گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
6 تیر» جنبش سبز کوتاه نمیآيد، گفتوگوی نشريه تلاش با داريوش همايون6 تیر» پاسخ دگری به پرسشهائی از داريوش همايون و نگاهی به مقاله "دوراهی کردستان"، گلمراد مرادی 6 خرداد» گفتوشنودی با جوانانی از داخل کشور، داريوش همايون 24 اردیبهشت» پيشمَرگان پيکار مردم، داريوش همايون، تلاش 4 فروردین» آن سوی بنی آدم اعضای يک پيکر، داستان پانصد ساله ملتی که رواداری را تنها به جهانيان شناساند، داريوش همايون
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! همچنان "برگ زرين تاريخ ايران"، داريوش همايونما در ايران با يک دگرگونی بنيادی روبهرو هستيم که تظاهرات خيابانی با همه اهميت حياتی خود تنها بخشی از آن به شمار میرود. نبرد فرهنگی جنبش سبز (همان پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی) بيش از درآوردن ضرورت به فضيلت است. فضيلتیست که ضرورتاش احساس شدهاست. دريافتن اينکه سودی در جابهجائی صرف رژيمهای حکومتی و گروههای فرمانروايان نيست و متن و زمينه سياست را میبايد دگرگون کرد در کارنامه اين نسل ايرانيان به عنوان يک سهم گزاری تاريخی خواهد ماندگفت و شنودی تازه با يک گروه بيست نفری از خانمها و آقايان جوان از شهرهای ايران مقدمه ــ بازپس گرفتن فراخوان راهپيمايی بيست و دوم خرداد از سوی سران راه سبز اميد و حضور محدود مردم در چند تجمع پراکنده در مکانهای مختلف کشور و بهويژه تهران، جنبش سبز، يا دستکم نقدها و نظرهای پيرامون اين جنبش را وارد مرحله تازهای کرد که پرداختن به آن برای همه ما- کوشندگان بدنه جنبش، راه سبز اميد و سران و سخنگويان آن، و تحليلگران و سياستگران درون و برون ايران- مهم و ضروری است. بسياری با تکيه بيشتر بر نقدهايی که بر سخنگويان جنبش سبز به ويژه آقای موسوی داشتند، برخورد ايشان را دور از استواری و نيرومندی لازم برای راهبری پيکار با رژيمی که در حفظ خود از هيچ فرونمیگذارد، برشمردند و برای چندمين بار ايشان را شخصيتی فرهنگی با نگاهی انسانی و فلسفی، بلکه شاعرانه ناميدند که جنبش يکساله سبز را جنبشی فرهنگی میبيند و ستيز ما را ستيزی اخلاقی؛ و نتيجه گرفتند که سبزها زمين خوردهاند و تمام شدهاند. به نظر ما همين که بعد از يک سال دو تن از سران راه سبز اميد تقاضای قانونی راهپيمايی بدون شعار، بدون سخنرانی و بدون صدور بيانيه میکنند و رژيم جرأت نمیکند اجازه دهد، نشانه ضعف رژيم و پويايی جنبش و آگاهی جمهوری اسلامی به اين هر دو ست؛ به ويژه اگر تصوير خيابانهای پيشاپيش آماده تهران را با آن تعداد نيروهای سرکوبگر و دستگيریهای گسترده شب بيست و دوم خرداد را به اين چشمانداز بيفزاييم. اکنون پرسشها: ۱ ـ آيا جنبش سبز- که در گفت و شنودهای پيشين آن را جنبشی اجتماعی با پيامی سياسی تعريف کرديم- در عمر يکساله خود بار سياسیاش را سبکتر کرده و به سوی يک جنبش صرفاً اجتماعی با پيامهای فرهنگی رفته است؟ و آيا پافشاری جنبش سبز و راه سبز اميد بر پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی جامعه ايرانی در شرايط کنونی همان «درآوردن ضرورت به فضيلت» که شما توضيح داديد نيست؟ ما در ايران با يک دگرگونی بنيادی روبرو هستيم که تظاهرات خيابانی با همه اهميت حياتی خود تنها بخشی از آن به شمار میرود. نبرد فرهنگی جنبش سبز (همان پالايش اخلاق و فرهنگ سياسی) بيش از درآوردن ضرورت به فضيلت است. فضيلتیست که ضرورتش احساس شده است. دريافتن اينکه سودی در جابجائی صرف رژيمهای حکومتی و گروههای فرمانروايان نيست و متن و زمينه سياست را میبايد دگرگون کرد در کارنامه اين نسل ايرانيان به عنوان يک سهم گزاری contribution تاريخی خواهد ماند. بار سياسی جنبش سبز در يک ساله گذشته سنگينتر هم شده است: از اعتراض به تقلب انتخابی تا خواست پايان دادن به ولايت فقيه؛ از اصلاحطلبی اصولگرای راه سبز اميد تا مانيفستهای سياسی دمکراسی ليبرال ــ هر بار پررنگتر.
ما در بدترين پيشبينیهای خود در آن روزها نيز ("ما میبايد انتظار بدترينها را داشته باشيم. هزينههای اين کارزار برای مردم سنگين خواهد بود. هر چه در روزها و هفتههای آينده بتوان ديد فداکاری و قهرمانی است ــ به گفته چرچيل اشگ و عرق و خون") نمیتوانستيم ژرفای ددمنشی حکومت و خويشتنداری و پابرجائی مردم را که در يک ساله پس از انتخابات ديده شد تصور کنيم. با اين همه حکومت نتوانسته است جنبش را متوقف کند يا زير فشار به مسيرهای انحرافی بيندازد. پيام جنبش سبز ژرفتر و گستردهتر میشود و لايههای اجتماعی بيشتری را فرا میگيرد. انديشه سياسی ايران در اين يک ساله جنبش سبز بيش از هر زمان ديگری در اين سی ساله از فضای مهآلود ملی مذهبی دور افتاده است. لايههای اجتماعی هر چه بيشتری دارند به آن سطح بالای انسانيت روزگار ما که در غزه و لبنان و ونزوئلا نيست و از هيچ چاهی بدر نمیآيد میرسند.
به نظر میرسد رژيم گستره و ژرفای مبارزه فرهنگی ما را دريافته است و میداند ما خواست ويران کردن در سر نداريم، در پی «انقلاب کلاسيک» نيستيم و جز به سازندگی و نوسازندگی ايران، و برقراری دمکراسی و احترام به اعلاميه حقوق بشر نمیانديشيم، و تمام تلاشش در درهم شکستن گفتمان جنبش و به کژراهه انداختن مسير آن به سوی خشونت و ويرانگری است. نخست، آيا مبارزه فرهنگی جنبش اجتماعی ما با مخالفانی چنين دور از اخلاق و ادب- نمونهاش را در شعارهای هواداران احمدی نژاد جلوی ساختمان مجلس ديديم- میتواند در مسير خود به بالا کشانيدن سطح اخلاق و فرهنگ در هر دو سوی پيکار کمک کند و ما را به ساختن جامعهای بهتر برای همه ايرانيان برساند؟ دوم، چگونه است که رژيم درست بر خلاف اپوزيسيون بر پارههای تند پيامهای سياسی جنبش سبز دست نمیگذارد و مثلا از شعارهای ضد خامنهای و ضد نظام و قانون اساسی نمیهراسد، و پيامهای فرهنگی و اخلاقی جنبش را بيرون میکشد و "دشمن" معرفی میکند- به بيان ديگر رژيم از مبارزه مسلحانه و خشونتآميز و انقلاب کلاسيک کمتر میترسد تا جنبش اجتماعیای که کمترين آسيب را به کشور و مردم، از جمله دست درکاران نظام کنونی، میزند؟ برای دگرگون کردن سياست و حکومت در ايران میبايد مردمانی را که سی سال وحشيگری و فرومايگی و بیسوادی ديدهاند با روحيه و زبان و رفتار متمدن آشنا کرد. جنبش سبز به ويژه با نگهداشتن ويژگیهای انسانی و فرهنگ والای خود در سختترين شرايط، اين خدمت را کرده است. اگر سرکوبگران دريافتهاند که پيامهای فرهنگی و اخلاقی جنبش خطر بزرگتری است تا پارهای شعارهای دهان پرکن، امتيازی برای آنهاست و درسی برای آن نيروهای مخالف که به سه دهه عقبماندن از روشنگری نوين ايرانی هم خرسند نيستند و پيوسته بر فاصله خود با گرايش اصلی روشنفکری امروز ايران میافزايند. رژيم میداند که هر دست زدن جنبش سبز به خشونت و همانند شدن آن با حزب اللهیها پايان جايگزينی خواهد بود که اشاره شد. گذشته از اينکه هيچ نيروئی در ايران حريف ميدان خشونت و آدمکشی حکومت اسلامی نخواهد بود. تا آنجا هم که به انقلاب کلاسيک برمیگردد مقامات رژيم بهتر از همه میدانند که مردم ايران هيچ تحمل يک بار ديگر فرو رفتن در چنان هاويهای را ندارند.
رژيم اسلامی با اعلام حکم اعدام- به زبان خودشان "قصاص"- دو تن از مسئولين فاجعه کهريزک- بی ذکر نام آن دو- در پی کسب اندکی آبرو برای خود و شايد دادن امتياز به سبزهاست؛ ما خواستار محاکمه علنی آمران و عاملان فجايع يک سال گذشته و سی سال پيش از آن هستيم، ولی اعدام را برای هيچ کس- آنان نيز- نمیخواهيم. سال گذشته ما ايرانيان بيشترين همراهی و همرأيی را در اعتراض به اعدامهای سياسی دستگاه نشان داديم، وظيفه ما در چنين شرايطی چيست؟ اعدام و از آن وحشيانهتر، قصاص (زيرا هر فرد عادی را دژخيم بالقوهای میگرداند) از سياسی و غيرسياسیاش محکوم است و نظر خانم رهنورد را میبايد تا پايانش برد. مجازات اعدام خشونت هر روزه جامعهای است که خونريزی را پذيرفتنی میشمارد. جنبش سبز در پيکار ضد مجازات اعدام نخستين گام را برای دادگاههای حقيقت آينده، دادگاههای محکوميت بیکيفر سران و عوامل و کارگزاران رژيم اسلامی، برخواهد داشت. میبايد مردم را از هماکنون متقاعد کرد که يک بار برای هميشه پرونده خشونت و انتقام جوئی را در ايران ببنديم؛ ببخشائيم و فراموش نکنيم ــ هيچ چيز را فراموش نکنيم. ۵ ـ گسترش ارتباط لايههای گوناگون بدنه جنبش و گسترش آگاهیرسانی به لايههايی از جامعه که چندان درگير جنبش سبز نبودهاند، همراه حفظ و بالابردن اميد و باور به پيروزی در روحيه جمعی ايرانيان، از وظائف مهمی است که ما بسيار از آن گفتهايم؛ عقب ماندن برخوردها و سخنان آقايان کديور و مهاجرانی- که به دليل همفکری و نزديکی با جناح اصلاحطلب يا به هر دليل ديگر خود را در هيات سخنگوی جنبش سبز ارائه میدهند- از سخنان و نظرات سران راه سبز اميد در داخل کشور، به رغم فشارها و خطرات بسياری که در داخل است؛ بخشهای بزرگی از بدنه جنبش را در داخل و خارج از ايران از آنان رويگردان کرده است و نقش مثبتی را که میتوانستند در برقراری و گسترش ارتباطهای ما در شبکههای اجتماعی ايفا کنند پاک از بين برده است. اکنون جای آن دارد که اصلاحطلبان در معمای ناگشودنی خود باريکتر شوند. آنها اگر آيندهای داشته باشند در پيوستن به جنبش سبز است. سياستبازی و هم اين و هم آن و نگاه ابزاری به مردم در بهترين روزهای اصلاحطلبان نيز سود نکرد.
ما در آستانه يک جابجائی تاريخی هستيم. جامعهای که جرئت نمیکرد از پارههائی از گذشته تاريک خود ببرد اکنون سينه خود را بر خورشيد گشوده است؛ رو به آينده روشن نهاده است. ژوئيه ۲۰۱۰ به نقل از [سايت داريوش همايون] Copyright: gooya.com 2016
|