گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
11 آذر» بيانيه کانون نويسندگان ايران به مناسبت دوازدهمين سالگرد قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوينده30 آبان» پزشکان و سیاست، مسعود نقرهکار 3 آبان» در حاشيه هجمه "دينخويان" دانشگاهی به آرامش دوستدار، مسعود نقرهکار 1 مهر» جلاد حقيقت در نيويورک، مسعود نقرهکار 14 مرداد» عليه فراموشی جنايتهای "مرحوم خمينی" - بخش پايانی، مسعود نقرهکار
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "نگاه ميهنام پيرم کرده است"، مسعود نقرهکاراين يادداشت به نوامبر سال ۱۹۹۵ برمیگردد که محمد مختاری سفری فرهنگی به آمريکا و کانادا داشت و پيشتر نيز در ويژهنامه مجله آدينه، که بهمناسبت قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوينده بدون عکسهای آن انتشار يافت، منتشر شدجنون رودابه است اين سرزمين/
کنار کانالِ آب نشسته بود. دست دور کمرِ پسرکم «اميد» حلقه کرده بود تا مباد درون کانال آب بيفتد، کانالی که حاشيهاش بيشهای بود و اين سوی اش خانههايی باغ گونه. کانال سبز و زيبا, دور درياچه حلقه زده بود, پوشيده از نيلوفرهای آبی و خزههايی که با حرکت آب موج ور میداشتند. با تکهای چوب خزهها و نيلوفرها را به کناری می زد، نان خرد میکرد، به اميدهم میداد و با هم برای ماهیها پرت میکردند، هجوم ماهیها بهسوی نانهای خُرد شنگولشان میکرد. نانشان که تمام شد اميد حوصله ماندن نداشت، و رفت. او اما نشست، چشم از کانال برنداشت. مات شده بود انگاری . گيلاسی شراب برايش بردم با پَری کالباس؛ زيرنويس: دو عکس زير: محمد مختاری، ايرج جنتی عطايی و مسعود نقرهکار (آمريکا، اورلندو، نوامبر ۱۹۹۵) Copyright: gooya.com 2016
|