گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 آذر» مهمانپرست در گفتوگو با العالم: بحث بستن تنگه هرمز در دستور کار قرار ندارد، فارس10 آذر» دادستان آلمان: ایران در فکر حمله به پایگاه نظامى آمریکا در آلمان بوده است، دويچه وله 6 آذر» احمدی نژاد: اجرای تهديد نظامی عليه ايران موضوعی ساده نيست، منشور حقوق بشر بسيار مبهم است، ايسنا 2 آذر» رييس قوه قضاييه: اخطار میکنم بیجهت فضای کشور را آلوده نکنيد، اميدواريم کار به اين سيلیهای محکم نرسد، ايسنا 30 آبان» سردار حاجی زاده: حمله اسرائيل به ايران آرزوی بزرگ ماست، فارس
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حمله نظامی و طرفدارانش، رامين کامران، ايران ليبرالتهديدهای اخير اسرائيل در باب حمله به ايران تکانی به فضای بحث و گفتگو داد. طرفداران حملهُ خارجی هرکدام گوشه ای از تبليغات را گرفتند، گروهی به صراحت تمام و بعضی با تظاهر به بی طرفی، ولی همگی نشان دادند که رنگ سياسی واحدی (حال چه رقيق و چه غليظ) دارند. نگاهی به ترتيب عمل اينها بياندازيم که بر چند دروغ و قدری هوچيگری استوار است. شايد برای آينده مفيد باشد چون بازی هنوز ختم نشده و دوز و کلک های بسياری در راه است. سه دروغ بزرگ دروغ اول اينکه مردم ايران توان برانداختن نظام اسلامی را ندارند. تا به حال بزرگترين تحولات اجتماعی ايران همه به دست خود مردم اين مملکت انجام گرفته است، بيشتر به رغم مزاحمت خارجی تا با کمک آن. به نتيجه نرسيدن جنبش اعتراضی اخير هم از کمبود نيرو نبود، از وجود رهبری نادرست و نبود استراتژی درست بود، وگرنه جايی که حرکت مردمی ابعاد ميليونی گرفته بود و دور برداشته بود، حکومت دير يا زود بايد در برابرش سپر ميانداخت. نيروی اصلی تغييرات سياسی و اجتماعی هميشه نيروی مردم بوده و هست. نکته در اين است که برخی مايلند در عين تلقين ناتوانی به مردم ايران در نهايت از نيروی همين مردم در راه رسيدن به اهداف بيگانگان بهره بگيرند. دروغ دوم اينکه دولتهای خارجی توان برانداختن نظام اسلامی را دارند. اينها چنين توانی نداشته اند و ندارند. تهديد ميکنند که ميتوانند کشور را اشغال کنند و نظام اسلامی را ساقط نمايند ولی اگر ميتوانستند در دوران رياست جمهور بوش کرده بودند. آنچه اينها تا به حال کرده اند به خيال خودشان برای تضعيف حکومت بوده ولی به دليل غلط بودن سياستشان زندگانی عادی مردم ايران را مختل کرده است و حکومت را تقويت. مدد خواستن از اين دول در حکم ياری طلبيدن از کسی است که نيروی کوچک مياورد و سهم بزرگ ميخواهد. سومين و بزرگترين دروغ هم اين است که نيروهای خارجی برای ايران دمکراسی سوقات خواهند آورد. کافيست به گذشته نگاه کنيم و ببينيم که اينها کی در ايران چنين کرده اند که اين بار دومش باشد. هر بار اين قدرتهايی که مدعی ترويج دمکراسی هستند، در ايران دخالت کرده اند برای اين بوده که صدای مردم را خفه کنند و منافع خود را تحقق ببخشند. دخالت خارجی، چنانکه منطقش ايجاب ميکند، در راه منافع خارجی انجام ميگردد و در صورت موفقيت همين منافع را تأمين مينمايد. اگر هم مثل مورد ايران، کار در حد تهديد و تحريم بماند که تا به حال مانده، حکومت را تقويت ميکند و جامعه را تضعيف، يعنی درست عکس کاری که برای کمک به دمکراسی لازم است. خلاصه اينکه دخالت خارجی، چه از اين نوعی که دارد انجام ميشود و چه آن نوعی که تهديدش را ميکنند، حال با هر جور دروغ تبليغاتی هم پوشانده بشود، مزاحم هر نوع تحول سازنده در ايران بوده و هست. ما دوام نظام اسلامی را فقط مديون اسلامگرايان نيستيم، بايد بابتش از دول خارجی مدعی مخالفت نيز ممنون باشيم. درخواست دخالت از اينها به خيال رسيدن به آزادی نقض غرض است، همانقدر که طلبش از اسلامگرايان اصلاح طلب. اميد بستن به اصلاح پذيری رژيم يا به دخالت خارجی، دو روی يک سکهُ قلب است که با آن هر چه بتوان خريد آزادی نميتوان. سه دروغ کوچک آن سه دروغ بزرگ سه ياور کوچک هم دارد. اول اينکه ادعا ميکنند ابراز مخالفت کردن ايرانيان با حملهُ خارجی راه به جايی نميبرد و واقع شدن جنگ به نظر و موضع مردم ايران ارتباطی ندارد. نبايد فريفتهُ کسانی شد که از يک سو اين حرف را ميزنند و از سوی ديگر دائم برای تشويق دخالت خارجی نامه و مقاله پراکنی ميکنند. اگر افکار عمومی اثری در اين زمينه نداشت، همين دسته با هوچيگری به پيشواز جنگ نميرفتند و درست از آنجا که خودشان و بهتر از خودشان، اربابانشان، ميدانند که برای دخالت خارجی زمينه سازی لازم است و چنين دخالتی بايد با تأييد صريح يا ضمنی ايرانيان يا لااقل گروه قابل توجهی از آنان، همراه باشد، در پی ضربه زدن به روحيهُ مخالفان جنگ هستند تا انگيزه و همت مخالفت را در آنها بکشند و شعارهای تبليغاتی خود را به خورد همه، چه ايرانی و چه غيرايرانی، بدهند. از طرف ديگر ميگويند مخالفت با جنگ کار آسانی است تا از اهميتش بکاهند. ولی آنچه که بسيار آسانتر از مخالفت با جنگ است، ابراز موافقت با آن در رسانه هايی است که يا گرداننده شان معلوم نيست يا منبع درآمدشان و بسا اوقات هيچکدام. کسانی که خود وقتشان را به نوشتن انشاهايی مناسب مجلات بنجل هفتگی ميگذرانند و حتی اين اندازه دقت به خرج نميدهند که حرفهای اين هفته شان با آسمان و ريسمانی که دو هفتهُ قبل به هم بسته اند، متناقض از کار درنيايد، ناگهان کشف کرده اند که ابراز مخالفت با حملهُ خارجی به ايران در حکم انشا نوشتن است و بايد به جای اين کارها دنبال مسائل جدی رفت! بايد گفت اگر اين اندازه که ميگوييد با انشا نوشتن مخالفيد خودکار بيک تان را غلاف کنيد، به ديگران هم درسی را که خود نخوانده ايد، ندهيد. آخرين وسيله برای بستن دهان مخالفان اين است که مخالفت با حملهُ خارجی به ايران در حکم پشتيبانی از جمهوری اسلامی است و نبايد حساب ايران و جمهوری اسلامی را با هم مخلوط کرد! درست است، نبايد مخلوط کرد و به همين دليل است که نبايد محض مخالفت با نظام اسلامی مملکت را به باد داد. برای اينکه ايرانی دمکرات، لائيک و... داشته باشيم بايد اول ايرانی داشته باشيم. مملکت ما کی از اشغال خارجی خير ديده که اين بار دومش باشد؟ اگر بمب ريختن بر سر مردم کوچه و خيابان و نابود کردن زيرساختهای يک کشور، «دخالت بشر دوستانه» است، بايد به مداخله جويان توصيه کرد که اين نوع بشردوستی را در مملکت خود به اجرا بگذارند. کار ساده ايست، حاجت به اجازهُ شورای امنيت هم ندارد. يک شگرد کهنه ولی از دروغها گذشته، بزرگترين هنری که طرفداران دخالت به خرج داده اند استفاده از شگردی است که ميتوان «تبليغات القايی» ناميدش چون (مثل جريانی القايی برق) نيرويی را در يک مدار تبليغی بسيج ميکند تا در مداری موازی به کارش بگيرد. از آنجا که روش مزبور تا به حال مختصری کارآيی داشته، بايد قدری شکافتش. بخصوص که به نظر ميايد دستگاه تبليغاتی نومحافظه کاران آنرا به ابواب جمعی ايرانی خود ياد داده است و در آينده شاهد به کار گيری منظم آن خواهيم بود. اين تکنيک در موردی به کار گرفته ميشود که گروهی فاقد پشتوانهُ مردمی بخواهد بر سر موضوعی که آنهم بين مردم طرفداری ندارد، برای خود پشتيبانی جلب کند. حکايت همينطوری به نظر بسيار مشکل و حتی غيرممکن ميايد ولی نيست. ببينيم چطور عمل ميکنند. در اين موقعيت دو عامل مردم را ميرماند، يکی هويت گروه و ديگری مضمونی که عرضه کرده است، پس بايد اين هر دو را استتار کرد. برای پوشاندن مضمون بايد قلبش کرد و از زاويه ای غير از آنچه که هست به ديگران عرضه اش نمود تا بتواند جلب مشتری بکند و سپس کار تفسير پشتيبانی جلب شده را خود بر عهده گرفت و به جايی که بايد حواله اش داد. علاوه بر اين نبايد حرکت تبليغاتی صورتی داشته باشد که اعضای مشخص گروه در آن نقش بارز ايفا کنند، بايد افرادی را جلو انداخت که بستگيشان به گروه يا سست است يا نامعلوم و خود در پس پرده ماند يا اصلاً نقشی به ظاهر درجهُ چندم ايفا کرد. بازده اين نوع تبليغ به دو امر بسته است. اول قابليت سازمانی برای بسيج منظم و ضربتی. وسيلهُ اصلی اين نوع مانور داشتن سازمان است: گروهی که به طور منظم از نقشهُ واحد پيروی بکنند و اعضايش بدون اينکه لزومی داشته باشد دائم با هم تماس بگيرند و تبادل نظر بکنند، رفتار معينی را پيش بگيرند و بتوانند ديگران را به دنبال خود بکشند. دوم ميزان هشياری آنهايی که قرار است طعمه بشوند. طعمهُ اصلی اين روش تبليغات افراد پراکنده هستند، کسانی که تابع ديسيپلين سازمانی خاصی نيستند و به طور آزاد موضعگيری ميکنند و همين آزادی بسا اوقات باعث ميشود پيرو نظم معينی نباشند و بدون توجه پيشينه و پيامد کار و بسا اوقات تحت تأثير هيجان آنی، موضع بگيرند. علاوه بر اينها، اين روش محتاج عمل سريع است چون اگر کار به درازا بکشد و بحث موافق و مخالف دربگيرد عدهُ زيادی از طعمه های بالقوه از دامش خواهند گريخت و اصلاً ضرب تبليغاتی کار کم ميشود و نيروی چندانی برای بهره برداری باقی نميماند. اين را نيز يادآوری بکنم که روش مزبور اصولاً خاصيت تاکتيکی دارد و بردی موضعی حاصل ميکند. ممکن است چند و چندين بار هم به کار گرفته شود ولی تکه هايش با هم پيوستگی ندارد و يکديگر را تقويت نميکند، نيروی همه شان حواله ميشود به مخزن اصلی نه به مورد قبلی يا بعدی. اينها که شمردم نکات اصلی و استخوانبندی اين تکنيک است و به نوعی حالت شاسی ماشين را دارد که انواع اتاق و موتور را ميتوان رويش سوار کرد. بازی ميتواند در عمل شاخ و برگ بسيار پيدا کند، انجامش ميتواند مرحله ای باشد و توسط افراد مختلف انجام بگيرد، مضمون سومی در ميانهُ کار وارد شود و ... حال که کليات معلوم شد، دو مثال برای اين روش عرضه ميکنم که مقصودم بهتر روشن شود ـ هر دو مثال اخير است و از کارنامهُ هم پيمانان ايرانی نومحافظه کاران استخراج شده است، يکی بزرگتر است و روشنگر و ديگری درست مربوط به همين داستان حملهُ نظامی. اولی مربوط است به مجاهدين و مسئلهُ اردوگاه اشرف. حاجت به توضيح نيست که اين گروه در بين مردم ايران پشتيبانی ندارد و مسئلهُ اسکان افرادش در عراق به هر صورت تابع سياست اين دولت است که به هيچوجه موظف به محترم شمردن قول و قرارهای صدام حسين نيست. در اين شرايط صرف طرفداری از باقی ماندن مجاهدين در اردوگاه اشرف حرفی نيست که بتوان مردم را حولش بسيج کرد. ميبينيم حرکت تبليغاتی اين گروه به جای طرفداری از ماندن مجاهدين در عراق که هدف اصلی است، بر اين محور شکل گرفته که «مجاهدين نبايد به ايران بازگردانده شوند». مطلب سر و ته شده تا قابل عرضه بشود. روشن است که هيچ آدم عادی، چه مخالف حکومت باشد و چه نه، نميتواند چنين بازگشت اجباری را بپذيرد. به همين دليل بسياری به خبر که به طور سريع و ضربتی و با پوشش وسيع پخش شد، واکنش نشان دادند و اعلاميه ها صادر شد و امضاها در اين باب جمع آوری شد که «مجاهدين را نبايد به ايران فرستاد». کمتر کسی توجه کرد که از اصل فقط بحث تخليهُ پادگان در ميان بود نه تحويل مجاهدان ساکن آن به جمهوری اسلامی. به هر حال مجاهدين به اين ترتيب بار خود را بستند تا نوبت بعدی. و اما سازمان دهندگان تبليغ. محرکان اصلی بسيج کسانی نبودند که از اعضای روشن و مهر خوردهُ مجاهدين باشند و کار گردآوری پشتيبانی بر عهدهُ اشخاصی بود که از هستهُ اصلی اين سازمان دور هستند و حداکثر وابسته به «شورای ملی مقاومت» که کلاً حالت حلقهُ بيرونی اين سازمان و چهرهُ قابل عرضهُ آنرا داشته و دارد. بعضی هم تحت اين عنوان که ما روزی با مجاهدين همکاری ميکرده ايم و ديگر نميکنيم، يا اينکه اصلاً هيچگاه ارتباطی با آنها نداشته ايم ولی به دلايل اصولی و انساندوستانه وارد ميدان شده ايم، به کار جلب پشتيبانی افتادند. به اين ترتيب هم گروه اصلی خواستار بسيج در سايه قرار گرفت و هم مضمون اصلی در پس مضمون فرعی پنهان گشت. مثال دوم که به نسبت کم اهميت است ولی در نهايت از همان اردوگاه، يعنی اردوی نومحافظه کاران و متفقان ايرانی شان، گرفته شده، موضوع طرفداری صريح از حملهُ اسرائيل به ايران است که آدم بدنامی کرد و از ديگران واکنش تند ديد و دچار بی آبرويی کامل شد. اينجا نيز همان شگرد، در سطحی به تناسب محدودتر به کار گرفته شد. رفقای اين شخص ناگهان سر و صدا به پا کردند که بايد از آزادی بيان او (که به هيچوجه مورد تهديد و تعرض قرار نگرفته بود) دفاع کرد! نقد و رد موضع او در طرفداری از حمله، مخالفت با آزادی بيان قلمداد شد و هرکس که بابت وطنفروشی به او خرده گرفته بود خصم آزادی بيان نام گرفت. بيانيه ای هم با اين مضمون منتشر شد و پشتيبانی چند نفر کم دقت را نيز به سوی خود جلب کرد. سازماندهی در حد مجاهدين نبود و فقط گروهی از ايرانی های پيرو نومحافظه کاران در آن نقش مؤثر ايفا کردند، ولی شگرد همان بود. جريان القايی هر دو بار به اين صورت ايجاد شد که نيرويی به پشتيبانی مضمون ثانوی (آنی که به کار استتار ميايد) بسيج شد ولی در نهايت به سوی مضمون اصلی و گروهی که مدافعش بود، حواله گشت. همه فريب اين روش را نخوردند و کار در حدی نبود که بتواند اوضاع را دگرگون سازد ولی بردی، هرچند کوچک، بود که به صندوق سازماندهان ريخته شد. رودست نخوريم وقتی به مساعی نومحافظه کاران و همدستان ايرانی شان نگاه کنيم ميبينيم که چيز زيادی در چنته ندارند، همين مقداری دروغ و يکی دو شگرد کهنهُ تبليغاتی. ولی در اين ميان يک عامل باعث شده حرفها و اعمالشان ابعادی اغراق آميز پيدا کند: پولی که به آنها امکان ميدهد کادر استخدام نمايند، چندين سايت راه بياندازند و ايميل های بيشمار برای همه ارسال کنند. توانايی واقعی آنها که بسيار قليل است، به اين ترتيب در جهان مجازی بزرگنمايی ميشود. از حوزهُ اينترنت که بيرون بياييم و به جهان واقع که نگاه بکنيم، خواهيم ديد که وجود قابل توجهی ندارند. ولی اين دليل بی توجهی به کوشش و کردارشان نميشود. در هنگام تحليل، ديدن و تشخيص و نقد دروغهای تبليغاتی، نظير آنهايی که در اول مطلب شمردم، آسانتر است تا توجه به شگردهايی که آمد. نه اينکه اين تکنيک خيلی پيچيده است يا چيز عجيبی است يا کشف جديدی است يا نميتوان در برابرش مقاومت کرد. به هيچوجه، هم بسيط است و هم پيش پا افتاده و هم نخ نما، ولی عليرغم نقاط ضعفش که هنگام تحليل هويدا ميشود، ميتواند در صحنهُ عمل و بخصوص در مواردی که هيجان مردم بالا رفته، کارگر بيافتد. در مواردی که يک بله کافی است و اصلاً داستان دنبالهُ مستقيمی ندارد که بتوان طی آن به جبران خطا پرداخت، هر رودستی که بخوريم سکه ايست که به قلک حريف انداخته ايم و پس گرفتنی هم نيست. اين سکه ها پول خرد پيروزی است ولی نبايد هيچ برد کوچک تاکتيکی را دستکم گرفت زيرا پيروزی نهايی و کلی با همين قطعات کوچک ساخته ميشود. Copyright: gooya.com 2016
|