نسبت اين آشتی با موسوی و کروبی چيست؟ مخالفان و موافقان ديدگاه خاتمی در گفتوگو با عباس عبدی
برخیها فکر میکنند هدف مبارزه سياسی اجرای عدالت است. در حالی که اين برداشت درست نيست. هدف از مبارزه سياسی کاهش آلام و درد و رنج و افزايش خشنودی و رضايت برای حداکثر جامعه است. اجرای عدالت وظيفه دادگاههاست، اما سازش و صلح مقدم بر دادگاه است، و سياست در مقام سازش و صلح است
به دنبال اظهار نظر محمد خاتمی در ديداری که با جمعی از فعالان ايرانی، که با همه محدوديت های ايجاد شده توسط جمهوری اسلامی به بيرون درز کرد و بازتابی گسترده يافت،در حالی که رسانه های حکومت تنها به فحاشی اکتفا کرده اند ايرانيان مقيم خارج از کشور به برکت رسانه های الکترونيک و شبکه های ماهواره ای مخالفت و موافقت خود را به اعلام داشته اند. اين گفتگو ها ره به کجا می برد آيا روزنی خواهد گشود يا چنان که برخی مخالفان نوشته اند فقط برای نجات حکومت از بن بست طراحی شده است. آيا کسی در حکومت به اين سخنان گوش خواهد داد. عباس عبدی تحليلگر سياسی در گفتگوئی اين همه را پاسخ داده است.
***
اظهارات چند روز پيش آقای خاتمی درباره گذشت و ناديده گرفتن طرفين سياسی در ايران واکنشهای موافق و مخالف فراوانی را برانگيخت، ارزيابی شما از اين واکنشها چيست؟
هرچند همه واکنشها را نخواندهام ولی آنچه را که ديدهام میتوانم در چند دسته قرار دهم. يک گروه کسانی هستند که با راهبرد اصلاحطلبانه مخالف هستند و به طور مشخص طرفدار شيوههای خشونتورزی و براندازانه هستند و در ادبيات خود نيز بر آتش خشم و نفرت میدمند و به طور اصولی با اظهاراتی مشابه جملات آقای خاتمی مخالف هستند. اين دسته از مخالفتها به جای طرح و استناد به راهبرد براندازی، خود را در پوشش ادبيات احساسی و شعاری عرضه میکنند. مثل اينک جواب خونهای ريخته شده را که بايد بدهد؟ ولی واقعيت اين است که اين افراد نگران خونهای ريخته شده و ناديده گرفتن حق آنان نيستند، بلکه به کشته شدن ۴۰ يا ۵۰ نفر راضی نيستند، و میخواهند ارقام دو رقمی کشتهها چهار رقمی شود تا پروژه عراق و ليبی را در ايران پياده کنند. طبيعی است که آنان راه ديگری برای سياست گزيدهاند و حتی بيش از آنکه با حکومت مخالف باشند، اصلاحطلبی و مخالفت با خشونت را دشمن اصلی خود میدانند. با اين گروه نمیتوان بحثی کرد، يا حداقل در موضوع حاضر نمیتوان وارد گفتگو شد.
گروه ديگری که به شدت با اين اظهارات مخالف است، قطب مقابل گروه اول است که در ساختار رسمی فعاليت میکنند (به مواضع کيهان درباره اظهارات خاتمی مراجعه کنيد). اين گروه نيز شديدترين حملات را به خطمشی اصلاحطلبی وارد میکنند. من در سال ۱۳۷۷ يا ۱۳۷۸ در نشريه راهنو يادداشتی تحليلی درباره اينکه چه گروههايی و چرا خواهان دو قطبی شدن سياست هستند نوشتم و فکر میکنم که دو گروه فوق در حال حاضر بهترين دوران دو دهه اخير خود را میگذرانند و نمیخواهند که اين موقعيت را از دست بدهند، هر يک از دو گروه فوق تصور میکنند که مزاحم اصلی آنان فعالانی هستند که خواهان اصلاحات هستند و اگر اين مزاحمان از ميان برداشته شوند، میتوانند کار طرف ديگر را يکسره و مخالفان خود را نابود کنند، به همين دليل هم هر دو گروه در ضديت و دشمنی با اصلاحطلبان اتفاق نظر دارند و آن را اولويت سياسی خود میدانند.
بجز دو گروه فوق دو گروه ديگر هم هستند که خود را متعهد به خط مشی اصلاحطلبی و پرهيز از خشونت میدانند، و دو موضع متفاوت درباره نظرات اعلام شده آقای خاتمی دارند، يک دسته ديدگاه خاتمی را حتی در درون خطمشی اصلاحطلبانه ناکارآمد میدانند، و دسته ديگر به طور طبيعی موافق آن هستند. به نظر من گفتگوی اصلی را بايد با کسانی انجام داد که از موضع اصلاحطلبی با اين نظرات موافق نيستند هرچند تاکنون نکات پراکندهای از اين منظر ديدهام، ولی گمان میکنم که اينگونه از منتقدين بهتر است که يک مقاله روشن و مستدل در نقد اين ديدگاه بنويسند تا امکان گفتگو و نقد فراهم شود.
نظر خود شما درباره اين اظهارات چيست آيا نقدی به آن داريد؟
من پس از اتفاقات ۲۲ خرداد تاکنون بويژه در ۶ ماه اول پس از اين اتفاقات چندين بار نقد خودم را نسبت به اين جريان ابراز داشتهام و گمان میکنم که بيانيه ۱۷ مهندس موسوی به نحوی بود که میتوانست رافع اين انتقادات باشد، هرچند به دلايل ديگری آن مسير ادامه نيافت. با اين نگاه، به طور طبيعی موافق اظهارات آقای خاتمی هستم و آن را برای جنبش سياسی ايران مفيد میدانم. چرا؟ به گمان من در کنش سياسی بايد از چند مغالطه پرهيز کرد. اولين مغالطه اين است که اثبات حق بودن يک طرف و باطل بودن طرف ديگر، لزوماً موجب حقانيت راه و روش سياسی جريان حق نمیشود. برای فهم نکته با استفاده از تمثيل توضيح میدهم. فرض کنيم که شما از کسی پولی را طلب داريد و او نيز با علم به بدهکاری خود نمیخواهد اين بدهی را بپردازد. در اينجا در حق بودن شما و باطل بودن او شکی نيست. ولی اين واقعيت، مجوزی برای انجام هر کاری عليه فرد بدهکار نمیشود. هر اقدامی عليه وی بايد دو ويژگی داشته باشد، اول اينکه به لحاظ اخلاقی و قانونی موجه باشد. دوم اينکه به لحاظ عملی کارآمد و به صرفه باشد ضمن آنکه اين اقدام زمينهساز بروز مشکلات بزرگتر نشود. اين به شرطی است که مرجع معتبر و قابل قبولی حق يا باطل بودن دو طرف را تعيين کرده باشد يا حداقل از سوی هر دو طرف حقانيت موضوع روشن باشد، در حالی که اگر قضيه تا اين حد روشن و مورد اتفاق نباشد، موضوع به کلی فرق خواهد کرد.
مغالطه دوم نيز درباره هدف سياست است. برخیها فکر میکنند هدف مبارزه سياسی اجری عدالت است. در حالی که اين برداشت درست نيست. هدف از مبارزه سياسی کاهش آلام و درد و رنج و افزايش خشنودی و رضايت برای حداکثر جامعه است. اجرای عدالت وظيفه دادگاههاست، اما سازش و صلح مقدم بر دادگاه است، و سياست در مقام سازش و صلح است. جنگ جهانی دوم محصول قرارداد خاتمه جنگ اول بود که طرف پيروز و از موضع عادلانه بر طرف شکست خورده اعمال نمود. اتفاقی که در پايان جنگ دوم از آن پرهيز شد، در حالی که مسئوليت آلمان در شروع جنگ دوم بسيار بيشتر از اين مسئوليت در آغاز کردن جنگ اول بود. مقايسه وضعيت امروز آفريقای جنوبی و زيمبابوه نيز گواه روشنی بر اولويت صلح و سازش بر انتقام (بخوانيد عدالت) است.
البته پس از استقرار هر نظم سياسی مورد قبول همگان، اجرای عدالت از طريق قانون و دادگاه مستقل، اولويت اول نظم سياسی خواهد بود، اما اين مفهوم از عدالت با آنچه که از عدالت پيش از استقرار هر نظم سياسی گفته میشود به کلی متفاوت است.
بنابراين نگاه من به اظهارات آقای خاتمی کاملاً مثبت است زيرا آن را مبرا از اين دو مغالطه میدانم، تنها ايرادی که به آن میتوان گرفت، زمينهای است که اين اظهارات بايد با ارجاع به آن زمينه فهم و درک شود. در واقع شنونده با ارجاع اين اظهارات به عملکرد گذشته آقای خاتمی آن را تحليل و درک میکند و از اين حيث دچار ترس و ابهام میشود و اين واقعيتی است که اگر مثلاً آقای مهندس موسوی اين اظهارات را میکرد چنين ترسی را برنمیانگيخت، همچنان که بيانيه شماره ۱۷ نيز کمابيش واجد همين مضامين بود. بنابر اين آقای خاتمی بايد اقداماتی را برای بازسازی اعتباری که نيازمند قابل پذيرش کردن اين اظهارات است انجام دهد.
آيا شما فکر میکنيد که آقايان موسوی و کروبی با اين نگاه آقای خاتمی موافقاند؟
برداشت کلی من از آنچه که تاکنون آقايان گفتهاند، اين است که مخالفتی با اين اظهارات نخواهند داشت، سهل است که از آن استقبال هم میکنند، ولی اين فقط برداشت بنده از موضع آنان است، و اميدوارم که شرايطی پيش آيد که خودشان در اين زمينه اظهارنظر کنند.
فکر میکنيد که حکومت تا چه حد پاسخ مثبت به اين پيام خواهد داد؟
برخیها فکر میکنند که بيان و يا درستی اين اظهارات مشروط به گرفتن پاسخ مثبت از جانب حکومت است، در حالی که لزوما چنين نيست. حکومت میتواند مخالفت کند، همچنان که جناح تندروی آن چنين کرده است. جناح حاکم يکدست نيست که پاسخ يکدستی داشته باشد، ضمن اينکه اين موضع به تنهايی برای رسيدن به هدف کفايت نمیکند، مسأله اصلی قدرت است، به نظر من بسط اين موضع و التزام همه به آن، موجب تقويت منتقدين و شکاف درون گروه مقابل میشود و اين يعنی حرکت به سوی موازنه قوا. رسيدن به موازنه قوا برای اهداف اصلاحطلبانه امکانپذير است، ولی برای اهداف ديگر در شرايط فعلی نه ممکن است و نه مفيد، و در صورت تحقق با حمايت خارجی جز خسارت برای کشور نتيجه ديگری دربر ندارد.
تفاوت نگاه فعالان سياسی در داخل و خارج از کشور نسبت به اين موضع آقای خاتمی را چگونه ارزيابی میکنيد؟
واقعيت اين است که نيروهای داخل کشور به دلايل متعدد و در حال حاضر فرصت و امکان بيان عمومی نظرات خود را ندارند، و اين نظرات بيشتر به صورت شفاهی و حضوری بيان میشود و از آنجا که اين نظرات به بحث و گفتگوی علنی و عمومی گذاشته نمیشود، در سطح جامعه بازخورد کلی ندارد، با اين حال و با توجه به مجموعه گفتگوهايی که من با تعداد زيادی از فعالان سياسی دارم، معتقدم که غالب آنان با اين نظر و نگاه موافق هستند، و در حدی که برايشان ممکن باشد، اين نظر را هم بيان میکنند برای نمونه میتوانيد به يادداشت آقای علویتبار در روزنامه روزگار (پنجشنبه ۲۹/۲/۱۳۹۰) رجوع کنيد.
ولی کسانی که در خارج از کشور هستند را میتوان در چند گروه قرار داد. عدهای که اظهار نظر تحليلی (و نه سياسی) میکنند، که مطالعه تحليلهای آنان بسيار مفيد است و هر دو گروه موافق و مخالف در ميان آنان وجود دارد. ولی گروه ديگری هستند که از موضع سياسی (به عنوان يک کنشگر) اظهارنظر میکنند و از موضع يک کنشگر امر و نهی میکنند. بخشی از آنان به گونهای اظهارنظر میکندن که اگر در داخل کشور هم باشند، کمابيش همين مواضع را میگيرند و حضور در خارج کشور موجب کنار گودنشينی آنان نمیشود. در ميان اين گروه هم هر دو موضع مخالف و موافق ديده میشود، هرچند موافقان بيشتر هستند و برخیها هم سعی میکنند که با توجه به فضای تند خارج از کشور با احتياط سخن بگويند (مثل آقای بهنود) و بسياری هم از ترس آماج اتهام واقع شدن، اين احتياط را به حدی میرسانند که آشکارا سکوت میکنند و به حمايت از طريق مراودات و گفتگوهای شخصی بسنده میکنند. گروه ديگر که فقط برحسب فضای خارج سخن میگويند، صدای بلندی دارند، هرچند اهميت چندانی ندارند، و کنشگر سياسی به اين مفهوم در خارج از کشور فاقد ارزش استراتژيک است.