شنبه 28 اسفند 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"ولایی ها" و "صفوی ها"، ناکام در بهره گیری از فرصت های تاریخی، بهروز آرمان

بهروز آرمان
وولینسکی فرستاده ی ویژه روس به ایران و کسی که فروپاشی صفویان را پیش بینی کرده بود، درباره ی سلطان حسین می نویسد: "در ایران شخصی سلطنت می کند که نسبت به اتباعش هیچگونه نفوذی ندارد و تابع اوامر آن هاست، و اطمینان دارم که نه تنها در میان سلاطین، بلکه در میان عوام الناس هم چنین احمقی پیدا نمی شود. به این علت خود هیچوقت کاری انجام نمی دهد، بلکه آن را به عهده ی اعتمادالدوله وامی گذارد. شخصی که از او هم بی شعورتر است. مع الوصف این مرد چنان محبوبیتی به دست آورده که هر کاری می کند، و هر حرفی که می زند، مورد قبول شاه واقع می شود"

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


info@b-arman.com

پیش گفتار

اين رشته نوشتارها، کنکاشی هستند "بسیار کوتاه" در چهار برشِ برجسته ی تاریخ اجتماعی-اقتصادی ایران. گزينش اين چهار دوران، کم وبیش تازگی دارد، چرا كه بيشتر نويسندگان، تاريخ ايران را به دو دوره ي پيش و پس از اسلام بخش كرده، و به ارزيابي سپرده اند. از دیدگاه نگارنده، شیوه ی لایه بندی چهارگانه می تواند به روشنيِ دگرگوني هاي زیربنایی و روبنایی در گذشته و اکنون، یاری رساند.

برآیندِ پایانیِ این کنکاش ها، از اهمیتی امروزی برخوردار است، چرا که برگرفته از این ازریابی ها، به نظر می رسد کشور ما در پایانِ چهارمین پاره ی تاریخ خود، و در آستانِ پنجمین برش جای گرفته باشد. نگریستنی اینکه، برش چهارم با "سوگ گستری ها" و تندروی های دینی، آغاز و پایان می یابد. صفوی ها آغازکننده ی آن، و ولایی ها (گویا) پایان دهنده ی آنند.

در برش "عبور از نظام ولایی"، "کنش های" اجتماعی-اقتصادی خردگرایانه و دوراندیشانه از سوی نیروهای ملی و دمکرات، و همپا با آن، کوشش برای پراکندن اندیشه هایی که ریشه در جنبش بابک و انقلاب مشروطه و جنبش نفت دارند، می توانند پیش درآمدی باشند برای راهبری توده ها از سوی جریان های ملی و غیرسنتی و دادخواه. اگر این امر تحقق یابد (که برای دستیابی بدان، افزون بر آماده بودن برای دادن هزینه، باید "برنامه ای پیشرو" داشت)، نهادهایِ توانمندِ "بازاری" و "موقوفه ای-بنیادی" و"سپاهی" به صورت جدی به چالش کشیده خواهند شد. "راز پیروزی" در جبهه ی نبرد دشوار با این "مارهای مخوف" (لقب بازرگان های نیرنگ باز ونیزی و "هم کاسه های" کلیسایی آنان در سده های میانه)، یورش همزمان است به هر سه نهاد. نگاه ویژه به این رویکرد، دارای اهمیتی تاریخی است، چرا که می توان گمان کرد، در فرایندِ چیرگیِ بر سامانه ی ولایی و سیاست های استعماری-نواستعماری، سنگر نخستین، سپاهیان، سنگر بلندترِ دومین، بنیاد-موقوفه خواران، و سومین و بلندترین راهبندِ تاریخی، سنگرِ بازاریان بزرگ و واردکنندگان انحصاری در کشور باشند. کمدی تازه اینکه، این "دزدان ولایی" و دست در دست "دزدان دریایی"، به تازگی "ایرانی" نیز شده اند. این "انیرانی" ها که به گفته ی یکی از اعضای کمیسیون مجلس، صندوق ذخیره ی ارزی را "خالی" کرده (چرا که "این صندوق موجودی ندارد")، و در حالی که برای "جارو" کردن "صندوق توسعه ملی" نیز از هم اکنون با مبلغی نزدیک به دوازده میلیارد دلار "نقشه کشیده اند"، پس از "پنج سال!!!" حاضر به پرداخت هزینه ی ناچیز برای راه اندازی شبکه ی تلویزیونی "نوروز" نبوده اند. شبکه ی فارسی زبانان "نوروز" که بنا بود با همکاری ایران و افغانستان و تاجیکستان به راه افتد، بویژه به دلیل مشکلات فنی دچار ایست شد. بنا به گفته ی خبرنگار تاجیک در گفتگو با "دویچه وله"، وعده هایی که "با نخستين سفراحمدی نژاد به تاجيکستان داده شده، هنوز عملی نشده اند".

برای آن که "سود" حاصل از ماندگاری این "نظام انیرانی" را برای کنسرن های جهانی (و بویژه شرکت های نفتی-نظامی-مالی) گمانه زنیم، به زیان های ماهانه ی ماندگاری "نظام" (یا سود ماهانه و "غیرمستقیم" این کنسرن های بین المللی) اشاره ای می کنیم: تنها در چهار زمینه، همانا واردات قاچاق، توریسم، ترانزیت، و فرارمغزها، زیان ماهانه ای!!! نزدیک به پنج تا ده میلیارد دلار. تنها یک نمونه ی آن را می توان در آینه ی درآمدهای گردشگری ایران نگریست: بنا به گزارش خبرگزاری های ایران، درآمد توریستی ایران در سال گذشته تنها نزدیک به یک میلیارد دلار بود، در حالی که ترکیه نزدیک به 19.5 میلیارد دلار، و چین در مرز 210 میلیارد دلار از این رهگذر درآمد داشتند. این در حالی است که سه کشور ایران و هند و چین برجسته ترین کشورهای تاریخی آسیا هستند، و کشور ما از چشم انداز جذابیت گردشگری، در میان ده کشور برتر جهان جای گرفته است.

برای پایان دادن به این "خواری تاریخی"، بخش مردمی خیزش که می خواهد چیرگی بر واپس ماندگی استعماری-نواستعماری را، با کوشش برای نوزایی تاریخی-فرهنگی در هم آمیزد، در برابر آزمونی دشوار قرار گرفته است. رخدادهای ماه های گذشته اما، علیرغم سرکوب ها و کشتارهای بی رحمانه تر و خونین تر، نشان داده اند که نیروهای ملی-دمکرات، "این توان را دارند" که بر "نظام ولایی" چیره شوند، و با هشیاری در برابر "ترفندهای گوناگون" درون و برون مرزی، کشورمان را از تکرار شکست های تاریخی پیشین در امان دارند. شوربختانه در چند سده ی گذشته، کوشش های ایرانیان برای پایان دادن به "خواری های تاریخی" بی برآیند مانده است. در این شکست ها، زراندوزانی از تبار نوبختیان و برامکیان، سهم بسزایی داشته اند. صفویان تراژدی عباسیان شدند، و قاجاریان، کمدی آنان. "نظام ولایت فقیه" را اما، آن هم در آستان سده ی بیست و یک میلادی، بی گمان می توان یک ریشخند بسیار تلخ تاریخی خواند. وجه مشترک همه ی این دشمنان "بابکیان"، نگریستن به این خاک بوده است همچون "ملکی استیجاری".

این پیش گفتار را با بخشی از سروده ی هوشنگ ابتهاج (سایه)، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی" مان، دلیرانه و خودباورانه از سایه ی تاریخ بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. در "کار سازمانی"، راهنمای ما "انجمن های مخفی و کوچـــــــــــــــــک و پراکنده و غیرقابل کنترل" انقلاب مشروطه هستند، متشکل از "بابکیان" بسیار قابل اعتماد. به گفته استاد سخن و خرد و داد، فردوسی: "هشیوار یاران گزین در نبرد". "انجمن های بابکی" که بجاست کار سازمانی "غیر زنجیره ای" را (با درس گیری از اشتباه های دهه ی چهل و پنجاه خورشیدی) با کار "توده ای"، بسیار حساب شده درهم آمیزند، در کوران نبرد و در آستانه ی پیروزی، "هشیارانه و گام به گام" به هم خواهند پیوست، و ایرانی آزاد و آباد و پرداد را بنیان خواهند نهاد.

چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم

وین "آتش خندان" را با صبح برانگیزم

گر سوختنم باید، افروختنم باید

ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم

چون کوه نشستم من، با تاب و تب پنهان

صد زلزله برخیزد، آنگاه که برخیزم

برخیزم و بگشایم، بند از دل پر آتش

وین سیل گدازان را، از سینه فروریزم

صفویان، تراژدی عباسیان (بخش سوم)

از کتاب "ایران در آستان پنجمین برش تاریخی"

"در ایران شخصی سلطنت می کند که نسبت به اتباعش هیچگونه نفوذی ندارد و تابع اوامر آن هاست، و اطمینان دارم که نه تنها در میان سلاطین، بلکه در میان عوام الناس هم چنین احمقی پیدا نمی شود. به این علت خود هیچوقت کاری انجام نمی دهد، بلکه آن را به عهده ی اعتمادالدوله وا می گذارد. شخصی که از او هم بی شعورتر است. مع الوصف این مرد چنان محبوبیتی به دست آورده که هر کاری می کند، و هر حرفی که می زند، مورد قبول شاه واقع می شود."

وولینسکی فرستاده ی ویژه روس درباره ی سلطان حسین، واپسین شاه صفوی

زمامداری واپس گرایان و تندروان دینی در سده های پانزده و شانزده میلادی، پیامدهای ناگواری داشت. پیدایش خلافت های سنی و شیعه ی رقیب در باختر آسیا، افزون بر تندتر کردن تنش های درونی، به تنش های منطقه ای دامن زد. (افزوده ی نگارنده: شوربختانه امروز نیز پس از چند سده، "خلافت های نوین اسلامی" با تکیه به نظامیان و بازاریان، در ایران و آناتولی بازسازی شده اند) این رویکردها، همگرایی های منطقه ای را به خطر انداختند، داد و ستدهای بازرگانی و علمی و فرهنگی را با دشواری هایی روبرو کردند، و زمینه ی گسترش نفوذ بازرگانان اروپایی در باختر آسیا را فراهم نمودند.

یکی از انگیزه های رکود "جاده ی ابریشم" که در دوره ی چنگیز شکوفایی داشت، افزون بر کشف دماغه ی امید و رشد داد و ستد دریایی، با کشاکش های بی پایان و خونین میان صفوی ها و عثمانی ها و ازبک ها، در پیوند بود. اگرچه این درگیری ها بیشتر ریشه ی اقتصادی داشتند، ولی بخشی از آن باز می گشت به دسته بندی های دینی و تندروی های آیینی.

گسترش مذهب شیعه در ایران، تا حدودی همگرایی فرهنگی-دینی باختر آسیا را دچار اختلال کرد. پیش از صفویان و عثمانیان، شاهنشاهی های باختر آسیا، که نمایی بودند از بازارهای همگرای منطقه ای، یا چون هخامنشیان و اشکانیان و مغولان مدارای دینی را پبشه می کردند، و یا می کوشیدند چون ساسانیان (در صد و پنجاه سال اول پادشاهی) و عباسیان، یک آیین رسمی را در پهنه ی زمامداری گسترش داده و جاسازی کنند. کشاکش میان کوچ نشینان آناتولی و ایران و آسیای میانه اما، راه زمینی بازرگانی اروپا و ایران را از یک سو، و راه بازرگانی خاور دور و باختر آسیا را دیگر سو، با راهبندهایی روبرو ساخت. تنها راه بازرگانی که به آن آسیب بزرگی وارد نشد، راه زمینی ایران و هندوستان بود، که با نفوذ هر چه بیشتر انگستان در هند، دیر یا زود در معرض خطر قرار داشت. برآیند این دگرگونی ها و کشاکش ها در باختر آسیا، روی آوری ایرانیان بود به اروپاییان برای رویایی با همسایگان توانمندی چون دولت عثمانی.

این فرایند نه تنها از دوران شاه اسماعیل، بلکه از دوره ی اسماعیلیان آشکار شده بود. چشم انداز تیره ی این کشمکش های بی پایان، که به منافع بازرگانان اروپایی خدمت می کرد، اسقف وینچستر به خوبی به تصویر کشیده بود. وی پس از شنیدن خبر ورود سفیر اسماعیلیان به انگلستان برای تقاضای کمک در برابر مغولان، گفته بود:

"بگذاراید که این سگان یکدیگر را پاره کنند و نسل یکدیگر را براندازند."

بیهوده نبود که بوسبک سفیر اتریش در دربار سلطان سلیم عثمانی، در زمانی که ترکان به دیوار وین رسیده بودند، گفته بود، "در میان ما و نابودی، فقط ایرانیان قرار گرفته اند". جرج وستون نیز در این زمینه یادآور می شود، "امپراطوری صوفی در این زمان افساری به ترک ها زده و مانع شده که دنیای مسیحیت بیش از این محتمل زیان شود."

این رویکردها در زمانی رخ می داد که مرزهای آبی در جنوب، از سوی پرتغالی ها و انگلیسی ها و هلندی ها و فرانسوی ها، و راه های بازرگانی زمینی و دریایی در شمال، از سوی روس ها در معرض خطر روزافزون قرار داشت. صفویان علیرغم داشتن امکانات بالای مالی، بویژه در اواسط زمامداری، به ایجاد ناوگان دریایی توجهی نکردند، و عملا شرایط را برای کنترل کامل اروپاییان بر مهم ترین راه های بازرگانی، فراهم ساختند. این در شرایطی بود که بازرگانان ارمنی، برای حمل و نقل کالاهای خود هر چه بیشتر به ناوگان دریایی انگستان وابسته می شدند. نادرشاه تنها فرمانروای ایرانی بود که در چند سده ی گذشته به این مهم دست یافت، و برای نخستین بار به ایجاد ناوگان دریایی روی آورد.

زمینه های اقتصادی برای رشدی شتابان فراهم بود

پیدایش زمامداری تمرکزگرا، همزمان بود با بهبود بهره وری بخش کشاورزی، گسترش زمین های زیرکشت، افزایش داد و ستدهای درون و برون مرزی فراورده های کشاورزی، و بویژه ابریشم. اگر چه راه زمینی بازرگانی ابریشم را که چنگیز گشوده بود، با دشواری هایی روبرو شد، ولی افزایش چشمگیر داد و ستدهای دریایی، پیش از روی کار آمدن صفویان، به آن شکوفایی تازه ای بخشیده بود. ابریشم به دست از آمده از زمین های کشاورزی ایران نه تنها در دوره ی صفوی، بلکه تا پایان سده ی هیجده میلادی از حجم زیاد و کیفیت مرغوبی برخوردار بود، و خریداران خوبی داشت. بازرگانان آن روز جهان، ابریشم را "کالایی پرسود" می دانستند. ابریشم صادر شده از ایران، بیشتر از کناره های جنوبی دریای مازندران و قفقاز تهیه می شد. برای نمونه در دوره ی صفوی میزان ابریشم به دست آمده به گونه ی زیر بود: گیلان 81، مازندران 57، گرجستان 60، خراسان 34 هزار من. افزون بر این ولایت ها، کشت ابریشم در شروان به میزان بسیار زیاد، و نیز در کرمان و یزد و چند بخش دیگر ایران نیز کمابیش گسترده بود.

فرایند تبدیل گام به گام فلات ایران از محل سکونت چادرنشینان به یکجانشینان را، آن هم پس از چیرگی چند صد ساله ی کوچندگان، می توان در آینه ی افزایش رشد دیگر محصولات کشاورزی نیز نگریست. این فراورده های کشاورزی بیشتر بازار داخلی را تامین می کردند. شاردن به گوشه هایی از همین روند اشاره دارد، آن گاه که پیرامون کشاورزی اصفهان می نویسد:

"آن چه باور نکردنی به نظر می رسد، آن است که بیشتر خوار و بار این شهر، به جز احشام و اغنام، از ده فرسنگی اطراف می آید. شماره ی دیه هایی که در این حد است، هزار و پانصد است و به راستی اکثر این قرا و قصبات از حیث زیبایی و حاصلخیزی غیرقابل وصف می باشد."

برآیند رشد بخش کشاورزی عبارت بود از بالا رفتن قدرت اقتصادی و سیاسی زمینداران بزرگ. این دگردیسی پیش از پیدایی دودمان صفوی آغاز شده بود.

شیوخ صفوی که یا خود زمیندار بوده و یا از راه شبکه های گسترده با زمینداران و بازرگانان درون و برون مرز در پیوند بودند، و نیز قزلباشان تندرو که پیاپی "کافران" را تاراج می کردند، نه تنها بر "تصوف انقلابی" یا "تشیع متعصب"، بلکه بیشتر و پیشتر از آن، بر سرمایه های انباشته شده از صدور ابریشم و محصولات کناری آن، تکیه داشتند. سال ها پیش از چیرگی قزلباشان بر ایران، شبکه ی سازمانی ـ تجاری شیخ صفی تا مصر و قفقاز و سیحون و خلیج فارس گسترده بود.

انباشت سرمایه از راه بخش کشاورزی، رشد پیشه وری و تولید کارگاهی، و تا حدودی تولید کارخانه ای را در پی داست. در این دوران که بازرگانان تازه ی جهانی، چون تجار انگیسی، با محدودیت اندوخته های پولی روبرو بودند، ایرانی ها و عثمانی ها و ونیزی ها هنوز توانایی مالی بالایی داشتند. مورخ شرکت نفت انگلیس به همین نکته اشاره دارد، وقتی می نویسد: "بازرگانان انگلیسی بدون صدور پارچه، منبعی برای وجوه واردات ابریشم نداشتند و برخلاف ونیزیان، فاقد منابع غنی مسکوکات نقره بودند."

انباشته ی مسکوکات در ایران نیز بالا بود. شاردن پیرامون این اندوخته ها که می توانستند زمینه ی رشد اقتصادی در این برش را فراهم سازند، می نویسد:

"در آن جا (خزانه سلطنتی) بهترین و قیمتی ترین جواهرات را مرتب کرده، گسترده اند. این خزانه به سه مخزن بزرگ تقسیم می شود ... اگر تو یک به یک این صندوق ها را ببینی، در جای خود خشک خواهی شد. به او (وزیر اعظم) گفتم، بهای این ها را به چند میلیون تخمین زده اید. پاسخ داد که ارزش هر قطعه معلوم است، ولی کسی در بند آن نیست که قیمت کل را بداند. برای من که از طلا و جواهر سررشته کافی دارم و در تشخیص آن ها خطا نمی کنم، ممکن نیست قیمت جواهرات این صندوق ها را تخمین بزنم. فقط به این اکتفا می کنم که بهای آن ها بالغ بر میلیون هاست."

فرصتی تاریخی که از دست رفت

افزایش چشمگیر داد و ستدهای جهانی از راه های دریایی و خشکی، شانس تاریخی و کم مانندی در اختیار ایرانیان گذاشت، که از آن بهره برداری بایسته نشد. یکی از خاورشناسان به "بخشی" از واقعیت نگریسته، آنگاه که یادآور شده است، توسعه عصر صفوی از راه "ادویه ی هلند" (نگارنده: یا افزایش داد و ستد های جهانی) به دست آمد. به دیگر سخن، رشد زمین های کشاورزی در ایران و گسترش دوباره ی فرهنگ یکجانشینی به مثابه ی پیامد آن، بیشتر از آن که برآیند دگرگونی های درونی باشد، از دگردیسی های بیرونی، و در درجه ی نخست ورود به بازرگانی گسترده ی جهانی، تاثیر گرفته بود. کوچندگان زمامدار در ایران، مانند عثمانیان در آناتولی، بدون ان که خود بخواهند، و بیشتر بدین دلیل که سود کشتزارها از سود چراگاه ها افزون شده بود، به فرایندی کشانده شدند، که دیر یا زود به مرگ آنان می انجامید.

ایران و عثمانی می توانستند از این فرصت تاریخی برای جهشی بزرگ استفاده کنند، اگر که به راه ژاپن می رفتند. در این برش تاریخی، یکی از بزرگترین راهبندها بر سر راه نوزایی خاور، تنش های پیاپی میان کوچندگان و آرمندگان در همه ی پهنه های اقتصادی و سیاسی و سپاهی و سازمانی و فرهنگی بود. ژاپن بر خلاف دو خلافت نظامی-تجاری باختر آسیا، پس از اينكه كيفيت توليدات ابريشم را تا سطح شاخص هاي جهانی بالا برد و به بزرگترين صادركننده ي جهان تبديل گردید، صنايع نساجي را رشد داد، و کم کم فرایند صنعتی شدن را آغازید. با این رویکرد، اقتصاد آن کشور توان رقابتی خود با کشورهای اروپایی را از دست نداد و با بحران مالی پایان دوران صفوی و عثمانی روبرو نشد.

این برش تاریخی را در ایران، می توان با پایان سده ی بیست و آغاز سده ی بیست و یک میلادی سنجید، که در آن درآمدهای نجومی نفتی می توانستند به صنعتی شدن شتابان کشور، و به موتوری برای جهشی بلند تبدیل شوند، که شوربختانه نشد. نظام ولایی ایران ناگزیر به همان بن بستی انجامید، که "سلطان ها" و "صدرها" و "ملاباشی های" صفوی چند سده پیش با آن روبرو شده بودند.

وولینسکی فرستاده ی ویژه روس ها به ایران، و کسی که فروپاشی خلافت صفوی را با بررسی موشکافانه پیش بینی کرده و به پتر گزارش داد بود، در مورد شاه سلطان حسین، واپسین خلیفه ی صفوی می نویسد:

"در ایران شخصی سلطنت می کند که نسبت به اتباعش هیچگونه نفوذی ندارد و تابع اوامر آن هاست، و اطمینان دارم که نه تنها در میان سلاطین، بلکه در میان عوام الناس هم چنین احمقی پیدا نمی شود. به این علت خود هیچوقت کاری انجام نمی دهد، بلکه آن را به عهده ی اعتمادالدوله وا می گذارد. شخصی که از او هم بی شعورتر است. مع الوصف این مرد چنان محبوبیتی به دست آورده که هر کاری می کند، و هر حرفی که می زند، مورد قبول شاه واقع می شود."

درباره لشکریان ایران در پایان دوره ی صفوی نیز، انترمونی اسکاتلندی به همین بن بست ها اشاره دارد:

"ایرانیان فاقد پول و سرباز نبودند. ولی لشکریان ایشان تجربه و تربیت لازم را نداشتند و بدتر از همه آن که، فرمانده ی لایقی هم در میان آن ها دیده نمی شد."

دکتر بهروز آرمان
www.b-arman.com


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016