شنبه 1 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اکبر گنجی، سبز است یا نه؟، سارا زرتشت

درآمد

اکبر گنجی در دو نوشته ی پیاپی با عنوان های « سبز بودن چه معنایی دارد ؟ » و « پیروزی موسوی یا تقلب در انتخابات ؟ » در سایت گویا نیوز ، کوشیده است معنای سبز بودن را بکاود و نظرات خود را هم در این باره بیان کند . مدعیات اصلی گنجی در این دو نوشته عبارتند از :

1. جنبش سبز ، یک جنبش اجتماعی کلاسیک نیست چون فاقد دو رکن سازمان و رهبری است پس آنچه در ایران می گذرد جنبش اجتماعی نیست . اما اگر رهبری و سازمان را شرط وجود جنبش های اجتماعی به شمار نیاوریم، احتمالاً می توان از جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش معلمان و جنبش سبزسخن گفت.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


2. نمی توان "سبز بودن" را به "پيروزی موسوی" يا "تقلب در انتخابات" تقليل داد. فرد می تواند عضو جنبش سبز باشد و در عین حال بر این باور باشد که محمود احمدی نژاد بیش از میر حسین موسوی رأی آورده است.

3. تمامی شواهد و قرائن، حداکثر، تقلب در انتخابات را تأييد می کنند، نه پيروزی موسوی را در انتخابات.

در این نوشته ، می کوشم نشان دهم « این سه مدعا » مخدوش اند و اغلبِ نمونه ها و استدلال هایی که در متن آن دو مقاله آمده اند ، می توانند با نمونه های مشابه و حتی با رویکردی دیگر به همین نمونه ها ! از اعتبار بیافتند . هم چنین نگارنده نشان می دهد که اکبر گنجی در این دو مقاله ، از هویت بر ساخته ی جنبش سبز غفلت ورزیده است و ناخواسته واقعیتِ جنبش سبز را به نفع آرمان های دموکراسی خواهانه و آزادی طلبانه ی مردم تحریف کرده است . نگارنده تلاش او را برای بازتعریف یا جایگزینی یک جبهه ( ِ سبز) شایان تقدیر می داند .

در این نوشته به ساختار و سبک استدلال اکبر گنجی حتی المقدور وفادار می مانم و می کوشم در حد توان به همان زبان با « مدعیاتِ گنجی ، بجنگم » تا داوری بر خواننده دشوار نگردد .

هيچ راهکاری برای اثبات و يا رد تقلب در ساختار انتخابات ايران طراحی نشده است

این عین کلام عباس عبدی است و در متن مقاله ی گنجی هم آمده است . نگارنده نمی خواهد با بهره گیری از این مصداق ، حکم کلی صادر کند، بخصوص که این مدعای عبدی را «تحلیل » او می داند ، لذا این گونه استدلال می کند :

* اگر مجریان و ناظران یک پروژه ، فراتر از مصالح پروژه با یکدیگر توافق کنند ، اصل ِ پروژه به هر شکلی ممکن است اجرا شود و مادامی که امکان اعتراض یا نظارت بر عملکرد این دو گروه وجود نداشته باشد ، راهکاری هم برای اثبات یا رد صحت پروژه وجود ندارد.

اگر « این استدلال بنیادی » را بپذیریم ، آن گاه توقع کسانی که از سبزها و موسوی و کروبی می خواهند تا مستندی بر وقوع تقلب بیاورند بجا نمی نماید. مدعای کسانی هم که پیروزی یا عدم پیروزی موسوی را مبنا یا ملاک خود قرار می دهند از اعتبار می افتد . به عبارتی دیگر «وقتی راهکاری وجود ندارد» ، نه تنها توقع « ارائه ی مدرک و مستند » نادرست است، بلکه برساختنِ هر استدلالی بر مبنای آن مصداق « گره بر باد زدن » است. از این گذشته ، نباید فراموش کرد که اثبات صحت برگزاری انتخابات وظیفه ای است بر عهده ی شورای نگهبان و نه مدعیان .

از همین استدلال می توان باز هم بهره گرفت . آن گاه که هنجارهای جامعه با بن بست مواجهه می شوند و در آنها «راهکاری» برای حل معضلات طراحی نشده است ، پای جنبش ها در میان می آید . لذا «جنبش سبز ، ظهور طبیعی یک خواسته در یک بن بست سیاسی بود » . « تقلب در انتخابات » هم لحظه ی آشکار شدن این بن بست بر «عموم » ، پس « خاستگاه جنبش سبز ، تقلب در انتخابات بود ».

با این اوصاف ، می توان از کسانی در نوشته ها و بیانیه های رسمی خود به جای واژه ی « تقلب » از واژگانی چون « مهندسی آرا» یا « کودتای مخملی » استفاده می کنند ، دفاع کرد و دقت آن ها را در توجه به این بن بست سیاسی - حقوقی ستود .

چرا استدلال های گنجی در خصوص موجودیت جنبش سبز و خاستگاه آن مخدوش اند؟

1. تنها رکن مشترک و اصلی ترین رکن همه ی جنبش های اجتماعی ، مفهوم « منازعه » است . اکبر گنجی ، به موضوع منازعه در تعریف جنبش های اجتماعی - چه کلاسیک و چه غیر کلاسیک – توجهی نکرده و تنها توجه ی خود را به نقش رهبری و تشکیلات در جنبش معطوف ساخته و بر اساس آن نتیجه گرفته است که آنچه در سال 88 در ایران رخ داد یا یک جنبش اجتماعی نبود و یا « احتمالا یک جنبش به مانند سایر جنبش های دانشجویی ، زنان و.. » بود .

« غفلت از موضوع منازعه» ، گنجی را به تقلیل یا تردید در موجودیت جنبش سبز واداشته است . ساختار شبکه ای جنبش سبز و آن هم ترکیبی از « شبکه های توری و چند سر » گنجی را به این نتیجه رسانده است که اساساً جنبش سبز فاقد تشکیلات است . لازم است یادآوری کنم که ساختار شبکه ای غیر از ساختار سازمانی است و حضور رهبری چند گانه و رهبری های متخصص در ساختار های شبکه ای غیر از رهبری کاریزماتیک و مقتدر است . به عبارتی دیگر اگر به ساختار شبکه ای جنبش سبز قائل باشیم ، نه از آن توقع رهبری متمرکز و واحد داریم و نه بر فقدان بروکراسی و نبود انسجام تشکیلاتی و سازمانی آن خرده می گیریم . با این اوصاف استدلال گنجی در خصوص موجودیت جنبش سبز درست نمی نماید .

2. مدعای گنجی در این خصوص که « نمی توان سبز بودن را به تقلب در انتخابات تقلیل داد » لازم است ابهام زدایی شود . اگر مراد از این ادعا این است که در شرایط کنونی ، خواسته های سبز ها و جنبش سبز فراتر از موضوع ِ تقلب در انتخابات و ابطال انتخابات رفته است ، ادعای درستی است ؛ چون رشد طبیعی جنبش سبز و نحوه ی مواجهه ی حاکمیت با خواسته های آن منجر به « تعمیق در خواسته ها » ی آن شده است . اما اگر مراد از این ادعا این است که « می توان به تقلب در انتخابات قائل نبود و هم چنان سبز ماند » - که گویا مراد گنجی این است – معلوم است که این ادعا به شدت مخدوش است . می گوئیم مخدوش است چون نمی توان به هویت جنبش سبز تعلق نداشت و در آن چارچوب خود را ندید اما باز هم خود را سبز خواند . آن گونه که من می بینم ، گنجی در این خصوص به « هویت برساخته ی جنبش سبز » و ساختار سیال آن یا بی توجه بوده است و یا بیش از حد آن را « دیگرگون » کرده است . هویت هر چند که سیال باشد ، باید امکان تشخیص «خود» و «دیگری » را مهیا سازد . جنبشی که بر بنیان تقلب در انتخابات خیزش کرده است و به دنیا آمده است ، اگر بر این « مولفه ی اصلی » خود باقی نماند ، هر چه باشد «خود » نیست ، «دیگر » است . یعنی جنبشی که به تقلب بر انتخابات قائل نباشد ، هر چه باشد و هر چند ذیحق و فراگیر باشد ، قطعاً جنبش سبز نیست و اعضاء آن الزاماً سبز ها نیستند .

3. این مدعای گنجی که « تمامی شواهد و قرائن، حداکثر، تقلب در انتخابات را تأييد می کنند، نه پيروزی موسوی را در انتخابات » اگرچه با دقت تمامی تنظیم شده است و سعی شده است تا جزمیت و قطعیتی در آن مشاهده نشود ؛ اما از آنجا که از عبارت « تمامی شواهد و قرائن » سخن گفته است به راحتی از اعتبار می افتد . معلوم نیست گنجی که برای اثبات این مدعای خود به بسیاری از سخنان مخالفان و موافقان اشاره کرده است چرا به تبریک لاریجانی در روز انتخابات بی اعتنا مانده است ؟ چرا اعلام پیروزی موسوی را در روز 22 خرداد تنها به نوعی هیجان نسبت داده است و از آخرین یادداشت ابوالفضل فاتح در سایت قلم نیوز براحتی گذشته است ؟ از اینها گذشته گنجی باید به این سوال پاسخ دهد که اگر شکستی وجود ندارد ، اساساً چرا تقلب ؟ و اگر موسوی پیروز انتخابات نبود چه کسی پیروز بود ؟ و عجیب آن که گنجی از اعتراض های میلیونی 25 و 28 خرداد سخنی نگفته است و شهادت میلیونی آنان را به پیروزی موسوی و حضور رنگ سبز را در میان آنان نادیده گرفته است و در عوض پرسیده است که چرا در سایر شهرها این اتفاق نیافتاده است !؟ با نهایت احترام به اکبر گنجی ، این استدلال مشابه استدلال یک قاضی است که شهادت دو نفر را برای اثبات مدعا کافی نداند و به جای آن به میلیون ها نفری استناد کند که شهادت نداده اند و در دادگاه حاضر نشده اند!

اگرچه لازم به ذکر نیست ، اما نگارنده سایر مصادیق گنجی را در عدم پیروزی موسوی نه تنها کافی نمی داند که بسیاری را مخدوش - و باز هم با نهایت احترام به این آزادمرد - حتی « نوعی مصادره به مطلوب » می بیند . سکوت موسوی در خصوص پیروزی خود را باید در کنار سکوت او در خصوص شهادت خواهر زاده و دستگیری برادر زن اش دید تا از آن نوعی « سیاست ورزی اخلاقی » را آموخت نه نوعی ناتوانی یا عدم باور . اظهارات تحلیلی عباس عبدی را باید در کنار اظهارات تحلیل صدها سبز و صاحب نظر سبز مطالعه کرد تا وزن و عیار آن به دست آید ، بخصوص که خود عبدی هم به نبود راهکار لازم برای اثبات و رد تقلب اشاره کرده است . اظهارات تاج زاده و رمضان زاده و نبوی را باید در کنار تمام محدودیت های آنها دید و « حداقل» به آنها نباید استناد کرد که نامبردگان نه توان دفاع دارند ، نه در صورت اظهار نظر گفته هایشان می تواند « مستند » یک تقلب قرار گیرد . توقعی از خاتمی- که چندین انتخابات را برگزار کرده است و با سازو کار بسته ی آن اشناست - برای اظهار نظر در خصوص یک تقلب ، نه توقعی منطقی است نه اخلاقی . خاتمی همان قدر که بر رفراندوم و نظر خواهی در این خصوص اشاره کرد و نخستین کسی بود که بر این « راهکارِ فرا انتخاباتی » اشاره کرد ، نشان داد که به خوبی راه و چاه را بلد است . اظهار نظر تحلیلی قاضیان نیز در خصوص نتایج نظر سنجی ها هم به راحتی با نظر سنجی های مشابه از اعتبار به عنوان مقدمه ای درست می افتد و گنجی هم به خوبی می داند که این گونه مقدمات تنها در کنار سایر مقدمات اعتبار می یابند .

از طرفی دیگر ، مدعای « موسوی پیروز انتخابات بود » با مدعای « موسوی پیروز انتخابات نبود » تفاوتی نخواهند داشت اگر به تقلب در انتخابات قائل باشیم – که گنجی قائل است ! - من مانده ام گنجی که به خوبی با منطق و ساختار های منطقی آشناست چرا از این نکته غافل مانده است ؟ مگر گنجی نمی داند از مقدمات نا مربوط ، گرفتن هر گونه نتیجه ای اعتباری ندارد ؟ مگر گنجی نمی داند که مدعای « موسوی 20 میلیون رای در انتخابات دارد » با مدعای « موسوی 14 میلیون رای در انتخابات دارد » یکی است ؟ و مگر اکبر گنجی نمی داند اعتبار مدعای « مجموع آرای موسوی و کروبی بسيار بيشتر از آرای محمود احمدی نژاد بود » با مدعای « میر حسین 20 میلیون رای در انتخابات داشت ندارد » یکی است مادامی که دلیلی له یا علیه هیچکدام ارائه نشده باشد ؟ گنجی بهتر است به این سوال پاسخ دهد که چه مدارک و مستنداتی برای این مدعای خود دارد ، در حالی که از سیستم بسته ی انتخاباتی ایران سخن می گوئیم ؟

اکبر گنجی سبز است یا نه؟

من لازم نمی بینم در این نوشته به همه خطاهایی که گنجی برای به کرسی نشاندن مدعای خود مرتکب شده است بپردازم . چه آن جایی که نسبت هاشمی و موسوی را با نسبت بوش و مک کین مقایسه می کند و از ساختار حزبی یادی نمی کند . چه آن جا که به گفته های عبدی استناد می کند و به سبز نبودن عبدی اشاره نمی کند . چه آنجا که دایره سبز بودن را با اصلاح طلبان به راحتی پس و پیش می کند و مهم تر از همه آن جا که نمی گوید مهندسی انتخابات با تقلب در انتخابات تفاوت محتوایی ندارد بلکه اولی بارحقوقی کمتری برخوردار است .

در عوض ، اکبر گنجی ، بسان یک روشنفکر در حوزه ی عمومی لازم است برای افکار عمومی توضیح دهد که آیا به اصل حکیمانه ی « هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد » وفادار است یا نه ؟ یا اساساً این اصل را درست یا نادرست می داند ؟ گنجی هم چنین باید توضیح دهد که به چه نوع عقلانیتی در نقد وفادار است و روشن سازد که اصولاً قید عقلانیت را بر انتقاد و نقدورزی می پذیرد یا نه ؟ گنجی بسان یک روشنفکر آزاد اندیش باید نه تنها آنچه می نگارد به عقلانیت وفادار باشد بلکه لازم است در این خصوص به منافع عمومی هم وفادار باشد و آن را مراعات کند . در شرایطی که سبزها هر روز با موانع جدیدی مواجهه می شوند ، ایا تحلیل انرژی سبزها قابل دفاع است؟

هم چنین ، اکبر گنجی لازم است پاسخ دهد که اگر به زمین گیر شدن و با مردن (؟!) جنبش سبز اعتقاد داریم آیا بهتر نیست به نقش «تعمیق خواسته ها » در آن بیاندیشیم ؟ آیا توان ایجاد جنبشی با این عظمت در گفتمان دیگری وجود دارد ؟ صاحبان و حاملان این گفتمان چه کسانی هستند و تا کنون چرا از خلق این جنبش درمانده اند ؟ آیا باز تعریف های جنبش سبز توانسته است در لایه های اجتماعی رسوخ کند ؟ اساساً جنبش سبز در این شرایط به کنشگری محتاج است یا باز تعریف ؟ جسارتاً اکبر گنجی عزیز - دلاور آزاده و روشنفکر شجاع و پیشرو - جواب دهد : ایا گنجی هنوز هم سبز مانده است ؟

باری، نگارنده – بسان یک سبز - بر این باور است که هنوز هم اغلب مردم ایران ، جنبش سبز را با رنگ سبز و شعار رای من کجاست و با رهبری موسوی و کروبی و خاتمی می شناسد و علیرغم آن که شخصاً با جنبش صد ساله ی دموکراسی خواهی و آزادی طلبی ایرانیان همدل و همراه است و بی محابا به لیبرال دموکراسی عشق می ورزد ! شرط عقلانیت را تقویت و همراهی با گفتمان موسوی می داند و دسته بندی های گنجی را در شناسایی سبز ها .

نگارنده - خلاف اکبر گنجی و عباس عبدی - جنبش سبز را پویا و زنده می داند و کاهش اعتراضات را ناشی از یک روند طبیعی در حیات جنبش ها می بیند و از قضا در این مرحله از حیات ِ جنبش به نقش بزرگمردانی چون گنجی بسیار امیدوار است و از اینسان این گونه برای گنجی نوشته است که او را لایق هر سوال و جوابی می داند و ابایی ندارد که صمیمانه اکبر گنجی را به همراهی و همدلی با سبز ها فرا بخواند .

با احترام

سارا زرتشت


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016