پنجشنبه 27 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

ديوانه پابرهنه، پدرام فرزاد

حذف عکس هاشمی از موزه، چنگ و دندان نشان دادن مجلس به رئيس جمهوری بر سر رياست بانک مرکزی، گنده‌گويی جنتی درمورد زندانيان سياسی و ... همه و همه به فاصله اندکی پس از يکديگر رخ می‌دهند درحالی که توالی اين نوع موارد و حوادث (البته باتوجه به اهميتشان) در اين برهه زمانی، مقداری مشکوک است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


وقتی هاشمی رفسنجانی در آذرماه ۱۳۸۵ با گفتن «... اگر قرار بود در مقابل اين موذی‌‌گری‌‌ها عقب بنشينيم، بايد به همان اتاق طلبگی برمی‌‌گشتيم و يا در روستاها برای مردم مسئله می‌‌گفتيم». به تهاجم احمدی‌نژاد عليه دانشگاه آزاد پاسخ داد، در مخيله‌اش نمی‌گنجيد که درگيری بر سر دانشگاه آزاد و قبل از آن نفرين مودبانه‌ای که پس از شکست در دور دوم انتخابات ۱۳۸۴ از احمدی‌نژاد عليه او کرده بود، نيز تهمت‌های بی‌سندی که احمدی‌نژاد عليه هاشمی رفسنجانی و خانواده‌اش در مناظره معروفش با ميرحسين موسوی بر زبان آورد و به گفته مصطفی پورمحمدی (وزير کشور سابق و رئيس سازمان بازرسی فعلی) هنوز سندی جهت اثبات آنها ارائه نشده، امروز منجر به حذف تصويرش از ميان تصاوير زندانيان سياسی معروف حکومت پهلوی در موزه «عبرت» گردد.
اين درگيری به ظاهر پايان‌ناپذير (که در اغلب مواقع با دخالت تعيين‌کننده و مستقيم رهبر جمهوری اسلامی به نفع احمدی‌نژاد تمام شده) باعث شده که حتی کوچک‌ترين تکان يکی از صدها نفر از فاميل هاشمی رفسنجانی، شاخک‌های رجانيوز، شرق نيوز، فارس و ايرنا را چنان تکان دهد که تا روزها شرح لحظه به لحظه سفر فلان فاميل هاشمی رفسنجانی به فلان نقطه از دنيا را روی صفحه اول سايت خود (و ترجيحا خبر اول سايت خود) داشته باشند.
۳۱ خردادماه، زمانی که اکثر نمايندگان مجلس شورای اسلامی، کليات طرحی را تصويب کردند که يک مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را درمورد تغيير اساسنامه دانشگاه آزاد لغو می‌کرد درگيری آشکار هاشمی رفسنجانی و احمدی‌نژاد وارد مرحله خطرناکی شد که نياز به يک «حکم حکومتی» يا «دستور ولايی» داشت والا کار به جايی می‌کشيد که نبايد.
فعلا نيز يک پای اين قضيه در هواست و با حکم آيت‌الله خامنه‌ای وقف کردن دانشگاه آزاد متوقف شده و اين بار هاشمی رفسنجانی آن را «مخالفت با خدا» خوانده است.
ظاهراً پرده‌هايی که به هزار ضرب و زور سرپا نگه داشته شده بودند قرار است برافتاده و سبک و سياق سياسی آقايان مشخص شود. خط و ربط مذهبی‌شان که مشخص است؛ همگی از «نام» اسلام به «نان» رسيده‌اند.
يکی در مسند رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و نيز رياست مجلس خبرگان (که يکی از وظايفش تعيين رهبر درصورت بی‌کفايتی رهبر فعلی است) قرار دارد، ديگری در حالی که ديگر به کمتراز خدا بودن نيز راضی نيست پس از سفر به قم و کشاندن مردم به خيابانی تنگ (که در عکس‌ها فشرده بودن صفوفشان مشخص شود) به هزار وعده و وعيد به اين مرجع و آن يکی مجتهد سعی کرد خود را بين مراجع تقليد جا کند و حکم اجتهاد فرزند کم‌سوادش را نيز بگيرد اما دريغ از اين همه خرج بی‌حاصل.
عجيب است؛ ۲ ساعت فاصله و ۹ روز اقامت در دو ساعتی تهران. قبل از سفر هم که چنان شلوغش کردند که نگو و نپرس. مانده‌ام که تا الان چرا کسی به جرم اين که در ذهنش مشغول طراحی خرابکاری در اين هجرت پيامبرگونه(!!) بوده دستگير نشده؛ نه روی زمين و نه روی آسمان. عمل کردن به خرابکاری که پيشکش. احمدی‌نژاد را که قرار بود در عراق بربايند، در واتيکان با اشعه ايکس به قتل برسانند و در نيويورک نيز قصد جانش را کرده بودند. آقای رهبر! بهتر است مواظب باشيد در اين زمينه از رئيس جمهوری منتصب (نه منتخب) خود، عقب نيفتيد. ظاهراً ملائکه‌ای که هنگام ورود شما به قم، نزول اجلال فرموده و روی زمين تشريف آوردند تا مراقب شما باشند، جلوی تمام خرابکاری‌ها را گرفتند.
احمدی‌نژاد پس از انتصاب مجدد به رياست جمهوری مدت يک هفته نامه رهبر جمهوری اسلامی را با خاک يکسان کرد، خامنه‌ای با تمام وجود پشت او درآمد. احمدی‌نژاد تا توانست گرد و خاک هاشمی رفسنجانی را تکاند و حتی به ناطق نوری نيز رحم نکرد، خامنه‌ای تا توانست در نماز جمعه معروفش برای او مايه گذاشت. هاشمی رفسنجانی برای خامنه‌ای نامه‌ای سراسر گله نوشت، جوابی دريافت نکرد. از آن طرف جنتی وقتی ديد دارد از اين شهرآشوب عقب می‌افتد رفت در جايگاه نماز جمعه و خواستار رد درخواست مرخصی برای زندانيان حمام خون کودتای خرداد ۸۸ شد. کروبی او را شست و چلاند و پهنش کرد روی طناب که علاوه بر آب، شپش‌هايش نيز راهشان را بکشند و بروند که «موضوعی را بازگو می‌کنم که نقد و توصيه به شماست و نه سرزنش. مگر حسين شما زندانی و جزو مجاهدين خلق (منافقين) نبود؟ مگر بعد از زندان در خانه شما نبود؟ مگر همسر و زندگی برايش فراهم نکرديد؟ اما وی و همسرش در همان سال‌های اوليه انقلاب در خانه تيمی و درگيری با نيروهای انقلاب کشته شدند. فرزند ايشان را خود شما گرفتی و بزرگ کردی. مگر کسی به شما خرده گرفت؟ من قصد سرزنش ندارم اما می خواهم حس و حال پدر بودن را برايتان زنده کنم. می خواهم بدانيد احساس خانواده زندانی از هر مسلک، مسلمان و غيرمسلمان، سنی و درويش و غيره چه می‌تواند باشد. يکی از بزرگان از قول آيت الله طاهری نقل می‌کرد که اختلاف جنتی با من به خاطر ندادن ملاقات از طرف من به فرزند منافقش حسين بود».
برگرديم به مسئله حذف عکس هاشمی رفسنجانی از موزه زندانيان شکنجه شده ساواک.
در بحبوبه قيل و قالی که بر سر هدفمند کردن يارانه‌ها و ترس دولت از اعلام قيمت واقعی اقلام اساسی و نيازهای روزانه مردم به راه افتاده، هر چند روز يکبار، مسئله‌ای علم می‌شود بلکه نوک پيکان اذهان مردم را به طرفی ديگر منحرف کند. حذف عکس هاشمی از موزه، چنگ و دندان نشان دادن مجلس به رئيس جمهوری بر سر رياست بانک مرکزی، گنده‌گويی جنتی درمورد زندانيان سياسی و ... همه و همه به فاصله اندکی پس از يکديگر رخ می‌دهند درحالی که توالی اين نوع موارد و حوادث (البته باتوجه به اهميتشان) در اين برهه زمانی، مقداری مشکوک است. اگر هفته‌ای يا دوهفته‌ای يکبار يکی از اين اتفاقات رو نشان می‌داد، کمی منطقی به نظر می‌رسيد اما اين قضيه شده عين زمانی که تا بر سر موردی مردم شلوغ می‌کردند يا بوی اعتراض به مشام مسئولان می‌رسيد، ستاد تفحص، استخوان‌های پيدا شده را يک خط درميان با پلاکی سرهم می‌کرد و پس از نماز جمعه، سوار بر کفی يک تريلر همراه با دژبان‌های ايستاده بر کفی و تابوت‌هايی ملبس به پرچم ايران، روکش زخم کهنه دل مردم ايران را برمی‌داشت و آه و ناله همگان را درمی‌آورد و پس از چند روز، ديگر خبری از ازدحام و شلوغی بر سر مورد قبل از نماز جمعه نبود.
اما...
اما اين دفعه حتی اگر هاشمی رفسنجانی را نيز قربانی کنند (که نمی‌توانند)، حتی اگر حبيب‌الله عسگراولادی (با همه ارادتش به خامنه‌ای) بگويد: «برخی سختگيری‌هايی که در مورد آيت‌الله هاشمی رفسنجانی انجام می دهند، برای اين است که می‌خواهند ايشان را شهروندی بی‌شناسنامه کنند که نبايد اين طور باشد» و حرف او نيز زير پا گذاشته شده و هاشمی رفسنجانی به تاريخ بپيوندد، کارد به استخوان مردم رسيده و اين را حتی بی‌سياست‌ترين مردم نيز می‌توانند پيش‌بينی کنند که وقتی دولتی که در همه امور دم از «ترين» بودن (البته از نوع مثبتش) می‌زند اين بار از اعلام قيمت‌ اقلام اساسی خانواده‌ها و جامعه، واهمه دارد، وقتی پادوهای حيوان‌صفت سپاه (بسيج) را مامور «پايش» بازاريان و اصناف می‌کند و وقتی حتی قيمت بنزين اتومبيل‌ها را نيز نه می‌داند و نه می‌تواند اعلام کند (آن هم از ترس زمينگير شدن کمپانی‌های اتومبيل‌سازی خود)، وقتی ابلهانه‌ترين ادعا از سوی وزير بازرگانی همين دولت، که رئيس جمهوری‌اش از فرط درشت‌گويی و کذب گفتن واقعا قبله‌اش را هم گم کرده، اعلام می‌کند «با هدفمند شدن يارانه‌ها، شاهد ارزان‌تر شدن قيمت اجناس خواهيم بود» مشخص است که کُمِيتِ کارشان لنگ می‌زند.
پرواضح است که بسيج تنها وظيفه پاييدن اصناف و بازاريان را ندارد، بلکه مسئول سرکوب اعتراضات مردمی نسبت به گران‌تر شدن قيمت کالاهاست. همان کالاهايی که ديگر نه ماه به ماه بلکه روز به روز قيمتشان افزايش می‌يابد و اگر کسی بتواند، همين امروز می‌خرد و انبار می‌کند بلکه از گرانی فردايش دور بماند. بسيج را بيخود وارد ميدان نکرده‌اند. همين بسيج و لباس‌شخصی‌هايی که هنوز هيچ سازمان و ارگانی سمت پدر و مادری آنها را برعهده نگرفته آماده‌اند تا کاملا حيوان‌صفت و بدتر از کودتای خونين سال ۱۳۸۸ به مردمی که اين بار تنها به خاطر نانشان (و نه رايشان) به ميدان می‌آيند حمله کنند.
اينها را اضافه کنيد به عزم جزم دولت و تمام دستگاه ديپلماسی ما برای ماله کشيدن بر روی گندی که در نيجريه بالا آورده‌اند و ۱۳ کانتينر اسلحه و مواد منفجره را مانده‌اند چه جوری توجيه کنند که نه به نقض تحريم‌های سازمان ملل متهم شوند و نه رابطه‌شان با شيعيان شمال نيجريه به هم بخورد.
اين ورق‌پاره‌ها (قطعنامه‌های صادره از شورای امنيت سازمان ملل عليه ايران) است که امروز چنان کک به تنبان دولت و دولتيان انداخته که با هزار و يک رقم آسمان و ريسمان بافتن، سعی در ماله کشيدن بر گندکاری خودشان دارند. واقعا آدم می‌ماند،‌ اينها که مدعی بهترين، اولين، خوب‌ترين، پاک‌ترين، زرنگ‌ترين و همه‌چيزترين هستند، چرا اين قدر بچگانه اشتباه می‌کنند؟ چرا بر صدر اين دستگاه عريض و طويل سياسی، ‌يک نفر را نمی‌نشانند که به جای اين که چشم و گوشش را ببندد و دهانش را باز کند، دهانش را ببندد و چشم و گوشش را باز کند. قسمت طنز و يا شايد مسخره قضيه اينجاست که هر گندی هم بالا می‌آورد به يمن دولتی شدن حوزه و زير سنگ بودن تنها دست خامنه‌ای، کسی او را وادار به پاسخگويی نمی‌کند حتی اگر مرجع تقليدش (اسفنديار رحيم مشايی) برگردد و بگويد «تعظيم به پرچم ايران،‌ تعظيم به خداست».
درست کردن خرابی‌های پس از احمدی‌نژاد کاری است کارستان و مطمئنا اگر نگويم هيچ کس، کمتر کسی قادر به انجام اين کار می‌باشد؛ البته اگر دوباره افسار دست عمله و اکره وی نيفتد که از همين حالا شروع به کوبيدن ميخ خود در اقصی نقاط نقشه ايران کرده‌اند.
در توصيف خوش‌شانسی و پاسخ‌نگويی رئيس جمهوری «خاص» ايران همين بس: عاقل به کنار آب تا رَه می‌جست / ديوانه پابرهنه از آب گذشت.

پدرام فرزاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016