هر چه در روز‌ها و هفته‌های آينده بتوان ديد فداکاری و قهرمانی است ــ به گفته چرچيل اشگ و عرق و خون") نمی‌توانستيم ژرفای دد‌منشی حکومت و خويشتنداری و پابرجائی مردم را که در يک ساله پس از انتخابات ديده شد تصور کنيم. با اين همه حکومت نتوانسته است جنبش را متوقف کند يا زير فشار به مسير‌های انحرافی بيندازد. پيام جنبش سبز ژرف‌تر و گسترده‌تر می‌شود و لايه‌های اجتماعی بيشتری را فرا می‌گيرد. انديشه سياسی ايران در اين يک ساله جنبش سبز بيش از هر زمان ديگری در اين سی ساله از فضای مه‌آلود ملی مذهبی دور افتاده است. لايه‌های اجتماعی هر چه بيشتری دارند به آن سطح بالای انسانيت روزگار ما که در غزه و لبنان و ونزوئلا نيست و از هيچ چاهی بدر نمی‌آيد می‌رسند.


۳ ـ سرکوبگران رژيم می‌کوشند جنبش سبز را سراسر زاييده و شکل‌گرفته در دست "بيگانگان" و "سلطنت‌طلب‌ها" - با هر معنايی که می‌خواهند به اين واژه‌ها تحميل کنند- نشان دهند و به جوانان بگويند ناخواسته و نادانسته تحت تأثير سخنان "دشمن"‌اند و جنبش سبز "فتنه"‌ای است که در هيچ مرحله‌ای خودجوش و ملی نبوده است.

به نظر می‌رسد رژيم گستره و ژرفای مبارزه فرهنگی ما را دريافته است و می‌داند ما خواست ويران کردن در سر نداريم، در پی «انقلاب کلاسيک» نيستيم و جز به سازندگی و نوسازندگی ايران، و برقراری دمکراسی و احترام به اعلاميه حقوق بشر نمی‌انديشيم، و تمام تلاشش در درهم شکستن گفتمان جنبش و به کژراهه انداختن مسير آن به سوی خشونت و ويرانگری است.

نخست، آيا مبارزه فرهنگی جنبش اجتماعی ما با مخالفانی چنين دور از اخلاق و ادب- نمونه‌اش را در شعارهای هواداران احمدی نژاد جلوی ساختمان مجلس ديديم- می‌تواند در مسير خود به بالا کشانيدن سطح اخلاق و فرهنگ در هر دو سوی پيکار کمک کند و ما را به ساختن جامعه‌ای بهتر برای همه ايرانيان برساند؟

دوم، چگونه است که رژيم درست بر خلاف اپوزيسيون بر پاره‌های تند پيام‌های سياسی جنبش سبز دست نمی‌گذارد و مثلا از شعارهای ضد خامنه‌ای و ضد نظام و قانون اساسی نمی‌هراسد، و پيام‌های فرهنگی و اخلاقی جنبش را بيرون می‌کشد و "دشمن" معرفی می‌کند- به بيان ديگر رژيم از مبارزه مسلحانه و خشونت‌آميز و انقلاب کلاسيک کمتر می‌ترسد تا جنبش اجتماعی‌ای که کمترين آسيب را به کشور و مردم، از جمله دست درکاران نظام کنونی، می‌زند؟

همايون ـ کوشندگان و سخنگويان سبز، ياری دهندگانی بهتر از دستگاه حکومتی ندارند. اين رژيمی است که رئيس جمهوری‌اش کشمکش بر سر کنترل يک دانشگاه را تا تهديد به توپ بستن مجلس می‌کشاند و هوادارن اوباش‌ش شعار "مرگ بر برادر زن جاسبی!" می‌دهند (آيا در تاريخ تظاهرات سياسی به چنين درجه ابتذال می‌توان برخورد؟) کيست که سخنرانی‌های احمدی نژاد را در کنار بيانيه‌های اخير موسوی بگذارد و روند آينده را نبيند؟ اين دار و دسته سينه‌زنان "ساده زيست" در سقوط اخلاقی و فرهنگی خود که مانند آن را در عراق صدام حسين هم نديده‌ايم خوابرفته‌ترين ذهن‌ها را نيز بر ضرورت همان "جنبش فرهنگی و ستيز اخلاقی"بيدار می‌کنند. چگونه می‌توان جامعه را از چنين رژيمی رهانيد بی آنکه جايگزينی سراپا متفاوت به مردم عرضه داشت؟

برای دگرگون کردن سياست و حکومت در ايران می‌بايد مردمانی را که سی سال وحشيگری و فرومايگی و بی‌سوادی ديده‌اند با روحيه و زبان و رفتار متمدن آشنا کرد. جنبش سبز به ويژه با نگهداشتن ويژگی‌های انسانی و فرهنگ والای خود در سخت‌ترين شرايط، اين خدمت را کرده است. اگر سرکوبگران دريافته‌اند که پيام‌های فرهنگی و اخلاقی جنبش خطر بزرگ‌تری است تا پاره‌ای شعار‌های دهان پر‌کن، امتيازی برای آنهاست و درسی برای آن نيرو‌های مخالف که به سه دهه عقب‌ماندن از روشنگری نوين ايرانی هم خرسند نيستند و پيوسته بر فاصله خود با گرايش اصلی روشنفکری امروز ايران می‌افزايند.

رژيم می‌داند که هر دست زدن جنبش سبز به خشونت و همانند شدن آن با حزب اللهی‌ها پايان جايگزينی خواهد بود که اشاره شد. گذشته از اينکه هيچ نيروئی در ايران حريف ميدان خشونت و آدمکشی حکومت اسلامی نخواهد بود. تا آنجا هم که به انقلاب کلاسيک بر‌می‌گردد مقامات رژيم بهتر از همه می‌دانند که مردم ايران هيچ تحمل يک بار ديگر فرو رفتن در چنان هاويه‌ای را ندارند.


۴ ـ جنبش سبز بارها از مخالفت با مجازات اعدام سخن گفته و نوشته است. خانم رهنورد در برخورد با حکم اعدام زينب جلاليان برای نخستين بار گفته‌اند: «امروز بيش از دو سوم کشورهای جهان بامجازات اعدام وداع کرده و مجازات‌های ديگری جايگزين کرده‌اند.» و در بخشی از سخنان‌شان اصل حکم اعدام را تلويحاً به پرسش کشيده‌اند.

رژيم اسلامی با اعلام حکم اعدام- به زبان خودشان "قصاص"- دو تن از مسئولين فاجعه کهريزک- بی ذکر نام آن دو- در پی کسب اندکی آبرو برای خود و شايد دادن امتياز به سبزهاست؛ ما خواستار محاکمه علنی آمران و عاملان فجايع يک سال گذشته و سی سال پيش از آن هستيم، ولی اعدام را برای هيچ کس- آنان نيز- نمی‌خواهيم. سال گذشته ما ايرانيان بيشترين همراهی و همرأيی را در اعتراض به اعدام‌های سياسی دستگاه نشان داديم، وظيفه ما در چنين شرايطی چيست؟

همايون ـ کهريزک، حکومت اسلامی و شخص خامنه‌ای را رها نخواهد کرد، هر چه برای پوشاندن جنايت به نام اسلام، اين در و آن در بزنند. از آن نام‌هائی است که سراسر يک پديده را ــ در اين مورد جمهوری اسلامی ــ بيان می‌کند. درماندگی احمدی نژاد‌ها را بهتر از اين نمی‌توان نشان داد که دو تن را به کيفر جناياتی که خود‌شان ناگزير به اقرار رسمی آن شدند می‌خواهند با سر و صدا بکشند ــ اگر بکشند ــ و نمی‌توانند از آنان نام ببرند. اين‌ها جز در چنين حکومتی نمی‌تواند روی دهد.

اعدام و از آن وحشيانه‌تر، قصاص (زيرا هر فرد عادی را دژخيم بالقوه‌ای می‌گرداند) از سياسی و غير‌سياسی‌اش محکوم است و نظر خانم رهنورد را می‌بايد تا پايان‌ش برد. مجازات اعدام خشونت هر روزه جامعه‌ای است که خونريزی را پذيرفتنی می‌شمارد. جنبش سبز در پيکار ضد مجازات اعدام نخستين گام را برای دادگاه‌های حقيقت آينده، دادگاه‌های محکوميت بی‌کيفر سران و عوامل و کارگزاران رژيم اسلامی، برخواهد داشت. می‌بايد مردم را از هم‌اکنون متقاعد کرد که يک بار برای هميشه پرونده خشونت و انتقام جوئی را در ايران ببنديم؛ ببخشائيم و فراموش نکنيم ــ هيچ چيز را فراموش نکنيم.

۵ ـ گسترش ارتباط لايه‌های گوناگون بدنه جنبش و گسترش آگاهی‌رسانی به لايه‌هايی از جامعه که چندان درگير جنبش سبز نبوده‌اند، همراه حفظ و بالابردن اميد و باور به پيروزی در روحيه جمعی ايرانيان، از وظائف مهمی است که ما بسيار از آن گفته‌ايم؛ عقب ماندن برخوردها و سخنان آقايان کديور و مهاجرانی- که به دليل همفکری و نزديکی با جناح اصلاح‌طلب يا به هر دليل ديگر خود را در هيات سخنگوی جنبش سبز ارائه می‌دهند- از سخنان و نظرات سران راه سبز اميد در داخل کشور، به رغم فشارها و خطرات بسياری که در داخل است؛ بخش‌های بزرگی از بدنه جنبش را در داخل و خارج از ايران از آنان رويگردان کرده است و نقش مثبتی را که می‌توانستند در برقراری و گسترش ارتباط‌های ما در شبکه‌های اجتماعی ايفا کنند پاک از بين برده است.

همايون ـ واکنش‌های سختی که به آن اظهارات نشان داده شد در عين حال پايان سودمندی گرايش اصلاح‌طلبی را اعلام داشت. در نخستين مراحل جنبش سبز اصلاح‌طلبان جای مهمی داشتند زيرا به سبب ارتباط با ذستگاه حکومتی و آزادی عمل نسبی می‌توانستند فضای ميان حکومت و مردم را تا اندازه‌ای پر کنند و به يافتن راه حلی ياری برسانند. دستگيری و محاکمه صد تنی از عناصر اصلاح‌طلب و نمايش‌های تلويزيونی و رفتار شرم‌آوری که در زندان با بسياری از آنان شد اميدی به نقش احتمالی آنان به عنوان ميانه‌گير نگذاشت. رژيم اسلامی در سير "تکاملی" خود هيچ تفاوتی را چه رسد به مخالفت تحمل نمی‌کند و جائی برای اصلاح‌طلبی نمی‌گذارد. از آن سو جنبش سبز نيز به اندازه‌ای به ژرفا رفته است که تناقض‌ها و کوتاهی‌ها و ضعف کشنده نظری اصلاح‌طلبان را بهتر از هميشه در می‌يابد و کمتر از هميشه بر می‌تابد.

اکنون جای آن دارد که اصلاح‌طلبان در معمای ناگشودنی خود باريک‌تر شوند. آن‌ها اگر آينده‌ای داشته باشند در پيوستن به جنبش سبز است. سياست‌بازی و هم اين و هم آن و نگاه ابزاری به مردم در بهترين روز‌های اصلاح‌طلبان نيز سود نکرد.


۶ ـ بدنه جنبش سبز عملا در همان شرايط «هر شهروند، يک رسانه» به سر می‌برد و با لطف گروهی از دوستان و کوشندگان خارج از ايران که با احترام به چندصدايی ما (شعارهای « مرگ بر هيچ کس» و « زنده باد مخالف من» را ساده به دست نياورديم که ساده از دست بدهيم.) و با آرمان سربلندی ايران - و نه توهم تصاحب جنبش سبز- کنارمان ايستاده‌اند خود را ادامه می‌دهد؛ در چنين شرايطی بهترين راه گسترش موثر شبکه‌های اجتماعی و گسترش آگاهی ميان ايرانيان درون و بيرون از کشور چيست؟ (به نظر می‌رسد ايرانيان برون مرز با خستگی و نوميدی به جنبش سبز می‌نگرند و همين لزوم گسترش ارتباط‌های ما را بيشتر می‌کند. ما هيچ خسته نيستيم، تمام‌قد ايستاده‌ايم و هر چه می‌گذرد استوارتر و بلند‌قامت‌تر می‌شويم و به گفته شما «هيچ کوتاه نمی آييم»)

همايون ـ نمی‌توان شعار‌هائی مانند هر شهروند يک رسانه و مرگ بر هيچ کس و زنده باد مخالف من را شنيد و به آسانی از تاثير زيبائی آنان بدر آمد. سرانجام به قول سعدی "اين مقام، ايران را نيز ميسر شده" است. مردمی که می‌توانند به چنين درجاتی برسند ديگر چه غم از خسته شدن بيرونيانی دارند که در جايگاه تماشاگران مسابقه نشسته‌اند و هر لحظه هيجان تازه‌ای لازم دارند. کوشندگان جنبش سبز بيش از همه می‌بايد در پی گسترش همان شبکه اجتماعی باشند که در پيکار انتخاباتی اوباما تکنيک‌های آن به بهترين صورت کامل شد و توانمندی‌های‌ش آشکار گرديد. دشواری‌های کار در ايران البته بر کسی پوشيده نيست ولی ايرانيان به ويژه در اين تکنولوژی تازه انفرماتيک زبردستی استثنائی از خود نشان داده‌اند. کمک به برقراری ارتباط امن اينترنبی در ايران يکی از سودمند‌تزين زمينه‌های همکاری ايرانيان درون و بيرون خواهد بود.

ما در آستانه يک جابجائی تاريخی هستيم. جامعه‌ای که جرئت نمی‌کرد از پاره‌هائی از گذشته تاريک خود ببرد اکنون سينه خود را بر خورشيد گشوده است؛ رو به آينده روشن نهاده است.

ژوئيه ۲۰۱۰‏‏

به نقل از [سايت داريوش همايون]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016