ديسکور "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی ايران، واقعيتها، ابهامها، پندارها و افسانهها، شيدان وثيق
"بدبينی توانايی"، نزد نيچه، چون نيرو، دچار توهم نمیشود. همواره خطر را بدون لاپوشانی و رتوش مد نظر دارد. مرگبار بودن تسليم و انتظار بازگشت آنی که تا کنون بوده را پيشبينی میکند. با انديشهای تحليلگر به پديدارها مینگرد و اصل را بر اين قرار میدهد که بهرغم همه، امکان خودآگاهی نيروها و شرايط لازم برای چيرگی بر وضعيت تاريخی وجود دارد
[email protected]
شور انتخابات آزاد
اين روزها، بيش از هر زمان ديگر در طول حيات جمهوری اسلامی ايران، اميد انتخابات آزاد عده ای را در داخل و بيش از آن در خارج از کشور به شور و شوق آورده است. انگار که اينان جادوی خروج از بن بست سياسی- اجتماعی ايران را سرانجام کشف کرده اند. از اصلاح طلبان حکومتی سابق که بانی، مدير و مدبر دستگاه استبداد بودند و اکنون، با رانده شدن از قدرت، منتقد و مخالف آن شده اند تا اپوزيسيون خارج از کشور، از راست های جمهوری خواه و دموکرات تا چپ های بی آرمان و هويت... همه، يک تن و يک صدا، در رقابتی کم نظير با يک ديگر، «انتخابات آزاد» را چون راه حلی ملی، گره گشا و نجات بخش در جمهوری اسلامی ايران تجويز می کنند.
در اين مسابقه سياسی برای عرضه ی اکسير «انتخابات آزاد»، البته حقيقت هايی يافت می شوند که همواره بايد مورد تأکيد ما قرار گيرند. از جمله اصل انتخابات آزاد و دموکراتيک چون يکی از ارکان بنيادين، اصلی و اجتناب ناپذير جمهوريت و دموکراتيسم در برابر تئوکراسی و سلطنت. يا مطالبه ی انتخابات آزاد از سوی شهروندانی که با شرکت در جنبش بزرگ اعتراضی سال گذشته در ايران، خواهان پايان دادن به استبداد و استقرار آزادی های مدنی در ايران شدند.
اما سوای اين واقعيت های انکار ناپذير، آن چه که در طرح شعار انتخابات آزاد در شرايط جمهوری اسلامی ايران جلب توجه ما را کرده است، پندارها و ابهام های فراوان پيرامون راه حلی است که به باور طراحان آن گره گشای مسايل سياسی- اجتماعی ايران می باشد. فراوان نيز البته، افسانه سرايی در وصف اعجاز آنی است که «انتخابات» می خوانندش. پديداری که چون ساير ارکان دموکراسی، تنها يکی از ابزار آن، هر چند مهم و اساسی اما با همه ی نسبيت ها و محدوديت هايش است.
آن چه که به اجمال و در ترسيمی کلی در اين جستار طرح می کنيم، نقدی بر شعار انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی ايران توسط يخش هايی از اپوزيسيون آن است. در اين ملاحظات، نگارنده خواسته است به سهم خود در معرکه ای که انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی را شعاری ملی، اصلی، راهبر و راهکار می نمايانند، مداخله ای نقادانه کند. در آن چه که آشفتگی می توان ناميد، از واقعيت تا ابهام، از پندار تا افسانه، تلاشی حتی المقدور روشنگرانه کند.
ديسکور انتخابات آزاد
در نمايش سياسی برای تجويز نوشداروی انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی، گفتيم که اپوزيسيون خارج از کشور، از راست های جمهوری خواه تا چپ های سنتی، بيش از همه به روی صحنه رفته و از خود مايه می گذارند. اينان، همان طور که در فرازهای زير می خوانيم، ديسکوری ارائه می دهند که در مواردی به طور شگفت انگيزی يکسان اگر نه واحد، کليشه ای و ملال آور است. آن جا که به رسم غالب و رايج در تبليغات سياسی، دوگانه انگاری همراه با ارعاب و تهديد صورت می گيرد مانند: انتخابات آزاد يا نابودی ايران، انتخابات آزاد يا کسب قهرآميز قدرت، انتخابات آزاد يا جنگ و فروپاشی. ديسکوری که خود را سياست ورز تر از «سياست ورزی»، دموکرات تر از «دموکراسی» و حقيقی تر از «حقيقت» می پندارد و می نماياند. و اين در حالی است که به واقع، ويژگی اصلی آن، ساده انگاری، مطلق گويی و لفاظی گری فريبنده است. دِماگوژی است به معنای اصيل يونانی آن يعنی پوپولييسم. توهم انگيز و پر ابهام است. مماشات طلب با جمهوری اسلامی و دين سالاری در ايران است. مماشات طلب با اصلاح طلبان حکومتی سابق است. تقديس گرا و افسانه سرا است. در يک کلام، گفتمانی است که چون کلام مذهبی، ريشه در بينشی قدسی و دينی از مفاهيمی چون دموکراسی، انتخابات، راهبرد، سياست، تاکتيک و استراتزی دارد. قدسيتی و دينيتی البته سکولار يعنی زمينی، اين جهانی!
پيش از هر چيز، ابتدا بايد خودِ ديسکور را در خطوط اساسی آن بازگو کنيم. فرازهايی که در زير آورده ايم از سوی فعالانی از گرايشات سياسی مختلف ابراز شده اند. نام و نشان ها را در يادداشت های پايانی آورده ايم. گزينشی که از ميان ديسکورهای مختلف انجام داده ايم بر اين معيار است که به گونه ای شايد بتوان آن را کمابيش ترجمان جوهر بحث «انتخاباتآزاد» در اپوزيسيون خارج از کشور تلقی کرد. نا گفته بديهی است که در اين جا صرفاً نقد ايده ها و جدل با نظريه ها مد نظر من است و نه به زير پرسش بردن شخصيت و هويت اپوزيسيونی، دموکرات و آزادی خواه فعالانی که اين ديسکور ها را ارائه می دهند.
ديسکور ۱
«راهبرد انتخابات آزاد تنها راهبردی است که... می تواند پاسخ گوی هم زمان معضلات چندگانه صحنه ی سياسی ايران، از جمله گشودن بن بست حکومتی، به دست آوردن حقوق از دست رفته ملت، نهادسازی به سمت ساختارهای نظام سياسی مدرن، و جلوگيری از فروپاشی کشور باشد. يکی از مهمترين ساز و کار های راهبرد انتخابات آزاد گردآوردن بيشترين بر ضد کمترين است... پويش انتخابات آزاد ميکوشد با ادغام نيروهای حکومتی در فرايند دمکراتيک سازی،حتی الامکان از فروريختن دستگاه دولت که نتيجه ای جز هرج و مرج نخواهد داشت جلوگيری کند... راهبرد انتخابات آزاد محوری است که به گرد آن می توان... چشم انداز آينده کشور را از سياهی بيرون آورد و خطرجنگ و فروپاشی را منتفی کرد. در غير اين صورت خطر آن است که مجموعه ای از بن بست های سياسی در داخل، تنش و تشنج با خارج و خلاء فزاينده قدرت سياسی ناشی از کاهش مداوم مشروعيت رژيم، دست به دست هم دهند و کشور ما را گام به گام به سمت انفجار کور اجتماعی و فروپاشی و نيستی برانند. از اين نگاه، سرنوشت کشور ما امروز در گرو نتيجه مسابقه ميان انتخابات آزاد و فروپاشی است.» (۱)
ديسکور ۲
«تبليغ و ترويج پيگيرانه انتخابات آزاد و نشان دادن امتيازات بسيار و توانمندی های عظيم اين استراتژی دمکراتيک در ميدان سياسی کشور و ميان فعالان اپوزيسيون دمکراسی خواه، مضمون اصلی اين گام را تشکيل می دهد. تا اين موتور راه نيفتد، موتور بزرگ درست کار نخواهد کرد. در اين راستا با کار توضيحی بايد نشان داد که سياست انتخابات آزاد، گرهگاه همه جنبش های ضد تبعيض است. جايگاهی نه فقط برای وزن کشی دمکراتيک انواع انتخاب های سياسی در کشور، که نيز محلی برای به نمايش درآمدن نيرو و پتانسيل جنبش های برابر حقوقی جنسيتی، عدالت خواهی اجتماعی، مطالبات ملی و هر مبارزه برنامه ای ضد تبعيض ديگر... سياست انتخابات آزاد، مکان يکديگر يابی مجدد است برای دو نيروی تاريخی و فکری، که در هدف دمکراتيک رهايی از استبداد دينی اشتراک منافع دارند: نيروی دمکرات سکولار و نيروی دمکرات غير سکولار(اسلام گرا). مکان تجلی برای آن عقل سياسی که، هر دو آنها را دعوت می کند تا اختلاف حول قانون اساسی مطلوب خويش را مقدم بر اشتراک دمکراتيک شان در گذر از استبداد قرار ندهند.»(۲).
ديسکور ۳
« اگر جنبش اعتراضی و آزاديخواهانه همگانی مطالبه يا مطالباتی دارد که برای همه ايرانيان مشترک می باشند... هريک با فهم منافع خود در مبارزه حول مطالبه مشترک شرکت می کند و بقيه مطالبات نسبت به مطالبه مشترک، در اين کادر طرح... می شود... در اين حالت می توان گفت که آزادی های فردی، حقوق شهروندی، حاکميت مردم که تحت عنوان شعار محوری انتخابات آزاد مطرح شده، امر عمومی و مشترک هستند [... ] حاکميت قانون، روش های خشونت پرهيز و انتخابات آزاد بعنوان راه اصلی تعيين سرنوشت ملت چهره سياسی جديدی به جامعه ايران... داده است... در اين جامعه نمی توان با گفتمان ها و استراتژی های قرن بيستم دست به سياست ورزی زد. بايد با يک استراتژی دموکراتيک به چاره جوئی پرداخت. تنها با چنين راهبردی است که می توان به اتحاد های سياسی و اجتماعی برای نجات کشور از پرتگاهی که بدان کشيده شده است، کمک کرد. با هدف کسب غير دموکراتيک قدرت، با گفتمانی حاکميت گرا، با درکی ناقص از دموکراسی، با طريقه مبهم گذار از استبداد، با تناقض در روش مسالمت آميز مبارزه، با خواست مشترک نا مشخص، با اولويتی به جدائی دين از دولت که در سطح ملی به اتحاد کمک نمی کند ... و بالاخره با به حاشيه راندن شعار انتخابات آزاد، «تحليل اوضاع سياسی...» [نام سند تحليلی سازمانی]، به گمان من نا معاصر است.» (۳)
مشترکات و ويژگی های سه ديسکور
همان طور که مشاهده می کنيم، شعار «انتخابات آزاد» تکيه کلام سياسی جريان های سياسی مختلف شده است. اما اين بار به يمن جنبش اعتراضی خرداد ۸۸ معروف به جنبش سبز و روی آوردن گروه های بيشتری به اين شعار از جمله، البته با تفاوت هايی در مضامين و اهداف، جريان اصلاح طلبان حکومتی سابق.
آن چه که به مشترکات بر می گردد عبارت از اين است که «انتخابات آزاد»، در همه ی اين ديسکورها، شعاری مرکزی، اصلی، ملی، فراگير، راهنما و راهکار اعلام می شود. هم تاکتيک و هم استراتری. راه گشای معضلات امروز و آينده کشور. رهنمودی بسيج کننده و برخاسته از به اصطلاح خودِ جنبش مردم. تجسم و تبلور عالی دموکراسی. راهبرد مورد قبول هم نيروهای داخلی و هم قدرت های خارجی... شعاری که در پندار طراحان و مبلغان آن، می تواند به نيرويی مادی و سدناپذير تبديل شود و شرايط مبارزه را به سود اصلاحات تدريجی و جلوگيری از فروپاشی ايران تغيير دهد.
اما هر يک از اين سه ديسکور دارای ويژگی خود نيز می باشد.
در ديسکور۱ که در جوهر راست و محافظه کار است، «انتخابات آزاد» راهبردی برای جلوگيری از فروپاشی و نابودی ايران معرفی می شود. در نتيجه اين ديسکور در برابر خطری خيالی و خودساخته، مماشات با حاکميت را تا آن جا می تواند پيش راند که حاضر به حفظ نظام جمهوری اسلامی با قانون اساسی و ولايت فقيه اش شود.
در ديسکور۲، «انتخابات آزاد» با روح و بينش آشنای چپ سنتی، فدايی- حزب توده، بيان و توضيح داده می شود. هم موتور کوچک در راه اندازی موتور بزرگ است (اين برای وجه به اصطلاح کانونی ديسکور) و هم مکان يکديگر يابی دو نيروی تاريخی دمکراتِ سکولار و دمکراتِ غير سکولار (اسلام گرا) !؟ (اين هم برای وجه حزب توده ای ديسکور). در اين جا نيز، قانون اساسی جمهوری اسلامی نبايد مانع اشتراک دموکراتيک و تاريخی اين دو نيرو يعنی طرفداران دموکراسی و طرفداران دولت دينی شود. بدين ترتيب، معلوم می شود که در اين جا، «انتخابات آزاد»، بيش از هز چيز، مکان يکديگر يابی مجدد! دو نيروی تاريخی! يعنی دموکرات ها و اسلام گرايان طرفدار دولت دينی است و بقيه حرف ها و ادعاها حکايت و لفاظی اند. در عين حال با طرح «دموکرات غير سکولار»، معنای سکولار و سکولاريسم نيز نزد اينان روشن می شود: از آن جا که نمی توان هم دموکرات يا طرفدار حکومت برخاسته از مردم بود و هم طرفدار حکومت دينی، پس سکولار و سکولاريسم در ادبيات و تبليغات اينان، سکولار و سکولاريسمی که اين زمانه ورد زبان شان شده است - توجه کنيد که اينان هيچ گاه سخنی از لائيک و لائيسيته يا «جدايی دولت و دين» بر زبان نمی آورند- منافاتی با حکومت دينی ندارد. حکومتی دينی اما با چهره ای دموکراتيک !؟ يعنی حکومت دموکراتيک دينی!؟ که موضع نوانديشان دينی است و می تواند مورد قبول پاره ای از اصلاح طلبان حکومتی سابق و چه بسا حتا بخشی از حاکميت کنونی نيز قرار گيرد.
در ديسکور۳ اما، «انتخابات آزاد» با روح و بينش چپِ بی آرمان و هويت تبليغ و ترويج می شود. «انتخابات آزاد»، در اين جا، راه کاری دموکراتيک و مسالمت آميز برای کسب قدرت در مقابل شيوه ی کسب غير دموکراتيک قدرت قرار می گيرد يعنی لابد قيام يا انقلاب. قيام يا انقلابی که ناگفته ولی تلويحاً به زعم نويسنده، شيوه های خشونت و عمل قهرآميز اند و در هر حال به استراتژی های قرن بيستم يعنی گذشته تعلق دارند پس باطل اند.
واقعيت های انتخابات آزاد
ابتدا و پيش از آن که به ابهام ها، پندارها و افسانه های ديسکور انتخابات آزاد بپردازيم، لازم است که واقعيت هايی را بپذيريم.
از ميان آن ها، يکی اين است که انتخابات دموکراتيک در ايران امروز، حداقل نزد بخش های وسيعی از شهروندان، به يکی از خواست های سياسی- اجتماعی تبديل شده است. انتخابات، در جمهوری اسلامی ايران، همواره آزاد بوده است اما برای انتخاب کردن و نه انتخاب شدن. در مورد اين دومی، قوانين کشوری و قانون انتخابات که ملتزم به پايه ای ترين آن ها يعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی است، شرايطی را بر اساس مبانی حکومت اسلامی وضع کرده اند که سراپا تبعيض آميز و نابرابرند. با اين وجود، رژيم حتا قواعد بازی خود را نيز زير پا می گذارد.
در "انتخابات" رياست جمهوری خرداد ۱۳۸۸، بخش های بزرگی از شهروندان پايتخت و شهرهای بزرگ با اميد پيروزی يکی از نامزدهای انتصابی و اصلاح طلب، مير حسين موسوی، پای صندوق های رأی رفتند. اما تقلبی صورت گرفت که در تاريخ انتخابات جمهوری اسلامی، گرچه رواج داشته است ولی در چنين ابعادی بی سابقه و مفتضحانه بود. بدين ترتيب برای نخستين بار، شعار دموکراتيک «رأی من کجاست؟» در تظاهرات مردم در ميدان ها و خيابان های شهر طنين می افکند. خواست انتخابات آزاد، دموکراتيک و مستقل از نفوذ و دخالت دولت و ديگر نيروها به ويژه و به طور عمده در ميان قشرهای تحصيل کرده، بالا و متوسط اجتماعی بيان و طرح می شود. در اين شرايط است که بيش از هر زمانی ديگر در طول اين سال ها موضوع انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی مورد توجه اصلی اپوزيسيون خارج از کشور قرار می گيرد. اپوزيسيونی که همواره و تا کنون بدون کسب نتايجی محسوس از مبارزات و فعاليت های خود، در جست و جوی شعاری بسيج کننده و راه کاری برای برون رفت از وضع اسف بار خود، جامعه و کشور است.
البته تجارب تاريخی جنبش ها و انقلاب ها در جهان نشان داده اند که تبيين شعار يا راه کاری مشخص چون تاکتيکی سياسی گاه می تواند مؤثر واقع شود. به نمونه هايی از جنبش ها و مبارزات در جهان به ويژه در دوران اخير می توان اشاره کرد. اعلام شعاری يا تاکتيکی مناسب و اثربخش که بتواند اکثريت بزرگی را به سوی مواضع خود جلب و متحد کند آرزوی ديرينه و دائم احزاب و سازمان های سياسی و سياست ورزان بوده و هست. از اين رو، بسياری در اپوريسيون ايران نيز، هم برای رشد و گسترش نيرو و نفوذ خود و هم، چنان که مدعی اند، برای منافع و مصالح عالی کشور و مردم، همواره در تکاپوی يافتن راه کاری مشخص هستند. فرمولی که بتواند مردم را بسيج کند، به مبارزه کشاند و در عين حال، با مشارکت همه ی نيروهای سياسی، از اپوزيسيون خارج از قدرت تا جناح هايی در درون حاکميت، تحولی مسالمت آمير به سوی آزادی و دموکراسی در ايران فراهم سازد.
با اين همه، اما، پرسش اصلی هم چنان باقی می ماند: در شرايط کنونی مبارزات در ايران آيا فرمولی راه گشا وجود دارد؟ آيا راه حلی به صورت شعاری واحد و فراگير از دل جنبش های اجتماعی قابل انکشاف است؟ و در چنين صورتی آيا اين راه کار، شعار يا راه حل، «انتخابات آزاد» در جمهوری اسلامی است؟
پندارهای انتخابات آزاد
پندارهای سياسی عموماً در ذهن سياست ورزان ساخته و پرداخته می شود تا نزد مردمانی که بيشتر با واقعيت های عينی و روزمره سر و کار دارند. پندارهايی که دريافت هايی وارونه يا وارفته از واقعيتِ بغرنج و پيجيده اند و در ذهنيت سياسی به جای حقيقت ها می نشيند. دستگاه ها و سيستم های نظری سياسی در پندارگرايی خود عموماً به چندگانگی پديدارهای اجتماعی و تاريخی بی توجه اند.
۱- اين که تنوع و تکثر شرايط تاريخی و عوامل گوناگون اجتماعی همواره به شيوه ای عمل می کنند که تجربيات تاريخی کمتر تکرار می شوند، مگر به صورت شوخی و نمايشی مضحک.
۲- اين که خواست های جنبش اجتماعی چون جنبش اعتراضی سال گذشته ی ايران متنوع تر از آن است که بتوانيم آن ها را در شعاری، فرمولی يا خواسته ای اصلی و مشترک، چون مطالبه ی انتخابات آزاد، خلاصه و محدود کنيم. آن هم به گونه ای که انگار راه گشای اصلی موانع و مشکلات عديده ی جامعه و کشور است.
۳- اين که شعار انتخابات آزاد، در صورتی که مضمون و شرايط آن روشن و ابهامات آن رفع شوند، حداکثر تنها می تواند يکی از خواست های مختلف و گوناگون مردم فعال در جنبش های اعتراضی ايران و نه ترجمان و تبلور همه ی اين خواست ها محسوب شود. اين شعار نمی تواند جمع بستِ خواست های سياسی و اجتماعی مردم قرار گيرد. چون از يکسو، خواست های متنوع قشرهای مختلف اجتماعی در حوزه های مختلف سياسی، اجتماعی و اقتصادی نمی تواند در شعاری واحد خلاصه شود، آن هم در فقدان شرايط دموکراتيک. از سوی ديگر، انتخابات چون گزينش عده ای به جای خود برای اداره و مديريت صرفاً ابزاری بيش نيست. هدف نيست بلکه وسيله است. وسيله ای، آن هم با احتمال و نه با قطعيت کاميابی برای رسيدن به اهدافی که خود اين اهداف چون آزادی، برابر حقوقی، عدالت، بهزيستی و غيره خواست های اصلی مردم را تشکيل می دهند.
۴- اين که امروز، يک سال پس از خرداد ۸۸، شرايط و اوضاع کنونی با وضعيت آن زمان تفاوت هايی بسيار و محسوس دارد. اگر در آن روزهای پر التهاب پس از تقلب در انتخابات رياست جمهوری، مسأله ی انتخابات مجدد می توانست در ذهنيت سياسی قشرهای اجتماعی و فعالان در صحنه جايگاهی احراز کند، امروز با فروکش جنبش اعتراضی در پی سرکوب های شديد و پر سابقه رژيم، دستگيری و تعقيب فعالان سياسی و اجتماعی و ديگر عواملی که فرصت بررسی و توضيح آن ها در اين جا نيست، «انتخابات آزاد» به مثابه راهبری مشخص و بسيج کننده نمی تواند طرح روز باشد و نقشی را ايفا کند که هر سه ديسکور مدعی آن هستند.
۵- اين که افزون بر اين ها، دريافت های گوناگون با هدف ها و مضمون هايی گاه متضاد، از قدرت نفوذ و تأثير بخشی اين شعار می کاهد. شعاری که می خواهد نقش موتور کوچک (در ديسکور۲) و نيرويی محرکه را ايفا کند (در سه ديسکور) و در نتيجه می بايست معنا و دريافتی واحد از خود به جامعه و جنبش ارائه دهد، از چنين ويژگی و خاصيتی برخوردار نيست.
۶- سرانجام اين که شعار انتخابات آزاد از سوی بخشی از اپوزيسيون دارای ابهامات بسياری است که بدون رفع آن ها، طرح آن چون راهکار عمومی جنبش در واقعيتِ امروزی جمهوری اسلامی و قوانين حاکم بر آن قابل دفاع نمی باشد.
ابهام های انتخابات آزاد
آن ها را در چهار پرسش اصلی نشان می دهيم.
۱- انتخابات تحت چه قوانينی؟
در جمهوری اسلامی، انتخابات تحت قوانين و مقررات تبعيض آميزی انجام می پذيرد که پايه ای ترين آن ها قانون اساسی است. اصل چهارم اين قانون تبعيض دينی در تمامی قوانين و مقررات کشوری را چنين تصريح می کند:
«کليه ی قوانين و مقررات مدنی، جزايی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سياسی و غير اين ها بايد بر اساس موازين اسلامی باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانين و مقررات ديگر حاکم است و تشخيص اين امر بر عهده ی فقهای شورای نگهبان است».
بر اين اساس، از همان اوان جمهوزی اسلامی، راه يافتن مخالفان به ويژه مخالفان تئوکراسی و تبعيت دولت و قوانين از دين، به سه قوای کشوری (اجرايی، قانونگذاری و قضايی) مسدود می شود. در ايران کنونی، انتخاباتی می تواند به معنايی «آزاد» باشد که از قوانين و مقررات موجود پيروی نکند. در چهارچوب آن انجام نگيرد. حال، پرسش اين است که آيا طراحان انتخابات آزاد حاضرند آشکارا اعلام کنند که «انتخابات آزادِ» مورد نظرشان، انتخاباتی است که از قوانين موجود کشوری و به طور مشخص از اصلی ترين آن ها يعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی پيروی و تبعيت نخواهد کرد؟ اما در ديسکور انتخابات آزاد، ما نه تنها با چنين اعترافی رو به رو نمی شويم، بلکه با سر باز زدن از بيان آن، چنين برداشت می توان کرد که انتخابات آزاد ادعايی آن ها می تواند به واقع امر در چهارجوب قوانين و مقررات حاکم کنونی انجام پذيرد.
۲- انتخابات در چه شرايطی؟
در شکل متعارف و آشنای آن، انتخابات تنها در شرايطی مشخص می تواند آزاد باشد. در نبودن چنين شرايطی، انتخابات را نمی توان آزاد يعنی دموکراتيک ناميد. می دانيم که اين شرايط کدامند. آزادی های اجتماعی، سياسی و مدنی. آزادی بيان و انديشه. آزادی تجمع و فعاليت سازمان ها، اجزاب، انجمن ها، سنديکاها از جمله آزادی اپوزيسيون و مخالفان نظام. آزادی مطبوعات و رسانه ها. عدم دخالت دولت، نهادهای دولتی، نيروهای انتظامی و دستگاه دينی در امور انتخابات و برگزاری آن. اين ها همه شرايطی هستند که در ميثاق ها و کنوانسيون های بين المللی در باره ی انتخابات دموکراتيک و معيارهای آن مشخص و مدون شده اند. انتخابات در صورتی آزاد است که چنين شرايطی در آن فراهم شده باشند. اما ديسکور انتخابات آزاد کمتر بر اين شرايط تأکيد می ورزد، چون فلسفه اش در طرح اين شعار بر انجام انتخابات آزاد در چهارچوب قانون اساسی کنونی بنا شده است. در حالی که تحقق شرايط نام برده، حتا بخش جزئی و کوچکی از آن ها، نافی اين نظام و قانون اساسی آن است.
۳ انتخابات برای چه؟
ديسکور در عين حال مشخص نمی کند که از کدامين انتخابات سخن می گويد. اگر منظور طراحان از انتخابات آزاد، انتخابات به طور کلی است که در اين صورت انگيزه ادعايی در مورد شعار مشخص و راه کاری فرو می ريزد. زيرا که «انتخابات آزاد» تبديل به شعاری نامعلوم و کلی می شود: کدام انتخابات؟ انتخاب رياستِ جمهوری اسلامی؟ مجلس شورای اسلامی؟، شورا های اسلامی؟...در تبعيت از ولايت فقيه و مبانی جمهوری اسلامی؟ در هر حال ديسکور انتخابات آزاد بايد پاسخ دهد که انتخاب فرد يا عده ای برای نمايندگی کردن از مردم، برای چه؟ برای چه نهاد يا نهاد هايی؟ چه مجلسی؟ چه رئيس جمهوری؟ به چه منظور و با چه برنامه ای؟ در اين صورت است که انگيزه ای برای مبارزه به خاطر انتخابات ايجاد می شود. در اين صورت است که شعار تبديل به خواست می شود و خواست به نيروی مادی و نيروی مادی احتمالا به موتوری برای تغيير و تحول.
۴- انتخابات چون تاکتيک؟
اما نزد برخی، ناگفته ای در ديسکور وجود دارد که سربسته بيان می شود. اين که طرح انتخابات آزاد در شرايط جمهوری اسلامی، شعاری تاکتيکی است. تاکتيکی به اين معنا که هدف همانا عبور از جمهوری اسلامی و برچيدن آن است، اما از طريق انتخابات آزاد. اين که انتخابات آزاد در نظام جمهوری اسلامی تحقق پذير نيست. اما اين شعار بدين سبب طرح می شود که وسيع ترين توده ها با کم ترين هزينه ها را به مبارزه کشاند تا با تشکيل نيروی فشار و فراگيرنده ی مردمی، بتوان حاکميت را به تسليم و پذيرش تغيير نظام از طريق انتخابات وادار کرد. به اين ترتيب، اينان می خواهند با اين شعار، شرايطی به وجود آورند که ديکتاتوری، خود، دست به انتخابات برای پايان دادن به ديکتاتوری خويش زند. اين گونه تاکتيک ها، البته در مواردی در نظام های توتاليتر مفيد واقع گشته اند. اما همانطور که پيشتر گفتيم، تکرار تاريخ آن هم در شرايطی متفاوت، کمتر رخ می دهد. در عوض، اين گونه تاکتيک ها بيشتر بر ابهامات و ناروشنی ها می افزايند. به سرخوردگی و بی اعتمادی و بی اعتباری سياست و کار سياسی نزد مردم دامن می زند. سياسی کاران حرفه ای، اين شيفتگان «سياست ورزی» چون ارزش سياسی(؟)، بايد در اين حالت با روشنی سخن برانند و با صراحت اعلام بدارند که ا«نتخابات آزاد» راه کاری است به منظور برچيدن نظام جمهوری اسلامی ايران. که شعار «انتخابات آزاد» به زعم آن ها بايد شرايطی را به وجود آورد که اين شرايط ديگر شرايط جمهوری اسلامی نباشد. يعنی وضعيتی ديکر خارج از قوانين و قواعد جمهوری اسلامی. اما می دانيم که چنين در خواستی از آن ها غير واقعی است چون در اين صورت، طرح انتخابات آزاد همراهی احتمالی اصلاح طلبان داخل و بخشی از قدرت حاکمه را که يکی از انگيزه های وجودی اين طرح می باشد، از دست می دهد. اين درخواست باز هم غير واقعی است چون به طور کلی بايد گفت که در سياست و سياست ورزی به مفهوم سنتی کلمه، شفاف گويی و حقيقت گويی مکان و موقعيتی ندارند.
افسانه های انتخابات آزاد
«سياست»، آن چه که ما «سياستِ واقعاً موجود» (۴) می ناميم که در معنای هانا آرنتی آن، «حکومت کردن و تحت حاکميت قرار گرفتن» است، همواره تا کنون و در بخشی کلان اگر نه عمده، افسانه پردازی (برای مردم) و افسانه پذيری (از جانب مردم) بوده است. تا زمانی که «سياست» بر اين پاشنه گردد و مردم نيز پذيرای شنودن افسانه باشند، وضع سياست، شهر و دنيا بر همين روال ادامه پيدا خواهد کرد. يعنی هم چنان در امور سياست، شهر و جهان، افسانه های شيرين اما عموماً دروغين و فريبنده به جای حقيقت های واقعی اما عموماً تلخ و ناگوار می نشينند.
۱- انتخابات و رستگاری
يکی از افسانه سرايی های ديسکور، وعده ی تغيير، بهروزی و رستگاری از طريق انتخابات آزاد است. گويی با انتخابات آزاد مشکلات و نابسامانی های زندگی مردم، جامعه و کشور راه حل و پاسخ خود را می يابند. اما گر چنين بود، چگونه است که در غرب، طی نزديک به دو سده که از آغاز مدرنيته و انتخابات دموکراتيک می گذرد، هم چنان نابرابری ها، بی عدالتی ها و تبعيض ها... موضوع مبارزه سياسی- اجتماعی قرار دارند؟ راه حل مشکلات سياسی، اجتماعی و اقتصادی... جوامع بشری تنها انتخابات نيست. اين را می گوييم، نه از برای تخطئه ی امر انتخابات آزاد و همگانی که يکی از شرط های وجودی دموکراسی مدرن است. به هيچ رو. بلکه از اين رو که توهم و افسانه سرايی پوپوليستی و فريبنده را نشان دهيم. از نوع آنی که ادعا می کند: «سياست انتخابات آزاد، گره گاه همه جنبش های ضد تبعيض است[...] محلی برای به نمايش درآمدن نيرو و پتانسيل جنبش های برابر حقوقی جنسيتی، عدالت خواهی اجتماعی، مطالبات ملی و هر مبارزه برنامه ای ضد تبعيض ديگر» (ديسکور ۲). در عصری که سلطه گری های مالی، اقتصادی، سياسی، نظامی، دينی، علمی، بوروکراتيک، تکنوکراتيک، اطلاعاتی و حزبی... اعمال می شوندر، در دنيايی که تبليغات و رسانه ها به طور غالب وابسته به اين قدرت ها می باشند و ايدئولوژی حاکم و افکار عمومی می سازند و بر افکار و عقايد و انديشه ها هژمونی دارند... انتخابات و دمکراسی به تنهايی آزادی، عدالت و برابری نمی آورند. بدون برابری و عدالت اجتماعی واقعی، آزادی واقعی ميسر نيست. برابری نيز، گرچه بدون آزادی و دموکراسی امکان پذير نيست، اما صرفاً با دموکراسی و آزادی نيز به دست نمی آيند.
۲- انتخابات و دموکراسی
دومين افسانه در ديسکور انتخابات آزاد، آنی است که انتخابات و دمکراسی را هدف مطلق و برين می سازد. اما می دانيم که خودِ دموکراسی هدف نهايی زندگی و مبارزه آدميان نيست و نبوده بلکه تنها وسيله و راه و روشی است برای فراروی از آن به سوی رهايش از قيد و بند هر قدرت و حکومتی که همين دموکراسی، به واقع، يکی از انواع آن است، با اين که تا کنون و در تجربه و به راستی، بهترين آن ها تشخيص داده شده است.
آيا افسانه نيست هنگامی که ديسکور چنين داستان می سرايد: « آزادی های فردی، حقوق شهروندی، حاکميت مردم که تحت عنوان شعار محوری انتخابات آزاد مطرح شده است» (ديسکور ۳).
به گواه تاريخ، انتخابات به عنوان يکی از ابزار اصلی دموکراسی، در آزاد ترين و دموکراتيک ترين شکل آن، هرگز اعجاز نکرده و نمی کند. انتخابات، چون گزينش فرد يا افرادی به جای خود برای مديريت جامعه و کشور، چون واگذاری اختيات خود به ديگری، به نماينده ای از جانب خود، برای حکومت کردن، قانون وضع کردن و اداره ی امر عمومی يا امور کشور، چون تفويض قدرت خود به نماينده ای که عموماً نيز در بهترين حالتِ دموکراتيک خوب نمايندگی نخواهد کرد... هيچ گاه ترجمان و تبلور آزادی های فردی، حقوق شهروندی و حاکميت مردم... نبوده و نيست. آزادی های فردی، حقوق شهروندی و حاکميت مردم محصول مبارزات، تلاش ها، دخالت گری ها و مشارکت های خود اقشار و طبقات مختلف مردم، به طور مستقيم، بلاواسطه و بی واسطه، در طول زمان است. و چنين امری نمی تواند به «دموکراسی نمايندگی» تقليل يابد.
از سوی ديگر، ما به خوبی می دانيم که با رأی توده، در آزادترين شرايط دموکراتيک و با شرکت همه ی احزاب با گرايشات مختلف، پيشوايان و نظام هايی از صندوق های رأی بيرون آمده و می آيند که از ديکتاتورها و ديکتاتوری های مستقر به زور اسلحه، بسی مخوف ترند. و اين را حداقل ما ايرانيان، سی سال پيش خوب آزموده ايم. پس چه خوشبينانه، از نوع آن چه که والتر بنژامين «خوش بينی ناآگاه» چون «شعر بدِ بهاری»(۵) می نامد و چه فريبنده است، آن ديسکوری که به مخاطب خود چنين وعده می دهد: « انتخابات آزاد پاسحگوی هم زمان معضلات چندگانه صحنه سياسی ايران...بن بست حکومتی، بدست آوردن حقوق از دست رفته ملت، نهادسازی به سمت ساختارهای نظام سياسی مدرن...» است (ديسکور۱) .
۳- انتخابات يا فروپاشی ايران
از ديگر عجايب ديسکور انتخابات آزاد اين است که همواره متوسل به ارعاب و تهديد می شود: انتخابات آزاد يا نابودی و فروپاشی کشور.
«از اين نگاه، سرنوشت کشور ما امروز در گرو نتيجه مسابقه ميان انتخابات آزاد و فروپاشی است...» (ديسکور ۱)
«تنها با چنين راهبردی است که می توان به اتحاد های سياسی و اجتماعی برای نجات کشور از پرتگاهی که بدان کشيده شده است، کمک کرد.» (ديسکور ۳).
حال بايد پرسيد، اگر موجوديت کشورها وابسته به انتخابات آزاد باشد، سالهاست که بايد ايران از صفحه ی روزگار محو شده باشد. نه تنها ايران بل بسياری از کشورهای جهان با شرايطی بس وخيم تر. آن جا که حتا ظاهر انتخابات فرمايشی از نوع جمهوری اسلامی محلی از اعراب ندارد. اما در عوض می بينيم که اين سامان ها، چون کشوری مانند چين، نه تنها فرو نمی پاشد بلکه با حفظ نظام تواتاليتر خود، حتا به بالاترين مدارج قدرت اقتصادی و سياسی جهان ارتقأ می يابد.
افسانه انتخابات يا نيستی همان است که همواره در سياست، در «سياست واقعاً موجود»، از سوی فرمانروايان، سراداران، ديکتاتورها، حاکمان کاريسماتيک و منجيان شهر، کشور و عالم بر زبان آورده می شود. ديسکور سلطنتی می گويد: يا من (شاه) يا هرج و مرج (ديسکور رضا پهلوی). ديسکور انقلابی می گويد: يا انقلاب يا مرگ (ديسکور فيدل کاسترو). ديسکور چپ توتاليتر می گويد: يا سوسياليسم (به خوانيد واقعاً موجود) يا سرمايه داری... و بالاخره ديسکور ليبراليسم می گويد: يا اقتصاد بازار يا اقتصاد فقر... اما خوب می دانيم که همه ی اين ها داستان اند. حکايت های دينی اند. چه «سياست»، همواره، يک پای مؤسس در ذهنيت دينی و قدسی داشته و دارد. آن جا که بيم خدای يگانه آسمانی جای خود را به بيم خدايان زمينی، دنيوی يا سکولار می دهد. خدايگانی واقعی يا ايدئولوژيکی چون «دولت»، «ملت»، «ميهن»، «اقتصاد»، «سياست»، «دموکراسی»، «سوسياليسم»، «حزب»، «طبقه کارگر»...
۴- انتخابات يا مبارزه قهرآميز
اين "ديالکتيک" نيز، هم چون افسانه پردازی های پيشين، گرفتار دوگانه انگاری در برخورد با واقعيت های چندگانه و پديدار های پيچيده اجتماعی و سياسی می شود. چنين بينشی را به ويژه در ديسکور ۳ مشاهده می کنيم. آن جا که نويسنده با قرار دادن انتخابات و راه و روش دموکراتيک در برابر «خشونت و راه روش های کسب غير دموکراتيک قدرت» (بخوانيد قيام و انقلاب) از انتخابات آزاد چون استراتژی دموکراتيک صحبت می کند و هر آن که دِگر گويد را به طرفداری از راه و روش خشونت و قهر متهم می کند. در اين جا نيز تفکر ساده به جای تفکر بغرنج که با پيچيدگی و چندگانگی شرايط اجتماعی و سياسی سازگار تر است، کارِ متافيزيکی خود را انجام می دهد. بدين معنا که قيام و انقلاب را با خشونت و قهر اين همان می کند. قيام يا انقلاب را در مقابل انتخابات مسالمت آميز و دموکراتيک قرار می دهد. قيام و انقلابی که پس از سرنوشت فاجعه بار انقلاب های سده ی بيستم که به رژيم های توتاليتر يا استبدادی انجاميدند، به راستی بار ايدئولوژيکی ای منفی کسب کرده اند. اما می دانيم که اشکال مبارزه را نمی توان از پيش تعيين کرد. رخداد های اجتماعی اکثراً نابهنگام، غير منتظره و اتفاقی اند. قيام اجتماعی در برابر زور، بی عدالتی و برای آزادی و رهايی، چهارچوب پذير در اشکالی از پيش برنامه ريزی شده نيست. سياست رهايی بخش، به قول آلَن بَديو، منحصر به فرد و اتفاقی است. مکان های آن گوناگون و تغيير پذيرند و در هر تلاشی جا به جا می شوند. کشورها، مجامع عمومی، کارخانه ها، طبقات، ارتش توده ای، توده ی شورشی... اين ها همه مکان های مختلف سياست های رهايی بخش اند که هيچ چيز نمی تواند از پيش آن ها را تعيين و تأسيس کند» (۶).
از سوی ديگر، ميان قهر و مسالمت فضايی می تواند به وجود آيد که نه به طور کامل قهرآميز باشد و نه به طور کامل مسالمت آميز. در حقيقت اکثر انقلاب های موسوم به قهرآميز جهان در ابتدا بدين شکل بغرنج رخ داده اند. به واقع، پس از کسب قدرت توسط طبقه يا نيروی سياسی جديد است که قهر دولتی برای حفظ آن چه که تازه به قدرت رسيدگان منافع و مصالح دولت و انقلاب می نامند، بر جامعه اعمال می شود.
سخن آخر و موضع ما: اصل ها، هدف ها و آرمان شهری ممکن
در پايان اين نقد سياسی، اکنون نوبت به طرح موضع اثباتی خودِ ما می رسد. موضعی که می خواهد در جنبش سياسی و اجتماعی ايران مدافع گرايش جمهوری خواه، دموکرات و لائيک باشد. هم چنين و در پيوند با آن، موضعی که می خواهد در اپوزيسيون ايران به عنوان چپِ سوسياليستِ آزادی خواه، در گسست از چپ توتاليتر و چپ بی هويت و آرمان، اظهار نظر و مداخله کند.
۱- انتخابات آزاد در شرايط جمهوری اسلامی نه معنايی دارد و نه امکان پذير است. انتخابات در ايران در شرايطی می تواند آزاد باشد که از يک سو، قوانين جمهوری اسلامی از جمله قانون اساسی آن در کشور جاری نباشند و از سوی ديگر شرايطی چون آزادی های مدنی، آزادی انديشه و بيان، آزادی مطبوعات و آزادی تشکل... برقرار و مهم تر از همه امکانات برابرانه در فعاليت سياسی برای همه بدون استثنأ مهيا باشند.
۲- در فرايند جنبش های اجتماعی و سياسی برای تغيير و دگرگونی، شعار يا راه کاری واحد، راه گشا، مرکزی و فراگير می تواند مطرح و تعيين کننده شود. اما چنين نقشی را امروز «انتخابات آزاد» در جمهوری اسلامی نمی تواند ايفا کند. از يک سو، به دليل ابهام و توهمی که اين شعار می آفريند و از سوی ديگر با توجه به شرايط کنونی جنبش اعتراضی ايران که با اوضاع پس از انتخابات خرداد سال پيش بسيار متفاوت است.
۳- از اين رو، بايد هم چنان و بيش از گذشته بر روی اصول و اهداف مبارزه ايستادگی و پافشاری کرد. مبارزه برای آزادی های مدنی، دفاع از حقوق بشر، جمهوری، دموکراسی و جدايی دولت و دين يا لائيسته در نفی و رد دين سالاری و ولايت فقيه (تئوکراسی)... اين همه با اعلام و توضيح مناسباتی که می خواهيم جايگزين نظم استبدادی و تئوکراتيک کنونی کنيم. امروز، در شرايطی که فعالان سياسی- اجتماعی در ايران سخت تحت تعقيب، پيگرد و سرکوب اند، مسأله ی خود سازمان بابی مجدد آن ها مطرح است. اين فعالان بيش از هر چيز با مشکل مبرم بازسازی فعاليت های خود، حرکت ها و جنبش های مدنی، اجتماعی و انحمنی مواجه اند. از اين رو، وظيفه ی خطير کنونی، تلاش در جهت ياری رساندن نظری و عملی به فعالان جنبش های مدنی، انجمنی و سنديکايی، جنبش زنان، دانشجويی و کارگری برای بازنگری و بازسازی خود است.
۴- پروژه ی سياسی- اجتماعی ما، برای مرحله ی تاريخی کنونی ايران، جمهوری دموکراتيکِ لائيک يا جمهوری ای مبتنی بر دموکراسی و جدايی دولت و دين (لائيسيته) است. در اين راه، مبارزه برای لغو قانون اساسی جمهوری اسلامی، ايجاد جنبش های مؤسس، چون جنبش برای تشکيل مجلس مؤسسان برای تدوين قانون اساسی جديد، می توانند از يکسو، به چالش ميان برنامه ها و طرح ها دامن زند و از سوی ديگر، به رشدِ آگاهی در بين اقشار و طبقات مختلف نسبت به ضرورت تغييرات اساسی و مضمون نظام جايگزين کمک رساند.
۵- نگاه و موضع ما نسبت به تغيير و تحولات در ايران به طور عمده در چالش با پروژه اصلاح طلبی است. از يک طرف، پروژه ی اصلاح طلبان قرار دارد: از اصلاح طلبان حکومتی سابق در داخل تا اصلاح طلبان خارج از کشور که خواهان حفظ ستون هايی اساسی نظام جمهوری اسلامی اند. از طرف ديگر، چپ توتاليتر و چپ بی هويت و آرمان قرار دارند که گرچه خواهان تغييراتی بنيادی در ايران هستند، اما بينش و راه و روش آن ها، «سوسياليسم توتاليتر» از يک سو و «فقط دموکراتيسم» از سوی ديگر، با بينش و راه و روش چپ سوسياليستِ آزادی خواه کاملاً متضاد (در مورد اولی) يا متفاوت (در مورد دومی) می باشد.
۶- ما، در پای بندی به روحی از انديشه ی مارکسی در گسست از مارکسيسم مبتذل، برآنيم که تنها تفکر و پرسش اصلی در مبارزه برای تغيير هستی سياسی- اجتماعی، از آغاز تا کنون، همواره انديشه ی «گسست» بوده است. گسست در بينش، نظريه و عمل، از مناسبات اجتماعی حاکم. از سياست واقعاً موجود. از اشکال سنتی فعاليت سياسی و سازماندهی. از آن چه که دُکسا (افکار عمومی) «تنها واقعيتِ ممکن» می شناسد. گسست از نظام اعتقادی، ايدئولوژيکی، سياسی و اجتماعی مستقر. برای ما که به جنبش خود رهايی انسان ها باور داريم، گسست از نظم موجود سرمايه داری يا گسستِ کمونيسم نمی تواند موضوعی خارج از مشغله ی فکری، نظری و حتا عملی مان باشد. انديشيدن به چگونگی گسست از نظم سرمايه و مناسباتش، در بغرنجی اش، در ملی، منطقه ای و جهانی بودن اش، در ايجاد مناسبات اجتماعی نوين، در ابداع اشکال نوين مشارکت و مداخله ی مستقيم در امر عمومی... از آن جهت برای ما اهميت دارد که جامعه ی ايران و جنبش سياسی- اجتماعی امروز آن در دوران تاريخی جهانی شدن سرمايه داری قرار دارد. گسست از نظم سرمايه داری، گسستی که تنها می تواند جهانی باشد، با اين که در شرايط امروز جامعه ی ما در دستور کار بی واسطه ی تاريخی آن جای نمی گيرد، اما، به حکم انکشاف اين مناسبات در کشور ما، بايد موضوع کار فکری و عملی ما قرار گيرد.
--------
معنای «سياست» و «مبارزه» در باور، فلسفه و بينش ما، جدا از آرمان شهری يا اوتوپيا نيست. اما ا اوتپيايی ممکن که به توان در جهت آن شرط بندی کرد، يعنی تلاش و مبارزه کرد. هر چند که تحقق بخشيدن به آن در جنبش فعلی و در اين لحظه از تاريخ اجتماعی و سياسی ايران، محتوم و مسلم نيست. اين است آن نگاه و بينش فلسفی از تاريخ که مورد علاقه، توجه و تأمل ما قرار دارد. آنی که هايدگر از زبان نيچه، «بدبينی توانايی» می نامد و والتر بنژامين «بدبينی فعال و عمل گرا»(۷). آنی که توهمی در خود راه نمی دهد. خطر را همواره مد نظر دارد، سر تعظيم و تسليم به آن چه که بوده و هست و يا باز می گردد فرو نمی آورد. سرانجام اصل را بر امکان خودآگاهی نيروهای اجتماعی در جهت چيرگی بر وضعيت تاريخی می نهد. و من اضافه می کنم، اصل را بر خود- رهايی انسان ها چون شرط بندی و مبارزه قرار می دهد.
چه مرگبار است تسليم!
يادداشتها
(*) مارتين هايدگر: جمله خدا مرده استِ نيچه، در کتاب Holzwege: کوره راه های جنگلی (ترجمه فارسی) يا راه هايی که به هيچ جا نمی انجامند در ترجمه فرانسوی. ترجمه فراز برگزيده از متن فرانسه در صفحه ۲۷۰ نشر Gallimard از من است.
۱- انتخابات آزاد – استراتژی جمهوری خواهان ملی ايران. حسن شريعتمداری. تارنمای عصر نو. ۱ مرداد ۱۳۸۹ – ۲۳ ژوييه ۲۰۱۰
۲- انتخابات آزاد و تاکتيک - نقشه. بهزاد کريمی. همان جا. ۳۱ تير ۱۳۸۹ – ۲۲ ژوييه ۲۰۱۰
۳- خواست مشترک: به سوی انتخابات آزاد. نادر عصاره. همانجا. ۲ مرداد ۱۳۸۹ – ۲۴ ژوييه ۲۰۱۰
۴- رجوع کنيد به مقالات من پيرامون نقد سياست در طرحی نو : www.tarhino.com
۵- والتر بنژامين در:
Le surréalsme, Dernier instantané de l’intelligentsia européenne, œuvres II, Paris, Gallimard, 2000, p. 125
۶-Alain Badiou, Conditions. Editions du Seuil, Paris,1992
۷- والتر بنژامين، همانجا