یکشنبه 28 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رخشان بنی‌اعتماد، کمال قدرت و ظرافت بيانِ هنری، فرنگيس حبيبی

اگر می‌خواستيم در روز جهانی مبارزه با مواد مخدر از يک فيلم به غايت زنده و تأثيرگذار سخن بگوئيم باز هم فيلم "خون بازی" در جايگاهی ممتاز قرار می‌گرفت. اگر خواسته باشيم فيلمی را مثال بزنيم که در آن واقعيت و سمبل، گفت‌وگوهای کلامی و زبان تصوير با ظرافت و بدون ادعا در هم می‌آميزند و عمق تأثير را دوچندان می‌کنند، "خون بازی" نمونه‌ی بسيار موفقی است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اگر در آستانۀ هشتم مارس، روز جهانی زن، بوديم می‌توانستيم فيلم "خون بازی" ساختۀ رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب را به عنوان اثری نمونه که قدرت، سخت‌کوشی و چاره‌جويی زنان را در ايران به نمايش می‌گذارد در بالای فهرست آثار هنری زنانه قرار دهيم و آن را بستائيم. اگر می‌خواستيم در روز جهانی مبارزه با مواد مخدر از يک فيلم به غايت زنده و تأثير گذار سخن بگوئيم باز هم فيلم "خون بازی" در جايگاهی ممتاز قرار می‌گرفت. اگر خواسته باشيم فيلمی را مثال بزنيم که در آن واقعيت و سمبل، گفتگوهای کلامی و زبان تصويربا ظرافت و بدون ادعا در هم می‌آميزند و عمق تأثير را دو چندان می‌کنند، "خون بازی" نمونۀ بسيار موفقی است.

اما روز جهانی زن گذشته است و روز جهانی مبارزه با مواد مخدر هنوز فرا نرسيده است. ولی فيلم "خون بازی" که عنوان نمايشی اروپايی و آمريکايیِ آن Mainline است روز بيستم ماه آوريل در يکی از سينماهای معتبر پاريس روی پرده می‌آيد. همان سينمايی که فيلم "زنان بدون مردان"، ساختۀ شيرين نشاط را نيز هفتۀ دوم آوريل به نمايش گذاشته است. شايد قصدی در کار اين سينما بوده که خواسته بهار را با آثاری برجسته از سينماگران زن ايران آغاز کند.


باران کوثری در "خون بازی"

فيلم "خون بازی" دو شخصيت اصلی دارد: دختری جوان و معتاد و مادری که در تقلايی پرجوش و مصمم می‌خواهد دخترش را درمان کند و از اين مرداب بيرون کشد. بخش مهمی از فيلم در اتومبيلی می‌گذرد که مادر دختر را با آن به بيمارستانی در شمال ايران می‌برد تا او را به دست‌های مهربان و متخصص زنی که دوست يا خواهر اوست بسپارد. جادۀ سرد و خاکستری، که گاه غرق در همهمۀ پر تهاجم ماشين‌های ديگر است، شخصيت ديگر اين ماجراست. راهيست که حرکت را نشان می‌دهد ولی دور نمايی را آشکار نمی‌سازد.

حالات و رفتار دختر جوان دردآلود و پر تناقض است. تن به راه داده است ولی وسوسۀ زهرآگين هروئين نيز بی‌تابش می کند، به عصيانش می‌کشد و زبونش می‌سازد. فيلم کشمکشی است دائمی ميان مادر و دختر، ميان مقاومت و تسليم، ميان خشم و ترس وخستگی و عذاب وجدان. اين همه در قالب حادثه‌های عادی و بدون غلو و پيرایۀ نمايشی جريان می‌يابد و در سراسر فيلم لحن عاشقانه ، اطمينان بخش و گاه نيز آکنده از استيصال مادر همچون موسيقی متن ما را همراهی می‌کند.

نبايد تصور کرد که رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب فيلمی اخلاقی يا ارشادی ساخته‌اند. آنها چند ساعت از زندگی واقعی دو زن را نشان داده‌اند که می‌خواهند چاره‌ای بيابند تا زندگی ازهم گسيخته و به خطر افتادۀ خود را سر و سامانی دهند. مادر به نامزدی و ازدواج دخترش با جوانی که مقيم کاناداست دل بسته است و دختر می‌خواهد پدر و مادرِ از هم جداشده‌اش را بار ديگر به هم نزديک کند و فضای در هم شکستۀ زندگيش را بدينسان نظم بخشد.

صحنه‌های فيلم در عين بيان روان و بی پيرایۀ واقعيتِ بلاواسطه، به کمک استعاره‌های ظريفی، راه به معناهايی باز می‌کنند که خود برخاسته از واقعياتی کلی‌ترند. حضور چشمگير زنان و غيبت معنادار مردان، حرکت و تقلای دائمی مادر و دختر و معلوليت پدر که روی يک صندلی چرخدار و درخانه‌ای بزرگ عملاً تنها زندگی می‌کند اشاره به پويايی زنان ايران دارد که در سه دهۀ اخير هيچگاه از رفتن و جستن نياسوده‌اند و برای معضلات ريز و درشت خود همواره راه چاره‌ای دست و پا کرده‌اند و بالندگی خود را به ثبت رسانده‌اند. شايد کمی دور بروم ولی به نظرم می‌آيد که نام زنان فيلم نيز تصادفی انتخاب نشده‌اند. سيما (مادر)، سارا (دختر) و ليلا (پزشک و دوست) همه با حرف الف و صدای کشيدۀ آ پايان می‌يابند. گويی قامت بالای آنان که در برابر حوادث خم نشده و صدای رسايشان که خاموش نگشته است در نامشان هويداست.


رخشان بنی‌اعتماد

با اين حال فيلم خون بازی از شعار عاريست. آنگاه که در پايان فيلم سارا، دختر جوان، در بيمارستان بستری می‌شود و سيما (مادر) و ليلا (پزشک) با هم حرف می زنند.، سيما از ليلا می‌پرسد که آيا سارا می‌تواند درمان شود و يا باز ممکن است در دام اعتياد فرو غلطد، پاسخ ليلا اينست: " هيچ چيز غير ممکن نيست". همزمان نگاه پرسندۀ سارا را می بينيم که بروی تماشاگران ثابت می‌ماند گويی جملۀ "هيچ چيز غير ممکن نيست" هم با روزنۀ اميدی که باز می‌گذارد و هم با بيم و شکی که در جان می‌ريزد همه را درگير می‌کند.
بازی درخشان دو شخصيت زن، بيتا فرحی و باران کوثری، از آنچنان قدرتی برخوردار است که تماشاگر را خود به خود به جدال چند گانه ای که در طول فيلم در جريان است وارد می‌کند و اعتياد، اين بازی دهشتبار با "خون" انسان‌ها را از يک مفهوم اجتماعی به واقعيتی تبديل می‌کند که همچون مايعی گرم و لزج به تن و جان تماشاگر می‌لغزد و او را واميدارد که برای رهيدن از آن و پاک شدن به حرکت در آيد.

در واقع "خون بازی" که تا به حال در چهار فستيوال بين المللی شرکت کرده و دو جايزه برده است، يک اثر هنری چند وجهی است و دعوتی است به عصيان در برابر اعتياد. همين دعوت را در نمايشگاه عکسی باز می‌يابيم که در محل سينمايی که "خون بازی" را نمايش می‌دهد از روز بيستم آوريل گشايش می‌يابد و عکس‌های اصلان ارفع عکاس ايرانی را به معرض نمايش می‌گذارد. اين عکس‌ها ما را به دنيای دودی رنگ معتادان در ايران می‌برد که در پارک‌ها، خانه‌های مخروبه، تنها يا با همگنان خود، بعد يا قبل از مصرف مادۀ مخدر در غرقاب غيرانسانی بيهودگی افتاده‌اند. فقر، نکبت، نگاه‌های خالی، دندان‌های پوسيده، پيکرهای آويزان به چوبۀ دار و کودکانی که نظاره گر رخوت و عجز پدران و مادران معتاد خود هستند موضوع عکس‌های اين عکاس جوان مقيم تهران است که در کتابی نيز تحت عنوان Black crack in Iran گرد آوری شده و توسط انتشارات PH. Power House Books در بروکلين منتشر شده است.

تا اندازه‌ای می‌توان تجسم کرد که اين عکس‌ها با چه دشواری گرفته شده‌اند. ورود به خلوت خانۀ يک معتاد، خيره شدن به نگاه نشئۀ يک زن يا به دهان بازی که فرياد نياز سر داده است گذشته از فشار عاطفی و روانی که بر هنرمند وارد می‌سازد از نظر شرايط پيچيدۀ فرهنگی و جو امنيتیِ حاکم بر ايران کاری بس ناهموار و پر مخاطره است. اما نتيجۀ کار اينست که امروز تصوير اين نکبت سياه در برابر ديد بسياری از مردم جهان قرار گرفته است.

نمی‌خواهم اين نوشته را با سياهی نکبت به پايان برم. پس به فيلم "خون بازی" بازمی‌گردم. در آخرين صحنۀ فيلم آنجا که نام شرکت کنندگان در آفرينش آن به روی پرده می‌آيد، در گوشۀ راست صحنه درخت پرتقالی می‌بينيم که ميوه های زرد و طلاييش در سکوت با تماشاگر حرف می‌زنند و می‌گويند بالاتر از سياهی رنگی هست.

فرنگيس حبيبی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016