پنجشنبه 18 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه نرگس محمدی به دادستان: ما و زندانيان، انسان و هموطنان شما هستيم، جرس

جرس: نرگس محمدی همسر تقی رحمانی در نامه ای به دادستانی با عنوان اينکه " ما و زندانيان، انسان و هموطنان شما هستيم" به تشريح وضعيت همسرش پرداخته و آورده است: چه دشوار است که شاهد باشيم قانون توسط برخی حافظان آن يعنی برخی از مسئولان نه تنها پاس داشته نمی‌شود بلکه زير پا گذاشته می‌شود و عملکرد غيرقانونی توسط برخی رواج داده شده و اين اقدامات اموری عادی تلقی می‌شوند و معترضان به نقض قانون، پاسخی درخور و شايسته نمی‌يابند.

در اين نامه که نسخه ای از آن در اختيار جرس قرار گرفت آمده است: تصور اين است که حاکمان بيش از سايرين به دنبال ترويج و اعمال قانون هستند چون حداقل حاکمان نيک آگاهند که بقای هر حکومتی به اقدام و دقت در درستی انجام قانون است و ما انتظاری جز عملکرد قانونی از سوی مسئولان نداريم. بی‌توجهی به قانون و اخلاق و منش انسانی توسط برخی مسئولان ظلمی آشکار در حق شهروندان است. به خصوص آنکه شهروندی ظالمانه و به دور از قانون به زندان افکنده شود و دست او و خانواده او از اعمال هر راهی برای احقاق حقوق کوتاه باشد.

متن کامل اين نامه به شرح زير است:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


به نام خدايی که رحمت او وسيع و دائم است بر همه بندگان
حضرت آيت الله صادق لاريجانی
رياست محترم قوه قضاييه جمهوری اسلامی ايران

جناب آقای جعفری دولت‌آبادی
دادستان محترم

با سلام و احترام و تبريک سال نو
اينجانب همسر تقی رحمانی اين نامه را پس از گذشت قريب به دو ماه از بازداشت وی خدمت شما بزرگواران می‌نويسم. تقی رحمانی در تاريخ ۲۰/۱۱/۸۹ در ساعت ۲۳، شبانه و بدون حکم قضايی بازداشت شد. آنچه موجب شد اين نامه را به عنوان يک شهروند ايرانی خدمت رياست محترم قوه قضاييه و دادستان محترم بنويسم، مشاهده نقض مکرر قانون در مورد حقوق اينجانب، همسرم و فرزندانم می‌باشد. لطمات اين قانون‌گريزی، تحميل خسارت به جان و مال و روح و روان من و خانواده‌ام بوده است که گوشه‌ای از رفتار غيرقانونی راخدمتتان عرض می‌نمايم. اين دادخواهی به اميد پاسخی قانونی و انسانی تقديم
می‌گردد.

۱- قطع تماس و ملاقات با خانواده. بيش از يک ماه است که جز تماس تلفنی در تاريخ ۹/۱/۹۰ هيچ گونه تماسی با خانواده نداشته است. علی‌رغم مراجعات مکرر طی اين مدت ملاقاتی نيز نداشته‌ايم.

۲- عدم دسترسی به وکيل. وکيل همسرم بارها به دادسرا مراجعه نموده‌اند اما حتی از تشکيل پرونده برای موکل خود بی‌اطلاعند.

۳- در آخرين تماس تلفنی تقی رحمانی نسبت به عدم ابلاغ بازداشت موقت به متهم در زندان اعتراض داشتند. اين در حالی است که وی قريب به دو ماه است که بازداشت شده است. حال آنکه مطابق قانون می‌بايست ظرف ۲۴ ساعت نسبت به صدور قرار مناسب و ابلاغ به متهم اقدام گردد.

۴- همچنين در تماس تلفنی وی در تاريخ ۹/۱/۹۰ مطلع شدم که همسرم اجازه برخورداری از هواخوری را نداشته‌اند و از زمان بازداشت در سلول نگهداری شده‌اند و حال آنکه مطابق قانون می‌بايست هر زندانی در ۲۴ ساعت حداقل يک بار از هوای آزاد بهره‌مند گردد.

۵- بازداشت همسرم بدون ارائه هيچ گونه حکم قانونی و با شکستن در منزل و درهای ورودی انجام شده و تفتيش منزل و ثبت و ضبط اموال شخصی من و ايشان بدون ارائه حکم تفتيش منزل و مجوز قانونی بوده است. لازم به ذکر است که بازداشت اينجانب در تاريخ ۲۰/۲/۸۹ نيز کاملا غيرقانونی و بدون حکم قضايی بود و حال آنکه مطابق قانون (ماده ۲۴ قانون آيين دادرسی کيفری) ورود به منزل بايد با حکم مخصوص مقام قضايی باشد.

۶- تقی رحمانی پس از بازداشت در سلول انفرادی بوده و اکنون با فردی ديگر در سلول هستند. در حالی که مطابق قانون سلول انفرادی امری غيرقانونی است. و طبق رأی وحدت رويه (شماره ۴۳۵ مورخ ۲۸/۱۰/۸۲) هیأت عمومی ديوان عدالت اداری نگهداری متهمان يا محکومان در سلول انفرادی خلاف قانون اساسی و اعمال مجازات مضاعف تلقی شده است.

مقامات محترم مسئول
اکنون قريب به دو ماه از بازداشت همسرم می‌گذرد. او نويسنده و روزنامه‌نگار است و اتهام او، قلم و زبان او است. سوالی از شما بزرگواران دارم. با کدام مرام و مکتبی می‌توان توجيه کرد که انسانی را شبانه و بدون حکم قانونی و پس از شکستن در حريم خصوصی و منزل او و در مقابل چشمان دو کودک ۴ ساله بازداشت کنند. در حالی که می‌دانند در منزلی که به آن هجوم غيرقانونی می‌برند، زنی بيمار و تحت معالجه و مداوا حضور داد که ماه‌ها پيش در سلول‌های زندان، بيمار شده است و چنين وقايعی موچب تشديد بيماری وی می‌شود. در حالی که مأمور محترم چشم در چشم زن هموطن خود با طعنه می‌گويد می‌دانيم تو غش می‌کنی ولی باز خوب می‌شوی. با کدام منطق می‌توان توجيه کرد که در مقابل چشمان دو کودک بی‌گناه و بی‌پناه که شاهد بردن مادر خود در خردادماه بوده‌اند و تنش‌های روانی و اضطراب ناشی از آن را هنوز با خود دارند، مجددا در بهمن ماه با الفاظی نامناسب و تکان‌دهنده با پدرشان سرسختانه برخورد می‌شود و اسباب منزل را به هم می‌ريزند و با خود می‌برند و دنيای شاد و پرمهر کودکانه‌شان را به خشونت می‌کشند و بيش از پيش آزرده می‌کنند. اکنون (علی و کيانا) فرزندانم در حسرت ديدار پدر و يا شنيدن صدای او بی‌تاب و بی‌قرارند. آيا حداقل نمی‌شود بازداشت‌ها مطابق قانون و مقررات با احضاريه قانونی و در دادسراها انجام شود؟ به راستی آيا قصد بازداشت فردی تروريست و مسلح را داشتند که چنين شيوه خشونت‌باری را اعمال نمودند؟ آيا امکان تغيير چنين شيوه‌هايی وجود ندارد؟ اما آنچه دوباره رنج ما را افزون و بی‌قرارمان کرده اين است که انسانی رادر کنج سلولی افکنده‌اند، بی‌آنکه او را حداقل برای هواخوری از آن سلول بيرون بياورند. قريب به يک ماه از بازداشت همسرم سپری شده بود و من به اتفاق علی و کيانا به زندان اوين رفتيم و درخواست کردم برای علی و کيانا ملاقات بدهند تا بچه‌ها پدرشان را ببينند. مسئول ملاقات تا اسم تقی رحمانی را شنيد گفت او اجازه بيرون آمدن از بند را ندارد چه برسد به اينکه به او ملاقات بدهند. من معنای اين جمله را متوجه نشدم تا زمانی که تقی گفت من را برای هواخوری از بند بيرون نمی‌برند و وقتی تقاضا کردم به من جواب دادند نوبت تو نشده است و من متوجه شدم که تقی فقط و فقط در کنج سلول است و بس. آيا قطع هر گونه ارتباط زندانی با اطرافيان و حتی عدم برخورداری وی از هوای آزاد، فشار بر زندانی و تهديد سلامتی جسمی و روانی وی نيست. سؤال ديگری از شما بزرگواران دارم. چرا قرار بازداشت موقت به تقی رحمانی تاکنون ابلاغ نشده است. به نظر می‌رسد ابلاغ قرار بازداشت موقت به متهم يکی از ساده‌ترين و ابتدايی‌ترين تشريفات اداری و حقوقی است که قطعا بايد انجام شود.

آيا جز اين است که در چنين شرايطی متهم در بلاتکليفی قرار داده می‌شود که حتی بازداشت موقتش را هم به رؤيتش نمی‌رسانند؟! آيا افکندن يک انسان تحت چنين شرايطی در سلول به معنای اعمال فشار روحی و روانی و جسمی نيست؟ آيا اين فشار شکنجه تلقی نمی‌گردد؟ آيا اين رفتار منطبق با معيارهای اسلامی و انسانی است؟

تقی در آخرين تماس می‌گفت مدت‌هاست بازجويان به سراغش نرفته‌اند. فرضکنيد که بازجويان او را در سلول در حالت بلاتکليفی رها کرده‌اند و او نيز نه به وکيل دسترسی دارد و نه به مقامات قضايی. آيا ناظری بر اجرای صحيح قانون در سلول‌ها وجود دارد؟ به راستی پس نگهداری تقی در سلول به چه منظوری است؟ می‌گويند برای تحقيقات مقدماتی است. اما چه تحقيقی که اصلاً سراغ سوژه نمی‌روند و هرکس پی هر کاری جز تحقيق مقدماتی است. آيا نگهداری زندانی در چنين شرايطی منطبق با قانون است؟ در حالی که طبق اصل ۳۲ قانون اساسی بايد در اسرع وقت ممکن تحقيقات مقدماتی انجام و تعيين تکليف متهم به عمل آيد.

جناب آقای لاريحانی و جناب آقای جعفری دولت آبادی
سالی نو از راه رسيده و طبيعت با تغييری شگرف به سوی تحول و تکامل به پيش است. هر چند عزيزمان در بند است که حتی نگذاشتند بوی بهار را حس کند، هر
چند نور خورشيد بهاری بر جان خسته عزيز به بند کشيده شده ما نرسيده است و هر چند چشمان آنها از ديدن زيبايی‌های طبيعت محروم‌‌اند و تنها سنگ و سيمان منظره بی‌حس و سرد مقابل چشمانشان است. هر چند عزيزان ما در ايام نوروز و عيد ملی ما ايرانيان حتی فرزندانشان را نديدند و نبوسيدند و در حسرت ديدار خانواده‌ها سر کردند. اما دل رنجديده ما سخنی از سر درد اما توأم با اميد با شما مسئولان دارد:

ما و همه عزيزان در بند و خانواده ايشان انسان و هموطنان شما هستيم. شما حاکمان اين سرزمين و ما شهروندان ايرانيم. حاکمان حافظان حقوق شهروندان و پاسخگو به درخواست‌های آنان هستند. ميثاقی بين ما و شما حاکمان است که ملتی شريف، بهايی سنگين برای آن پرداخت کرده‌اند. بهای اين قانون، خون انسان‌هايی پاک بوده است و اکنون چه دشوار است که شاهد باشيم قانون توسط برخی حافظان آن يعنی برخی از مسئولان نه تنها پاس داشته نمی‌شود بلکه زير پا گذاشته می‌شود و عملکرد غيرقانونی توسط برخی رواج داده شده و اين اقدامات اموری عادی تلقی می‌شوند و معترضان به نقض قانون، پاسخی درخور و شايسته نمی‌يابند.

تصور اين است که حاکمان بيش از سايرين به دنبال ترويج و اعمال قانون هستند چون حداقل حاکمان نيک آگاهند که بقای هر حکومتی به اقدام و دقت در درستی انجام قانون است و ما انتظاری جز عملکرد قانونی از سوی مسئولان نداريم. بی‌توجهی به قانون و اخلاق و منش انسانی توسط برخی مسئولان ظلمی آشکار در حق شهروندان است. به خصوص آنکه شهروندی ظالمانه و به دور از قانون به زندان افکنده شود و دست او و خانواده او از اعمال هر راهی برای احقاق حقوق کوتاه باشد.

اين نامه، دادخواهی خانواده‌ای ايرانی است که عزيزی در بند دارد. خانواده‌ای که چون هر خانواده ديگر ايرانی آرزوی زندگی امن و پرمحبت در آن دارد و درخواستی است از مسئولان و حاکمان اين سرزمين.

با احترام
نرگس محمدی
۱۶/۱/۹۰


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016