جمعه 6 آبان 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی

اسماعيل نوری‌علا
پايان وحشيانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، ديکتاتور ديوانهء ليبی، را می توان از زوايای مختلفی مورد بررسی قرار داد. اما هفتهء پيش آقای اکبر گنجی، روزنامه نگار و پژوهشگر و زندانی سابق، از آن بهانه ای ساخت تا در سايت بنگاه سخن پراکنی بريتانيا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گويا با دول غرب ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امريکا برای «ليبيائيزه کردن ايران»، چند «نيش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پايان دادن به حکومت اسلامی در ايران تلاش می کنند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

[email protected]

پايان وحشيانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، ديکتاتور ديوانهء ليبی، را می توان از زوايای مختلفی مورد بررسی قرار داد(1). اما هفتهء پيش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(2)، از آن بهانه ای ساخت تا در سايت بنگاه سخن پراکنی بريتانيا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گويا با "دول غرب" ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امريکا برای «ليبيائيزه کردن ايران»، چند «نيش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پايان دادن به حکومت اسلامی در ايران کوشش می کنند. ايشان اين کوشش ها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بينند.

استدلال ايشان را می توان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم می شود که منظورشان بيشتر امريکا است) دارای پروژه هائی است که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بيگناه اين کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبيعی آنها) می شود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ايران فرا می رسد. هم اکنون امريکا مقدمات ليبيائيزه کردن ايران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چينی هائی چند جانبه است.

(نقل مستقيم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، به هیچ وجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».

می بينيد که ايشان، با چنين تمهيد مقدمات چشم گيری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نيز جزئی از همان طرح «ليبيائيزه کردن ايران» قلمداد کند و استدلال شان چيست؟ آنگونه که آمده، وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در اين مورد!

***

اما، در اين ميان، چيدمان جزئيات اين استدلال موجب شده است که آقای بيژن حکمت، يکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوری خواهان و از مؤسسان سازمان جديدالتأسيس جمهوری خواهان ايران، نکتهء ساده ای را ـ نمی دانم در کجا ـ با آقای گنجی در ميان گذاشته و از ايشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»

و اين پرسش فروتنانه نيز سبب شده تا آقای گنجی ديگرباره دست به قلم برده و در تأييد سخنان قبلی خود مطالب جديدی را عرضه کنند(3). من، در اين بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پايان نوشتار به آن بازخواهم گشت.

آقای گنجی، در مورد اينکه چرا فکر می کنند «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نيز بخشی از طرح «ليبيائيزه کردن ايران» است مطالب جديدی را طرح کرده و عيناً چنين می گوید:

«به جای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل می دهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرار است متحد شود؟ مگر به تازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان به وقوع نپیوست؟ اگر می شد می بایست جلوی آن را گرفت، نه این که به دنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من می دانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من به صراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم... گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفه ی ایرانیان است، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی... مبارزهء اصلی در ایران صورت می گیرد. ایرانیان مقیم خارج به عنوان تابع داخل عمل می کنند... مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته می شود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا می توانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».

جمع بندی من از اظهارات پيچيدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند، سخن گفتن شان از اتحاد بيهوده است و، در نتيجه، فقط دول غربی، چون امريکا، می توانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند».

من اين مجمل را در برابر پرسش آقای بيژن حکمت که پرسيده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است؟» پاسخی معادل يک «آری» بزرگ ارزيابی می کنم و اين آری را از جند لحاظ قابل تأمل می يابم.

***

ما البته با بی پروائی آقای گنجی را در صدور اينگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائيم. بگيريم داستان مخالفت ايشان با حضور پادشاهی خواهان در جمع اپوزيسيون خارج کشور را، و يا ممنوع ساختن آوردن پرچم شير و خورشيد نشان و سه رنگ ايران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ايشان را. و اتفاقاً می بينم که يک سر بحث امروز ايشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نيز به همان فتواهای قبلی شان بر می گردد که اجازه می خواهم اين ارتباط را توضيح داده و سپس به بحث ايشان در مورد اتحاد برگردم.

بنظرم می رسد ايشان هنوز بخاطر عکس العمل هائی که نسبت به فتواهای ايشان نشان داده شده برآشفته اند و اين جمله که «مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند» در واقع اشاره ای صريح است به کوشش ناکام خود ايشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(4)؛ يعنی جريانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکايت دارند و آن را دليل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از اين راه به تئوری مبدل شدن ناگزير آنها به مهره های شطرنج امريکا رسيده اند. يعنی، ايشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ايشان را نپذيرفته اند دلخورند و همين امتناع را دليل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتيجه می گيرند که وقتی همهء اين مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ايشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اينکه «فقط دول غربی، چون امريکا، بتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند!» بدينسان می بينيم که، در نظر ايشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسيم می شوند؛ بخشی بر گرد ايشان حلقه می زنند و خواستار آزادی زندانيان سياسی می شوند و بخشی ديگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زير پرچم غرب (يعنی امريکا) می روند. پس: «يا گنجی يا امريکا؛ مسئله اين است!»

***

اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکيب زندانيان سياسی مورد حمايت ايشان اعتراض داشتند. يعنی در آن زمان زندانيان سياسی مورد حمايت هم بايد از فيلتر ايشان می گذشتند تا قابل دفاع و حمايت شوند. در جريان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای به نمايش گذاشته شده در برابر دوربين ها، نماد زندانی سياسی در ايران آقای «سعيد حجاريان» معرفی شده بود و اين امر صريحاً پيوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان می داد و «زندانيان غير خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته اين امر تازه ای نبوده و هنوز هم نيست. در همين پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نيز زندانيانی که به حملهء احتمالی امريکا به ايران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیه ی زندانیان سیاسی». و نمی دانم چرا اين «بقيهء زندانيان سياسی» هيچگاه از سايه بيرون نمی آيند تا معلوم شود که آيا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آيت الله بروجردی هم جزو آنان هستند يا نه.

می خواهم نتيجه بگيرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشور است و اينکه عده ای ايشان را تحويل نگرفته و يا با ايشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون بايد چنين تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ايجاد اتحاد بين «مخالفان خارج» متهم به اين خيانت باشند که با وعده و وعيد دول غربی (يعنی امريکا) اين گرد همآئی را ممکن می کنند.

ايشان البته با سعهء صدر تمام اظهار می دارند که «من موافق تشکیل "جبهه ی مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند"، هستم» اما فکر می کنند که چون قرار است «اتحاديون» زير چتر امريکا رفته و جزو طرح «ليبيائيزه کردن ايران» شوند و ايشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام می دارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به "پیاده نظام" پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس بايد از ايجاد چنين اتحادی دست شست و در «نقشهء تخريب ايران» شرکت نکرد. ايشان، با سنجش اين اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ايجاد اين اتحاد چنين فتوا می دهند که «سخن گفتن شان از اتحاد ... بيهوده است!»

و من اين سخنان را اهانت مستقيم به شعور و نيت هزاران ايرانی شريف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بينم که در شهرهای مختلف دنيا در راستای قانع کردن گروه ها و شخصيت های سياسی به حضور در يک «اتحاد ميهنی» و ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات مستقل و ايرانی در برابر ديو مهيب حکومت اسلامی می کوشند. اين بی پروائی در اهانت هم از خصيصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت اما، بنظر من، اين ايرانيان تنها با ابرام در کار شريف خويش و به پيروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدميان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.

***

اما آقای اکبر گنجی، با ترسيم اين بن بست دلشکن، آن هم در برابر ايران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را يافته و يا چه توصيهء عملی ويژه ای برای آنان دارند؟ وظيفهء مخالفان خارج چيست؟ و اين مخالفان چه کار ديگری بايد بکنند که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟

پاسخ صريح ايشان به اين پرسش چنين است: «فکر اتحاد را رها کنيد و به دنبال بهبود وضع حقوق بشر در ايران باشيد!» بخصوص که ايشان خود هميشه در اين راه پيشقدم بوده اند، همانگونه که می گويند: «خود من در سال های گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارش گر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما به دنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».

ايشان، در بيان اين «توصيهء عملی» در مورد خارج کشوری ها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نيز می نوازند: «می دانم که شما (آقای بيژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشید. می دانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. می دانم که شما مخالف حمله ی نظامی به ایران هستید. می دانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. می دانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»

خواهش می کنم که خوب به اين «پس» سحرانگيز توجه کنيد: هر کس به مبارزات مستقل ايرانيان می انديشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحريم اقتصادی فلج کننده عليه حکومت اسلامی مخالف است، چه بايد بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»

***

اما اين پرسش مستقيماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر می گرداند که پس از تعيين آقای احمد شهيد بعنوان گزارشگر ويژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اوليهء ايشان اين واکنش را در ذهن آقای گنجی ايحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [اين نکته] در مقاله [من هم] آمده است که "اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است". اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».

آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که می پرسيد: «ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آيا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»

پاسخ آقای گنجی به اين پرسش، از پاسخ ايشان به پرسش نخست هم پريشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنيدن اين نکات گهربار، بايد از آقای گنجی بپرسند که «ايرانيان چگونه می توانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش اين شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نيز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ايران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر است ایرانی ها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟»

آقای گنجی نه تنها برای اين پرسش پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ايرانيان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنان شان نيز کم مبهم نيست. ببينيد ايشان برای ايجاد اين ابهام چه گرد و خاکی به پا کرده اند:

ايشان ابتدائآً می نويسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنی است» و سپس، با تروريست دانستن آقايان اوباما و خامنه ای به يکسان، و با اشاره به اينکه آقای اوباما در ماه های گذشته بن لادن و یاران اش را کشته است، می نويسند: «آیا تروریسم بد است فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت می کنند؟ آیا معنای آن این نیست که "تروریسم خامنه ای" بد است، اما "تروریسم اوباما" خوب است؟»

بدين سان آقای اکبر گنجی نتيجهء «سکوت» نسبت داده شده به ايرانيان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و ياران اش (به دست نيروهای ويژهء ضد تروريستی امريکا) و قذافی و پسران و وزرايش (به دست اوباش لگام گسيختهء به اصطلاح انقلابی ليبی) را معادل قرار گرفتن اين ايرانيان در اردوگاه دول غرب (يعنی امريکا) می داند و، در تعريض اين نکته به مسئلهء اتحاد ايرانيان، با لحنی گزنده می نويسند:

«زمانی آرمان و سنت هایی وجود داشت که هیچ کس خود را مجاز به تخطی از آنها نمی دانست. اینک فرد به خود اجازه می دهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. به زبان بی زبانی اعلام می شود که آمریکا و دول غربی می تواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».

ايشان اما توضيح نمی دهند که ايرانيان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آن هم با زبان بی زبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟ و کجا در اين مورد سکوت کرده، و يا اگر نمی خواسته سکوت کند بايد چه کاری انجام می داده که مورد تأييد آقای گنجی باشد؛ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر اين فکر خوبی است چرا خودشان در اين مورد نيز پيش قدم نمی شوند؟

براستی، جدا از تروريست خواندن رئيس جمهور امريکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن اين سرکوفت ها به ايرانيان خارج کشور چيست و چرا هر از گاه يکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ايشان عود می کند و ايرانيان خارج کشور را به اينگونه بی غيرتی ها متهم می کنند؟

من فکر می کنم پاسخ را در اين واقعيت جست که، برای بسياری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپيوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترين دست آويزی بوده است برای خلع سلاح مخالفان حکومت اسلامی و جلوگيری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو به سوی هدف ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.

***

می بينم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان مسقف است که حتی نمی توان در آن روزنه ای گشوده به آسمانی از اميد به آزادی کشورمان پيدا کرد. ما محکوميم که فکر اتحاد نيروها را از سر به در کنيم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم. هر چند که معلوم نيست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین می شود تا ما خیال مان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور جوانان ميهن مان باز نمی ماند، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟

باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حل های شگرف آقای اکبر گنجی (يعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه می تواند جلوی اجرائی شدن طرح «ليبيائيزه کردن ايران» را بگيرد؟ آيا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانيد امريکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟ و، در عين حال، از مبارزات مورد نظر ايشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی می شود استفاده يا سوء استفاده نخواهند کرد؟ يا مرسل الرياح، تو دانی و انوری!

____________________________________________________________

1. قصد داشتم مقالهء اين هفته را به اين رفتار وحشيانهء به اصطلاح انقلابيون ليبيائی اختصاص دهم اما ديدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخير خود، «جنازهء خونين تاريخ»، هرآنچه را می خواستم بنويسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در اين پيوند.

2. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در اين پيوند.

3. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در اين پيوند.

4. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ايرانيان؛ ۲۲ جولای 2009 / سی و يکم تير 1388


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016