سه شنبه 16 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پروپاگاندهای گوبلزی عليه دگرانديشان در جمهوری اسلامی ايران، مهرداد درويش‌پور

مهرداد درويش‌پور
اين همه مهمل‌بافی و دروغ‌پردازی تنها نشان‌گر دو واقعيت است. حکومتی که رئيس جمهور آن هولاکوست را هم انکار می‌کند تنها نيازمند دروغ‌پردازی نيست، بلکه جز آن راه ديگری برای مشروعيت بخشيدن به خود و تخريب اعتبار مخالفان‌اش نمی‌شناسد. ديگر آن که افزايش حجم دروغ در تبليغات حکومت نشان‌گر وحشت روزافزون آن از ملتی است که برای وداع با آن خيز دوباره برداشته‌اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تبليغات سياسی تمام خواه
در جامعه شناسی انديشه ها، جنبش ها و نظام های تمام خواه (توتاليتاريستی)، بررسی جايگاه تبليغات سياسی (پروپاگاندا) در جهت مشروعيت بخشيدن به خود و تخريب مخالفان داخلی و خارجی از اهميت خاصی برخوردار است. تبليغ سياسی نوعی از ارتباط با مخاطب است که در آن آميخته ای از داده های گاه درست و گاه نادرست به گونه ای هماهنگ و جهت‌دار برای بسيج و يا هدايت افکار عمومی از طريق سرهم بندی و گزينش صورت ميگيرد تا مخاطب را به واکنش و رفتاری احساسی و نه آگاهانه وخردمندانه وادارد. به طور کلی سه نوع از تبليغات سياسی را از هم جدا ساخته اند: ۱. پروپاگاندای سفيد که در آن خبر دقيق و موثق است و هدف آن گسترش پيوند عاطفی، دوستی و تحکيم همبستگی است. ۲ . پروپاگاندای خاکستری که در آن منبع خبری همواره واضح و دقيق نيست و اطلاعات سر و دم بريده و "به نقل از ديگری" تهيه ميگردد که غالبا در "جنگ سرد" و يا حالت نه جنگ و نه صلح به کار ميرود. ۳. پروپاگاندای سياه که در آن از تمام روش ها برای متقاعد کردن مخاطب استفاده می شود، بی آنکه منبع و ميزان دقت اطلاعات اهميتی داشته باشد و در آن هر گونه جعل، تحريف و تخريب مجاز است. اين گونه تبليغات معمولا در هنگام جنگ به کار گرفته ميشود، اما در انديشه تمام خواه روش اصلی تبليغات سياسی به شمار ميرود.
شالوده نظام و يا جنبش و يا انديشه تمام خواه بر باورمند ساختن توده به درستی ايده نخستين و بنيانی نظير امت، طبقه، نژاد، دين، حزب و راهبران آن همچون پيشوا، پيامبر، ليدر و تاکيد بر رسالت رهايی بخش آن در چيرگی بر پليدی ها استوار است. ايده نخستين هرچه ساده تر، بی چون و چرا تر و برانگيزاننده تر باشد قدرت آن در بسيج و تهيج افکار عمومی برای خودسپاری و باورمندی توده ها موثرتر خواهد بود. ارائه تصوير سياه از دشمن نيز هر چه پررنگ تر باشد، برانگيختن حس نفرت و کينه ورزی و ايجاد شور ويرانگری برای نابودی آن آسان تر خواهد بود. از اينرو در جنبش ها و نظام های توتاليتر، پروپاگاندا برای ايجاد حس شيدايی و شيفتگی به راهبران و پيامبران و ايده بنيادين و همزمان پروپاگاندای سياه برای ايجاد حس نفرت به "دشمن" به يک اندازه مهم است. گرچه هدف اصلی پروپاگاندا نه واداشتن آدمی به درنگ و انديشه ورزی بلکه اساسا شورآفرينی و برانگيختن احساسات است اما در پروپاگاندای توتاليتاريستی غلو تا سرحد دروغ گويی آشکار و باورنکردنی پيش ميرود. در اين جا دروغ بزرگ به ساده ترين حقيقت زندگی بدل ميگردد. هم از اين رو گوبلز وزير تبليغات آلمان نازی بر اين باور بود که در تبليغات سياسی و خبر رسانی دروغ بايد آنقدر بزرگ باشد تا کسی در صحت آن نتواند شک کند. در اين مدل از تبليغات بجای استدلال از روش برچسب زدن به "دشمن"، لجن پراکنی، استهزا و شعارهای فريبنده برای توليد وحشت، نفرت و برانگيختن افراد جامعه برعليه مخالفين استفاده می شود.
بررسی تبليغات سياسی در جمهوری اسلامی ايران و پروپاگاندای آن عليه دگرانديشان بخشی از جامعه شناسی توتاليتاريسم اسلامی است که جا دارد پژوهشگران بيش از هر زمان ديگری بر آن خم شده و به بررسی جامع و همه جانبه آن بپردازند. هدف اين بررسی نيز نبايد به افشای روش های مشمئزکننده اين حکومت در برخورد به مخالفان خلاصه شود، بلکه به ويژه بايد پالوده ساختن خود از روش ها و منش هايی را هدف قرار دهد که با هر آن چه ارزش های دمکراتيک در برخورد به مخالفان فکری است در تضاد است. در اين نوشته کوتاه تنها به دو نمونه جديد از پروپاگاندای سياه جمهوری اسلامی ايران که در آن بار ديگر نگارنده آماج حملات اين گونه تبليغات قرار گرفته اشاره شده است تا نشان داده شود چگونه آموزه های گوبلز راهنمای تبليغات سياسی رهبران جمهوری اسلامی عليه دگرانديشان و مخالفان آن است.

دروغ بزرگ راهنمای پروپاگاندا در جمهوری اسلامی ايران
دروغ پردازی در تبليغات سياسی در ايران تنها منحصر به قدرت سياسی حاکم نيست، بلکه در برخی از گروه های از اپوزيسيون که با دمکراسی بيگانه اند نيز به چشم ميخورد. نمونه ای از اين گونه تبليغات را پيش از اين دولت ازهاری در حکومت گذشته با نوار خواندن صدای اعتراضی ميليونی مردم ايران عليه حکومت شاه به نمايش گذاشته بود. با اين همه جمهوری اسلامی ايران در پايه قرار دادن دروغ برای پروپاگاندا نه تنها حکومت پيشين بلکه بسياری از نظام های ديکتاتور در جهان را پشت سر خود قرار داده است. در اين ميان شايد معمر قذافی تنها رقيب زنده اما سرسخت جمهوری اسلامی ايران است که هيچ ابايی از دروغ گويی ندارد. قذافی در حاليکه نيروهای سرکوبگر آن آماده بمباران مردم تظاهرکننده در ليبی بودند، از عشق مردم به خود سخن ميگفت. البته اين واقعيتی است که در شرايط جنگی تبليغات سياسی دروغين اوج ميگيرد و هر چه نيروهای خودی در موقعيت ضعيف تری بسر برند، پروپاگاندا برای پنهان و خنثی سازی شکست شدت ميگيرد. علاوه بر آن متهم کردن و افترا زدن به دشمن در مواردی که حمله و سرکوب آن را توجيه کند، خود يکی ديگر از کارزارهای تبليغات سياسی در دوران جنگ به شمار ميآيد. برای نمونه ميتوان به ادعای آمريکا در باره وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق و حتی تلاش برای دست يابی به بمب اتمی و استفاده از آن برای مشروعيت بخشيدن به حمله نظامی به عراق اشاره کرد که سپس روشن شد با جعل اسناد همراه بوده است.
نمونه ديگری از تبليغات مبتنی بر دروغ بزرگ اظهار نظر شگفت انگيز يکی از مسئولان حکومت صدام بود که در گفتگويی تلويزيونی ساعاتی پيش از سقوط دولت از کنترل کامل بر اوضاع سخن گفت. اين در حالی بود که مردم جهان از طريق ماهواره ها به چشم خود ميديدند نيروهای آمريکايی در چند صد متری کاخ صدام بسر ميبرند و به فاصله کوتاهی پس از اين مصاحبه حکومت صدام سقوط کرد!
جمهوری اسلامی ايران نيز با گسترش اعتراضات و وحشت از فرجام آن، بر شدت دروغ پردازی تبليغاتی در دوران اخير افزوده است. يک نمونه بزرگ آن در دو ساله اخير وارونه نشان دادن نتايج انتخابات رياست جمهوری پيشين بود که با تظاهرات چند ميليونی مردم ايران پاسخ گرفت. نمونه ديگر آن چند صد نفره خواندن تظاهرات ۲۵ بهمن امسال بود که دستگاه های امنيتی رژيم در گزارش محرمانه خود که به بيرون درز کرد، آنرا چند صد هزار نفری ارزيابی کردند. عامل نفوذی خواندن صانع ژاله يکی از جان باختگان تظاهرات اخير توسط آقای حسين شريعتمداری و نسبت دادن قتل او به مخالفان و برگزاری مراسم تشيع جنازه اش نمونه ديگری است که نشان ميدهد دست اندرکاران جمهوری اسلامی ايران نه تنها آموزه های گوبلز را به خوبی فرا گرفته اند، بلکه در وقاحت براستی او را پشت سر گذاشته اند. چنين دروغ پردازی بهت انگيزی در حالی صورت ميگيرد که نه تنها عکس ها و ارتباط اين جان باخته با آيت الله منتظری و فعاليت های او در دانشگاه برملا شده است، بلکه خانواده وی نيز از عقايد سياسی او پرده برداشته و فيس بوک او نيز نشانگر فعاليت های مستمر وی عليه دولت کودتا بوده است. پرسش اين جا است که چنين درجه ای از دروغ پردازی نشانگر موضع تعرضی جمهوری اسلامی در رويارويی با مخالفان است يا آن که نشانگر استيصال و وحشت آن؟ نگاهی به دو نمونه جديد از پروپاگاندای سياه رژيم عليه مخالفان به اندازه کافی پاسخ گوی اين حقيقت است.

وابستگی همزمان به شورای ملی مقاومت و اداره کننده جلسه امير ارجمند در سوئد؟!
در تار يخ ۱۶ فوريه در سايت های گوناگون وابسته به رژيم و از جمله سايت آريا ايران مطلبی تحت عنوان «ميهمان ارجمند مجاهدين » بنام موسوی ، بکام رجوی! گزارشی خبری از سخنرانی آقای امير ارجمند مشاور ارشد موسوی در سوئد با امضای نا آشنايی به نام امير حسين پناهی منتشر شده است. نويسنده قلابی ويا واقعی مقاله مينويسد:
"آقای اردشير امير ارجمند که با عنوان "مشاور ارشد" جناب آقای مير حسين موسوی معرفی شده اند، ظاهرا در تعامل با "دشمنان ديروز" پرده ها را کنار کشيده اند. فعاليت های سياسی ايشان در اروپا که از يک ماه پيش شروع شده، چهره پرنس سپيد پوشی را تداعی ميکند که سوار بر اسب سبز، پرچم سرخ مجاهدين را به اهتزاز در آورده است.ظاهرا مجاهدين نيز با يکه تازی ايشان مخالفتی نداشته و ميدان های وسيعی را برای او گشوده اند. ...يکی از دلايل اثبات اين ادعا سخنرانی و شرکت آقای امير ارجمند در جلسه " کميته پشتيبانی از جنبش مردم ايران" –سوئد در روزهای ۱۱ و ۱۳ فوريه ۲۰۱۱ است.يعنی روز ۲۲ بهمن و يک روز قبل از ۲۵ بهمن.اين کميته طی يک سال گذشته توسط عناصر وابسته به مجاهدين و شورای ملی مقاومت دراکثر کشورهای اروپايی تشکيل شده است که اعضای آن را همان اعضای مجاهدين تشکيل می دهند.مسئولين اين کميته ها از عناصر وابسته به مجاهدين بوده و جلسات آقای امير ارجمند در سوئد را "مهرداد درويش پور"عنصر وابسته به شورای ملی مقاومت اداره می کرد.جلسه پرسش و پاسخی که مجاهدين برای آقای امير ارجمند تدارک ديده بودند نيز جلسه تخليه عقده های قديمی و بهانه هايی ذکر شد که ظاهرا سد راه همبستگی ايشان با مجاهدين بوده و همانجا مرتفع شد. قول همدلی فعلی و پاسخگويی در آينده با سرافکندگی در برابر مجاهدين حلال مشکلات قبل از ۲۵ بهمن بود."
در پايان مقاله لينک زير نيز "برای فهم بيشترجزئی از اين ارتباط و نگاهی عميق تر به مسائل مطرح شده توسط نگارنده" معرفی می شود.
http://sverigesradio.se/sida/artikel.aspx?programid=2493&artikel=4349227
باورنکردنی است که رژيمی آنقدر دروغپرداز باشد که وابستگان آن در روزنامه و يا سايتی در چند خط اين همه دروغ به خورد خوانندگان خود دهند و نگران آن هم نباشند که اين گونه تبليغات تنها خود گويندگان آنرا بی اعتبارتر سازد. نامربوطی جنبش سبز و آقای امير ارجمند به مجاهدين روشن تر از آن است که در جهان هيچ تنابنده ای هم آنرا به جد بگيرد. اما صرف نظر از اين ادعا، نويسنده درگزارش خود از هيچ دروغ پردازی خودداری نکرده است. به چند مورد آن مرور کنيم:
۱. نام برگزارکننده جلسه آقای ارجمند در شهر استکهلم نه "کميته پشتيبانی از مردم ايران" که "حاميان جنبش سبز در ايران" بوده است. اين که نام "جمعيت پشتيبانی از مبارزات مردم ايران" با دستکاری آن به نام "کميته" برگزارکننده جلسه معرفی شده است به اندازه کافی نشانگر "دقت عمل" و قابل اعتماد بودن پروپاگاندهای جارچی های حکومت ايران است.
۲. نه تنها حاميان جنبش سبز بلکه "جمعيت پشتيبانی از مبارزات مردم ايران" نيز هيچ ربطی به سازمان مجاهدين خلق ايران ندارد. بلکه مواضع و عملکردهای آنان با يکديگر آنقدر متفاوت است که تاکنون کوچکترين همکاری بين اين دو نيز صورت نگرفته است.
۳. پروپاگاند چی جمهوری اسلامی ايران مدعی شده است که گرداننده جلسه امير ارجمند در سوئد در تاريخ ۱۱ تا ۱۳ فوريه مهرداد درويش پور بوده است که "يکی از عناصر وابسته به شورای ملی مقاومت" معرفی شده است. اين گزاره که من به شورای ملی مقاومت وابسته ام برای کسانی که اندکی با سابقه و يا نظرات و فعاليت هايم آشنايی دارند به همان اندازه قابل جدی گرفتن است که کسی گاندی را مظهر خشونت در جهان بخواند و يا گفته شود نيويورک پايتخت شيراز است!
۴. از شانس بد گزارشگر دروغپرداز اين خبر، در تاريخی گرداننده جلسه آقای امير ارجمند در استکهلم معرفی شده ام که من در گردهمايی چهارم جمهوری خواهان دمکرات و لائيک در شهر پاريس از ۱۱ تا ۱۳ فوريه حضور داشتم که گزارش آن همراه با عکس من در گردهمايی در در سايت راديو زمانه در مصاحبه با ايرج اديب زاده در پاريس درج شده است!
۵. گزارشگر برای اثبات ادعايشان لينک گزارش راديوی دولتی فارسی زبان سوئد پژواک از جلسه آقای امير اجمند در استکهلم را نيز ضميمه کرده اند که به محض ديدن اين لينک نام و چهره گرداننده ميز گرد که يکی از نمايندگان "حاميان جنبش سبز" در استکهلم است ديده ميشود. براستی باورنکردنی است جماعتی آنقدر احمق باشند که مخاطبان خود را ديوانگانی بری از يک جو عقل سليم فرض کنند وبرايشان مهم نباشد لينکی را به عنوان سند اعتبار گزارش خود درج کنند که يکسره دروغ بودن تمام ادعاهايشان را برملا ميکند! پرسشی که ميماند آن است که اين همه دروغ پردازی از چه رو است؟ آيا جمهوری اسلامی ايران امروز به اين نتيجه رسيده است که تنها ميتواند احمقان را مخاطب خود قرار دهد و بايد خوراک تبليغاتی برای آنان فراهم سازد. برای مطالعه کامل متن اين "گزارش" ميتوانيد به لينک زير رجوع کنيد.
http://www.ariairan.com/fa/?mod=view&id=11236

ضد ايرانی بودن اپوزيسيون يا وحشت از اعتراض جهانی عليه نقض حقوق بشر در ايران؟
در گزارش ديگری در کيهان شريعتمداری در تاريخ ۱۴ اسفند ۱۳۸۹ با نام "حالا که از سبزها بخاری بلند نمی شود ملت را تحريم کنيد!" آمده است:

"به موازات نااميد شدن اپوزيسيون فراری و ضد انقلاب از پروژه «احيای بدنه اجتماعی» جريان فتنه و خصوصا پس از بی اعتنايی محض مردم به سرنوشت موسوی و کروبی با وجود دروغ سازی های بی امان «که يکی از سايت های جريان فتنه آن را پروژه هر يک دقيقه يک دروغ، خوانده است»، دور جديدی از دريوزگی اپوزيسيون خارج نشين در آستان آمريکا و اروپا آغاز شده است....راديو فردا هم در گزارشی جداگانه بر اين موضوع تاکيد کرده است که اپوزيسيون خارج از کشور تلاش های خود را برای وارد آمدن فشار اقتصادی به ملت ايران از جانب اروپا تشديد کرده است. ارگان راديويی بخش ايران سازمان سيا (منظور راديو فردا است) از قول مهرداد درويش پور که يکی از مشاوران ضد ايرانی نزديک به دولت و پارلمان فرانسه است، می نويسد: «ما بعد از دو تظاهرات نسبتا بزرگی که در شهر استکهلم و در روزهای ۲۵ بهمن ماه و يکم اسفندماه برگزار کرديم، هم در طی اين تجمعات و هم در قطعنامه هايی که صادر کرديم، عنوان کرديم که به نظر ما دولت سوئد در اين ميان دو وظيفه بر عهده دارد؛ يکی اين که بايد مستقلا عکس العمل نشان دهد، دوم اين که از دولت اين کشور خواستار آن شديم که به اتحاديه اروپا فشار وارد کند تا اين اتحاديه هم نسبت به عملکرد دولت ايران عکس العمل نشان دهد. «درويش پور که به وضوح از بی اعتنايی دولت سوئد به دست و پا زدن اپوزيسيون عصبانی به نظر می رسيد، در جواب اين سوال که آيا اين کارها فايده ای هم خواهد داشت، گفت که باور دارد تحريم مردم ايران، سبزها را «اميدوارتر» و «باانگيزه تر» خواهد کرد. گفتنی است درويش پور در حالی از دو تظاهرات عظيم در استکهلم سخن می گويد که راديو زمانه وابسته به سرويس اطلاعاتی هلند، از اين که اين تظاهرات با بی اعتنايی اپوزيسيون حاضر در سوئد روبرو شده بود، به شدت گله کرده و اپوزيسيون را فاقد درک شرايط!! ناميده بود."
در همين چند سطر آنقدر مهملات نامربوط و دروغ به هم بافته شده است که آدمی نميداند به حال و روز اين حکومت بايد خنديد يا به حال مردمی که با چنين حکومتی سر وکار دارند بايد گريست.
۱. نميدانم بر پايه کدام مهمل بافی بايد برگزاری تظاهرات و ديدار شهروندان ايرانی تبار سوئد با وزارت امور خارجه سوئد برای واکنش در برابر نقض حقوق بشر در ايران، ما را مشاور "ضد ايرانی" نزديک به دولت و پارلمان فرانسه سازد؟ برای کيهان شريعتمداری گويا محال است که هر چيزی را به نام خود بنامد. از فعالان حقوق بشر بايد به نام مشاور دولت های غربی نام برده شود. حکومت جمهوری اسلامی بايد همطراز ملت خوانده شود و ضد رژيم بودن بايد "ضد ايرانی" قلمداد شود. حتی از گفتگو با وزارت امور خارجه سوئد بايد به عنوان مشاور نزديک به دولت دست راستی فرانسه نام برده شود. و اصلا معلوم نيست نام فرانسه در اين وسط از کجا پيدا شده است؟ بامزه تر آن که اين حکومت زمانی مخالفان خود را ضد ايرانی ميخواند که بخشی از ايرانيان بدليل ستيز اين حکومت با فرهنگ و مردم ايران، نفس ايرانی بودن حکومت را نيز زير سئوال برده اند. حکومتی که حتی سخن گفتن از "فرهنگ ايرانی" آنقدر آنرا دچار آلرژی و وحشت ميکند که نه تنها با نوروز و چهارشنبه سوری و سرود ملی کشور سر جنگ دارد، بلکه به هر مقام حکومتی که به قصد عوام فريبی از ايرانيت سخن بگويد نيز ميتازد. حکومتی که ثروت های ملی کشور را در معاهده با همسايگان شمالی به حراج گذاشته است و کمک به تروريست های خارجی را واجب تر از نان شب مردم ايران ميداند؛ تنها آنجا که در ميماند ياد ايران می افتد وبس. حکومتی که ملتش از آن به عنوان حکومت طالبانی نام ميبرد؛حکومتی که با ماجراجويی های اتمی اش بهانه تهديد به حمله نظامی به ايران را فراهم می سازد؛ حکومتی که و با سرکوب وحشيانه ملتش کار را به جايی رسانده است که گروهی از فرط استيصال در جستجوی "اسکندر" ديگری برآمده اند؛ گويا نميفهمند بزرگترين دشمن ايران و ايرانی، سردمداران جمهوری اسلامی ايران هستند. عجز و دروغ پردازی تبليعات چی های حکومتی تا آن پيش رفته است که از کسانی به عنوان ضد ايرانی نام ميبرند که بارها در گفته ها و نوشته های خود با حمله نظامی به ايران، با تحريم اقتصادی گسترده و سرسپرده گی به قدرت های بيگانه و چلبی سازی برای اپوزيسيون ايرانی مخالفت کرده اند. حکومتی که حاضر است همچون قذافی مردم خود را برای باقی ماندن بر سر کار قربانی کند ضد ايرانی است يا مخالفانی که حتی برای تغيير اين نظام نيز حاضر به استفاده از قهر و تکيه به قدرت نظامی بيگانگان نيستند؟
۲. روشن نيست چرا و چگونه ممکن است که من از بی اعتنايی دولت سوئد نسبت به خواست های مان عصبانی شده باشم؟ در حاليکه چند روز پس از ديدارمان با مسئولين وزارت امورخارجه سوئد و ارسال نامه جمعيت پشتيبانی از مبارزات مردم ايران و ۴ تشکل ديگر به وزير امور خارجه سوئد، شاهد فراخواندن سفير ايران در سوئد و اعتراض دولت سوئد به نقض حقوق بشر و دستگيری کروبی و موسوی و همسرانشان بوديم! وانگهی تنها چند روز پس از ارسال نامه امان آقای کارل ميکائل گرنس مشاور امور ايران وزارت امورخارجه سوئد در يادداشتی که برايم ارسال نمودند ضمن اشاره به فراخواندن سفير ايران يادآور شدند که سوئد برای تشويق سازمان ملل برای تشکيل کميسيون نظارت برحقوق بشر در ايران و واکنش نيرومند تر در برابر نقض حقوق بشر اقدام خواهد کرد. امری که در نشست ژنو شاهد آن بوديم و منجر به صدور قطع نامه شورای حقوق بشر سازمان ملل برای انتصاب گزارشگر ويژه حقوق بشر برای ايران شد. نمی فهم چگونه ممکن است با اين عکس العمل ها از بی اعتنايی دولت سوئد و عصبانيت من نسبت به آن سخن گفت؟ حال آنکه که به سهم خود در تمام مصاحبه هايم از بابت تلاش های دولت سوئد و اقدام به موقعشان قدردانی کردم. براستی اگر درجه "بی اعتنايی" همه دولت های دنيا شبيه اين اقدام دولت سوئد بود براستی ما از شادی ار بابت اين که هر گونه نقض حقوق بشر در ايران با واکنش روبرو می گردد در پوست خود نميگنجيديم!
۳. روشن نيست چگونه می توان از "بی اعتنايی اپوزيسيون حاضر در سوئد" در باره تظاهرات ۲۵ بهمن و اول اسفند در استکهلم که از بزرگترين تظاهرات ايرانيان در خارج از کشور در آن روزها بود سخن گفت؟ تظاهراتی که مونا سالين رهبر وقت سوسيال دمکراتها بزرگترين حزب کشور سوئد نيز از جمله سخنرانان آن بود و گروه های مختلف ايرانی نيز از آن پشتيبانی کردند. تازه معلوم نيست به چه دليلی و در کجا و کی راديو زمانه بايد از آن "بشدت" گله هم بکند؟ ما هر چه گشتيم رد پايی از اين ادعا نديديم که سهل است، با عکس آن روبرو شديم!
اين همه مهمل بافی و دروغ پردازی تنها نشانگر دو واقعيت است. حکومتی که رئيس جمهور آن هولاکوست را هم انکار ميکند تنها نيازمند دروغ پردازی نيست، بلکه جز آن راه ديگری برای مشروعيت بخشيدن به خود و تخريب اعتبار مخالفانش نميشناسد. ديگر آن که افزايش حجم دروغ در تبليغات حکومت نشانگر وحشت روزافزون آن از ملتی است که برای وداع با آن خيز دوباره برداشته اند. پروپاگاندای سياه و لجن پراکنی های حکومت عليه مخالفان خود نه به اين گونه نمونه ها محدود است و نه صرفا در شکل رسمی و کتبی جريان دارد و نه حتی تنها به تهمت های سياسی خلاصه ميگردد. دشواری انديشه های توتاليتر در آن جا است که می پندارند با ترور فيزيکی، سياسی، روانی و يا شخصيتی دگر انديشان به عمر محتضر خود طول و رونق می بخشند، بی آن که بدانند دروغ بزرگ همان انکار نامربوطی تاريخی اشان و احتضاری است که در آن دست و پا ميزنند!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016