گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 اسفند» خصلتشناسی انقلاب اسلامی، بخش ششم: انقلاب و رويارويی دولت و علما در ايران، جمشيد فاروقی، تهران ريويو22 بهمن» آيا انقلاب ايران يک انقلاب بی فرجام بود؟ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش پنجم، جمشيد فاروقی 6 بهمن» آيا انقلاب ايران يک انقلاب مذهبی بود؟ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش چهارم، جمشيد فاروقی، تهران ريويو 22 دی» آيا انقلاب اسلامی يک انقلاب اجتماعی بود؟ خصلتشناسی انقلاب اسلامی ـ بخش سوم، جمشيد فاروقی، تهران ريويو 3 دی» آیا انقلاب اسلامی یک رویداد ناگهانی بود؟ خصلتشناسی انقلاب اسلامی (بخش دوم )، جمشید فاروقی، تهران ريويو
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جنبش سبز در آينه افکار عمومی جهان، گفتوگوی نشريه تلاش با جمشيد فاروقیجنبش اعتراضی ايران تصور مردم جهان را نسبت به اين کشور از اساس دگرگون کرد. تصوير ايران تا پيش از اوجگيری اين جنبش، عمدتا تصويری منفی بود. تو پنداری که تصوير اين کشور را در قاب يک حکومت کمابيش طالبانی درگير يک مناقشه هستهای جای دادهاندتلاش ـ در آستانه دومين سالگرد برآمد جنبش سبز قرار داريم. از همان آغاز بخش فارسی راديو صدای آلمان (دويچه وله) از مراکز پخش اخبار اين جنبش، حوادث و رخدادهای آن در داخل کشور و همچنين نظرخواهی دائمی از چهرهها و شخصيتها و فعالين و مدافعين اين جنبش در داخل و خارج کشور بوده است. در آغاز اين گفتگو و پس از اين همگامی گزارشی و تحليلی دوساله، مايليم ارزيابی شما را به عنوان مسئول اين بخش از وضعيت امروز جنبش سبز در داخل ميهنمان بدانيم.
نقض حقوق بشر در ايران به اين دو سالی که از جنبش سبز میگذرد محدود نمیشود، اما به صراحت میتوان گفت که برخورد خشن حکومت با فعالين مدنی و سياسی ظرف ۲ سال گذشته شدت بيشتری به خود گرفته است. تقريبا همه روزه ما شاهد نقض حقوق بشر در ايران هستيم و از اين رو بخش فارسی دويچه وله طبق سياست کلی اين رسانه چند زبانهای اقدام به بازتاب اخبار هولناک مربوط به شکنجه و زندان در ايران مینمايد. من آرزو میکنم که روزی برسد که دست اندرکاران دويچه وله و ساير رسانههای فارسی زبان و البته رسانههای بينالملل اخباری غير از اخبار مربوط به مناقشه هستهای و اعدام و شکنجه منتشر کنند. ظرف اين دو سال گذشته، به جرات میتوانم بگويم که حتی يک روز نبوده که ما فارغ از الزام بازتاب چنين اخباری باشيم. اما در مورد پرسش اصلیتان. در مورد جنبش سبز ظرف اين دو سال بسياری از فعالين سياسی و پژوهشگران مطلب نوشتهاند و از آن جمله پيرامون الوان و رنگارنگ بودن اين جنبش، موضوع رهبری و هدايت آن و سايه روشنهای آن. اجازه بدهيد من اين گفتوگو را از منظر ديگری دنبال کنم. هر جنبشی، صرفنظر از نام و ترکيب آن، از ظرفيتی برخوردار است. ظرفيت جنبش را نمیتوان ارادهگرايانه تعريف کرد. رهبران يک جنبش اعتراضی میتوانند در تعيين شعارها و هدفها ارادهگرايی کنند، اما ظرفيت و توان جنبش را نمیتوانند خودسرانه تعيين کنند. تعيين ارادهگرايانه شعارها و هدفها میتواند به جنبش آسيب وارد سازد. هرگاه اين شعارها و هدفها نازلتر از ظرفيت جنبش باشند، توان جنبش را هدر میدهند و هرگاه فراتر از توان و ظرفيت جنبش باشند میتوانند از گستره و شمار نيروهای حاضر در آن جنبش بکاهند. ظرفيت و توان جنبش برآيند آمادگی زيرمجموعه جنبش برای پرداخت هزينه است. هر جنبشی به باور من از دو ظرفيت متفاوت برخوردار است. ظرفيت لحظه و ظرفيت درازمدت. ظرفيت لحظه حکايت از آمادگی زيرمجموعه جنبش در لحظه حاضر دارد. حال آنکه ظرفيت درازمدت ناظر بر توان جنبش در مسير خود به سمت هدفهای اصلی است. هنر رهبری جنبش يعنی تلاش برای افزودن ظرفيت لحظه تا بدان حد که دستيابی به اهداف اصلی جنيش ممکن شود. تشخيص توان جنبش در لحظه حاضر و در درازمدت برای امر رهبری يک جنبش از اهميتی تعيين کننده برخوردار است. عدم تشخيص صحيح میتواند به جنبش آسيب بزند و اين به گمان من همان چيزی است که ظرف ۲ سال گذشته روی داده است. در روزهای پس از انتخابات، جنبش از ظرفيت نسبتا بالايی برخوردار بود که آنگونه که بايد و شايد مورد استفاده قرار نگرفت. در آستانه عاشورا، بخشی از جنبش عزم جزم خود را برای پريدن از روی سايه دولت تماميتگرا به نمايش گذاشت، اما عدم بهرهگيری به موقع و صحيح از اين پتانسيل و توان به جنبش آسيب رساند. پس از آن نيز ما شاهد ناهماهنگیهايی در سطح رهبری جنبش بوديم. امروز توان لحظه جنبش در اثر اين خطاها در همان حدی است که شاهدش هستيم. جنبش سبز برخلاف جنش مدنی و اعتراضی کشورهای عربی نتوانست از همه توان نهفته در خود بهره گيرد. اما، همانگونه که پيشتر گفتم، موضوع تنها به توان لحظه محدود نمیشود و ما میبايست توان درازمدت جنبش را نيز در نظر گيريم. جنبش مدنی و اعتراضی ايران خواهان استقرار نظمی دموکراتيک است و خواهان تحصيل همه آن چيزهايی است که مردم در بسياری از کشورهای منطقه نيز کسب کردهاند. جوانان و مردم ايران شايستگی نظمی دموکراتيک را دارند. ما در مسير گذار از ساکن به شهروند هستيم، مسيری طولانی که از انقلاب مشروطه آغاز شده است و کماکان ادامه دارد. جنبش سبز نشان داد که اين مسير رهروان بسياری دارد که باعث دلگرمی و اميد میشود. تحولات سياسی کشورهای همسايه نيز بر بستر اختلافات شديد موجود در حکومت اسلامی میتوانند به گامهای اين رهروان شتاب بخشند. حکومت گمان میکند سرکوب جنبش برابر است با مديريت بحران. حال آنکه بحران ريشه در نارضايتی مردم دارد و داروی بيماری نارضايتی اجتماعی چماق نيست.
سياستمداران کشورهای غربی و از آن جمله سياستمداران آلمان توجه خاص و ويژهای به ايران دارند. صرف نظر از اهميت استراتژيک و اقتصادی ايران برای غرب، اهميت ايران ريشه در نقشی دارد که اين کشور در تحولات منطقه ايفا میکند. امروز ديگر برای همگان روشن شده است که مشکلات سياسی و اجتماعی در کشورهای منطقه و از آن جمله پروژه صلح خاورميانه و استقرار صلح و آرامش در عراق و افغانستان مستقل از ايران و رويکرد اين کشور به منطقه و رويکرد جهان به ايران قابل حل نيستند. تحولات اخير و توفان دگرگونی در ديگر کشورهای منطقه نظير بحرين و سوريه نيز از اهميت ايران در منطقه نکاستهاند، بلکه اين اهميت را نشان میدهند. اين چنين است که کشورهای منطقه گرچه هر يک با مشکلات خاص خود روبهرو هستند، اما برای مشکلات اين کشورها راه حلهای مستقل از هم وجود ندارد و سرنوشت اين کشورها به گونهای به هم گره خورده است که به عنوان نمونه کسی نمیتواند بحران بی ثباتی عراق را بدون فائق آمدن بر بحران ديپلماتيک غرب با ايران حل کند. در زبان انگليسی مثلی وجود دارد که میگويد اگر شما بخشی از راه حل نيستيد، پس قطعا بخشی از مشکليد. و جمهوری اسلامی ايران از بدو تاسيس خود تا کنون عمدتا بخشی از مشکلات منطقه بوده و نه بخشی از راه حل اين مشکلات. سياستمداران غربی نيز در عمل چنين نظری دارند. به عنوان نمونه آقای هنری ووستر، رئيس دفتر مسائل ايران وزارت امورخارجه آمريکا که چندی پيش با او ديدار و گفتوگو داشتم موقعيت ايران را حساستر از موقعيت کشورهايی نظير ليبی و سوريه میدانست. اما اين اهميت سياسی و استراتژيک ايران به مشکلی به نام ايران پيچيدگی خاصی بخشيده است. اين که برای اين مشکل بايد راه حلی يافت، امری است روشن. اما همگی خواهان گزينش راه حلی هستند که پیآمدهای کمتری برای منطقه و جهان داشته باشد. يکی از راه حلها میتواند تغيير سيستم سياسی ايران يا تعديل سياست حاکمان ايران در اثر اوج گرفتن جنبش اعتراضی و مدنی باشد. بديهی است که اين راه حل برای استراتژهای غرب و همچنين برای مردم ايران و منطقه بهترين راه حل است. راه حلی است که در خدمت جنبش مدنی ايران قرار دارد و در عين حال راه حلی کم هزينه است. جنبش سبز که شکل گرفت توجه همگان را معطوف به خود کرد. گستردگی جنبش و پتانسيل آن اميد بخش بود. اين جنبش همه را غافلگير کرد. گرچه وجود نارضايتی در ايران بر کسی پوشيده نبود، ولی کسی گمان نمیکرد که اين نارضايتی بتواند چنين گسترهای يابد و محرکی برای حرکت ميليونی مردم شود. رسانههای کشورهای غربی همواره شاهد تصويرهايی بودند که خبرگزاریهای رسمی ايران از حضور "امت هميشه در صحنه" منتشر میکردند. "مردمی" که به فراخوانهای حکومت به مناسبتهای مختلف به خيابانها میآمدند و يا خواهان محو کسی يا چيزی در جهان میشدند يا خواستار استقرار و بقای کسی و چيزی در نقطه ديگری از جهان. حال ميليونها نفر به خيابانها آمده بودند که خواهان دفاع از حرمت رای خود بودند. حکومت نيز انتظار اين را نداشت که يکباره با چنين اعتراضی روبهرو شود. بديهی بود که رسانههای بينالمللی به طور گستردهای اقدام به بازتاب اين اعتراضها بکنند. روزهای متوالی خبر نخست همه بخشهای خبری رسانههای آلمان، خبر مربوط به اعتراضات مردم در ايران بود. تلاش ـ چه در آغاز و چه در مراحل بعدی، سيری در رسانههای اينترنتی و ارتباطات ديگر نشان داده و میدهند، که جنبش سبز و به ويژه بدنه آن نسبت به بازتاب حرکت خود در جهان خارج از ايران بی تفاوت نيست. شما اين حساسيت دوطرفه؛ افکار عمومی جهان نسبت به آنچه که در درون ايران می گذرد و حساسيت درون در مورد چگونگی بازتاب رفتارش در بيرون را چگونه ارزيابی می کنيد؟
مانع شدن از خبررسانی آزاد، بخشی از پروژه مديريت بحران حکومت بود. گرچه حکومت با ارسال پارازيت مانع از دريافت برخی از شبکههای تلويزيونی شد، ولی در زمينه فيلترينگ اينترنتی موفق نبود. به عنوان نمونه، سايت بخش فارسی دويچه وله از روز ۱۶ ژانويه ۲۰۰۹، يعنی حدودا شش ماه پيش از انتخابات رياست جمهوری فيلتر شده است. اما شمار کاربران سايت بخش فارسی دويچه وله از آن هنگام تا امروز حداقل ۱۰ برابر شده است. اهميت خبررسانی و بازتاب خبر تنها اطلاع دادن نيست، بلکه دعوت به ياری و پشتيبانی است. اين اطلاعرسانی و بهويژه فعاليت بینظير ايرانيان ساکن خارج از کشور به آنجا منجر شد که موضوع نقض حقوق بشر در ايران که متاسفانه سالهای سال در سايه مناقشه هستهای قرار گرفته بود، بتواند به موضوع مهم و کليدی در رويکرد جهان به ايران بدل شود. تعيين گزارشگر ويژه مربوط به مسائل حقوق بشر توسط سازمان ملل و صدور قطعنامه محکوميت ايران به خاطر نقض آشکار و خشن حقوق بشر، گسترش تحريمهای ايران از تحريمهای اقتصادی به تحريمهای سياسی، درخواست بلوکه کردن دارايیهای ۳۲ تن از کسانی که در سرکوب مردم ايران نقش داشتهاند، کنترل دقيقتر داد و ستدهای اقتصادی کشورهای جهان با ايران و موارد ديگر، همه و همه نتيجه چنين روندی بودهاند. از جانب ديگر، بازتاب اخبار مربوط به اعدام و شکنجه فعالين مدنی در ايران در خارج از کشور حساسيت سازمانهای مدافع حقوق بشر را برانگيخته است و همين امر مانع از تکرار کشتارهای گسترده پس از انقلاب و از آن جمله کشتار تابستان ۶۷ شده است. اينکه مردم احساس بکنند که در امر مبارزه خود برای کسب حقوق مدنی تنها نيستند و از حمايت بينالمللی برخوردارند، بسيار دلگرم کننده است. تلاش ـ با همه حمايتی که کشورهای غربی از خيزش و جنبش های کشورهای عربی ـ اسلامی منطقه نموده و مینمايند و با اين که اين دولتها در تکيه بر سمت و سوی آزاديخواهی و دگرگونیهای دمکراتيک در اين کشورها، از هيچ کوششی کوتاه نمیآيند، اما ابراز ترديدها و نگرانیهای غرب و محافل روشنفکری، سياسی و مطبوعاتی از احتمال سمتگيری اين جنبشها و تحولات بعدی در مسيری غير از آنچه غرب آرزو میکند را نمی توان ناديده گرفت. در مورد جنبش سبز چطور؟ آيا ترديدی در محافل غربی در قبال اين جنبش در ايران از نظر سمت گيری و گرايش آن به سوی آينده و کشوری دمکراتيک و ملتزم به رعايت حقوق برابر انسانها، وجود دارد؟ بنا به تجربه شما نظر وبرداشت اين محافل از بودن چهرهها و شخصيتهائی از درون همين حکومت، افرادی مانند آقايان موسوی، کروبی يا ساير اصلاح طلبان در مقام سخنگويان اين جنبش چيست؟ فاروقی : مقايسه جنبشهای اعتراضی با يکديگر آن هم در دورههای تکوينیشان کار چندان صحيحی نيست. اما اگر جنبش اعتراضی و مدنی ايران را با جنبشهای کنونی در کشورهای عربی مقايسه کنيم، رسيدن به اين نتيجه دور از منطق نيست که آنچه کشورهای مصر و تونس در اين لحظه تجربه میکنند، کمابيش آن چيزی است که ما ۳۲ سال پيش تجربه کرديم. البته اميد من اين است که آنها از تجربه منفی ايران بياموزند و مستی ناشی از سقوط ديکتاتور مانع از ديدن خطر شکل گيری يک ديکتاتوری جديد در کشورشان نشود. ايرانيان ظرف ۳۲ سالی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد دريافتهاند که سقوط ديکتاتور به معنای سقوط ديکتاتوری نيست و رفتن سلطان ديکتاتور همانهنگام به معنی آمدن نظمی دموکراتيک نبوده و میتواند حکومتی را به قدرت برساند بدتر از آنچه سرنگون شد. کشورهای اسلامی عصر روشنگری را آنگونه که ما در تاريخ مدرن اروپا شاهدش بوديم، تجربه نکردهاند. از اين رو، الزام جدايی دين و دولت در اين کشورها به باور مردم بدل نشده است. همين نبود عصر روشنگری و عدم حضور فرهنگ رواداری و مدارا باعث آن شد که مردم نتوانند از مبارزه خود عليه حکومت پهلوی نتيجه مطلوب را بگيرند. اين تجربه تلخ در عين حال تجربه آموزندهای بود. اما کشورهای عربی و کشورهای اسلامی آسيايی هنوز چنين تجربهای نکردهاند. از اين رو نگرانی غرب نسبت به سمت و سوی تحولات سياسی در کشورهای عربی بی پايه و اساس نيست. بسياری به سخنان زيبا و دموکراتيک رهبران مسلمان کشورهای مصر و تونس دل بستهاند و اين که آنها به رای مردم احترام میگذارند و خواهان استقرار حکومتی اسلامی از نوع ايران نيستند. اما، مگر آيتالله خمينی پيش از کسب و انحصار قدرت در ايران چيز ديگری میگفت؟ او نيز در دوره پيش از پيروزی انقلاب اسلامی ردای يک رهبر دموکراتيک را به تن کرده بود. در آن هنگام نه از محدوديتهای اجتماعی برای زنان سخن در بين بود و نه از محدوديتهای سياسی برای دگرانديشان. اما پس از کسب و انحصار قدرت ما شاهد آن بوديم که از آن سخنان دموکراتيک اثری باقی نماند و يک حکومت تماميتگرا و اتوکراتيک در ايران بر سرنوشت مردم حاکم شد. در قياس با کشورهای مصر و تونس، اوضاع در کشورهای ليبی و سوريه بغرنجتر است. هيچ کس نمیتواند به صراحت بگويد که سقوط قذافی و بشار اسد به کجا خواهد انجاميد. در بحرين نيز ما شاهد رويارويی سياسی دو کشور ايران و عربستان سعودی هستيم که خود را در قالبی مذهبی نشان میدهد. بههر روی میتوان گفت که تحولات کشورهای عربی و تلاش کنشگران سياسی برای سرنگونی سلطانهای رئيس جمهور، تحولات مثبتی است، اما نمیبايست خيلی به فرجام نيک اين تحولات در آيندهای نزديک خوش بين بود. تجربه ايران میتواند به حال جنبش اعتراضی کشورهای عربی بسيار مفيد واقع شود. اما آيا مستی تودهای مجالی برای خردورزی قائل خواهد شد؟ اين همان پرسشی است که پاسخ آن را قرائت تحولات ماههای آتی نشان خواهد داد. در مورد ايران، اوضاع فرق میکند. کشورهای غربی در ارتباط با کشورهای عربی نگران رشد اسلامگرايی هستند. در مورد ايران چنين نگرانی بیمورد است. چون اسلامگرايی پيش از پيروزی انقلاب اسلامی در ايران پديد آمده و ۳۲ سال تمام هم رشد کرده و حال دوران کهولت خود را میگذراند. جنبش سبز میتواند دهها عيب و ايراد داشته باشد، اما زيرمجموعه اين جنبش در اثر تجربه تلخ اين سه دهه از قوه تشخيص خوبی برخوردار شده است. فراموش نکنيم که بسياری از نيروهای اصلاحات و کسانی که امروز در صف جنبش مدنی و اعتراضی قرار گرفته و عليه نظم ولايی پا به ميدان نهادهاند، مسلمانانی هستند که در اثر همين تجربه تلخ از بدنه و همچنين از راس هرم قدرت حاکم ريزش کردهاند. ضربهای که جمهوری اسلامی ايران ظرف اين ۳۲ سال به اسلام زد، ضربهای کاری و ويرانگر بود. مهمترين ضربه جمهوری اسلامی ايران به اسلام در اثر آميزش دين با سياست روی نمود. اين همان چيزی بود که شماری از آيتاللههای شيعه نسبت به آن هشدار داده بودند. منع پرداختن به امور دنيوی در فقه شيعه و پرهيز از سياست که تا زمان حيات آيتالله بروجردی در شمار ارکان اصلی باورهای شيعی بود توسط آيتالله خمينی مورد تجديد نظر واقع شد. تزويج دين و دولت در اثر پيروزی انقلاب اسلامی، توهم شکن بود و نارضايتیهای سياسی و اجتماعی مردم در اثر سنگر گرفتن مسوولان مملکتی پشت آيه و حديث عملا دوری مردم از باورهای مذهبی را به همراه آورد. پس از انتخابات رياست جمهوری و بهره گرفتن از خرافههای مذهبی به منظور کسب مشروعيت و احيای حيثيت بر باد رفته آسيبی جدی به باورهای دينی مردم زد. اين روند ظرف ماههای گذشته شتاب گرفته است. همانند سازیهای تاريخی بين رهبران جمهوری اسلامی با شخصيتهای دينی، پيش از آنکه منجر به تقديس رهبران امروزين شود، از استحکام باورهای مردم نسبت به تقدس چهرههای صدر اسلام میکاهد. در شرايطی که جامعه جوان ايران هر روز آگاهتر میشود، تلاش برای حرکت روی زمين سست و لغزنده باورهای خرافی امری ابلهانه است. اين چنين است که میتوان گفت جنبش اعتراضی و مدنی ايران از پختگی و بلوغی برخوردار است که اميد بخش است. مردم برای دست يافتن به اين پختگی سياسی و بلوغ بهای سنگينی پرداخت کردهاند. همين بهای سنگين از ضريب خطا میکاهد. تلاش ـ در مناسبات رسمی و روابط بينالمللی اساساً دولتها نه تنها نماينده ملتها محسوب میشوند، بلکه در فرهنگ سياسی غرب و اصولاً نزد افکار عمومی کشورهای دمکراتيک، بسيار متداول و عاديست که سياست و رفتار دولتها به شهروندان نيز نسبت داده شده و از نظر فرهنگی و اعتقادی هردو يگانه رقم بخورند. آيا برآمد جنبش سبز توانست در چنين ذهنيت عمومی خللی وارد سازد؟ با توجه به اين که روزنامه نگاران و مخبرين در گوشه های ديگر جهان در ارائه شناخت و تصوير از ملتی نقش بسيار مهمی ايفا میکنند و شما به فراخور شغل خود با چنين قشری سروکار داريد، آيا در تصوير ذهنی که از مردم ايران وجود داشته است، دگرگونی صورت گرفته است؟ فاروقی: جنبش اعتراضی ايران تصور مردم جهان را نسبت به اين کشور از اساس دگرگون کرد. تصوير ايران تا پيش از اوجگيری اين جنبش، عمدتا تصويری منفی بود. تو پنداری که تصوير اين کشور را در قاب يک حکومت کمابيش طالبانی درگير يک مناقشه هستهای جای دادهاند. قاب عکسی که نه تنها نزد ايرانيان حس غرور بر نمیانگيخت که برخی حتی از عنوان اين موضوع که ايرانی هستند در خارج از کشور شرم داشتند. من بر آن نيستم که حکومت ايران را حتی در بدترين دورههايش، طالبانی بدانم. اما چنين تصويری از حکومت ايران نزد مردم کشورهای غربی وجود دارد. حکومت هم در ارائه چنين تصويری بی تقصير نبوده است. سخنان تحريکآميز، عدم توجه به قواعد بازی در مناسبات بينالملل، انتشار عکس و فيلم از "امت هميشه برافروخته" از جمله دلايل شکل گرفتن چنين تصوير و تصوری هستند. حال آنکه جنبش سبز، نشان داد که ايران چهره ديگری هم دارد که تا کنون از انظار پنهان بوده. تصويری از مردمی که در راهپيمايیهای مسالمتآميز برای دستيابی به حقوق خود به خيابانها آمده و رشد و بلوغ سياسی خود را به نمايش میگذارند. اين جنبش غرور و حيثيت ايران و ايرانی را احيا کرد. در خارج از کشور با موجی از همبستگی سياسی با جنبش اعتراضی و مدنی روبهرو شديم. اين همبستگی نه تنها خود را در بازتاب وسيع رسانهای به نمايش گذارد بلکه حتی برای ايرانيان احترام آفريد. چنان احترامی که من در تمامی اين سالها هرگز نمونهاش را نديده بودم. تلاش ـ اگر نظراتی که شما در باره رشد و بلوغ مردم ايران ارائه میدهيد، برداشتی قابل تعميم به افکار و شناخت غربيان از جمله محافل مطلع آلمان از اين ملت باشد، بايد گفت اين کشورها در مجموع ظرفيتی در اين جنبش می بينند، که خاطرشان را در مورد تحولات آينده کشورمان و احتمالاً بهبود وضع منطقه اميدوار میسازد. اما از سوی ديگر حکومت اسلامی از رهبری آن گرفته تا دولت و نيرو های نظامی و امنيتی آن دست از تحريک و پيچيدهتر کردن مشکلات جهان و منطقه بر نداشتهاند. وجود آن اميدواری به نيروهای دمکراتيک مردمی و حضور يک جنبش اجتماعی با سمت و سوئی که گفتيم، تا چه ميزان میتواند غرب را در استفاده از روشهای تندتری مانند حمله نظامی عليه ايران محتاطتر نمايد؟ فاروقی : سياستهای تحريکآميز جمهوری اسلامی واکنشهای بسيار متفاوتی را برانگيخته است. هواداران روشهای تندتر عليه ايران و از آن جمله گزينه نظامی بيش از آنکه در کشورهای غربی نماينده داشته باشند، در خود منطقه و در همسايگی ايران حضور دارند. کشورهای عربی و شيخنشينهای حوزه خليج فارس و البته بخشی از سياستمداران تندرو اسرائيلی از جمله نيروهايی هستند که از کاربست راهکارهای خشنتر عليه ايران جانبداری میکنند. در کشورهای غربی نيز چنين تمايلاتی وجود دارد و آمريکا نيز گزينه نظامی را منتفی ندانسته است. اما آنچه در کشورهای عربی روی میدهد و وضعيت سياسی حاکم بر منطقه عملا منجر به آن شدهاند که خطر مداخله نظامی در ايران کاهش يابد. به عنوان نمونه، تجربه عراق و افغانستان نيز در کاهش احتمال دست يازيدن به راهکارهای نظامی عليه ايران موثر واقع شده است. کاهش خطر حمله اما به معنی منتفی بودن گزينه نظامی نيست. ببينيد خانم مدرس، من مردم کشورم را بيشتر از کشورم دوست دارم و ميهنم را به خاطر همميهنم دوست دارم و در عين حال مخالف جنگ و خونريزی هستم. اميد من به آن است که جنبش مدنی و اعتراضی ايران بهزودی ثمر دهد و نيازی به گزينش راهکارهای خشنتر نباشد. همانگونه که پيش از اين هم گفتم، اين راه حل نه تنها راه حلی است کمهزينه، بلکه راه حلی است که همه از آن سود میبرند: هم مردم ايران و هم جامعه جهانی. تلاش ـ مشکل ديگری که وجود دارد، تغيير نسبتاً سريع افکار عمومی است. توجهها در اين سوی جهان وقتی جلب میشود که مردم صحنه خيابانها را تسخير کنند. پس از اعتراضات گسترده آغازين، و موج شديد سرکوب و سلطه مأموران امنيتی بر خيابانهای شهرهای کشورمان، و به موازات آن کاهش اخبار و گزارشات رسانههای غربی، تصور بر خوابيدن جنبش و غلبه سکوت و به نظر بعضی «شکست» است. بی ترديد مواردی پيش آمده که شما از سوی همکارانتان مورد اين پرسش قرار گيريد؛ که چه شد و چه بر سر جنبش سبز و حماسهآفرينانش آمد؟ پاسخ شما در چنين مواقعی چيست؟ فاروقی : متاسفانه چنين تصوری نسبت به جنبش سبز در خارج از کشور وجود دارد. رسانهها برای خبررسانی خود نياز به موضوعهای "جنجالی" دارند. مثلا میگويند اگر سگی پای مردی را گاز بگيرد، اين خبر ارزش رسانهای ندارد. اما اگر مردی پای سگی را گاز بگيرد، اين خبر ارزش رسانهای پيدا میکند. گرچه ظرف ماههای گذشته، اعتراضات مدنی در ايران کماکان ادامه داشته است، ولی اعتراضهای پراکنده گروههای نسبتا کمشمار برای رسانههای بينالملل چندان جذاب نيست. بديهی است که خبر اعتراض کارگران اين يا آن کارخانه در ايران يا تظاهرات پراکنده در اين يا آن شهر کشور در سيل خبرهايی که از اين جهان پر آشوب همه روزه روی تلکس خبرگزاریها میرود، گم میشود. همين موضوع میتواند اين باور و تصور را ايجاد کند، که گويا در ايران هيچ اعتراضی نيست و جنبش مدنی از نفس افتاده است. از کار انداختن اينترنت و ماهوارهها در آستانه روزهای تظاهرات در ايران از سوی حکومت نيز، بخشی از راهکار مقابله با اعتراضها بود. و حال که توفان تغيير و تحولات کشورهای عربی را در بر گرفته، بسياری از همکاران بخشهای ديگر دويچه وله از من همان پرسشی را میکنند که شما نيز پرسيديد. پاسخ من به اين پرسش اين است که جنبش سبز لحظهای از تاريخ گذار ايران از جامعهای استبدادی به جامعهای دموکراتيک و آزاد است. تاريخ اين گذار ساختاری نه با جنبش سبز شروع شده است و نه با خاتمه آن به فرجام میرسد. ماههای پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری آشکارا نشان داد که مردم ايران نسبت به سرنوشت خود بیتفاوت نيستند. مسير ايران به سمت ايجاد جامعهای دموکراتيک با مسير کشورهای ديگر منطقه تفاوتی ماهوی ندارد. تظاهرات ميليونی مردم در هفتههای نخست پس از انتخابات نيز نشان داد که رهروان اين راه نيز در ايران کم شمارتر از کشورهای عربی نيستند. صرفا نبض تحولات سياسی در اين يا کشور با هم تفاوت دارد. گاهی آرامتر میزند و گاهی شتابان، اما هيچگاه از تپش باز نمیماند. تلاش ـ چند هفته پيش به همت هنرمندان و فيلم سازان آلمانی و ايرانیتبار اين کشور، جشنواره معروف برلين (Berlinale) به صحنه حمايت از هنرمندان و فيلمسازان ايرانی و در جايگاه ويژه، دفاع از جعفرپناهی بدل گرديد. اين اقدام چنان بر رژيم اسلامی گران آمد که از سوی مسئولين سفارتخانه جمهوری اسلامی رسماً به آن اعتراض شد. جالب توجه اينجاست که در تجليل از اين نمايش همبستگی در اين جشنواره، در مصاحبه ای توسط راديو (DLF) با يک گزارشگر آلمانی که اخيراً برای تهيه گزارشی از وضع انتشار کتاب و ساير مطبوعات در ايران به کشورمان سفر کرده بود، وی میگفت: پيام چنين رخدادهائی در اصل به روشنفکران و خطاب آن به آزاديخواهان در داخل ايران است و اين که؛ «عليرغم همه سرکوبها و فشارها صدای شما شنيده میشود.» چنين اقدامات و چنين سخنانی قاعدتاً بايد مبتنی بر شناختی عميقتر از تداوم مبارزات درون کشور و حمايتی پايدارتر از آنها و فراتر از لحظه اخبار پر سرو صدا باشد؟ فاروقی: حساب رسانههای بينالملل از نهادهای مدافع حقوق بشر و سازمانها و موسسههای مدنی جداست. نهادهای مدافع حقوق بشر میبايست همه موارد نقض حقوق بشر را مورد توجه قرار دهند. اما، نوع و گستره کار رسانهها با راهکار نهادهای مدافع حقوق بشر تفاوت دارد. رسانهها از حيث گستره پوشش خبری خود به دو دسته تقسيم میشوند. برخی از رسانهها کار خود را محدود به مرزهای کشور معينی نمیکنند و مخاطبين خود را در سراسر جهان دارند. البته بديهی است که اين رسانهها عمدتا به زبان انگليسی هستند. گونه ديگر رسانهها، رسانههايی هستند که گستره فعاليتشان محدود به جغرافيای خاصی میشود. به عنوان نمونه، رسانههايی که ما در آلمان داريم و به زبان آلمانی خبررسانی میکنند. اين رسانهها مخاطبين خود را دارند و ناگزيرند به مسائلی بپردازند که برای مخاطبين آنها جالب و جذاب است. در اينجا پوشش خبری تظاهرات پراکنده در اين يا آن گوشه از جهان از چنان اهميتی برخوردار نيست که در دستور کار آنها قرار بگيرد. خوشبختانه ايرانيان ساکن کشورهای ديگر و از آن جمله در آلمان خوب عمل کردهاند. نسل دوم ايرانيان موفق شدهاند به رسانههای آلمانیزبان راه يابند. من شماری از خبرنگاران جوانی را میشناسم که در شبکههای بسيار مهم آلمان کار میکنند. خبرنگارانی که گرچه شايد نتوانند خيلی خوب فارسی حرف بزنند، ولی خود را يار و همراه جنبش اعتراضی در ايران میدانند و اقدام به پوشش خبری مسائل ايران میکنند. از جانب ديگر هنرمندان ايرانی نيز ظرف اين دو سالی که از جنبش سبز میگذرد بسيار خوب عمل کردهاند. آکسيون جشنواره برليناله که شما به آن اشاره کرديد، يکی از اين نمونههای خوب همبستگی بينالمللی با جنبش اعتراضی ايران است. در کشورهای ديگر نيز ما شاهد اقدامات مشابهی هستيم. به هر روی بازتاب سريع اخبار مربوط به نقض حقوق بشر در ايران و تلاش برای جلب توجه رسانههای بينالملل به نابسامانیهای کشور وظيفهای درازمدت است که نمیبايست از آن غافل شد. يکی از نکتههای اصلی سياست مديريت بحران جمهوری اسلامی ايران که به دولت سوريه نيز تجويز شده است، همانا طولانی کردن دوره کشمکشهای سياسی و خسته کردن مردم و نااميد ساختن آنها از پیگيری خواستهايشان است. اگر ايرانيان ساکن کشورهای ديگر خسته شوند و در اثر اين خستگی به بیتفاوتی سياسی دچار شوند، حکومت سهلتر امر سرکوب اعتراضات در داخل کشور را دنبال خواهد کرد. تلاش ـ در انتقال پيامهای حمايتی دلگرم کننده به درون کشور و رساندن آن به گوش آزدايخواهان ايران رسانه هائی چون دويچهوله چه نقشی دارند؟ آيا آنها در اتصال اين دو طرفِ رابطه از آزادی عمل کامل برخوردارند يا مجبور به رعايت برخی محدوديتها در مناسبات رسمی ميا ن دولتها هستند؟ فاروقی : نقش رسانههای فارسیزبانی که در خارج از کشور فعاليت میکنند با آنچه پيشتر گفتم تفاوت میکند. وظيفه اصلی خبررسانی به داخل کشور برعهده اين رسانههاست. سانسور و کنترل دولتی امر اطلاعرسانی آزاد در داخل کشور را دشوار ساخته است. حال آنکه رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در اطلاعرسانی کمترين محدوديتی ندارند. اين رسانهها نيز دو دستهاند. نخست سايتهايی که به همت يک يا چند نفر راهاندازی شدهاند و دوم رسانههای فارسیزبانی مثل دويچه وله، بی بی سی و نظاير اينها که بخشی از شبکههای بينالمللی کشورهای مختلف هستند. سايتهای آزاد خبری به هر روی میتوانند فارغ از هرگونه محدوديتی فعاليت کنند. يکی از اين محدوديتها، موازين حرفهای خبررسانی است. فارغ بودن از رعايت چنين موازينی باعث آن میشود که امر سنجش عيار حقيقت در اخباری که اين سايتها منتشر میکنند، دشوار شود. انتشار اخبار ناصحيح از اعتبار اين سايتها و اعتماد به آنها میکاهد. دولت ايران نيز برای آسيب زدن به اعتبار اين رسانهها اقدام به انتشار اخبار غلط میکند و همين امر میبايست وسواس و حساسيت مسوولان اين سايتها را نسبت به آنچه منتشر میکنند، برانگيزد. در مورد شبکههای خبررسانی مثل دويچه وله، صدای آمريکا، بی بی سی و رسانههای مشابه وضع فرق میکند. برخی از اين رسانهها مستقيما توسط دولت اين کشورها يا به طور مشخص توسط وزارت امور خارجه آنها تامين مالی میشوند و تحت نظارت آنها کار میکنند. در مورد دويچه وله، وضعيت متفاوت است. در آلمان شورای رسانهها وجود دارد که اعضای آن توسط دولت تعيين نمیشوند. اين شورا بر کار رسانهها نظارت میکند. شهروندان آلمان هر ماه برای استفاده از رسانهها ماليات میپردازند. بودجه دويچه وله و رسانههای غيرخصوصی عمدتا از طريق اين ماليات تامين میشود. از اينرو، دويچه وله زير نظارت مستقيم وزارت امور خارجه آلمان يا دولت اين کشور قرار ندارد. ما در تعيين گزارشهای روز خود از آزادی رسانهای برخورداريم. مهمترين محدوديتی که ما با آن روبهرو هستيم، رعايت موازين حرفهای خبرنگاری است. يعنی ما برای پوشش خبری خود نياز به کنترل صحت يک خبر پيش از انتشار آن از طريق دو منبع مستقل داريم. رعايت چنين موازينی باعث تاخير در انتشار اخبار میشود، اما از آنجا که انتشار توام با تاخير يک خبر صحيح بهتر از انتشار شتابزده يک خبر غلط است، رعايت اين موازين اعتمادسازی میکند. البته بايد تاکيد کنم دويچه وله در عين حال وظيفه ايجاد رابطه بين آزاديخواهان داخل کشور و مدافعان حقوق بشر در فراسوی مرزهای ايران را برعهده ندارد. يکی از ارکان اصلی کار دويچه وله پوشش خبری موارد نقض حقوق بشر است و اين کاری است که ما همه روزه انجام میدهيم. بديهی است که وظيفه بازتاب آکسيونهای اعتراضی در خارج از کشور و همچنين بازتاب خبر همبستگی اين يا آن نهاد آلمانی با جنبش اعتراضی ايران نيز بخشی از کار ما را تشکيل میدهد. دويچه وله در ضمن وظيفه دارد نظر شخصيتها، حزبها و موسسههای آلمانی پيرامون تحولات سياسی در اين يا آن نقطه از جهان و از جمله پيرامون آنچه در ايران میگذرد را پوشش دهد. شخصيتهای فرهنگی و سياسی در آلمان و سياستمداران اين کشور نظری عمدتا منفی نسبت به دولت ايران دارند. اما اينکه چرا چنين نظر منفی نسبت به دولت ايران و مسوولان مملکتی ايران در خارج از کشور وجود دارد، بيش و پيش از آنکه به کار رسانههايی همچون دويچه وله برگردد، ناشی از نقشی است که خود حکومت در داخل کشور، در منطقه و در پهنه گيتی ايفا میکند. وظيفه رسانهها بازتاب دادن است، ولی مضمون آنچه را که ما بازتاب میدهيم، دولتها رقم میزنند. Copyright: gooya.com 2016
|