جمعه 22 مهر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

این پدرسوخته ها... مسعود بهنود

مسعود بهنود
دور تازه قهری که بین جمهوری اسلامی، و نشریات اصولگرا با بی بی سی فارسی به راه افتاده، به نظر می رسد چیز تازه ای فراتر از همان روابط هفتاد و یک ساله ساله نیست. جز این که تصویرهائی که به مدد ماهواره ها به اقصی نقاط جهان سر می کشند، تله ویزیون هائی که بالانشین اتاق های پذیرائی میلیون ها نفر هستند، لابد سخنشان هم بیشتر شنیده می شود و هم دیده می شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


خبرنامه گویا

مهرماه سال آینده درست چهل سال از روزی می گذرد که به دستور آخرین پادشاه ایران دفتر بی بی سی فارسی در تهران تعطیل شد و شاه دلیل این تصمیم را در گفتگو با دوست و وزیر دربارش گفت "این پدرسوخته ها نظر امپریالیستی دارند." این بخشی از مهر و قهر بین حکومت های ایران با بی بی سی بود.

با گذشت نزدیک چهل سال، خاطرات دولتمردان زمان، اسناد وزارت خارجه ها و گزارش سفارت خانه های مقیم تهران منتشر شده و نشان می دهد علت اصلی تصمیم تند و تیز پادشاه در دوازده مهر سال 1352 پخش فیلمی درباره ایران در برنامه پانوراما شبکه اول بی بی سی بود که کسی آن را در تهران ندید و در بخشی از آن به شاه هم فرصت داده شده بود تا از برنامه ها و سیاست های خود دفاع کند اما به محض رسیدن خبر پخش این برنامه به تهران، نفر اول کشور عصبانی شد و به اسدالله علم گفت "می گویند ما به شاه ایران فرصت دادیم از خودش دفاع کند مگر من می بایست از خودم دفاع کنم. این پدرسوخته ها نظر امپریالیستی دارند".

وزیر دربار شاهنشاهی چهار روز بعد از تعطیل دفتر بی بی سی، به عمارت تلویزیون ملی ایران رفت و برنامه پانوراما را تماشا کرد و فردایش به دیدار شاه رفت "عرض کردم دیشب برنامه پانورامای انگلیس را دیدم به نظر من فوق العاده خوب بود، مخصوصا که فرمایشات شاهنشاه خیلی محکم بود، پدرشان را در آوردید، حالا گله هم می فرمائید؟ در مورد خداپرستی و آزادی و آینده ولیعهد به قدری خوب جواب داده اید که حد ندارد. با آن که سئوال کننده خواسته پدرسوختگی زیاد بکند من عقیده دارم عینا از تلویزیون ما پخش شود. فرمودند بد فکری نیست . عرض کردم او خواسته است اعراب را از قدرت ما بترساند بعد هم بگوید در ایران آزادی نیست بعد هم بگوید قدرت شاهنشاه زائل شدنی است، چون قدرت یک فرد قابل دوام نیست. در عوض فرمایشات شاهنشاه غرور ملی را خیلی تحریک می کند، عالی است. فرمودند بسیار خوب عمل کنید".

سه سال بعد درست در همان زمان – دوازده مهر – باز موضوع بی بی سی مطرح می شود این بار مخبر سیاسی بی بی سی تقاضای مصاحبه می کند و سئوالاتی هم مشخص می شود، اما شاه در حالی که حاضر به مصاحبه نمی شود خط برنامه را به دقت مشخص می کند و به وزیر دربارش می گوید "از قول من به او بگو که در مورد سئوال اول باید به وضع ژئوپلیتیک ایران تکیه بکند و اسمی از تهدید مسلم از یک طرف نبرد. در مورد اقیانوس هند به او بگو ما طرفدار بی طرفی اقیانوس هند هستیم ولی اگر یک قدرت بزرگ در آن جا رخنه بکند ناچار باید قدرت بزرگ دیگر را هم مداخله نماید و در مورد سئوال سوم بگو قدرت نفری ما در تغییر است".

به تعبیر پادشاه "پدرسوخته ها"، گویا متنی را که اعلیحضرت دیکته کرده بود در برنامه خود نگنجاندند. به همین دلیل ده روز بعد که اسدالله علم به پادشاه گزارش داد یک نماینده [لرد چالفونت، نویسنده و برنامه ساز برجسته بریتانیائی] از سوی بی بی سی به وسیله سفیر ایران در لندن خواسته در سر راه سنگاپور در تهران توقف کند و او را ببنید "به عرض رساندم فرمودند به سفیر احمق تلگراف کن [بگو] هر خری هر چه خواست ما باید گوش بکنیم؟".

همین ماه مهر هنوز تمام نشده یک "پدر سوخته" دیگر هم در صحنه ظاهر شد. مایک والاس مصاحبه گر تلویزیون آمریکائی سی بی اس مصاحبه ای با پادشاه ترتیب داد که وقتی پخش شد "فرمودند پدرسوخته نود دقیقه با من مصاحبه کرده، می خواهد سیزده دقیقه حرف بزند [پخش کند]" دکتر علینقی عالیخانی دولتمرد برجسته ایرانی در پانویس خاطرات اسدالله علم درباره این ماجرا نوشته "برنامه مایک والاس در مناسب ترین ساعت شب پخش می شود و چند موضوع مهم روز را بررسی می کند در نتیجه طبیعی بود که والاس از مصاحبه نود دقیقه ای با شاه، تنها آن قسمت هائی را پخش کند که از دید او جالب بود.

نیمه همین سال، شاه از وزیر دربار می خواهد که به سفیر آمریکا [ریچارد هلمز رییس پیشین سیا که درگیر پرونده واترگیت و مشغول خداحافظی از تهران بود] "بگوید روزنامه های شما وق وق های عراق و فریادهای ونزوئلا را که می گویند 25 در صد اضافه قیمت هم کم است، نمی نویسند، فقط به من و زکی یمانی بند کرده ام من شده ام پسر بد و او شده پسر خوب برای تثبیت قیمت ها، در حالی که هیچ کدام درست نیست" اسدالله علم می نویسد "عرض کردم از دست سفیر کاری ساخته نیست. این کار را خودمان باید در جراید بکنیم و شروع کرده ایم".

اما سال حساس و سرنوشت ساز 55 رسید که اواخرش در انتخابات آمریکا، دموکرات ها پیروز شدند و جیمی کارتر با شعار حقوق بشر وارد کاخ سفید شد و مشکلات حکومت های استبدادی همپیمان آمریکا افزون گشت و شاه برای مقابله با آن، فضای باز سیاسی اعلام داشت. کاری که اگر در زمان آرایش و به ابتکار خود کرده و سهمی برای مردم قائل شده بود بی شک نتیجه ای مثبت به بار می آورد، اما این تصمیم دیرهنگام را زندانیان سیاسی "جیمی کراسی" نام نهادند و منقدان از آن پیامی شنیدند که گوئی از واشنگتن رسیده بود که حمله کنید. دولتمردان برجسته زمان، کسانی مانند امیرعباس هویدا و داریوش همایون، این حرکت و حرکت های بعدی شاه را نوعی هزیمت "خودکشی از ترس مرگ" و خواندند اما پادشاه بار دیگر به این توهم برگشت که بی بی سی دارد انقلاب می سازد.

اما از آن پس با اعتراض دانشجویان و روشنفکران و وکلای دادگستری که بعدا روحانیون هم به آن ها اضافه شدند، و انعکاس اخبار این حوادث، چالش های دربار ایران با بی بی سی فارسی افزون شد. و در تمام دو سال بعد، مکاتبات مفصل دربار با پرویز راجی سفیر ایران در لندن برای "خفه کردن این پدرسوخته ها" ادامه داشت و توضیحات عالمانه سفیر هم به جائی نمی رسید. در زمانی که رادیو تلویزیون ایران اخبار مربوط به تظاهرات و ناآرامی های داخلی را سانسور می کرد، شاه و وزیرانش هم مانند هزاران نفر دیگر از طریق رادیو بی بی سی در جریان قرار می گرفتند، تمنای قطع برنامه های فارسی بی بی سی به شوخی تلخی می مانست.

تاکید بر بی بی سی و حساسیت بر آن، در روزهائی که مدام خیابان های کشور پر از مردمی بود که شعار می دادند و اول کار اجرای قانون را می خواستند و بعد کم کم تغییر قانون اساسی را خواستار شدند تا سرانجام به پیروی از آیت الله خمینی فریاد زدند شاه باید برود، از آن رو بود که رادیو مسکو دیگر رادیو خارجی آن زمان که برنامه به زبان فارسی داشت، تا یک ماه مانده به پیروزی انقلاب همچنان به پخش برنامه های علمی و ایدئولوژیک ادامه می داد. نه که تصمیم مسکو باشد، از رادیوهائی که از مسکو و تیرانا و پکن برنامه می فرستادند جز این برنمی آمد. جز همان بخشنامه ها کاری نمی دانستند که اگر می دانستند لابد اول در مورد خود اجرا می کردند.

از گزارش ها چنین بر می آید که آخرین پادشاه از زمان ولیعهدی به شنیدن رادیو های خارجی عادت داشت و در روزهای حساس یورش قوای متفقین به ایران، به نوشته نزدیک ترین دوستش حسین فردوست [ارتشبد بعدی] اشاره سفیر بریتانیا در ایران وی را از آگاه ساخت که وقتی شب ها رادیو برلین گوش می کند و روی نقشه دیوار اتاق خوابش پیروزی های آلمان نازی را بر اساس ادعاهای گوبلز، با پونز مشخص می کند این نشانه خطرناکی است از علاقه مندی وی به پیروزی ارتش هیتلر. اشاره ای که باعث می شود موج رادیو زنیط سلطنتی به رادیو لندن [بی بی سی] تغییر کند و نقشه هم از دیوار کنده شود.

آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در تهران در دوران انقلاب که بیش از هر کس در جریان نگرانی های روز به روز پادشاه و دولتمردانش از رادیو بی بی سی بود در خاطرات خود نوشته ""این یک مشکل قدیمی است من انتظار شنیدن چنین گله ها و شکایت هائی را داشتم. ایرانی ها از شاه گرفته تا دولتمردان و سیاستمداران دست پائین هرگز از باور این مطلب دست بر نداشته اند که بخش فارسی بی بی سی در اوایل جنگ جهانی و با هدف ضمنی تضعیف موقعیت رضاشاه و برکناری وی از سلطنت تاسیس شد."

به نوشته پارسونز "هر آن چه در قوه داشتم برای قانع کردن شاه و وزیرانش در این مورد که بی بی سی تشکیلات مستقلی است دولت بریتانیا خط مشی آن را تعیین نمی کند و آن چه آن ها به عنوان مطالب تحریک آمیز و تبلیغات خرابکارانه می نامند چیزی جز تفسیر و تحلیل عادی و بی طرفانه یک ایستگاه رادیوئی آزاد و بی سانسور نیست، ولی تلاش های من بی نتیجه ماند و سوء ظن و بدبینی نسبت به بی بی سی همچنان در حکومت باقی ماند".

سفیری که درروزهای سخت انقلاب ایران در قلب تهران و مدام در مشورت با پادشاه بود در پایان این فصل از کتابش می نویسد "برای قانع کردن مخاطبین [عادی] ایرانی خود درباره استقلال دستگاه بی بی سی مشکلات کمتری داشتم اما برای رهبران کشورهای جهان سوم که همه وسائل ارتباط جمعی را در اختیار و کنترل خود دارند باور کردن این موضوع دشوار است که دستگاهی که با کمک دولت اداره می شود فارغ از کنترل دولت باشد. آن ها نمی توانند بپذیرند کسی که به فلوت زن پول می دهد نوای فلوت را در اختیار نداشته باشد."

بعد از برپائی جمهوری اسلامی، که بنیادگذارش یکی از قدیمی ترین شنوندگان برنامه صبحگاهی بی بی سی بود، به سرعتی باورنکردنی همان رابطه مهر و قهر بین حکومت و بی بی سی برقرار شد.

آیت الله خمینی چنان که از روایت نزدیکانش و هم سخنان خود وی برمی آید تا آخرین روزهای عمر هم عادت به شنیدن برنامه فارسی بی بی سی را ترک نگفت. در گیرنده سه موج و قوی وی که در محل زندگیش، جماران تهران، مورد بازدید قرار می گیرد، روی نواری طول موج بی بی سی [ و رادیو اسرائیل و صدای آمریکا که اینک وارد صحنه اطلاع رسانی شده بودند] و زمان پخش جام جهان نما برنامه شامگاهی بی بی سی مشخص شده است. با این همه آیت الله در زمانی که در پاریس و در مرکز توجه رسانه های جهانی نشسته بود هرگز به برنامه فارسی بی بی سی امکان مصاحبه نداد و تنها مصاحبه پخش شده از برنامه رادیوئی دی ماه سال 57 سئوال و جوابی است که در میان یک مصاحبه عمومی مطرح شده است.

در خاطرات رهبران ایران در زمان جنگ، از جمله در خاطرات هاشمی رفسنجانی صدها جا به گفته ها و گزارش های بی بی سی استناد شده است. تاکید در جلسات تصمیم گیری ها بر تفاسیری است که گاه به نقل از دیگر رسانه ها در برنامه فارسی بی بی سی پخش شده، چنین به نظر می رسد که تمامی این ها، دست کم در ذهن برخی از فرماندهان و تصمیم سازان به عنوان نظر دولت بریتانیا و حتی نظر جهان غرب تلقی شده است. و در همه این ها افسانه قدرت بخشیدن به دولتی که دیریست صاحب آن قدرت نیست که بود.

دور تازه قهری که بین جمهوری اسلامی، و نشریات اصولگرا با بی بی سی فارسی به راه افتاده، به نظر می رسد چیز تازه ای فراتر از همان روابط هفتاد و یک ساله ساله نیست. جز این که تصویرهائی که به مدد ماهواره ها به اقصی نقاط جهان سر می کشند، تله ویزیون هائی که بالانشین اتاق های پذیرائی میلیون ها نفر هستند، لابد سخنشان هم بیشتر شنیده می شود و هم دیده می شود.

این قهر در زمانی اهمیت می یابد که مبارزه خشونت آمیز پلیسی با دارندگان آنتن های ماهواره ای شکست خورده و جای خود را به جنگ پارازیت ها داده که نتیجه آن هم بزودی آشکار خواهد شد. به قاعده سرنوشت و پایان کار این جنگ همان است که بر سر ممنوعیت ورود نشریات از خارج، قطع موج کوتاه گیرنده های رادیو، جمع آوری دستگاه های پخش و نوارهای ویدئو، فکس و نوارهای موسیقی آمد، یا بر سر قانون منع استفاده از ماهواره های تلویزیونی. محدودیت هائی که برای استفاده از اینترنت ایجاد می شود هم پایانی جز این نخواهد داشت. راه نزدیک تر، اعتماد کردن به مردم و خود را قیم آن ها ندیدن و نسپردن سرنوشت مردم به دست ماموران حقوق بگیر دولت است. مامورانی که عیسی رشته مریم بافته نیستند و تنها هنرشان ایجاد ناراضیان بیشتر برای حکومت است.

از این همه برمی آید حکمرانی در دوران سایبر و دنیای دیجیتال که مرز بین خیال و واقعیت در آن مخدوش شده است، دیگر هیچ شباهت به حکمرانی قرون ماضی ندارد و قواعدش از متون کهن برنمی آید. جلو شرکت مردم در تشییع جنازه عزت الله سحابی را با پلیس می توان گرفت اما با شمع و خرما و لباس سیاه برای استیوجابز کاری نمی توان کرد. آدمی سالیان پیش سیب را گاز زده است. دیگر نمی توان از دستش گرفت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016