پنجشنبه 24 تیر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

آزادی و خرد، فرشيد ياسائی

فرشيد ياسائی
"خردی" که بر پايه‌ی تحميق بنا گذاشته شده‌است و امروز توسط ماشين عظيم تبليغاتی هيئت حاکمه اشاعه می‌شود، به‌خاطر نفوذ بر ديگران و ماندن در قدرت اعمال می‌شود. اشاعه‌ی اين "خرد" مجذوب‌شده در ايدئولوژی ضمن خالی‌بودن از محتوای دل‌پسند و جذاب، مانع بزرگی است بر خيال‌پردازی و ميل به تغيير و تحول و تکامل ذهن بشر

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


"...دانش را می ‌توان مبادله کرد، ولی خرد را نه. خرد را می ‌توان يافت، با آن زندگی کرد، مجهز به آن شد، به کمک آن به شگفتی‌ها دست يافت؛ ولی هيچ‌ کس نمی تواند آن را مبادله کند و ياد بدهد..". هرمان هسه


مقدمه : انديشه ضديت و خشونت هيئت حاکمه با دگرانديشان در کشور ما ايران ، باعث شده که خردمندی توانائی خويش را از دست داده است. اين نوع انديشه و طرز تفکر به مرحله ای رسيده که حتی قادر نيست به تجزيه و تحليل اوضاع جاری و رفتار مردان و زنان خويش در حکومت بپردازد. اتخاذ سياست های چندگانه در سطح داخلی و در تعاقب آن در خارج با اوضاعی نامعقولی برميخوريم که در راستای عقلانيت نيست و تنها قادر است بر آشيانه تفکراتی بنشيند که سنگ بنای آن بر فاجعه ، فتنه گری و آشوب گذاشته شده است. اين تفکر به استهلاک جامعه کنونی ما افزوده و کم و بيش در اخلاق جامعه تعميم يافته است. برای ايجاد دگرگونی در کليه شئونات اجتماعی و سياسی با تاکيد بر واقعيات موجود؛ روشنفکر امروز بايد تلاش کند تحول اجتماعی با تحول سياسی درآميزد تا تحقق و پيدايش جامعه عاری از فشار و خشونت تولد شود. تحول اجتماعی بدون تحول سياسی ( يا برعکس ) امکان پذير نيست . ادامه زندگی در دهکده جهانی زمانی ميسر است که انديشه پرخاشجوئی و تهديد وسياست خارجی متاثر از ايدئولوژی ، جای خود را به شناخت انتقادی و اتخاذ سياست مدارا و انتخاب روش صحيح ديپلماسی در سطح داخلی و خارجی دهد. بايد با تاکيد برنيازمندی های حقيقی انسان ايرانی که در سراسر کشور به کار و زندگی مشغولند، کيفيت والاتری بخشيد." خرد " به معنائی که در جامعه کنونی جای خود را به طرد و انکار سپرده است ، با خردمندی سروکاری ندارد. " خردی " که بر پايه تحميق بنا گذاشته شده است و امروز توسط ماشين عظيم تبليغاتی هيئت حاکمه اشاعه ميشود، به خاطر نفوذ بر ديگران و ماندن در قدرت اعمال ميشود. اشاعه اين " خرد " مجذوب شده در ايدئولوژی ضمن خالی بودن از محتوای دلپسند و جذاب. مانع بزرگی است بر خيال پردازی و ميل به تغيير و تحول و تکامل ذهن بشر.

آغاز : هنر امروز روشنفکران ما که دغدغه آزادی و سربلندی کشورمان را دارند شايد اين باشد : در فرايند و راستای طرح و تجسم از دورنمائی ازجامعه آزاد باشد که در عصر پيشرفته تکنولوژی امروزی، آزادی فرد و اختيار او مورد توجه و احترام است و مقدرات انسان ، توسط ايدئولوژی های گوناگون به بازی گرفته نشود. دال برتوجه و تاکيد به اين نکته که مهارت انسان امروزی از مرز رويا و خيال پردازی، گامی فراتر نهاده است. بايد قادر باشيم جامعه ای را تصور کنيم که انديشه انتقادی و استمرار آن تضمينی برای انجام تغيير و تحولات و توسعه باشد. بايد بدانيم که تنها با داشتن انديشه و تفکر انتقادی می توان خواهان تحولات اجتماعی و سياسی باشيم وبا اين خرد و تفکر مهم ، ما را به سوی آزادی رهنمون می سازد. تنها در جامعه آزاد است که اراده و اختيار انسان ها ارزش و اعتبار داشته و نيروی تعقل با نيازمندی های حقوقی بشر به وحدت ميرسند. روشنفکران ما بايد واقف باشند که ناخشنودی عمومی شهروندان در جامعه کنونی ما ، تنها با نابودی ارزش های معنوی جامعه به خشنودی تبديل نخواهد شد. بلکه شيوه بهره گيری از طبيعت و تکنولوژی نيز هست که در خدمت نيروهای بازدارنده و سربکوبگر مورد سو استفاده قرار گرفته است. در صورتی که بايد در توسعه ، تکامل و رفاه انسان ها موثر باشد.بايد پيشرفت و توسعه در معنای انسانی آن در کليت امور جاری مملکت مورد نظر قرار گيرد.
چنانکه در اين سه دهه تاريخ کشور نشان داده است.شرايط و کيفيت زندگی تحت مکتب حکومتی بدان گونه که بايد باشد؛ نيست.آرامش و خوشبختی فاقد ارزش است و عملا نمی تواند نمونه يک زندگی آرام به حساب آيد. کار ها وتصميمات جاری در مملکت از موضوعات مبهم و نامفهومی سرچشمه ميگيرد که در راستای عقلانيت و خط مشی صحيح جامعه نيست. بحث عمده بر اعتبار موضوعات گذشته و هزينه های بی کران در مورد برگزاری يادبودها و سرخوشی با گذشته ها چنان دلمشغولی ويژه بوجود آورده که حال و آينده قربانی گذشته شده است. مشکل نارسائی و تنظيم امور و برنامه ريزی ها چنان شکننده و گنگ و نامفهوم است که بر پيچيدگی جامعه عصر ما افزوده و تنها فريادی است که از درگيری خرد و بی خردی به گوش ميرسد .
حتی در سطح آکادميک نيز جامعه شناسی تجربی ، قربانی توهمانی است و از داوری در مورد رويدادها و نتايج تصميمات هيئت حاکمه وا مانده و بيشتر خود را سرگرم موضوعات غيراصولی می کند. اين جامعه شناسی که بايد خود را دلمشغول مفهوم آزادی در جامعه کرده و امکان نظارت جمعی و موثر بر امورات و تصمميمات هيئت حاکمه را تحليل و ارزيابی کند ، چشم بر واقعيت و وظيفه خويش فرو بسته و خود را با جامعه شناسی قرن گذشته و داده های خشونت آميز و انقلابات عصر صنعتی دلمشغول کرده و متاسفانه زبان جامعه شناسی حاضر را فرا نگرفته است.

چنانکه ميدانيم تحقق آزادی به معنای بازگشت به عصر خشونت و توحش نيست. نيل به آزادی مستلزم آن است که از خرد بهره گرفت. از تجاوز آشکار به منزلت و مقام انسان و طبيعت ممانعت شود و ثروت عمومی با نظارت نهادهای منتخب و مسئول به تامين نيازهای واقعی کليه آحاد ملت که در سراسر کشور کار و زندگی می کنند؛ صرف شود. تنها با ارزيابی و شناخت از اوضاع جاری و اهميت دادن به قدرت خلاقيت و تخيل می توان دراقدامات آتی ما موثر باشد.
در جامعه امروز ما ، زندگی فرد به بهانه مصالح ايدئولوژی پيوسته در معرض نابودی است. ارزش های انسانی منجمله حقوق بشر مورد تمسخر قرار ميگيرد. نيروهای معنوی و روحانی ( با توجه به استثنا ها ) که طبيعتا بايد جانب مردم را بگيرند. عملا آلت دست هيئت حاکمه هستند. بخشی از آنان در اعتقاد کامل به دستگاه ترور و فشار و بخش ديگر آنان جانب احتياط را گرفته اند و از آنجا که در طول سی سال گذشته سرنوشت خود را با حکومت اسلامی پيوند داده اند دربزنگاه تاريخ جانب مردم را نخواهند گرفت و مسخ ايدئولوژی حکومتی خواهند ماند*. چنانکه در طول يکسال گذشته ( صرفنظر از استثناها ) پشت به مردم کردند و خرد و خردمندی خويش را در اختيار هئيت حاکمه قرار دادند*. با توجه عميق به اين روند اپوزيسيون آگاه و مردم بايد بدانند که اشترکات آنان در حيطه حوزه های علميه و روحانيون بسيار شکننده و ظريف است!
تقريبا بعد ازاتمام دهه اول انقلاب ۵۷ شکاف عميق ناشی از درهم پاشی بافت اجتماعی در رابطه با شهروندان و شهرنشينان در شهرهای بزرگ کشور شروع شد.هجوم بيش از حد روستائيان به شهرهای بزرگ ، توليد مواليد بدون کنترل ، شهرهای بزرگ را در حالت انفجار انسانی قرار داد . صرفنظر از کمبودهای عمومی برای ميزبانی هزاران انسان که روزانه قدم به شهرهای بزرگ ميگذاشتند. مسئله و مشکل فرهنگی روزبروز خود را به نمايش گذاشت. شهرنشينان جديد مدت زمانی تقريبا ۵ نسل ( پنجاه سال ) لازم دارند که مناسبات شهروندی را هضم کنند و بدان خوی گيرند. اين مسائل مورد توجه بانيان حکومت قرار نگرفت چون خود نيز از ( از نظر فرهنگی و بعد تفکر ...) همين روستائيانی بودند که ساکن شهرهای بزرگ شده بودند. شهرنشينان جديد با رهبران دينی و غير دينی و فرهنگ ويژه خود. حکومت جديد را تشکيل دادند که عمر سی ساله دارد اما هنوز تضاد موجود بين شهرنشين و شهروند را قادر نيستند حل کنند. و به جای خردورزی و چاره جوئی در فکر انتقام از بخش شهروند ساکن شهرهای بزرگ هستند که ماهيتا آنچه می انديشند، چيزی نيست که ساکنان جديد می انديشند. چون مهاجرت روند طبيعی خود را آرام و آهسته طی نکرده و مورد سنت و مدرنيته پاسخ خود را دريافت نکره است!
جماعت جديد ( خصوصا جوانان که از تجربه کمتری برخوردار هستند ) بخوبی اختلاف فرهنگی و شکاف را می دانند و چون قادر به حل آن نيستند. طبيعيتا به دامان رژيم حاکم يعنی نمايندگان فکری و معنوی خود بازگشته و بيشتردر سربازخانه های هيئت حاکمه اتراق کردند تا به تدريج در بخش نظامی – امنيتی خدمت کنند. توجه فوق العاده بانيان حکومت به افزايش تعداد نظاميان (غير نظاميان مسلح) و کميت و کيفيت ابزار و آلات تسليحاتی بيشتر و فعاليت هائی که در پيشرفت و توليد انبوه و ازدياد اين بخش ( نظامی ) هزينه وصرف ميشود ، صرفنظر از جنبه سياسی و بهره برداری تبليغاتی از آن، با منزلت انسانی و نيازمندی های واقعی شهروندان کشور به طور خاص ناهمآهنگ است . مورد مهم ديگر که غالبا از آن کمترصحبت ميشود: تنظيم خانواده و کنترل مواليد درسطح کشوراست ( که تقريبا در ميان شهرنشينان و بانيان حکومت با بی اعتنائی بدان روبرو ميشود ). درصورتی که ازدياد جمعيت از مشکلاتی است عمده خصوصا در جوامع آسيب ديده و زخم برداشته از استبداد کهن که دشواری های اجتماعی را افزونتر کرده است. از اين زاويه بايد به فرهنگ معاصر توجه کرد که کنترل مواليد از ضرورت جامعه ما است که نقش مهمی در جامعه مدنی و خاستگاه های آن دارد.
در شرايط امروز بهره مندی از توان جامعه در صورتی امکان پذير است که تحميلات بر افراد جامعه ازبين برود. در کشور ايران با ظرفيت و ثروت کافی والبته با داشتن طرح و برنامه ريزی مناسب و دقيق و ياری گرفتن از نيرو و افراد متخصص و مسئول ، توان آن هست که آحاد ملت ايران که در هر گوشه از مملکت به کار و کوشش و زندگی سرگرمند ، از مزايای يک زندگی در امنيت و رفاه بهره مند گردند. مردم ايران نبايد از فرصت انديشيدن ، جستجو کردن و پرسيدن محروم باشند. اين نيازمندی های حياتی که تامين آن در پيروی از خرد و آزادی است به فرد کمک خواهد کرد که به استقلال رای و فکر رسد واز مجذوب شدن وی در انگاره های نيستی گرا در امان باشد.ايدئولوژی های کاذب که کوشش دارند تا جامعه را هم شکل سازند. فرد را از منزلت و شخصيتش دور ميسازند و تبديل به انسان توده ای بی هويت می کنند تا خوراک مناسبی برای تفکرات توتاليتاريستی شوند. بزبان ديگر هويت شخصی فرد ؛ توده ای و محو ميشود که تنها در بيريختی جامعه معنا می يابد. اين تفکر درنقطه مقابل جامعه مدنی - شهروندی قرار دارد که مناسبات و شئونات جامعه طبقه بندی و رديف شده است.بايد با زندگی - و خصوصا طرز تفکر- قبيله ای خداحافظی کرد تا فرصت شکوفائی انسان ها فراهم شود.
نظام موجود با اسارت فرد – توسط ايدئولوژی - نقش خود را منظم ايفا می کند. اين نظام برآمده از اقشاری است که مشکل خود ( قبل از انقلاب ) را با جامعه شهروندی کاملا حل نکرده بودند . بخش های عمده آنان خود را شهروند! ( قبل از انقلاب ) درجه دو احساس ميکردند که از ترس مدرنيته به سرداب سنت و دين پناه برده بودند. لذا در فرصتی مناسب تاريخی نقش خود را ايفا و موفق شدند که سراسر کشور را تصرف کنند.نظام موجود برآمده از شکل خاص نفی و انکار جامعه مدرن ، شکل گرفت و با افتخار از بردگی و اسارت به ايدئولوژی مذهبی خويش، سرنوشت جامعه ای را رقم ميزند که رشد زندگی شهروندی * و تفکر مدرن ( خصوصا در شهر های بزرگ کشور ) قابل پيش بينی تئوريسين های آنان نبود. چنان پنداشته ميشد که ميتوان خط مشی آينده شهروندان را با استفاد ابزاری از دين تعيين کرد. چنانکه ديديم انقلاب فرهنگی ، تبليغات اسلامی و...اين توهم را از انديشه بی خردی ربائيد.
اکنون با اندکی توجه به امور جامعه در می يابيم که حرکت جامعه ( خصوصا از سال گذشته و حکايت انتخابات و کودتا و سرکوب شهروندان ) روشنگر نامعقولی است و بدرستی ضرورت تغيير درآن محسوس است. گرچه بانيان امور و مسببان وحشی گری و جنايت چشم بر واقعيت بسته و خود را سرگرم تلف کردن وقت و هياهو و فتنه گری کرده اند. درک ضرورت تغيير ، امکان و ضريب تحولات را در جامعه بيشتر می کند. زمانی که امکان تغيير و تحول در جامعه را با عوامل و شرايط هيئت حاکمه که مقدرات انسان ها را به بازی گرفته است؛ مقايسه کنيم. بدين نتيجه خواهيم رسيد که جامعه امروزی بايد دگرگون شود. اما وقوع اين دگرگونی و زمان مشخص آن قابل پيش بينی نيست . با اين وجود در سايه خرد و تدبير، دانش و فن ... درايت فرهنگی و جامعه شناسی نوين است که جامعه آزاد و قانونمند پايه ريزی خواهد شد.
معمولا هر جامعه ای درمقطعی از تاريخ سياسی – اجتماعی خود ، خصوصا تحت تاثير استبداد و شيوع بيش از حد تزوير، از خرد دوری ميشود و خردورزی نقش برجسته ای در صحنه اجتماعی بازی نمی کند. در يک چنين وضعی که جامعه با آن روبرو ميشود. تنها نقش گماشتگان استبداد عيان است که تمرکزشان عمدتا حول مسايل شخصی و قومی خودشان بوده است. روشنفکران در يک چنين نظام برخاسته از استبداد و ايدئولوژی که ظرفيت نقد را به خاطر قدرت و تفکر پذيرا نيست ، يا " با خود بيگانگی " را انتخاب می کنند و از نقد سيستم دست برميدارند. يا از قطعيت و لزوم تغيير در جامعه صرف نظر کرده و در کنج عزلت می نشينند و شاهد عروسی متظاهران و گماشتگان نوکيسه در صحنه سياسی ميشوند .تفاوت اساسی مابين روشنفکری که در يک جامعه باز و آزاد است با روشنفکری که در جامعه متاثر از استبداد و حاکميت ايدئولوژی - که نقش تزوير و ريا بدان اضافه شده است- وجود دارد که بيشتر در نوع تعاملات با قدرت حاکم است و تفاوت درساختارهای موجود و پذيرش نقد و به چالش کشيدن سيستم و ميزان تاثيرگذاری آن است.جامعه خردورز با شيوه نقد تعامل دارد زيرا از نقد است که خرد شکل ميگيرد و جامعه باز بدان خوی گرفته است. در جامعه خردگريز و استبداد زده ، نقد را در طبقه بندی ممنوعيت ارزيابی کرده و منتقدان را عموما دشمنان ملک و ملت مفروضند!

فعاليت روشنفکران جامعه بايد در جهت رشد و آگاهی انسان و امکانات لازم برای وی در هر يک از مراحل – رشد – باشند و با آشنائی با تجربيات جديد و برهم زدن تعادل موجود و دوباره به تعادل و تجربيات جديد، راه رسيدن به جامعه آزاد را هموار سازند. اصولا در شيوه‌های تبيين و تبليغ عليه هيئت حاکمه و ايدئولوژی آن نبايد يکسويه عمل ‌شود چون تفکر خودمحوری و ديکتاتوری ( با تفکرات قبيله ای مانند پدرسالاری ، زن ستيزی ...) در جامعه ما ريشه عميقی دارد و تنها اين تفکر اختصاص به بانيان نظام ندارد*. البته در کنار اين نکات اصالت فرد و اختيار ، حقوق بشر و دموکراسی نکاتی هستند که اصولا درتضاد با انديشه هيئت حاکمه ( با داشتن روانشناسی قبل از فرويد) است و ذهنيتی دشمنانه با آن دارند لذا نسبت به آنان حساسيت خاص از خود نشان ميدهند چون فلسفه امت پرستی* بيشتر مورد نظرآنان است. در مفهوم امت : انسان ( فرد ) هويتی خاص ندارد و از شکل وقيافه و هيبت می افتد. چنين تداعی ميشود که : " ..بايستی انسان را متناسب با مبانی دينی خودمان تعريف کنيم و براساس آن، تعريف و مختصاتش، رابطه آن را با رشد و توسعه‌ای که خودمان تعريف می‌کنيم ( اين تفکری است که عموما کوشش دارد با محکوم کردن ديگر فرهنگ و انديشه ها ، رسالت و حقانيت ويژه ای به فلسفه و ايدئولوژی وجودی خود دهد!) بدست آوريم. نه آن چيزی که در دنيای امروز تحت تاثير فرديت و اختيار و حقوق بشر در جهان امروز رايج است...:. طبق نظر تئوريسين های حکومت اسلامی بايد از بکارگيری گزاره سنت و مدرنيسم اجتناب کرد .

روشنفکران درجوامع استبداد که رهبری و رهبران نبض جامعه را از طريق نيروهای امنيتی و گماشتگان در اختيار و انحصار خويش دارند، تاوان بی خردی و توحش را بايد بپردازند.واقعيت های جامعه در حوزه های عمومی و خصوصی نيز دستخوش بی خردی است. اعمال رای و مسخ خرد جمعی و خفه کردن صدای معترضين مجالی برای ابراز عقيده و بيان نمی دهد واساس شايستگی افراد در جامعه بر وفاداری و خوش خدمتی به رهبران ارزيابی ميشود. تريبون های رسمی کشور تنها در ستايش رهبری و رهبران و توضيح و تمجيد به نفع هيئت حاکمه است.

تداوم عمرنظام استبداد که متمايل به استقرار توتاليتاريسيم ( که هنوز موفق به استقرار کامل آن نشده است ) خصوصا مسلح به ايدولوژی و تشديد تسلط سياسی - اجتماعی هيئت حاکمه بر کليه شئونات اجتماعی است، نقش عمده روشنفکران و معترضين دستخوش تغييرو تحول شايد هم در مواردی انصراف است! در يک چنين حالتی منتقد وضعيت موجود به دليل پيچيدگی دستگاه رهبری و هيئت حاکمه ، دچار سردرگمی در مقابل عملکرد تئوريسين های نظام می‌ شود. در اين موقعيت ديگر خرد نيست که نقش بازی می کند بلکه يک احساس سرکوفتگی درونی منتقد را در برميگيرد که همراه با ياس و نااميدی همراه است . جدا شدن از فعاليت های سياسی – اجتماعی ، فقدان شکوفائی معنی می يابد که در تمام مراحل عمرمعترض و يا منتقد،همراه خواهد ماند. روشنفکر در چنين جوامعی ( مانند ايران فعلی ) که طول عمر ديکتاتوری به درازا کشيده ، منزوی است . دلائل آنرا می توان در استقرار حکومت سياسی – امنيتی و وحشت يافت.

مناسبات و هنجارهای نظام ديکتاتوری و اشاعه ترس و وحشت و ياس بدين منظور است که مردم خصوصا از عرصه مشارکت در فعاليت های سياسی و عموما در فعاليت های اجتماعی - ممنوع شده - برحذر دارد تا وحدتی دربين آنان بوجود نيآيد. هدف طرد نيروها و شخصيت هائی است که در عرضه روشنگری فعال هستند و خود را دربرابر جامعه ای که در آن به کار وفعاليت و زندگی می کنند ؛ احساس مسئوليت می کنند. در اينجا اين مورد مطرح است که چگونه روشنفکران و روشنگران می توانند از اين سکوت اجباری خارج شوند .در جامعه ای مانند کشورما که نظام خودکامه هرگونه باب مذاکره و اصلاح را سد کرده است و تنها خود را حقيقت محض متصور است؟!

در متن مقاله بدان کوتاه اشاره شد که : قدرت چاره جوئی در انسان و مهارت های کافی از دراختيار داشتن تکنولوژی مدرن خصوصا در زمينه اطلاعات و ارتباطات از مرز سنتی تخيل فرا رفته و با منطق تکنولوژی امروز همآهنگ شده است. رويا و تخيلات امروزی بشر به واقعيت نزديک و قابل لمس شده است ( گوئی که آينده شروع شده است ). تخيل و تعبير از توانائی های بشر است که در مقابل جامعه بازدارنده قرار دارد. به هيچ وجه نميشود از قدرت تخيل و راز درون آن ، بی اعتنا عبورکرد. تمام اين پديده ها و اختراعات و اکتشافات به منظور آرامش خاطر انسان ها و تامين نيازمندی های بشری است. گرچه هيئت حاکمه فعلا با بهره گيری از تکنولوژی مدرن می تواند چرخ تحول و ميل به تغيير را - کوتاه مدت - در جامعه به عقب اندازد، اما غافل است که بهره برداری از اين تکنولوژی مدرن تنها در دست گماشتگان خويش نيست و هر شهروند ساکن هرنقطه از جهان قادر است خود را آنطور که خود می پسندد با ديگران پيوند دهد.

زمانی بود که رابطه اپوزيسيون ساکن خارج از کشور با درون کشور به ندرت برقرار بود و سيستم سانسور قدرت بيشتری در اين زمينه از خود نشان ميداد. اکنون ايرانی از اين قلمرو خارج و به روشنی می تواند از مقولات ظاهرا مخفی سردرآورد و اطلاعات را سريع مبادله و بر آگاهی خود و ديگران بيفزايد. چنانکه که ميدانيم و لمس می کنيم انسان در سايه دانش و فن در سطح اطلاعات و ارتباطات به پيشرفتهای بی نهايتی رسيده است که وقوع هر تحولی سريع به آگاهی مردم ميرسد. تاکيد بر آن از اين جهت است که از نظر شرايط و فرايندهای ويژه ، بر خلاف نظر هواداران و مجذوبان نظام که تصويری عتيق از عصر حاضر دارند ( احتمالا ) با اينکه سنی کمتر از انقلاب دارند* ، نقش اپوزيسيون مقيم خارج از کشور بسيار مهم است ، چون آگاهی بيشتری نسبت به واقعيت امور جاری در مملکت می توانند کسب کنند . ايرانيان ساکن ممالکی که به دليل دانستن و آگاهی تحت تعقيب پليس سياسی قرار نمی گيرند ؛ مبارزه جهت آزادی و استقرار دموکراسی در ايران را ازوظايف حساس و مهم خود ميدانند و در اين راه مبارزه می کنند.

نيروی اپوزيسيون آزاديخواه ( در کشورهای صاحب دموکراسی و قانونمند) به دقت و با درايت کافی می داند که از توانائی های مبارزاتی بيشمار خود، بيشترين بهره را در راه آزادی کشورمی تواند ببرد. وضع سياسی رژيم حاکم خصوصا از يکسال گذشته - که مشروعيت و مقبوليت خود را به کلی از دست داده و به رژيمی خونتا و مافيائی (مالی - نظامی - روحانی) تبديل شده است - تا اين درجه سرخورده و درمانده نبوده است . بعد فاجعه آميز هيئت حاکمه چنان است که در باره آن محتاج به قلمفرسائی آنچنانی نيست. رژيم فعلی؛ رژيمی است مافيائی (مانند شبکه عنکبوت با نهاد های مختلف قدرت )، غاصب و مرموز که با دروغ و تزوير و ترور به عمر خود ادامه ميدهد. اعدام ها و تجاوزات ، دادگاه های نمايشی مدل استالينی . اشاعه تهمت و افترا و ياوه سرائی در مورد آنانی که قادر نيست فيزيکی ازبين ببرد.... و هزاران مصائب ديگرناشی از خردستيزی که در درون خود ساخته وپرداخته است.

در يک چنين وضعيت اسفبار سياسی – اجتماعی و بحران ساز داخلی و خارجی فاجعه آميز و خونبار کامل نظام ولايت مطلقه فقيه برآمده از انقلاب* و دستگاه دولت. وظيفه اپوزيسيونی که دغدغه آزادی وآبادانی ايران با اعتقاد راسخ به اصول حقوق بشر و کنوانسيون های آن را دارد و مجازات اعدام را در هر شرايطی محکوم و خواهان لغو آن است؛ اين است که بجای صرف وقت و نيرو برای اثبات حقانيت بخشيدن به خويش و محکوم کردن ديگران در فکر ارائه راه حلی باشند مناسب که آزادی و حفظ تماميت ارضی کشور در صدر مطالبات قرار گيرد. طبيعی است که وحدت سياسی در شرايط امروز ( نه در داخل و نه خارج) نه کارساز است و نه راه حل مناسب و شعار همه با هم از صدر انقلاب نادرست بود و همچنان نادرست است. شرايط و امکان همکاری در روند فعاليت و کوشش جهت آزادی و دموکراسی در پروسه مشخص تاريخی بوجود خواهد آمد.

در خاتمه بدين موضوع بايد اشاره شود که در هر جامعه گنجينه ای از خرد* ، دانائی و معنويت وجود دارد که نسبت به هر شهروند - در گذر تاريخ - سهمی بدان می پردازند و سهمی از آن بر ميدارند. بايد ديد که سهم خرد سی ساله ولايت مطلقه فقيه چه چيز " گرانبهائی " را به اين گنجينه خرد کشور ما ايران اضافه کرده است که مايحتاج معنوی آينده گان را برطرف خواهد کرد!؟ اين حکومت صرفنظر از استبداد و خونريزی ، اتخاذ سياست آنتی آمريکا نيسم وآنتی سميتيسم و اقليت مذهبی ستيزی ...، نهال شوم بی اعتمادی را در جامعه کاشت ( در انقلاب ۵۷ ) که اکنون به درخت تنومندی تبديل شده است و ثمره آن بی اعتمادی ؛خشونت و تزوير و مهمتر از آن جنايات متعدد است که مشروعيت را از آن سلب کرده است. اين خردورزی ( بی اعتمادی ) تهی از خرد ، به بيماری مزمنی تبديل شده است که سراسر کشور را آلوده خشونت و تزوير و ريا و تظاهر کرده و به خارج از مرزهای جغرافيائی کشور رسيده است. اين نظام عکس تصور هواداران مستقيم و غيرمستقيمش ( خصوصا در خارج از کشور که مبتلا به بيماری آنتی سميتيسم و آنتی آمريکانيسم هستند) کوچکترين اصلاحاتی را در خود اجازت نمی دهد. خصوصا اصلاحات قضائی و سياسی را. در يک چنين مخمصه تاريخی که کشور ما ايران با آن روبرو است ، بايد اپوزيسيون بدان واقف باشد که چه چيزی را ميخواهد به اين گنجيه خرد اضافه کند. بايد بدانيم هيچ نظامی ساده و داوطلبانه به آنچه که اپوزيسيون ميخواهد و طالب آن است، تن در نمی دهد.

اواسط ماه جولای ۲۰۱۰

**********
* با توجه بدين مورد که تعدادی از روحانيون و هواريون آنان معتقدند: که مردم مشروعيتی به حکومت اسلامی و ولايت فقيه نمی دهند. بلکه مشروعيت آن امرالهی است...!
* آيت‌الله نوری همدانی از مراجع تقليد با اشاره به اينکه در اسلام حاکم بايد پيامبر(ص)، امام معصوم‌(ع) و يا فردی فقيه که دارای عدالت و تقوا در حد بالا، مدير و مدبر و در نهايت بسيار شجاع باشد، تأکيد کرد: حضرت آيت‌الله خامنه‌ای به شايسته‌ترين نحو اين ويژگی‌ها را دارا هستند. به گزارش فارس، آيت‌الله نوری‌همدانی در جمع اقشار مختلف مردم کرمان در مصلای امام علی(ع) اين شهر تصريح کرد: بعد از رحلت امام خمينی(ره) يکی از فرزندان خلف صالح ايشان توانست اين کشتی را در اين دريای پرتلاطم سکانداری کند. وی همچنين با تبريک بعثت رسول اکرم(ص) اظهار داشت: يکی از کارهای مهمی که پيامبر(ص) در دوران ۲۳ ساله رسالت خويش انجام دادند،‌ ايجاد حکومت اسلامی بود. وی با اشاره به آيات قرآن مبنی بر تکميل دين با قرار گرفتن پيامبر(ص) و يا معصوم(ع) در رأس حکومت افزود: آخرين فريضه از فضائل الهی و رسالت پيامبر اسلام(ص) با اين آيه تکميل می‌شود. روزنامه ايران
*مشاور رئيس نهاد نمايندگی ولی فقيه ( پناهيان ) در دانشگاه‌ها، گفت: بنده در يک جلسه به برخی از مديران و کارشناسان گفتم که ما زمانی از انقلابی‌گری فاصله گرفتيم که به ساختارهای نظام ليبرال‌ دموکراسی غربی نزديک شديم و برای آن فرهنگ‌ سازی کرديم؛ برای رشد و توسعه از کلمه "رفاه" استفاده کرديم؛ رفاه، هدف نظام سرمايه‌داری برای توسعه است درحالی که ما هدف ديگری داريم. وی افزود: ما "امت اسلامی" بوديم اما از کلمه "شهروند" استفاده کردند؛ در صورتی که شهروند، کلمه معناداری است که برای جامعه مدنی استفاده می‌شود که به معنای مدينه فاضله هم نيست و اين‌ها، فرهنگ‌ساز‌ی برای تهی کردن محتوای انقلاب اسلامی بود؛ همان سال‌ها مقام معظم رهبری به تهاجم فرهنگی هشدار دادند و فرمودند که تهاجم فرهنگی به "زلف و لباس " نيست بلکه عميق‌تر از اينهاست از اين رو اينجا لازم است خبرنگاران وارد صحنه شوند و بگويند که چرا اينگونه برای ما فرهنگ‌سازی شده است.
* با نگاهی اجمالی به وضعيت رهبری و کميته های مرکزی بعضی از سازمان ها و تشکل ها ی اپوزيسيون ؛ مورد خودمحوری و حرص وآز رهبری و يا رهبرپرستی ... و برعکس .... شيفتگان و مجذوبان و مريدان... را تحت تاثير فرهنگ قبيله ای ميتوان مشاهده کرد که در مواردی تا مرحله حذف مخالفان و منتقدان... پيش رفته است!
* برای اطلاع بيشتر ميشود به نشريات و سايت های گماشتگان استبداد مانند کيهان ، ايران ، جمهوری اسلامی ، فارس ، رجانيوز و انواع و اقسام ...مختلف در اين راستا رجوع کرد.
*احسان موحدزاده : نيروهايی خارج نشين را نه با اين نگره صرف که در جغرافيای مکانی خارج از کشور به سر می برند بلکه از آن رو که هيچ نسبتی با گفتمان فرهنگی و سياسی درون کشور ندارند می توان بی‌ارزش دانست اين نيروها همچنان در سودای تحقق آرزوهای دهه ۶۰ و ۷۰ ميلادی هستند يکی آرزو دارد نظامی مبتنی بر مليت بسازد يکی ديگر به جامعه سياسی‌ای اعتقاد دارد که دين زدايی شده است آن يکی همچنان جهان را در پرتو سوسياليسم اردوگاهی تعبير می کند و گروهی هم با چراغ خاموش يا روشن احيای سلطنت را در افق می بينند افق عمومی و مشترک هم نوع سياست ايرانی در بيرون مرزها اما مبتلاست به درد بی ‌دردی چرا که با اتفاقات فرهنگی و اجتماعی‌ای که در اين سالها در اتمسفر داخلی کشور رخ داده است بيگانه است و بدين اعتبار به مرگ بی‌مرگی دچار شده است مشکلات واقعی کشور را با درک اتمسفر داخلی می توان درک کرد نه با موج سواری. سياست ايرانی، بيرون از مرزها خيال می کند با سوار شدن بر موج پس از انتخابات به يک گرايش واقعی بدل می شود اين حس وقتی تقويت می شود و اين توهم زمانی دامن زده می شود که چهره‌های اصلی اتفاقات پس از انتخابات، از مرزبندی با آنان تند بزنند و حتی از ناچاری هوای يارگيری خارجی را در سر بپرورانند.
* به تعبير آقای خمينی "معجزه قرن"
* نقل قولی است از نويسنده و متفکر توانای انگليسی هربرت ريد که در مقالات گذشته بدان توجه شده است!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016