دوشنبه 10 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

فراروئی سازمان چريک ها به سازمان سياسی، جمشيد طاهری پور، کارآنلاين

فراروئی سازمان چريک ها به سازمان سياسی،
پروژه اصلی رهبری "اکثريت" در سالهای ۱۳۶۲ / ۱۳۵۸

تکامل پارادوکسيکال از سازمان چريکها به سازمان "اکثريت"، در چهار چوب پارادايم لنينيسم و در متن تاخير تاريخی که جامعه ايران با آن دست بگريبان بوده است صورت گرفت. اين تحول با گذار از تئوری و تاکتيک بلشويکی - لنينيسم ارتدکسی- به لنينسم مبتنی بر اسناد گردهمائی دهه ۶۰ احزاب کمونيست، به فرجام خود رسيد. محتوای اين تحول از چنان سرشتی برخوردار بود که نمی توانست به ضرورت دموکراسی و حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندان پاسخ بگويد و مآلا" سازمان را در همسوئی با غرب ستيزی و ضد ليبراليسم آيت الله خمينی قرار می داد! بدون آن که در اين سالهای تباهی آور، فدائيان خلق را از مخالفت با اصل ولايت فقيه باز بدارد.


با شادمانی فراوان در آستانه چهل سالگی جنبش فدائی، شاهد مصاحبه هائی هستيم که در باره کم و کيف موجوديت و فعاليت فدائيان خلق در سالهای ۱۳۶۲/۱۳۵۸ اطلاعات و آگاهی هائی در اختيار عموم می گذارد. " کمسيون بررسی سياست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲/۵۸" عهده دار اين ابتکار است و طبيعی است که مراجعه اوليه به دست درکاران اصلی و تمرکز مصاحبه ها هم روی چند و چون ترکيب و فعاليت رهبری آن زمان باشد. همه می دانيم که اصالت و اعتبار داده ها در اين مصاحبه ها نسبی است و تنها با مراجعه به منابع متعدد و سنجش های دقيق عيار آنها آشکار می شود. تذکری که در اين باره به نظر من می رسد؛ اهميت مراجعه به فعالين جنبش فدائی در اين سالهاست. گزارش و سنجش و داوری آنها در باره اثرات و نتايج تصميمات رهبری در فعاليت و زندگی –شان از منابع اصلی روشنگری پيرامون اين سالهاست و چه خوب است که رسانه های آزاد؛ بويژه اخبار روز و عصر نو و يا ايران امروز ميدانی برای روشنگری های آنان و نيز هر صاحب نظری از چپ و ميانه و راست بگشايند.

موضوع اصلی اين يادداشت شفاف تر کردن هدفی است که در متن ابتکار "کمسيون..." می توان و بايد به آن اميد داشت. برای تقويت اين اميد، يادآوری چند نکته ضروری است:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱

پرسش روشمند از سياست و عملکرد سازمان در سالهای ۶۲/۵۸ تنها زمانی ممکن است که يک کارپايه نظری مبتنی بر مبانی مدرنيته راهنمای آن باشد! از شمار علل انحطاط سياسی ايران؛ بازماندن ما ايرانيان از طرح درست پرسش است. پرسش اصلی، پرسش در باره بازنگری نقادانه اين سالها و شجاعت آموختن از عبرت های آن است؛ عبرت هائی که فراخوان دگرگشت، نوانديشی و نوسازی هستند. آيا ما توانسته-ايم ميان "گذشته" و "حال" چنان خط مرز روشنی ترسيم کنيم که به "آينده" در دموکراسی و حقوق بشر، به آينده در آزادی و تجدد و عدالت راه برد؟

در دو دهه اخير، بازنگری نقادانه گذشته بستر اصلی کوشش های کم و بيش ثمربخشی بوده که در صفوف پيشروترين افراد و محافل چپ ايران جريان داشته است. اصالت ما؛ دگرگشت و نوزايشی است که خيزش و جنبش شهروندی ملت ايران بر آن صحه گذاشته و از "چپ" طلب می کند.

۲

هم آميزی چريکها با توده مردم در روزهای قيام عليه رژيم شاه، ارمغانش قهرمان زدائی از چهره چريک بود! چندی نگذشت که تجليل سلاح در قيام جای خود را به قيام عليه سلاح سپرد! آن فرايندی که در سازمان چريکها، بيش از پيش نيرو گرفت و به عامل تعين کننده-ای در حيات آن تبديل شد؛ فراروئی به سازمان سياسی اما لنينيست بود. اين پروژه؛ قلب تپنده-ی سياست و عملکرد سازمان در سالهای ۶۲ – ۵۸ است تا آنجا که اساس تمام اشتباهات استراتژيک و تاکتيکی رهبری سازمان را تشکيل می دهد. بررسی کم و کيف موجوديت و فعاليت های سازمان در اين سالها وقتی دارای ارزش نظری و عملی برای امروز و فردای ماست که بازنگری و بازشناخت نقادانه اين پروژه، و محتوای اصلی آن يعنی لنينيسم بمثابه يک ايدئولوژی جزمی و توتاليتر؛ در کانون بازانديشی نقادانه قرار گيرد. اين رويکرد خوشبختانه در صفوف فدائيان جا بازکرده است.

تکامل پارادوکسيکال از سازمان چريکها به سازمان "اکثريت"، در چهار چوب پارادايم لنينيسم و در متن تاخير تاريخی که جامعه ايران با آن دست بگريبان بوده است صورت گرفت. اين تحول با گذار از تئوری و تاکتيک بلشويکی - لنينيسم ارتدکسی- به لنينسم مبتنی بر اسناد گردهمائی دهه ۶۰ احزاب کمونيست، به فرجام خود رسيد. محتوای اين تحول از چنان سرشتی برخوردار بود که نمی توانست به ضرورت دموکراسی و حقوق بشر و برابر حقوقی شهروندان پاسخ بگويد و مآلا" سازمان را در همسوئی با غرب ستيزی و ضد ليبراليسم آيت الله خمينی قرار می داد! بدون آن که در اين سالهای تباهی آور، فدائيان خلق را از مخالفت با اصل ولايت فقيه باز بدارد.

۳

توجه به خصيصه پارادوکسيکال بودن تکامل سازمان دارای اهميت متديک بزرگ است و امکان می دهد تا در کنار بازشناخت نقادانه ضعف ها و اشتباهات، نقاط قوت و ارزش های حياتمند و بالنده خود را ببينيم و در راه متعالی کردن آنها بکوشيم. انگيزش اصيل در يک بازنگری نقادانه؛ جبران کاری است که نتوانستيم کرد.

آرمانخواهی سوسياليستی که پر از نيک خواهی های بشردوستانه و استعداد از خودگذشتگی در راه سعادت مردم و سربلندی ميهن است، محرک نيرومندی در فعاليت ايجادگرانه ما برای نهاد سازی در جنبش مطالباتی کارگران و دهقانان و فرودستان کشور بود. راست اين است که هر تحولی نيروی ابتکار و ايجاد گری آزاد می کند! سرشت ايجادگرانه تحول؛برای برخی ابتکارهای خودانديشيده و موقع شناسی باريک بينانه رهبری راه گشود؛ ما مجدانه در راه جلو گرفتن از دامنه جنگ و کشتاری که خمينی عليه فدائيان خلق در ترکمن صحرا براه انداخته بود اهتمام ورزيديم و توفيق آن را پيدا کرديم که به جنگ ترکمن صحرا پايان ببخشيم. سياست خود انديشيده ما در دور نگاهداشتن "سازمان چريکها" از درگيری های مسلحانه در کردستان، هرچند به نفوذ فدائيان خلق در ميان مردم کرد آسيب وارد آورد، دورانديشانه بود. ابتکار رهبری "سازمان چريکها" در تسليم داوطلبانه "سلاح" به کميته های انقلاب اسلامی، شرکت در مناظره های تلويزيونی و استقبال انديشيده از فراخوان ۵ ماده-ای دادستانی در زمان قدوسی که بر آزادی فعاليت سياسی مسالمت آميز احزاب در کشور تأکيد داشت، در مسير جلو گرفتن از فضای خشونت و خون انجام گرفت. ما در اين گونه از فعاليت های خود به سنن دموکراتيک در آموزش های جزنی که بر نبرد عليه ديکتاتوری و اهميت مبارزات قانونی تاکيد داشت، متکی بوديم. اشتباه ما اين نبود که در ارزيابی از توازن گرايش های سياسی و اجتماعی ايران در ساليان ۶۲/۵۸، به راه اقليت و راه کارگر و راه رجوی نرفتيم! اين از هوشمندی ما بود. نقص ما ناتوانی و فقدان بضاعت در تشخيص درست سمت تکامل تاريخی ايران بود که لنينيسم توجيه ايدئولوژيک و حزب توده ايران پناهگاهی برای آن بود!

فرصت تاريخی که می توانست ايران را در سمت درست قرار دهد، با تشکيل کابينه دکتر شاپور بختيار پديدار شد اما مخالفت اپوزسيون با کابينه بختيار و پشتيبانی همه طيف آن از آيت الله خمينی؛ ايران را از اين فرصت تاريخی محروم کرد. ستيز آشتی ناپذير با کابينه بختيار، که شعار "بختيار! نوکر بی اختيار!" بيانگر آن بود، مدلل می کند که چپ ايران و مجموع اپوزسيون شاه در صغارت و نابالغی خود خواسته بسر می برد و برای انتخاب دموکراسی و حقوق بشر آماده نبود. کودتای ۲۸ مرداد ۳۲؛ اپوزسيونی پرورده بود با حافظه فرهنگی که او را در ادامه پشتيبانی از شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲، درسمت مشروعه می راند!

سرخط اشتباهاتی که سازمان را در سمت آيت الله خمينی و پشتيبانی از "خط امام" قرار داد، در سالهای ۶۲/۵۸ قرار ندارد! نقطه آغاز را بايد در ماهها – و چه بسا ساليان- قبل از انقلاب و در دی ماه سال ۵۷، در هنگامه نخست وزيری دکتر شاپور بختيار جست. برای بسياری همه عبرت سالهای ۶۲/۵۸ در پوزش از نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها خلاصه می شود!؛ نيروهائی که زير تاثير اين واقعيت که مروج پايدار اسلام سياسی و در پی پايه گزاری جمهوری اسلامی بوده-اند، ليبراليسم-شان زايای آزادی و ترقی در اين سرزمين نبود. اما همان اندازه جانبداری از ليبراليسم نيز جنبه-ای از عبرت مورد نظر من را با خود حمل می کند. آن عبرت بزرگ که بايد از ضعف ها و اشتباهات ما در اين سالها آموخت؛ نياز جامعه ايران به يک چپ سوسيال دمکرات و نه چپ لنينيست است. انحلال حزب توده ايران در "خط امام" و حرکت سازمان به موازات تحول از سازمان چريکها به سازمان سياسی اما لنينيست؛ به سوی وحدت با حزب و پيوستن به "خط امام"، در بر گيرنده عبرت بزرگی است؛ تکامل جامعه ايران در دهه پايانی عمر رژيم شاه به درجه-ای رسيده بود که يک چپ لنينيست نمی توانست در سمت دموکراسی، حقوق بشر، پيشرفت و ترقی در آن ايفای نقش کند! برای ايفای چنين نقشی سازمان چريکها به فرارفتن از پارادايم لنينيسم نياز داشت. در حقيقت ضرورتی که در برابر ما قرار داشت؛ ضرورت گذار از سوسيال اتوپی به سوسيال دموکراسی بود. رهبری سازمان در سالهای ۶۲/۵۸ بضاعت درک اين ضرورت و توان پاسخ گفتن به آن را نداشت.

اکنون در آستانه چهل سالگی جنبش فدائی، توان درک اين ضرورت فراهم آمده است و تلاش ها برای يافتن صحيح ترين پاسخ برای اين ضرورت ادامه دارد. پاسخی که به نظرمن می رسد: دگرگشت و نوزايشی است در افق آرمانخواهی سوسيال – دموکراتيک. اين يک ايدئولوژی نيست اما آزادی، حقوق بشر و عدالت کليد واژگان آن است؛ می کوشد ايران ميهنی شود صلحدوست، ترقيخواه و پيشرفته، دوست ملل جهان و گشاده روی به مدنيت جهان معاصر که ارزش های حياتمند و بالنده از گنجينه ادب و هنر و فرهنگ وتمدن ايران زمين را در خويشاوندی با فرهنگ و تمدن بشريت معاصر پاس می دارد. ميهنی که در آن نه تنها آزادی بلکه عدالت نيز برای همگان است و برای هر انسان ايرانی از جمله اين حق تضمين شده است که در بيکاری و بيماری، ورشکستگی و تنگدستی، از کارافتادگی و پيری از سرپناه مناسب، خوراک و پوشاک، تحصيل و درمان برخوردار باشد و در عزت و احترام زندگی کند.


۴

نقد سياست و عملکرد سازمان در سالهای ۶۲ – ۵۸ بدون بهره گيری از پژوهش های نقادانه-ای که انديشه ورزان طيف رنگارنگ نظری-سياسی از علل و عوامل شکلگيری انقلاب و استقرار نظام اسلامی در ايران بدست داده-اند، کاريکاتوری از نقد و نظر خواهد بود. فدائيان خلق؛ فعاليت های آنان، انشعاب در صفوف آنان و تکوين و تشکيل سازمان "اکثريت"؛ موألفه-ای انکارناپذير از انقلاب ايران و پی آمدهای آن در شرايط و مختصات جهان دوقطبی است و از اينرو نمی توان و نبايد آنرا منفک از ايران در جهان دوقطبی و صف آرائی شرق- غرب؛ انقلاب اسلامی و پيروی قاطبه اهالی کشور از رهبری آيت الله خمينی، جنبش های عدالت خواهانه بی چيزان شهرها و روستاهای کشور، جنگ ايران و عراق، اشغال سفارت امريکا، سقوط دولت بازرگان، و... به طور کلی مستقل و بيرون از فرايند انقلاب و تشکيل و تثبيت "نظام اسلامی" در ايران بررسيد.

بازنگری نقادانه فعاليت سازمان وقتی وافی مقصود است که به ابطال آگاهی های کاذب راه ببرد و چپ ايران را در تئوری و پراتيک از آلودگی پنهان و آشکار-اش به اسلام سياسی، از توده گرائی و اتوپيسم و اراده گرائی، و نيز از ايدئولوژی های جزمی و توتاليتر رهائی ببخشد. تا آنجا که من تجربه کرده-ام توفيق نسبی در اين راه تنها وقتی ميسر است که "گذشته" از منظر تعريف "انسان" و "آزادی"، به ترتيبی که اعلاميه جهانی حقوق بشر و بيانيه حقوق شهروندی، صورتبندی حقوقی آنرا بدست می دهد و بر بنياد مبانی اين اسناد – که از پرارج ترين دستآوردهای خرد بشری هستند- مورد نقادی قرار گيرد. تحول نوين چپ ايران بر چنين بنيان انسانی و عقلانی استوار است. بدون چنين بنيانی دست يافتن به يک تحول سوسيال دموکراتيک مدرن برای چپ ايران ناممکن است. سازمان در تحول سوسيال- دموکراتيک خود برای آن که تداوم موجوديت تاريخی-اش را در نهضت چپ حفظ کند، بايد بر بخش های زنده ميراث مارکس، تجارب و ارزش های سوسيال دموکراتيک در جنبش چپ در مقياس همه-ی جهان و در سراسر تاريخ معاصر ايران ابتناء داشته باشد. ضروری است تا خود را در ادامه-ی ارزش های حياتمند سوسيال دموکرات های ايران در انقلاب مشروطيت و دو دهه بعد از آن؛ تجربه شرکت سوسيال دموکرات های ايران به رهبری سليمان ميرزا اسکندری در کابينه سردار سپه و در پشتيبانی از نوسازی های رضا شاه، و نيز در بهرمندی نقادانه از تجربه خليل ملکی و آموزش های بيژن جزنی، بازديده و در مقياس جهانی، همپيوند با ارزش های حياتمند سوسيال –دموکراسی بين المللی و دستآوردهای تجربه تاريخی آن، باز تعريف کنيم. بر بنياد اين نگاه است که در دو دهه اخير؛ من همواره تأکيد کرده-ام که "سازمان چريکها گذشته ما و سوسيال- دموکراسی آينده ماست.". برای نشان دادن وزن اين تعريف لازم است باز هم يادآوری کنم که سوسيال- دموکراسی؛ صورتيابی مشخص چپ ايران بر بنياد هستی شناختی مدرنيته و انسان شناختی حقوق بشری و نيز خصيصه های ارزشمند ايرانی و سنن تعالی بخش ملی است. عبور ما از نابالغی خود خواسته است که با بازنگری نقادانه گذشته، نه تنها در بعد ايدئولوژی- سياسی - اجتماعی بلکه در ابعاد تاريخ، فرهنگ و اخلاق و نيز نقد دين و سنت - البته در افق نگاه به خود و گفتگو با خود - می توان و بايد به آن همت گماشت.


۵

اصالت بازنگری نقادانه سياست و عملکرد سازمان در سال های ۶۲-۵۸، مقدم بر هرچيز، ياری رساندن به شناخت و شناسائی راهی است برای عبور از رنج استبداد و عقب ماندگی و تبعيض، و رسيدن به شادمانی آزادی وپيشرفت و عدالت! عبور کشور از حاکميت ولائی- نظامی و انتخاب آزاد نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر، از منزلگاه های اين راه است. تجربه می آموزد که بيرون از يک راهبرد سکولار- دموکراتيک به چنين منزلگاهی نمی توان رسيد. بر بنياد اين تجربه است که مايلم باز هم تاکيد کنم که استراتژی همرائی ملی عليه استبداد دينی و دولت پادگانی کودتا، بر بنياد اصل تکثرگرائی؛ با برسميت شناختن نظرگاه مذهبی و يا عرفی افراد – از انواع جمهوريخواهان گرفته تا طرفداران پادشاهی مشروطه- نيرو و توان بالندگی خود را در جنبش سبز ملت ايران، از شبکه های اجتماعی می گيرد که قادر به گسست دموکراسی خواهانه از اسلام فقاهتی و نقد تجدد گرايانه از اسلام سياسی بسود جدائی دين از دولت هستند و يا در چنين مسيری گام می سپارند.

وکلام آخر: هر چيز و هر امری در "شدن" خود است که حقيقت می يابد ... حقيقت همه حقيقت ها؛ حقيقت تغيير است.

ج – ط
۲۹.۱۰.۲۰۱۰

منبع: کارآنلاين


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016