یکشنبه 1 اسفند 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

وقت آموختن از مردم فرا رسیده است، فريبا داودی مهاجر

فريبا داودی مهاجر
شعارهای مردم در 25 بهمن یک پارچه شخص علی خامنه ایی را نشانه رفت چرا که مردم بیش از روشنفکران و جلوتر از انها معنای کندروی و تند روی را درک کرده اند. دوست و دشمن را شناخته و شیوه برخورد با دیکتاتور تمامیت خواه را دریافته اند. مردمی که با گوشت و پوست و خون خود تبعیض و نابرابری و فقر را درک کرده و منتظر زمان مناسب برای تغییر وضعیت زندگی خود هستند .حرکت مردم در 25 بهمن و برنامه ریزی برای حضور در 1 اسفند یک درس تاریخی است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


فريبا داودی مهاجر - ویژه خبرنامه گویا

تظاهرات گسترده و پرشور مردم تهران و برخی شهرها در 25 بهمن سر آغاز فصلی تازه در چالش با حکومت جمهوری اسلامی و درسی بزرگ برای جریان روشنفکری در ایران است . که اگر حاکمان و روشنفکران صادقانه در آن اندیشه کنند میتواند نوری بر مسیر آینده سیاسی و فکری آنها باشد . حرکتی که با اتصال به اول اسفند سرمنشا تحولات اساسی در ساختار سیاسی ایران خواهد بود .

حرکتی که قدرت مردم را فراتر از اراده حاکمان و تحلیل روشنفکران از جنبش سیاسی ، اجتماعی سبز به نمایشی بزرگ و تاریخساز گذاشت .

حاکمان وروشنفکرانی که هرکدام به یک شکل و شیوه تصورمیکنند همواره پیشاپیش مردم ،اگاهتر از مردم با قدرت تحلیل و حتی تعیین کننده یا خط دهنده میتوانند جریان سازی کنند یا جریانات را کنترل کنند .سفید را سیاه و سبز را خاکستری جلوه دهند .

حداقل در طول 21ماه گذشته شاهد بودیم پس از کودتای انتخاباتی درایران طرفین درگیر منازعه چه تحلیلها در پی رد جنبشی بودن حرکت مردم با زوایای و رویکردهای مختلف نوشتند. چه سخنرانی ها از منابر نماز جمعه جناح اصول گرا تا سایتهای مختلف جناح روبرو در رد جنبشی بودن حرکت از اساس، و یا انکه هم اکنون جنبش سبز مرده است و اثری از اثارش باقی نیست به نگارش دراوردند. سپس مقالات متعددی درباب محسنات آشتی ملی گرفته تا ظرفیت های قانون اساسی نوشتند. راست و چپ دوباره به میدان آمدند و بعد از ان چه تلاشهاشد که مبارزه بی خشونت را به زعم و سلیقه خود به مردم درگیر جنبش که به مردم کف خیابان شناخته میشدند تفهیم و یا حتی تحمیل و آنرا به عنوان تنها روش مبارزه جلوه دهند .معنای پذیرش خشونت. تا جایی که مبارزه بی خشونت به سرنوشت آرامش فعال دچار شد و فرمان خانه نشینی و نا امیدی را از درون به جامعه تزریق کرد پیش رفت . برخی علنا منکر شعار جمهوری ایرانی شدند و شعار از مردم برخواسته نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران را زیر سوال بردند . در این میان هم حکومت جنبش سبز را تمام شده را اعلام کرد ودر فقدان حضور مردم در عرصه عمومی و وحدت و هم اندیشی روشنفکران و اپوزسیون داخل و خارج از کشور از هیچ خشونتی علیه مردم دریغ نکرد . حکومت هر چه توانست بذر اختلاف و کینه کاشت و تداوم حکومت مبتنی بر تبعیضش را درو کرد.

نقد سازنده و تلاش برای گفتمان سازی که ضرورت دوران گذار به دموکراسی است تبدیل شد به آنکه بسیاری از نویسندگان و سیاسیون و صاحبنظران هر کدام به نوبه خود عقیده خود را به کلیت جنبش سبز درایران تعمیم دادندو انرا بر اساس ایدئولوژی و سلیقه ها ی خود تعریف کردند بدون انکه ذات جنبش را با همه خصوصیات و تلاطم های درون آن دریابندو یا تنها یک لحظه در نظر بگیرند که جنبش سبز یک صدا،یک عقیده ،یک خواست ،یک گروه و دسته نیست حرکتی برای شنیده شدن همه صداهاست. برخواسته از نیاز مردم به زندگی است. مانند خواست هوا برای تنفس است.

هم حاکمان و هم روشنفکران بجای انکه ندای مردم خسته از تک صدایی و تحقیر را درک کنند یک باردیگر حرکت مردم را براساس باید و نبایدهای خودشان و نگاهشان به دنیا و تفسیرکرد ند درحالیکه این مردم امده بودند تا بگویند ما یک ملتیم و با وجود همه تفاوتها وسلیقه ها میخواهیم بدون دشمنی و عناد کنار هم زندگی کنیم. میخواهیم امید و شادی را قسمت کنیم.

مردمی که از فردای دزدیده شدن رایشان مذهبی و غیر مذهبی، شیعه و سنی، زن ومرد، کردو ترک ولر و فارس و برآمده از هر شهر ودیار و زبانی کنار هم ایستادند تا بگویند خسته شده ایم از سالها حذف که عده ایی نسخه نوشتندو ما اطاعت کردیم و خسته ایم از حاکمانی که سرزمین ما راسرقفلی پدری اشان میدانند.

مردم به میدان آمدند و هزینه سنگین دادند و چشم یاری و یا گوش شنوا می خواستند. اما عده ایی خروش مردم را با نظرات نظریه پردازان غربی 50 سال پیش تحلیل کردند و عده ایی سراغ سیره پیامبرو عایشه و طلحه و زبیر رفته و عده ایی بدنبال تطبیق این حرکت با ایدئولوژی ها و ایدولوگهای انقلابی بودند . هیچکدام به ذات این حرکت که آزادی را تمام عیار میخواست انهم برای همه و با وجود همه سرکوب ها آتش زیر خاکستر بود توجه نکردند . جالب تر آنکه میان اینمهمه آشوب و فشار و بازجویی و ترس عده ای زدند به فاز وجیهه مله شدن و فکر کردند که از وظایف روشنفکری این است که صبح تا شب به جای اتحاد علیه استبداد وحداقل فکر کردن به راههای برون رفت از وضعیت موجود درباره خطرات استثمار جهانی و امریکا و بودجه کنگره و ناتوی فرهنگی غربی سخنرانی کنند . بر طبل قدیمی دشمنی و عداوت کوبیدند .جالبتر انکه بسیاری از انان اتفاقا از مواهب کشورهای غربی بیشترین استفاده را می کردند.

به اسم واقع بینی چشم بر واقعیت های جامعه بستند. تا دوباره واقعیت جامعه بر ما نهیب زند و ما را شرمنده آتش درون خود سازد.

25 بهمن همان نهیب دوباره بود.

مردم بر ما نهیب زدند. تحلیل ها را شنیدند و گوش دادند اما فارغ از همه انها در اولین فرصت به خیابان ها زدند. با شعاری محوری و مرکزی نوک پیکان حملات خود را بر سرمنشا مشکلات یعنی ولایت فقیه و نظام مبتنی بر ولایت فقیه گرفتند.

حاکمان که پس از انهمه بکار گیری خشونت و شکنجه و تجاوز و بازجویی و فضای رعب انتظار ناامیدی و ترس و خانه نشینی از مردم را داشتند، مردم را یک صدا با شعار محوری مرگ بر دیکتاتور یکپارچه و یک دل در خیابانها دیدند و روشنفکرانی که با نام اصلاح طلب و هر نام و عنوان دیگری مردم را خسته و ناامید تحلیل میکردند با مردمی ساختار شکن و چالش گرو اماده و شجاع روبرو شدند. اتش هایی زیر خاکستر که کل نظام دینی را به چالش کشیده و با وجود همه تهدیدها در 25 بهمن آمدند تا بگویند میخواهند ازاد زندگی کنند.

شعارهای مردم در 25 بهمن یک پارچه شخص علی خامنه ایی را نشانه رفت چرا که مردم بیش از روشنفکران و جلوتر از انها معنای کندروی و تند روی را درک کرده اند. دوست و دشمن را شناخته و شیوه برخورد با دیکتاتور تمامیت خواه را دریافته اند. مردمی که با گوشت و پوست و خون خود تبعیض و نابرابری و فقر را درک کرده و منتظر زمان مناسب برای تغییر وضعیت زندگی خود هستند .حرکت مردم در 25 بهمن و برنامه ریزی برای حضور در 1 اسفند یک درس تاریخی است. درس تاریخی برای همه کسانی که بی مهابا حتی گناه عقب افتادگی ایران را به دوش مردم ایران می گذاشتند در حالی که مردم ،فارغ از همه هیاهوها ،گناهکار واقعی را تشخیص داده و برای جبران عقب افتادگی چاره ای جز عزم ملی نمی بینند مردم ایران دریافته اند برای رسیدن به آزادی باید از جمهوری اسلامی عبور کرد و برای داشتن حکومت دموکراتیک باید انتخابات آزاد داشت . مردم دریافته اند که برای رسیدن به حق تعیین سرنوشت ظرفیتی در قانون اساسی موجود نیست وهمه ظرفیتها بوسیله ولایت فقیه مسدود است و با تعارف وشعار نمیتوان از این حق بهرمند شد. مردمی که حقوق شهروندی مطالبه میکنند و دریافته اند که مناسبات آلوده و تبعیض آمیز هیچ حقی برای آنان قایل نیست. 25 بهمن در تاریخ ایران یک روز تاریخی است و سرآغاز تحولات جدید. روزی که به تمامی نشان داد که پایگاه جمهوری اسلامی به تمامی فرو ریخته است و آنچه باقی مانده تنها به زور تیر و تفنگ عربده یک حکومت پوشالی مستبد و ضد مردمی است . روزی که مهر پایان بر سیاست خشونت و استراتژی 32 ساله جمهوری اسلامی کوبید. سر آغاز به رخ کشیدن قدرت مردم به حاکمان و روشنفکران.

25 بهمن شروع یک راه بی بازگشت است قافله دار این کاروان خود مردم هستند. از اموزه های مردم بیاموزیم. وقت اموختن فرا رسیده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016