جمعه 22 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مفتی عربستان هم تظاهرات مصر و تونس را فتنه خواند، حسين علی‌زاده (ديپلمات پيشين ايران)

حسين علی‌زاده
اگر حاکميت به خود اين حق را می‌دهد که در اظهارات مفتی عربستان مبنی بر فتنه خواندن تحولات سياسی ـ اجتماعی جهان عرب ترديد کند، بايد اين حق را به ديگران بدهد که آنان نيز در فتنه خواندن جنبش سبز توسط رهبر جمهوری اسلامی ترديد کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


در حالی که جهانيان با احترام به تحولات جهان عرب و به ويژه خيزش مردم مصر و تونس می نگرند، مفتی سعودی با به کارگيری تعبيری که برای ايرانيان آشناست، آن را ”فتنه”خوانده است. عبدالعزيز بن عبدالله آل الشيخ مفتی عربستان در موضعی کاملاً متفاوت با اقبال جهانی از تحولات مصر و تونس اظهار داشته است که: تظاهرات مصر دامن زدن به فتنه بين دولت ها و حاکمان آنهاست. وی تظاهرات پی در پی در کشورهای عربی را "برنامه های از پيش برنامه‌ريزی شده” دانست و گفت :دشمنان می‌خواهند تا از طريق اين تظاهرات کشورهای بزرگ-عربی- را به کشورهای کوچک عقب افتاده تبديل کنند وی همچنين اين اعتراضات را توطئه دشمنان اسلام برای گسترش آشوب دانست و گفت اين آشوب ها به دست دشمنان اسلام وطرفدارانشان ترتيب داده شده است( ۶ فوريه ۲۰۱۱)-

فتنه، دشمن و توطئه سه کليد واژه در اظهارات مفتی عربستان هستند که از قضا برای ايراينان سخنی بسيار آشنا بشمار می روند. در ايران و در پی تحولی اجتماعی که جنبش سبز نام گرفت، دستگاه حاکميت جمهوری اسلامی از رهبر گرفته تا امامان جمعه و رسانه‌های دولتی يکپارچه، آن را فتنه ۸۸ و رهبران جنبش را سران فتنه نام نهادند. آيت الله خامنه ای در جايی گفت : دشمنان قصد داشتند با فتنه‌انگيزی اين حضور پرشور -انتخابات ۸۸- را تحت‌الشعاع قرار دهند اما موفق نشدند و فتنه ۸۸ کشور را در برابر ميکروب‌های سياسی واکسينه کرد.... فتنه سال گذشته که فتنه بزرگی بود و سالها بعد مشخص خواهد شد که چه توطئه خطرناکی در پشت آن نهفته بود( ۲۹مهر ۸۹ در ديدار از قم)-

انقلاب اسلامی در مصر، فتنه در ايران
حاکميت واقعيت گريز ايران بسان هر نظام ايدئولوپزيکی که جهان و تحولات پيرامون را آنگونه تفسير و تحليل می‌کند که با ذوق و سليقه ائدئولوژيک خود خوشايند باشد، دو رويداد اعتراض آميز مهم در خاورميانه يعنی خيزش مردمی در مصر و جنبش سبز در ايران را با سليقه خود تفسير نموده است. در خصوص اعتراضات گسترده مردم ايران، چنانچه گفته شد حاکميت ايران با ناديده انگاشتن ميليون‌ها معترض در پيش چشم خود، آنان را خس و خاشاک و گوساله و بزغاله و فتنه خواند ولی در کمال شگفتی نه تنها تظاهرات مردم مصر را در هزاران کيلومتر آن سو تر ناديده نگرفت که آن را به عنوان پس لرزه های انقلاب اسلامی برای شکل گرفتن خاورميانه اسلامی دانسته است. احمد خاتمی امام جمعه و عضو خبرگان رهبری چيين می گويد: پس از گذشت ۳۱ سال از انقلاب اسلامی...اين تحرکات پس لرزه انقلاب اسلامی است ... به کسانی که واقعيت‌ها را نمی‌بينند اعلام می‌کنيم که خاورميانه اسلاميدر حال شکل گيری است. ( ۸ بهمن ۸۹ نماز جمعه تهران)-

آيا تحولات جهان عرب متأثر از انقلاب اسلامی است؟
در حاليکه نه ايران و نه هيچ کشور ديگری انتظار چنين خيزشی را در جهان عرب نداشت، به جرأت می‌توان گفت تنها کشور جهان که به خود اجازه داده تا تحولات جاری در جهان عرب را متأثر از خود بداند، جمهوری اسلامی است. مصباح يزدی می گويد: به ثمر نشستن انقلاب در تونس و تظاهرات کشور مصر همه به برکات دهه فجر و انقلاب اسلامی ايران است( ۷ بهمن۸۹ )

برای نقض اين مصادره بايد پرسيد که اگر کشوری مثل کوبا ادعا داشت تحولات جهان عرب متأثر از انقلاب اوست، غير از اين است که می بايست دليلی برای ادعای خود اقامه می کرد؟ صرف ادعای رهبر جمهوری اسلامی که "حسنی نامبارک" نوکر امريکاست ( ۱۵ بهمن ۸۹)، مدعای جمهوری اسلامی را ثابت نمی‌کند زيرا اين ادعا را کوبا نيز می‌توانند داشته باشند که خيزش مصر متأثر از خيزش آنان است. اگر جمهوری اسلامی راست می‌گويد بايد بتواند دلايلی نشان دهد که در خيزش مصر و تونس، مشخصه "استکبار ستيزی و قطع يد استکبار از بلاد مسلمين" که وجه فارق انقلاب اسلامی از ديگر انقلاب‌های جهان بود، ديده شده است و حال آنکه تنها چيزی که نه در تونس و نه در مصر و نه ديگر کشورهای عربی ديده نشده، استکبار ستيزی و معارضه با امريکاست. نهايت خواست معترضان کنار رفتن رهبران فاسدشان است. جالب اين است که حتی يک شعار در سرتاسر اين خيزش ها عليه آمريکا ديده و شنيده نشده است که هيچ اگر هم شعاری عليه آمريکا در قاهره شنيده شده، از زبان طرفداران و حاميان مبارک بوده که عميقاً از فشار آمريکا برای کناره گيری مبارک از قدرت ناخرسندند.

ادعای تأثير‌پذيری تحولات مصر از جمهوری اسلامی در حالی است که حتی احزاب و جريانات ريشه داری چون اخوان المسلمين، الجهاد الاسلامی،حزب ناصری( طرفداران عبدالناصر) به خود جرأت نداده‌اند تا خيزش مصر را مصادره به مطلوب و متأثر از فعاليت‌های خود عليه مبارک بدانند. با اين ملاحظه ببيند بی پروايی جمهوری اسلامی تا کجا است که خيزش مصر را پس لرزه های انقلاب اسلامی می‌داند و نهايت دليلش هم شعار الله اکبر و در دست داشتن قرآن توسط معترضان است. احمد خاتمی خطيب جمعه تهران در ۸ بهمن با بيان اين که مردم در اين قيام‌ها با شعار الله اکبر به پيش می‌روند، اين امر را نشانگر ماهيت اسلامی قيام بر شمرد و گفت:"اين قيام يک قيام دينی است." پرسش اين است که مگر در جنبش سبز علاوه بر شعر الله اکبر ، يا حسين ميرحسين شعار مردم نبود؟ پس چرا عضو خبرگان رهبری شعار مردم ايران را نشنيد وانگهی مگر در مصر مسيحيان با نشان دادن صليب دوش به دوش مسلمانان حضور خود را در ميدان تحرير به نمايش نگذاشتند؟

آيا اخوان المسلمين به دنبال مدل جمهوری اسلامی است؟
برخی در ايران و برخی ديگر در بيرون ايران اين توهم را دامن می‌زنند که حضور جريان اخوان المسلمين در تحولات مصر، بالقوه می‌تواند مصر را به سوی جمهوری اسلامی سوق دهد.کسانی که چنين ادعای را دارند نه اخوان المسلمين را می‌شناسد ونه جمهوری اسلامی را زيرا اگر چه اخوان المسلمين در سالهای اوليه انقلاب اسلامی قوياً از انقلاب اسلامی برای ساقط کردن شاه ايران که شريک نزديک اسرائيل در منطقه بود، خرسند بود ولی اندک زمانی پس از استقرار جمهوری اسلامی از آن سرخورده شد. علل سر‌خوردگی اخوان از جمهوری اسلامی عبارت است از

ناخرسندی از تعيين ولايت فقيه در قانون اساسی ايران
ناخرسدی از انتخاب رئيس جمهور از ميان شيعيان
نگرانی از بی مهری های دولت به اهل سنت
ناخرسندی از تحکيم روابط ايران با سوريه که طرفداران اخوان در سوريه را شديدا سرکوب کرده است
ناخرسندی اخوا ن از اصرار ابران در ادامه جنگ با عراق در حالی که اخوان آن را جنگ بين برادران مسلمان می دانست

اين چه خيال باطلی است که اصلاً جمهوری اسلامی می‌تواند مدلی در جهان اسلام باشد هنگامی که شخصيتی مثل محمدباقر حکيم پس از سال‌ها اقامت در ايران و پس از مراجعت به عراق در پی سقوط صدام، علناً اعلام کرد به دنبال مدل جمهوری اسلامی برای عراق نيست. وی به خوبی درک کرده بود مدل کنونی حکومت اسلامی ايران به هيچ وجه قابل نسخه برداری در عراق نيست. اگر محمدباقر حکيم مدل جمهوری اسلامی را غير قابل اجرا در عراق بداند چه گمان باطلی است که کشورهای مثل مصر دنبال آن باشند. مدل اخوان برای حکومت اسلامی، بی شک مدلی متفاوت با مدل جمهوری اسلامی است

رمز گشايی از مفهوم فتنه؟
فتنه درآميختن حق و باطل است به گونه‌ای که تشخيص حق از باطل دشوار می گردد. دست کم در روايت شيعه از تاريخ صدر اسلام مثال معروفی برای فتنه زبانزد است که باز می‌گردد به رو در روئی طلحه و زبير دو صحابه پيامبر با همراهی عايشه همسر پيامبر در برابر امام علی در جنگ جمل. بنا به گفته راويان، رو در رويی چنين افرادی با علی بن آبی طالب تا بدانجا برای ياران او غير قابل درک بود که از خود می پرسيدند: آيا ممکن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل گرد هم آمده باشند؟

اين روايت از تاريخ آغازين اسلام،برای تبين فتنه ۸۸ از لابلای کتاب‌ها تاريخی به استعانت گرفته شد تا با شبيه سازی دوران کنونی جمهوری اسلامی با صدر اسلام ، موسوی و کروبی دو يار بنيانگذار انقلاب اسلامی را که در اعتراض به تقلب انتخاباتی زبان به اعتراض گشودند با طلحه و زبير برابر بنشانند ( هنوز جمهوری اسلامی نتوانسته است برای عايشه شبيه سازی در دوران معاصر کند). در اين برابرنشاندن موسوی و کروبی با طلحه و زبير که بر امام حق قيام کرده بودند، ناگزير آيت الله علی خامنه ای بايد برابر با امام علی باشد. در سفر به قم پارچه نوشته‌ای بود مزين به اين شعر که : زين علی تا آن علی فاصله يک آيينه است... اين علی از نجف و آن علی از خامنه است. بدينسان حاکميت تکليف طلحه و زبير زمانه را از پيش مشخص کرده است. جواد لاريجانی تصريح دارد که : وقتی ميرحسين موسوی اعلام کرد من پيروز انتخابات هستم، اين مصداق کامل خروج بر امام عادل بود( ۷ فوريه ۲۰۱۱). رهبرجمهوری اسلامی نيزگفته است: برخورد قاطع امير مومنان با طلحه و زبير، نمونه ای تاريخی از ضرورت توجه به حال کنونی افراد در هرگونه قضاوت و ارزيابی است.(۱۴ خرداد ۸۹

مصر مصداق فتنه يا پس لرزه انقلاب اسلامی؟
به شرحی که در بالا گفته شد، اينک صاحبان منبر و فَتوا در ايران و عربستان هر يک به سليقه خود، تحولات جاری در جهان عرب را ارزيابی کرده اند. مفتی عربستان آن را فتنه و مفتيان ايران آن را پس لرزه های انقلاب اسلامی دانسته اند .ترديدی نيست که دستگاه دين دولتی در حمهوری اسلامی، از اساس دستگاه دين دولتی در عربستان را قبول ندارند کما اينکه آنان نيز اينان را قبول ندارند. همچنين ترديدی نيست که فعالان سياسی مصری و تونسی از اساس نه تفسير جمهوری اسلامی را و نه مفتی عربستان را قبول ندارند. آنان نه خود را فتنه می‌دانند و نه ملهم از از انقلاب اسلامی . اگر جمهوری اسلامی به خود اجازه می‌دهد تفسير مفتی سعودی از تحولات جهان عرب را نپذيرد، آن ديگری هم به خود حق می‌دهد تفسير جمهوری اسلامی از اين تحولات را نپذيرد.آيا نبايد اين توهمات را به يکباره به گوشه‌ای نهاد و از انگ زدن پرهيز کرد و ماهيت تحولات را از زبان آنان که تاريخ را در کشورشان رقم می‌زنند پرسيد و سنجش را بر عهده افکار عمومی واگذار کرد؟ واقعيت اين است که از ساختار ايدئولوژيک مسلط بر افکار و اذهان ارباب منابر(چه در عربستان و چه در ايران) که از دانش جامعه شناسی بی بهره اند، انتظاری بيش از اين نمی‌رود که تحولات را با سليقه خود و شبيه سازی های نامتقارن تاريخی تفسير نکنند.

جنبش سبز مصداق فتنه يا يک تحول اجتماعی؟
اگر حاکميت به خود اين حق را می‌دهد که در اظهارات مفتی عربستان مبنی بر فتنه خواندن تحولات سياسی – اجتماعی جهان عرب ترديد کند، بايد اين حق را به ديگران بدهد که آنان نيز در فتنه خواندن جنبش سبز توسط رهبر جمهوری اسلامی ترديد کنند.اگر حاکمان ايران ، صاحبان فَتوا در عربستان را آخوند های درباری می‌دانند که حفاظان قدرت سياسی آل سعود هستند، چرا نبايد ديگران همين انگ را به جمهوری اسلامی بچسبانند که برای حفظ قدرت سياسی، مخالفان خود را فتنه گر، منافق، محارب ، مفسد فی الارض و..می نامد.

ترديدی نيست که فتوای مفتی عربستان مبنی بر فتنه ناميدن خيزش جهان عرب، فتوايی در حمايت از دستگاه حاکمه عربستان است که اينک دامنه خيزش و خروش مردم را تا يمن می بيند. طبيعی است اين حاکمان سعودی نگران سرنوشت خود باشند و چه ابراز توجيه گری بهتر از دين که جنبش تحولخواهی جهان عرب را فتنه بنامد و حال آنکه شيخ يوسف القرضاوی يکی از علمای برجسته جهان عرب نه تنها آن را فتنه نمی‌داند که شرکت در تظاهرات را برای هر مصری واجب و کشته شدگان را شهيد توصيف می کند. بنگريد تفاوت از کجا است تا کجا؟

اين دوگانگی در ايران نيز مشاهده می شود. مگر مرجعيت شيعه در برابر جريان تحولخواه ايران، دوپارچه نشد که يکی بسان آيت الله منتظری و صانعی در دفاع از آن برآمد و ديگری در صدد مشوه کردن آن با فتنه خواندش .حاکميت جمهوری اسلامی به وجه عام، روحانيان دولتی به وجه خاص و رهبر جمهوری اسلامی به وجه اخص در تناقض گويی بس آشکار گرفتار آمده اند. همانطور که خود ترفند ارباب فتاوا در عربستان را برملا می‌کنند، ترفندهای خود را نيز برملا می کنند. خروش ميليونی مردم در هزاران فرسخ آن سو تر را خيزش اسلامی می نامند ولی خروش ميليونی در تهران را فتنه عده‌ای خس و خاشاک.حمايت جهان غرب و مشخصاً امريکا از تحولات در جهان عرب چگونه می‌تواند با انقلاب اسلامی در خاورميانه قابل جمع باشد و حال آنکه اندک حمايت آمريکا از جنبش سبز آن هم با تأخير و تعلل،حمايت توطئه گران خارجی از فتنه گران داخلی توصيف می شود.اين چه انقلاب اسلامی در جهان عرب با الهام از انقلاب اسلامی ايران است که آمريکا اصرار بر کنار رفتن رهبران عرب از جمله "حسنی نامبارک" دارد؟ فتنه ۸۸ چه فتنه ای بود که حاکميت جمهوری اسلامی روز پس از انتخابات همه رسانه‌های خارجی را از ايران اخراج کرد تا مبادا اعتراضات عده‌ای خس و خاشاک را به تصوير بکشند ولی تمامی رسانه های جهان بی‌وقفه تظاهرات ميدان تحرير را گزارش می‌دهند که در آن حتی يک شعار عليه آمريکا يا يک عکس از خامنه ای ديده نمی‌شود؟

اگر قرار است خيزش جهان عرب را ملهم از ايران دانست بايد آن را ملهم از رأی من کو؟ دانست . رأيی که هم در ايران دزديده شد و هم در مصر و تونس و يمن و ... اين خيزش که از ايران آغازيدن گرفت به ايران باز خواهد گشت. منتظر می‌مانيم

يازده بهمن هشتاد و نه - هلسينکی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016