دوشنبه 11 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سياست اپوزيسيونی، مهدی فتاپور

مهدی فتاپور
اين نوشته با توجه به مباحث مطرح شده بررسی تمايزات موضع‌گيری سياسی نيروها در مقام اپوزيسيون و پوزيسيون را در مرکز توجه قرار دارد و هدف مرکزی آن بررسی احکام مطرح شده در نوشته آقای نگهدار و منتقدين و يا ارائه تحليل از شرايط کنونی کشور و موضع‏گيری‏های ولی فقيه و ساير مسئولين کشور نيست و به اين امر تنها در حد لزوم برای روشن شدن بحث اول اشاراتی خواهد داشت

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


نوشته اخير آقای نگهدار و انتقادات مطرح شده به ايشان انگيزه‏ای شد برای پرداختن به يکی از مسائل به نظر من پراهميت متديک نيروهای اپوزيسيون ايران. نگهدار در مطلبی که دو هفته پيش تحت عنوان “آقای خامنه‌ای! فردوست‌ها از شما آريامهر می‌سازند" منتشر کرد، در راستای پيشبرد سياستی که چندماه پيش تحت عنوان استراتژی تغيير رفتار رهبری و ضرورت مبارزه برای آشتی ملی مطرح کرد،آقای خامنه‏ای را خطاب قرار داده و تغيير رفتار وی را خواستار شد. آن بخش از منتقدين نوشته ايشان که به بحث و نقد اين سياست پرداختند عمدتا بر شرايط کنونی و سياست رهبری در دوسال اخير تاکيد نموده و ناممکن بودن اين سياست را مدلل کردند.

اين نوشته با توجه به مباحث مطرح شده بررسی تمايزات موضع گيری سياسی نيروها در مقام اپوزيسيون و پوزيسيون را در مرکز توجه قرار دارد و هدف مرکزی آن بررسی احکام مطرح شده در نوشته آقای نگهدار و منقتدين و يا ارائه تحليل از شرايط کنونی کشور و موضع‏گيری‏های ولی فقيه و ساير مسئولين کشور نيست و به اين امر تنها در حد لزوم برای روشن شدن بحث اول اشاراتی خواهد داشت.

در کشورهای غربی رابطه اتخاذ سياست با موقعيت و وظايف نيروها امری حل شده است. کمتر کسی است که در تفاوت وظايف يک حزب سياسی با يک سنديکا يا سازمان حقوق بشری ترديد داشته باشد. کمتر کسی است که بر تمايز برخورد يک شخصيت در موضع يک سياستمدار با يک هنرمند واقف نباشد. تفاوت مواضع و وظايف احزاب سياسی در قبال يک امر واحد آنگاه که در مسئوليتند با زمانی که در موضع اپوزيسيونند، بارها مورد بحث قرار گرفته و امری پذيرفته شده است. ولی در کشور ما اين تمايزات دراغلب موارد با بی‏توجهی مواجه ميشود.

کم نشنيده‏ايم که چون در ايران احزاب وجود ندارند، پس نشريات يا کانون نويسندگان يا تشکل‏های دانشجويی ميتوانند وظيفه احزاب را انجام دهند يا چون تشکل‏های کارگری ضعيفند پس تشکل‏های دانشجويی وظيفه دارند که شکل‏دهی اين تشکلها را برعهده گيرند. با وجود آنکه سی سال است که هر تجربه‏ای در تداخل وظايف تشکل‏ها با شکست مواجه شده و هم به تشکل‏های مزبور و هم به حزبيت صدمه زده ولی کماکان اين بحث موضوعيت خود را از دست نداده.

با وجود آن‏که سال‏هاست بخش بزرگ فعالان سياسی اجتماعی کشور در تئوری، بر تمايز اين فعاليت‏ها تاکيد دارند ولی کماکان احزاب هر زمان که امکان می‏يابند می‏کوشند تشکل‏های دمکراتيک و يا حقوق بشری را به زائده پيشبرد سياست‏های خود بدل سازند يا اين تشکل‏ها تلاش می‏کنند وظايف احزاب سياسی را عهده دار گردند.

اگر تمايز وظايف احزاب سياسی و تشکل‏های دمکراتيک و حقوق بشری حداقل در تئوری امری پذيرفته شده است، تمايز وظايف و موضع گيری احزاب و يا شخصيت‏های سياسی بر اساس موقعيت و پايگاه اجتماعيشان کمتر مورد بحث قرار گرفته. از درستی يا کارآيی اين يا آن تاکتيک و استراتژی بطور کلی و عام سخن گفته ميشود و کمتر به اين امر که اين تاکتيک يا استراتژی توسط کدام نيرو و در کدام شرايط ميتواند به کار گرفته شود، توجه ميشود.

استراتژی و تاکتيک کارآ و يا درست بطور کلی و خارج از زمان و نيروی بکاربرنده آن وجود ندارد. سياستی که در يک مقطع ميتواند در تعادل نيروهای جامعه موثر باشد، در شرايط ديگر ميتواند تاثيرات مخرب بر جای گذارد. ترديد در مشارکت در اعتراض دانشجويان در شانزده تيرماه سال ۱۳۷۷ خطا و دعوت دانشجويان به ادامه تظاهرات و کشاندن آن به خيابان‏ها در روز هجدهم تيرماه اشتباهی بزرگ بود.

جنبش سبز از مجموعه‏ای از نيروها تشکيل شده است. نيروهايی با اعتقادات، تاريخ و پايه‏های اجتماعی متفاوت. توان اين جنبش در مقاومت در برابر سرکوب گسترده و فشارهای سياسی اعمال شده در يکسال و نيم اخير به دليل اين گستردگی و گوناگونی ممکن گرديده. هر يک از نيروهای شکل‏دهنده اين جنبش بدليل تاريخ و پايه‏های اجتماعی خود از امکانات معينی برخوردار بوده و فرهنگ معينی را در مبارزه سياسی تعقيب ميکنند. اين تصور که اين مجموعه نيروها بايد روش‏های واحد و يا سياست مشابه‏ای را پيش برند هم غيرممکن است و هم نتيجه عملی آن محروم کردن اين جنبش از اين يا آن نيرو خواهد بود. توانايی جريان‏های شکل دهنده اين جنبش نه در يکسان‏سازی روش‏ها و سياست‏های نيروهای آن بلکه در حفظ همسويی آنان در گوناگونی‏شان است.

برای روشن شدن منظورم مثالی می‏زنم. در حوالی انتخابات مجلس ششم آقای بهزاد نبوی سخنرانی داشت برای دانشجويان دفتر تحکيم وحدت. ايشان در سخنان خود که تيتر همه روزنامه‏ها شد، از دانشجويان خواست که شلوغ نکنند. اصلاحات در حال پيشروی است و آنها دارند در بالا خوب کار ميکنند. ميتوان پذيرفت که اين سخنان که بگونه‏های مختلف در همان روزها توسط آقای خاتمی و ديگر رهبران دوم خرداد مطرح شد، از سر مسئوليت و براساس ارزيابی معينی از شرايط کشور بود. ولی آنچه در اين گفته‏ها مورد توجه قرار نمی‏گرفت، تمايز حرکت جوانان و دانشجويان با سياستمداران کارکشته است. من در آنزمان در مطلبی نوشتم اين ايده در صورت تداوم خيلی سريع به قطع رابطه جنبش اصلاحات و حرکت دانشجويان می‎‏انجامد وانجاميد. تلقی ذکر شده بخصوص پس از دوران سياست عقب نشينی فعال يکی از عوامل دوری و بی‏اعتمادی رهبران و فعالان جنبش دانشجويی به رهبران دوم خرداد بود. جوان و دانشجو آنگاه که به عرصه مبارزه اجتماعی پا می‏گذارد با شور و حرارت وارد عمل می‏شود. يک کادر رهبری اصلاحات، يک نماينده مجلس و يا يک وزير بايد ده‏ها پارامتر را مورد محاسبه قرار دهد. بايد يک جا سازش کند و جای ديگر سرسختی نشان دهد. بايد يک‏جا مبهم و جای ديگر صريح سخن گويد. بايد با سرسخت‏ترين دشمنان و سرکوبگران جنبش پای ميز مذاکره رفته، احساسات خود را مهار کرده و با خونسردی صحبت کند. اين انتظار که دانشجويان در عرصه سياست فعال بمانند ولی همچون نمايدگان مجلس مبارزه سياسی کرده و يا از الزامات مبارزه آنان تبعيت کنند يا بعبارت ديگر شلوغ نکنند انتظاری نابجاست. نتيجه آن ميشود که چند سال بعد نمايندگان مجلس به راديکال‏ترين اقدام ممکن دست زده و در صحن مجلس تحصن ميکنند و دانشجويانی که بخاطر بستن روزنامه سلام، هجده تير را آفريدند، نظاره‏گر می‏مانند. روش سياسی واحدی که هم نمايندگان مجلس را در برگيرد و هم دانشجويان را وجود ندارد. هم آنهايی که از رييس جمهور ميخواستند مثل دانشجويان حرف بزند دچار خطا بودند و هم آنانی‏که از دانشجويان ميخواستند از الزامات رييس جمهور تبعيت کنند.‏

آقای نگهدار می‏نويسد که تغيير سياست رهبری و همراهی او با آشتی ملی از الزامات يک تحول مسالمت آميز است و در پاسخ گفته ميشود که حوادث دو سال اخير و مواضع ولی فقيه نشان داد که چنين امری ممکن نيست.

در صحبت منتقدين يک عنصر واقع‏بينانه وجود دارد. متاسفانه هيچ نشانه‏ای از تغيير در سياست های رژيم در دو سال اخير وجود ندارد و در تعادل نيروی کنونی امکان اعمال فشار در اين راستا ضعيف است. خواست تغيير رفتار رهبری با شرايط امروز خوانا نيست.

. در عين حال ده‏ها تجربه تاريخی نشان داده که سياست‏گذاری بر اساس پيش بينی رفتار مسئولين يک کشور در آينده و در واکنش به تعادل نيرويی که در يک جامعه شکل نگرفته نادرست است. نميتوان واکنش نيروها را به شرايطی که وجود ندارد پيش بينی کرد. گفتن اين‏که تغيير رفتار نيروهای حاکم ناممکن است همان‏قدر نادرست است که گفته شود تنها راه تحول مسالمت آميز تغيير رفتار رهبری است. در روسيه و مجارستان مسئولان حزب مواضع و نظرات خود را تغيير دادند و در همسايه آنان آلمان شرقی اريش هونکر رهبر حزب بر مواضع خود پابرجا ماند وپس از کنارگذاشته شدن او توسط ديگر رهبران حزب، راه تحول گشوده شد و در همسايه ديگر آنان رومانی رهبری بر مواضع خود سرسختی نشان داد و توسط بخشی از ارتش و نيروهای حاکم با همراهی مردم کنار گذاشته شد.

در آنجا که تغيير در مواضع رهبران رخ داده، اين دگرگونی‏ها همواره در رابطه متقابل مابين مسئولين و نيروی اجتماعی حامی آنان و در تاثير پذيری از ناتوانی اداره کشور و يا افکار عمومی و يا جنبش اعتراضی و ...پديد آمده است. چنين تغييری محصول منطق سياستمداران و قانع شدن مسئولين نيست. برای نيروهايی که از کشور رانده شده و در صف اپوزيسيون نظام اسلامی قرار دارند، چه امکانی برای برقراری ارتباط با پايه‏های مستقيم اجتماعی رژيم و تاثيرگذاری بر آنان وجود دارد؟

آقای رفسنجانی در شش سال و به خصوص دو سال اخير در راستای تغيير سياست‏های حاکم بر کشور کوشيده است. او در نگرانی‏های ساير مسئولين نظام شريک است و آنان زبان مشترک و تاريخ و علائق يکسانی دارند. تمام زندگی سياسی او با تلاش برای اقتدار و موفقيت رژيم اسلامی گره خورده است و طبيعی است که استراتژی و هدف او تغيير نظر ساير مسئولان رژيم و در پيش گرفتن سياستی باشد که بتواند به تقويت و ثبات رژيم منجر شود. طبيعی است که تمام تلاش وی بر متقاعد کردن رهبر، روحانيون، نمايندگان مجلس خبرگان و ساير مسئولان رژيم باشد. . شکل گيری و توان جنبش‏ سبز، و نتايج مخرب سياست خارجی رژيم از نظر وی دليلی است بر صحت نظرات وی در مواجهه و بحث با ساير مسئولان. آقايان خاتمی و کروبی در تمامی سالهای اخير برای تاثيرگذاری بر سياست های نيروهای حاکم کوشيدند. هر چند آنان هم اکنون مسئوليت مستقيمی در اداره کشور بر عهده ندارند ولی هنوز باتکا تاريخ و اشتراکات نظری و فرهنگی از امکانات معينی در مورد خطاب قرار دادن آنان و نيروهای اجتماعيشان برخوردارند.

آنان در سال‏های اخير در تلاش‏هايشان ناموفق بوده اند و اگر همين روند ادامه يابد، دير نيست که آقای رفسنجانی مجبور شود مسئوليت‏های خود بعنوان رييس مجلس خبرگان و مجمع تشخيص مصلحت را واگذار نمايد. آقای خاتمی امروز مسئوليتی در اداره کشور ندارد و آقايان موسوی و کروبی و رهبران حزب مشارکت و مجاهدين انقلاب اسلامی يا در زندانند و يا در خطر دستگيری. ولی تلاش‏های آنان در طرح مشکلات بی ثمر نبوده و هرگاه تغيير تعادل نيرو در جامعه ايران و يا ناتوانی رهبران رژيم در عملی کردن سياست‏هايشان شرايط جديدی پديد آورد که بخش بزرگتری از پايه‏های اجتماعی رژيم را به نادرستی سياست‏های مسئولان متقاعد سازد، قطعا آنهايی که در درون رژيم خواهان تغييراتند، حرفهای بيشتری برای گفتن خواهند داشت و اثر بخشی فعاليت هايشان افزايش خواهد يافت.

قضاوت در مورد اعمال نيروهای درون نظام و وابسته يا متمايل به جنبش سبز نميتواند زير سوال بردن تلاش آنان برای تغيير سياست کنونی حاکم برجامعه باشد بلکه بايد بر نتايج عملی سياست آنان و پيشنهاداتی متمرکز گردد که هر يک از آنان ارائه ميدهند.

در اين سو، ما با احزاب و شخصيت‏هايی در اپوزيسيون مواجهيم که از کشور رانده شده‏اند. امکان فعاليت قانونی سياسی از آنان سلب شده. و بدلايل تاريخی هيچگونه هم‏پوشی مابين نيروهای اجتماعی آنان و مدافعان نيروهای حاکم وجود ندارد. نيروهای اجتماعی رژيم با تفسير معينی از گفته‏ها و نوشته‏های ما از کانال روزنامه کيهان و برنامه هويت و حداکثر تفسير اين يا آن پيش نماز نمازجمعه اطلاع مييابند. آنان از دعوت اين نيروها به وفاق ملی مطلع نمی‏شوند و يا اگر هم بشنوند به آن توجهی نمی‏کنند که بتوانند از آن تاثير پذيرند. طرح استراتژی تغيير رفتار رهبری توسط چنين اپوزيسيونی در شرايط کنونی بی معناست.

اپوزيسيون مثل هر نيروی اجتماعی ديگر در وحله اول ميتواند بر نيروهای اجتماعی خود و جريانهايی که بدلايل تاريخی و يا سياسی نزديکی و هم صدايی بين آنان بوجود آمده تاثير گذارد. اپوزيسيون وظيفه دارد که بر سياست‏هايی که آنرا نادرست ميداند انگشت گذارده و نيروی اجتماعی منتقد و يا مخالف را تقويت کند. اين حيطه مسئوليت و وظيفه اپوزيسيون است و نه عرصه‏ای که هيچ نقشی در آن نميتواند داشته باشد. امروز تاثير گذاری اين نيرو بر شرايط و تعادل نيروهای سياسی اجتماعی در ايران از طريق تداوم جنبش سبز امکان پذير است. تداوم، گسترش و قدرت گيری اين جنبش است که ميتواند ساير نيروهای اجتماعی را نيز تحت تاثير قرار دهد.

تعيين سياست و استراتژی توسط جريان‏ها و شخصيت‏های سياسی اپوزيسيون در اولين قدم، ارائه راهکار برای تقويت و تداوم جنبش است. اگر از نظر آقای نگهدار و يا هر شخصيت ديگر اپوزيسيون، امروز تلاش برای تغيير رفتار رهبری و يا آشتی ملی حائز اهميت سياسی است و بايد مورد توجه قرار گيرد، بايد توضيح داده شود که جنبش اعتراضی امروز بايد چه اقدامی در اين راستا انجام دهد. اين امر از طريق استدلال و قانع کردن مسئولين عملی نيست. بايد توضيح داد که جنبش سبز چه کاری بايد ميکرد يا بکند که راه را برای تغيير سياست‏های حاکم بر کشور مسدود نکند يا بگشايد. آيا جز اين است که اين جنبش نشانه‏ای از يک فرهنگ نوين در مبارزه سياسی کشور ما است. آيا جز اينست که اين جنبش با خواست مشارکت در حيات سياسی، اهميت رای و انتخابات به ميدان آمد. آيا جز اينست که اين جنبش با تاکيد بر ضرورت مشارکت همه نيروهای سياسی و داوری صندوق رای شکل گرفت و تداوم يافت. اين جنبش بايد چه ميکرد يا کدام شعار را تعقيب ميکرد که راه را برای تحولات مسالمت آميز بگشايد. اين واقعيت‏ها و سيمای اين جنبش مورد تاييد همه ماست. در چنين حالتی وظيفه اپوزيسيون تاکيد بر راهکارهايی است که بتواند به تقويت و تداوم جنبش ياری دهد.

سياست پيشنهادی آقای نگهدار نميتواند سياست اپوزيسيون سکولار ايران باشد. بکارگيری سياستی که پيشبرد آن توسط اصلاح طلبان درون نظام قابل درک و در مجموع می‏تواند مثبت باشد، برای نيروهای اپوزيسيون تنها ارائه يک پيشنهاد غيرعملی و بی ضرر نيست. تاکيد بر اين سياست توسط نيروهای اپوزيسيون در پيشبرد وظيفه اصلی اين نيروها خلل وارد کرده و امکان تقويت نيروی منتقد و مخالف شرايط حاکم بر کشور را تضعيف ميکند. ارائه چنين سياستی در صورت تداوم به قطب بندی درونی نيروهای اپوزيسيون می‏انجامد و اپوزيسيون را در پيشبرد وظايف خود ناتوان‏تر ميسازد.

مهدی فتاپور
[email protected]
http://www.fatapour.de


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016