سه شنبه 7 دی 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دخترعلی صارمی: خبراعدام را هم بندی‌های پدرم دادند نه مسوولان، حتی وکيل خبرنداشت، مادرم بازداشت شد، کمپين بين المللی حقوق بشر

زينب صارمی دختر علی صارمی که صبح روز سه شنبه در زندان اوين به اتهام محاربه اعدام شد در حالی که در جلوی زندان به سر می برد به کمپين بين المللی حقوق بشر گفت که مقامات از خبردادن در خصوص اعدام پدرش خودداری کرده اند و آنها از طريق هم بندی های علی صارمی در زندان رجايی شهر کرج متوجه احتمال اجرای حکم اعدام شده اند و بلافاصله به جلوی زندان اوين مراجعه کرده اند. به گفته دختر علی صارمی حتی وکيل وی نيز از زمان اجرای حکم خبر نداشته است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


او همچنين به کمپين گفت که نيروهای امنيتی مادر وخواهر و برخی از دوستانشان که آنها را همراهی می کردند در جلوی زندان دستگير کردند. به او گفته شده که يا سوار ون نيروهای پليس شود يا جلوی زندان را ترک کند. او به کمپين گفت که در انتظار است که جسد پدرش را تحويل بگيرند.

زينب صارمی به کمپين بين المللی حقوق بشر درايران گفت: « شب گذشته (هنگام غروب) هم بندی های پدرم از زندان گوهردشت کرج با منزل تماس گرفتند و گفتند که علی صارمی به نحو بسيار مشکوکی “ربوده شده است” و هم بندی های وی متوجه عدم حضور وی شده اند. آنها به ما گفتند واقعا بترسيد.»

وی افزود: « ما به هيچ عنوان از طريق مقامات از اين اعدام خبر نداشتيم. آنها به وکيل ايشان هم خبر نداده بودند. ما مثل هميشه دنبال کار ايشان بوديم و به ديوان عالی کشور و هر مرجعی که فکر می کرديم می تواند برای نجات پدرم به ما کمک کند سر زده بوديم و آنجا نامه نوشته بوديم. حتی وقتی ديشب خانوادهء ما و اقوام و دوستانمان همگی بيرون زندان اوين جمع شديم واز سرنوشت پدرم جويا شديم، به ما گفتند اينجا خبری نيست. همه خواب هستند. برويد.»

خانم صارمی افزود: « هنگام اذان دو آمبولانس امد. روی يکی از آنها نوشته بود “بازرسی” و روی ديگری چيزی نوشته نشده بود. نيم ساعت هم طول نکشيد. بعد از مدتی سه صدای يا حسين بلند پيچيد در فضا. اينقدر اين صدا طنين انداز بود که بدن ما را لرزاند. بعد که نيروی انتظامی تک تک رفتند فهميديم که همه چيز تمام شده است. مادرم از سر شب تا صبح آنجا جلوی زندان راه رفت…»

او درخصوص اتهاماتی که به پدرش وارد شده بود گفت: « اين چيزی که به عنوان محاربه برای او مطرح کردند اصلا صحت ندارد. ‌ او به مجاهدين خلق و اردوگاه اشرف فقط يک وابستگی داشت و آن هم برادر من بود که در اشرف است. او به بازجويانش هم گفته بود که عضو سازمان مجاهدين خلق نبوده و فقط رفته بود به اردوگاه اشرف تا به پسرش سر بزند.»

وی در انتها افزود: «‌از همه سازمان های حقوق بشر خواهش می کنم که نگذارند خانواده ها اينقدر داغدار بشوند. اميدوارم سازمان های حقوق بشری نگذارند که اين کار را با ديگران انجام بدهند.»


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016