پنجشنبه 20 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پیامدهای انقلاب سوریه برای حاکمان ایران! علی کشتگر

assad-khamnee.jpg
در صورت سقوط بشار اسد، که با توجه به فشارهای درونی و بیرونی و شکست سیاست سرکوب امری محتمل است، جمهوری اسلامی بازنده اصلی و ترکیه برنده اصلی خواهند بود. از نظر جهانی نیز این تحول موقعیت امریکا و متحدان آن را در خاورمیانه به زیان روسیه و چین تقویت می کند و طبعا جمهوری اسلامی را نه فقط از اهرم های اصلی دیپلماسی و دفاعی آن یعنی، حزب اله لبنان و دولت کنونی سوریه محروم می کند، بلکه قدرت نفوذ و مانور آن در عراق و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز به شدت کاهش می یابد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


در صورت سقوط بشار اسد جمهوری اسلامی بازنده اصلی و ترکیه برنده اصلی است. آیا برای اجتناب از تکرار ناکامی های گذشته به این پرسش بسیار مهم فکر کرده ایم که چرا سرکوب های نظامی، تظاهرات خیابانی ایران را متوقف کرد، اما به اوج گیری و گسترش این اعتراضات در سوریه انجامید؟ پرداختن به این پرسش نیاز مبرم جنبش سبز است.

قیام تاریخی و تاریخساز مردم سوریه علیه حکومت جبار و فاسد این کشور خواب را از چشمان خامنه ای و نظامیان دست نشانده او ربوده است.

هرچند در ظاهر و برای دلخوشی ماموران و ایادی خود، انقلاب سوریه را ناآرامی هایی وانمود می کنند که "دشمنان خارجی" مبتکر و محرک آن اند، اما خود خوب می دانند درآنجا چه خبر است و چه طوفان بنیان کنی علیه دیکتاتور به راه افتاده است.

حکومت سوریه مهمترین متحد جمهوری اسلامی و اهرم پیشبرد مقاصد آن در خاورمیانه عربی است. علی خامنه ای در سالهای گذشته برای گسترش نفوذ جمهوری اسلامی و پیشبرد منویات منطقه ای خود میلیاردها دلار از ثروت ملی ایران را به صورت کمک های نظامی، اقتصادی و آموزشی و غیره صرف سوریه و حزب اله لبنان کرده است.علاوه بر این، سرداران سپاه و سران رژیم سهم بزرگی از دلارهای غارت شده ایران را در این کشور برای خود سرمایه گذاری کرده اند.

استراتژی منطقه ای حکومت ایران در سالهای گذشته آن بود که اتحادیه ای از ایران، عراق، سوریه و لبنان به زعامت جمهوری اسلامی ایجاد کند.و با تکیه بر آن سیاست ها و مقاصد خود را در منطقه دنبال کند.

در رویای خامنه ای شکل گیری این اتحادیه به رهبری ایران اتمی نه فقط حکومت جمهوری اسلامی را از یکسو در برابر ترکیه و از سوی دیگر در مقابل کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در موقعیت برتر قرار می داد، بلکه دیکتاتوری دینی حاکم برایران را به مهمترین وزنه منطقه تبدیل می کرد و بدین ترتیب موقعیت بین المللی وداخلی آن از جانب قدرت های بزرگ پذیرفته و تضمین می شد. و به موازات آن حکومت در سرکوب جنبش دموکراسی خواهی ایران و نیز سرکوب قیام های مردمی کشورهای متحد خود دستی قوی تر و بازتر پیدا می کرد. اما اینک سوریه این نقطه امید و اتکای جمهوری اسلامی به چشم اسفندیار آن تبدیل شده و بنظر می رسد که در این جا نیز بی "بصیرت" ی خامنه ای که به قول آیت اله یزدی هرگز اشتباه نمی کند چرا که امام زمان مشاور اوست، حاکمیت را به بن بست برده است.

هم اینک در سوریه پس ازرژیم بشار اسد، حکومت ایران و شخص خامنه ای از همه چیز و همه کس منفورتراند. در افکار عمومی جهانی نیز علاوه بررژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی نیز حامی و حتی مسوول جنایات ضد بشری سوریه شناخته می شود.از نخستین روزهای برآمد قیام مردم سوریه علیه حکومت بشار اسد کارشناسان کارکشته سرکوب جمهوری اسلامی طرف مشورت و حتی مامور پیاده کردن تجارب سرکوب های خیابانی ایران در سوریه بوده اند. اما توسل به روش های سفاکانه و کشتارهای خیابانی در برابر اراده مردم سوریه که تاکنون نزدیک به سه هزار قربانی داده اند با ورشکستگی کامل روبه رو شده است. و این برای علی خامنه ای و نظامیان حاکم بر ایران که راه حل هر اعتراضی را در ارعاب و کشتار جستجو می کنند خبر بسیار نگران کننده و هراسناکی است.چرا که اگرامروز تانک و مسلسل نظامیان قیام مردم سوریه را خاموش نکند، از کجا معلوم که بتوان امواج آتی جنبش دموکراسی خواهی ایران را که با توجه به نارضایتی عمیق و گسترده عمومی و اوجگیری جنبش های ضد دیکتاتوری در خاورمیانه هرلحظه ممکن است دوباره آغاز شود، با ارعاب و کشتار خاموش گردد؟ و اگر ادامه انقلاب سوریه به سقوط بشار اسد بیانجامد بر روحیه و روانشناسی نیروهای نظامی و امنیتی ایران که تنها تکیه گاه خامنه ای هستند چه آثاری برجای خواهد گذاشت؟

آیا سقوط بشار اسد جنبش دموکراسی خواهی ایران را امیدوارتر و آماده تر نمی کند؟ آیا همزمان مایه افت روحیه و فرسایش و ریزش نیروهای سرکوب در ایران نمی گردد؟ آیا مهمترین متحد منطقه ای جمهوری اسلامی جای خود را به یکی از دشمنان آن نمی دهد؟ آیا اوضاع لبنان و عراق را به زیان جمهوری اسلامی دگرگون نمی سازد؟ پاسخ ها روشن تر از آن هستند که به توضیح نیاز باشد.

و در این صورت آیا جمهوری اسلامی هم اکنون بحران زده و منزوی، از درون بحرانی تر و در عرصه جهانی منزوی تر و در نتیجه آسیب پذیرتر نمی شود.

در صورت سقوط بشار اسد، که با توجه به فشارهای درونی و بیرونی و شکست سیاست سرکوب امری محتمل است، جمهوری اسلامی بازنده اصلی و ترکیه برنده اصلی خواهند بود. از نظر جهانی نیز این تحول موقعیت امریکا و متحدان آن را در خاورمیانه به زیان روسیه و چین تقویت می کند و طبعا جمهوری اسلامی را نه فقط از اهرم های اصلی دیپلماسی و دفاعی آن یعنی، حزب اله لبنان و دولت کنونی سوریه محروم می کند، بلکه قدرت نفوذ و مانور آن درعراق و کشورهای حوزه خلیج فارس نیز به شدت کاهش می یابد و ظرفیت و امکانات آمریکا و دولت های اروپایی را در افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی علیه جمهوری اسلامی به نحو بی سابقه ای افزایش می دهد.

آیا ما فعالان و رهروان جنبش دموکراسی خواهی سبز به شرایط پس از سقوط رژیم سوریه فکر می کنیم و برای بهره برداری به موقع از فرصت هایی که در پی آن پدید می اید خود را آماده می کنیم؟ آیا برای اجتناب از تکرار ناکامی های گذشته به این پرسش بسیار مهم فکر کرده ایم که چرا سرکوب های نظامی، تظاهرات خیابانی ایران را متوقف کرد، اما به اوج گیری و گسترش این اعتراضات در سوریه انجامید؟ پرداختن به این پرسش ها نیاز مبرم جنبش سبز است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016