گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
16 دی» حوادث ١٣٥٧ و وظايف کنونی طرفداران استقرار حاکميت ملی، بيانيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت آغاز دولت شاپور بختيار31 شهریور» گفتوگو با انیس نقاش، یکی از مأموران ترور شاپور بختیار 13 مرداد» اطلاعيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت نوزدهمين سالگرد قتل شاپور بختيار 28 اردیبهشت» قاتل شاپور بختيار عازم ايران شد، دويچه وله 28 فروردین» اطلاعيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت نوزدهمين سالگرد قتل عبدالرحمن برومند
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! به مناسبت بيستمين سالگرد ترور عبدالرحمن برومند، بيانيه لادن، رؤيا و عليمحمد برومندبيست سال پيش در ٢٩ فروردين ماه ١٣٧٠، عوامل جمهوری اسلامی پيکر مردی بی دفاع را آماج ضربات دشنه قرار دادند و زندگی يک خانواده را به تباهی کشيدند. طنز تاريخ را بنگر که بيست سال پس از ترور عبدالرحمن برومند، فرزندان يکی از آمرين قتلش آماج حملات لفظی عواملی از قماش همان عواملی شدند که يک انسان بی دفاع را به نامردمی از پشت خنجر زدند. و اين است درس تاريخ که نهادينه کردن ظلم و خودسری، اگر در کوتاه مدّت برای آمرينش مثمر ثمر است، دير يا زود امّا گريبانگير اخلافشان می شود. و اين حقيقت را پدر و مادر محسن روح الامينی با فاجعۀ قتل فرزند عزيزشان تجربه کرده اند. امّا انگار که پس از سی سال قتل و خون ريزی هنوز آمرين و عاملين ظلم و جور پند نگرفته اند، و هنوز بی شرمانه دستور قتل فرزندان ايران را صادر می کنند. با مرور بيست سالی که گذشت، گاه به خود می گوئيم که شايد بخت يار پدرمان و دوست ديرين و همسنگرش شاپور بختيار بود، که نبودند و نديدند جنايات بعدی نظام جمهوری اسلامی را: کشتار اسلام شهر، قتل نويسندگان وطنشان، قتل ياران گذشته داريوش و پروانه فروهر، قتل فجيع شوانه قادری، به مسلسل بستن مردم کردستان که برای دادخواهی تجمع کرده بودند؛ خوشا به حالشان که نبودند و نديدند که فرزندان ايران در دانشگاه ها مورد حملۀ چاقوکشان و قداره بندان ولايتی می شوند؛ بخت يارشان بود آن دو دوست را که نبودند و نديدند: به خون کشيدن تظاهرات مردم آذربايجان را؛ به مسلسل بستن تظاهرات آرام خوزستان، و اعدام های خودسرانه فعالين آن خطه را؛ خوشا به حالشان که نبودند و نديدند تا بگريند برای نازنين فرزندانی چون اکبر محمدی، يعقوب مهرناد، سهراب و ندا، و همۀ عزيزانی که برای مطالبۀ آرام حقوق حقۀ خود و حق تعيين سرنوشتشان جان باختند؛ و در ادامۀ مرور فجايعی که بر ايران رفته است باز می انديشيم که خوشا به حالشان که نبودند و نديدند اعدام عزيزانی چون فرزاد کمانگر، علی حيدريان، فرهاد وکيلی، شيرين علمهولی و مهدی اسلاميان، جعفر کاظمی و علی صارمی و علی اکبر سيادت را؛ و چه خوب که نبودند و نديدند لکۀ ننگی را که، با اعدام های پنهانی ده ها نفر بی زبان و بی دفاع در زندان های کشور، بر صفحات تاريخ ايران نشست. و اين تنها چند نمونه از خروار جناياتی است که مسئولان نظام در طول بيست سال اخير، پنهان و آشکار، مرتکب شده اند. و همچنان که در يادهای پر درد بيست سال اخير پرسه می زنيم نگاه حافظه را به افقی دور تر می افکنيم، به زمستان١٣٥٧، هنگاميکه که شاپور بختيار در مورد فردی که حاضر نبود به وکالت از مردم حکومت کند و مقام سياسی خود را هرگز به رأی نگذاشت، به ملّت ايران هشدار داد که استبداد نعلين را جايگزين استبداد چکمه نکنيد، آزاد باشيد، احزابتان را تشکيل دهيد، و برای انتخابات و گذار به دموکراسی آماده شويد. وه که چه تنها بودند در آن زمان برومند و بختيار. انگار که به زبانی بيگانه با هموطنانشان سخن از حق و آزادی و حکومت قانون می گفتند و گوش شنوايی نبود. مردمان با اذهان آغشته به ايدئولوژی های توتاليتر، بختيار و يارانش را، به سخره گرفتند و نوکر بی اختيارش خواندند. آری در آن لحظات سرنوشت ساز، بختيار را بی اختيار خواندند و خود برای هميشه اختيار خود را به پيرمردی واگذار کردند که خود را تجسم خدا در زمين می پنداشت. وه که چه تنها بودند آن دو دوست در زمستان سرنوشت ساز ١٣٥٧. و ياد غربت آن روزشان ما را به سی سال بعد باز می گرداند، آن زمان که فرزندان انقلاب اسلامی ايران در تجمعی پر ابهت و آرام حق رأيی را که پدرانشان به هوای روضۀ رضوان به جوی بفروختند، باز پس خواستند و برای هميشه دکّۀ زاهدان شياد را بر هم ريختند. ايکاش که بودند و می شنيدند، پژواک آرمان هايشان را در فرياد نسل فرزندان انقلاب، که در آن تيرماه سرنوشت ساز جهان را به لرزه در آوردند و حماسه آفريدند. ايکاش که بودند و می ديدند، شجاعت و جسارت زنان و مردان ايران را که آرمان های آن غريبان را از آن خود نموده اند و با شرف و حيثيت و انسانيت، شجاعانه برايش به مبارزه برخاسته اند. ايکاش بودند و می ديدند و افتخار می کردند به شيرين و شادی و مهرانگيز و نوشين و منيره و ايرج و مجيد و احمد و کيانوش و کورش و پروين و شيوا و بهاره و نسرين و هزاران قهرمان بانام و بینام ايران که هر روز، با دفاع از حقوق جهان شمول بشر، زاهدان رياکار را به چالش می کشند. اگر بودند می ديدند که ديگر تنها نيستند، دلشان برای خواهران و برادرانشان در ايران می لرزيد، می گريستند، امّا اشکشان اشک شوق و اميد می بود. ايران هرگز نخواهد مرد لادن، رويا، عليمحمد برومند Copyright: gooya.com 2016
|