گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
17 دی» آقای اوباما فقط جهت یادآوری: این بیشه غضنفر دارد، بیژن صف سری20 آبان» کمک گرفتن ازخانواده بین الملل خیانت نیست، بیژن صف سری 30 مهر» قرن سقوط دیکتاتورها، بیژن صف سری 15 مهر» دکتر مشایخی، مشعل بی فروغ آگاهی، بیژن صف سری 25 شهریور» ما خود شلاق بر تن سمیه ها می زنیم، بیژن صف سری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ایرج گرگین، خاطره همیشه جاویدان، بیژن صف سریزنده یاد ایرج گرگین اگرچه او را هرگز ندیده ام اما هم قوم من است و به حکم قرابت هم قبیله بودن، سزاور است قلم ها در سوگ او گریاند چرا که او خاطره ساز دو نسل این کهنه دیار است و هنوز آنانکه موی در آسیاب عمر سپیده کرده اند، صدای مخملینش را چون خاطره ای خوش بیاد دارند.ویژه خبرنامه گویا آدمی با خاطرات زنده است، حال چه خوب باشد چه بد، مهم تاثیر وقوع یک حادثه و یا یک اتفاق در ذهن آدمی است که منجر به خاطره می شود و ممکن است ، سال ها و شاید هم در تمام طول عمر باقی بماند. بی شک این تجربه در همه وجود دارد که گاه با شنیدن یک صدا و یا یک ترانه و یا حتی یک تصویر، نا خود آگاه به گذشته ای رجعت کنیم که خاطره انگیز است. در عالم طریقت مثالی رایج است که می گویند هر چیزی را زکاتی است، و زکات عشق جان باختن است انچنانکه ایرج گرگین به شهادت دوستان و یازانش عاشق حرفه خود بود و نشانه ای بود از، درست اندیشیدن و درست گام برداشتن دراین راه که عاقبت بر سرش جان باخت. می گویند زنده یاد سعید نفیسی هر وقت یکی از خیل یاران چشم از جهان فرو می بست به کنایه از جمله مشهور بیهقی می گفت "می خواهم قلم را در مرگ او بگرایانم"، چرا که این رسم و سنتی است که همواره در قبیله قلم بوده و هست ومی ماند وامروز بر همین باوراست که باید از تازه در گذشته ی این قبیله ایرج گرگین نوشت، اگر چه برخی آن را "در گذشتنامه" نویسی بدانند و براین رسم بتازند و از قول این بزرگ مرد، ارزو کنند که ایکاش مرد نجیبی چون زنده یاد ایرج گرگین حکم می داد که کسی از همکاران حق ندارد در باره او درگذشتنامه بنویسد، غافل که چنین حکمی هرگز ازمردان نجیب و پای بند به سنت ارج نهادن به پیشکسوتان و نامداران بر نیاید آنچنانکه ایرج گرگین در طول سال ها فعالیت حرفه ای خود همواره از بانیان و برنامه سازان زنده نگداشتن یاد و خاطره نا مداران و پیشکسوتان بوده است. دلم بگرفت از بی همدلی ها رو به کوه آرم زنده یاد ایرج گرگین اگرچه او را هرگز ندیده ام اما هم قوم من است و به حکم قرابت هم قبیله بودن، سزاور است قلم ها در سوگ او گریاند چرا که او خاطره ساز دو نسل این کهنه دیار است و هنوز آنانکه موی در اسیاب عمر سپیده کرده اند، صدای مخملینش را چون خاطره ای خوش بیاد دارند طرفه آنکه او از معدود پیشکسوتان رسانه ای است که در زمان حیات خود نیزشاهد ارج نهادن ملتی برتلاشی که در اطلاع رسانی داشت، بود ، مگرنه این است که هرگاه سخن از رسانه ملی (رادیو تلویزیون) به میان می آید و در مقایسه امروز آن با آنچه از گذشته بیاد مانده است، نا خود آگاه نام بزرگان این حرفه چون ایرج گرگین بر زبان ها جاری می گردد؟ و به مثابه یک خاطره خوش از آن یاد می شود؟ و امروز اگر چه در وطن از رسانه ملی، حتی خبر مرگ یک همکار سابق را منتشر نمی کنند، تا مبادا خاطره سال های فراوانی و شکوه و ایضا مفهوم واقعی رسانه ملی تازه گردد، اما نسل امروز نیز در فضای مجازی چنان با پخش خبر در گذشت این بزرگ مرد رسانه ی شنیداری کشورمان، کمرهمت می بندند که همکاران سابق او در صدا و سیمای جمهوری اسلامی با شرمندگی به تکاپو افتاده و در صدد جبران بر می ایند تا در لابلای دورغ رسانی های خود، خبر تاثربرانگیز اما راست و حقیقی از مرگ یک خاطره ساز را به گوش مردمی که نام ایرج گرگین را مترادف با رسانه ملی بیاد دارند، برسانند. اری باید از ایرج گرگین و همه خاطره سازان، چه در زمان حیاتشان و چه وقتی که رخت از این جهان می بندند، نوشت و گفت باید برای از دست دادن چنین سربازان بی جیر و مواجب ملت، قلم ها را گریاند و درگذشتنامه "نوشت تا آنانکه گمان دارند با زور و سرنیزه می توانند گذشته خاطره انگیز ملتی را به محاق فراموشی کشاند در یابند: همه چیز فانی است، جاه و مقام رفتنی است، جاری آب و باد وخاک است، آنچه می ماند، مه راست و مهربانی، آنچه شکوه می افزاید، عشق است و عشق ورزی و آنچه تاریخ می سازد، یاد است و خاطره و ایرج گرگین خاطره ای است همیشه بیاد ماندنی. Copyright: gooya.com 2016
|