در حرمت روزنامهنگاری، الاهه بقراط، کيهان لندن
شرايط تحميلی در ايران سبب شده تا بسياری نتوانند در تشکلهای سياسی فعاليت کنند و در داخل و خارج به نوشتن در اينترنت و روزنامه روی آوردهاند. کارهای نوشتاری اين فعالان سياسی، فعاليت سياسی به شمار میرود و نه روزنامهنگاری. هستند کسانی هم که مايل به روزنامهنگاریاند، ولی با فدا کردن استقلال حرفهای، چارهای جز وابستگی به حکومت و گروههای حاکم و غيرحاکم نمیيابند. در اين ميان، «فريب» که در فضای مجازی نقش فعالتری بازی میکند تا در دنيای واقعی، میتواند نقش مرگبار در مسائل سياسی بازی کند
کيهان لندن ۱ مارس ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com
مدتی است در ميان ايرانيان، برخی، از جمله فعالان سياسی و مقامات پيشين رژيم از وزير و نمايندگان سابق مجلس اسلامی و يا افرادی که مطالبی مینويسند و منتشر میکنند، خود را به عنوان «روزنامهنگار» يا «ژورناليست» يا «ژورناليست اينترنتی» معرفی میکنند بدون آنکه واقعا در اين حرفه جای بگيرند زيرا در يک مناسبات طبيعی، روزنامهنگاری نيز حرفهای است که بايد آن را به طور نظری و عملی آموخت. بگذريم از اينکه هر روزنامهنگار دوره ديدهای الزاما ژورناليست خوبی از آب در نمیآيد، و هر روزنامه نگار خوبی نيز الزاما با دورههای فنی پرورده نمیشود. با اين همه اين تمايل «مجازی» به روزنامهنگاری، که زمانی برخی به تحقير از آن به عنوان «ژورناليسم» سخن میگفتند، با «شهوت شهرت» نيز پيوندی ناگسستنی دارد، حال آنکه «شرف قلم» به مراقبتی ويژه نياز دارد و با شلختگی زبان و غلطهای انشايی و املايی که به شدت در اينترنت رايج است نيز مطلقا همخوانی ندارد.
پيامدهای واقعیِ فريبِ مجازی
حتما میدانيد که پيشينه «اينترنت» به ارتش آمريکا در دهه شصت ميلادی باز میگردد. يک شبکه ارتباطی که در محدوده سازمانهای نظامی به کار گرفته میشد. هنگامی که تقريبا دو دهه بعد، اقتصاد سرمايهداری همزمان با روند جهانی شدن به درستی تشخيص داد که از اين اختراع بیهمتا میتوان در بازار، بهتر و بيشتر از ارتش سود برد، اينترنت نخست روانه شرکتهای بزرگ، آنگاه نهادهای دولتی مهم و سپس خانهها شد. امروز در جوامع باز، نه تنها کار و بار نسل جوان و زندگی شخصی شهروندان، بلکه چرخه تحرک اجتماعی بدون اينترنت، از کار باز میايستد. اينترنت پيامبر عصريست که با برقراری رابطه بين همگان، مناسبات سنتی و رايج را در طول کمتر از دو دهه اساسا به هم ريخت و شمار پيروانش را هيچ حد و مرزی، از هيچ نوعی، در بر نمیگيرد. تاريخ ارتباطات جهان به ماقبل اينترنت و پس از آن تقسيم میشود.
به اين دليل به اينترنت اشاره کردم که تا پيش از آن و همزمان با گسترش تلويزيونهای ماهوارهای، حرمت روزنامهنگاری و روزنامهنگاران ايرانی که در اين کار استخوان خرد کردهاند و يک نسل معتبر از آنان در کهنسالی هنوز از کوشش دست بر نمیدارد، تا اين اندازه مورد تعرض قرار نگرفته بود.
اينترنت علاوه بر تأثيرات همه جانبه در زندگی همه جوامعی که به آن راه يافت، رد پای عميق حقوقی نيز از خود بر جای گذاشت. نخستين قوانين در رابطه با استفاده از اينترنت، حق مؤلف (کپی رايت)، حفظ دادههای شخصی و... خيلی زود به کتاب تبديل شدند. رشته حقوقی تازهای در رابطه با قوانين و مقررات اينترنت شکل گرفت. فضای نامحدود مجازی برای انتشار آسان و تقريبا بدون هزينه «همه چيز» همزمان امکانات سوء استفاده از آن را نيز فراهم آورد. «دمکراسی» در گستردهترين شکل آن، و نه فقط در زمينه سياسی، از طريق اينترنت همه شهروندان را بدون تبعيض به خود فرا خواند تا در هر زمينهای که مايل هستند، ابراز وجود کنند. اينترنت يک فضای مجازی با بيشترين دمکراسی قابل تصور را در کنار فضای واقعی با يک دمکراسی قابل کنترل به وجود آورد که در آن نيز همان گونه جرائم مختلف به وقوع میپيوندد که در دنيای واقعی.
در مورد ژورناليسم، اينترنت يک نقش دوگانه بازی میکند. از يک سو يکی از اهداف روزنامهنگاری دستيابی به بيشترين مخاطبان است و از سوی ديگر، اينترنت به دليل همين «بيشترين مخاطبان» گلوی روزنامهنگاری چاپی را به سختی میفشارد. حرف من در مورد جوامع باز است که در آن از يک سو به دليل سطح بالای آموزش و کم بودن بيسوادی، و از سوی ديگر به دليل امکانات فنی و سطح رفاه سياسی و اقتصادی، استفاده از اينترنت بسيار گسترده است. اينترنت در جامعه امروز ايران نقش اول رسانهای را بازی نمیکند. به نظر من راديو و تلويزيون و آنگاه مطبوعات، هم به دلايل فنی و هم از نظر وجود بيسوادی، هنوز بيشترين نقش رسانهای را بازی میکنند. جايگاه بالای سايتهای فارسی در آمار جهانی، به اين معنی نيست که بيشترين افراد جوامع فارسی زبان در آن شريک هستند آن هم در حالی که در فضای مجازی يک نفر میتواند در همه زمينهها از امکانات بیشماری استفاده کند. نه تنها میتوان دهها صفحه فيس بوک با «هويت»های متفاوت باز کرد بلکه میتوان حتا خود را به نام ديگران جا زد! اين است که «فريب» در فضای مجازی نقش فعالتری بازی میکند تا در دنيای واقعی. اين فريب دو جانبه (هم خود و هم ديگران) در مورد مسائل سياسی میتواند نقش مرگبار بازی کند.
مرزهای مخدوش واقعيت
بر اين زمينه مجازی است که حرمت روزنامهنگار و روزنامهنگاری در ميان ايرانيان زير پا نهاده میشود. به اين دليل میگويم «ايرانيان» چون به دليل شرايط حاکم بر ايران و هم چنين به دليل پراکندگی آنان در خارج کشور، آنها در عمل از هر دو جهان آزادند! به اين معنی که اگر در جوامع آزاد و قانونمند، شهروندان و فعاليتهای آنها، هر يک در جای واقعی خود قرار میگيرند و در عين حال يک رابطه قانونمند بر مناسبات آنها جاريست، در مورد ايرانيان به دليل شرايط سرکوب در داخل که سبب مخفیکاری آنها میشود و در خارج که به دليل عدم کنترل جامعه ميزبان بر انتشارات فارسیزبان میتوانند با هر ادعايی هر آنچه میخواهند منتشر کنند (مگر اينکه شکايتی صورت گيرد) هيچ چيز در جای خود قرار نمیگيرد. يک جا به دليل سرکوب و محدوديت و در جای ديگر به دليل «آزادی» و عدم کنترل، مرزها مخدوش میشود. در هر دو، برای نمونه هرزهنگاری (پورنوگرافی) را به جای هنر و اروتيسم جا میزنند، رمانهای دوپولی را به جای ادبيات میگيرند، هرج و مرج مسئوليت ناپذير را دمکراسی میپندارند، تهمت و افترا را افشاگری و آزادی بيان قلمداد میکنند، «فمينيسم» را با مردستيزی اشتباه میگيرند و... حال آنکه در يک جامعه باز و قانونمند، همه اينها وجود دارد، مخاطبان خود را نيز دارند، اما هر يک در جای خود و با بار مسئوليتی که مناسبات حقوقی به پای آنها مینويسد!
اين است که «وبلاگنويس» نامش «بلاگر» است و کسی او را روزنامهنگار يا ژورناليست خطاب نمیکند. فعال سياسی يا حزبی نامش «فعال سياسی» و عضو فلان حزب است نه روزنامهنگار. شاعر و نويسنده و هنرپيشه و اقتصاددان و فيزيکدان، حتا اگر گاهی مقالهای بنويسند، روزنامهنگار به شمار نمیروند. اين جدا از کارشناسانی است که بنا بر تخصص خود به کار حرفهای روزنامهنگاری اشتغال دارند. بين «روزنامهنگار» و «خبرنگار» هم تفاوت هست همان گونه که روزنامهنگاری سياسی با تخصصی (مثلا معماری يا آشپزی و مد) تفاوت دارد. کسانی را که برای يک «حزب» و در «ارگان» يک حزب مینويسند، فعال سياسی و حزبی مینامند نه روزنامهنگار. اگر شرايطی که جمهوری اسلامی بر جامعه تحميل کرده است، سبب شده تا افرادی که مايل به فعاليت سياسی در احزاب هستند، نتوانند به عنوان تشکل فعاليت کنند و حتا نمايندگان مجلس اسلامی و مقامات رژِيم ناچار به اينترنت و روزنامه و نوشتن روی آوردهاند، فعاليت نوشتاری آنها در چهارچوب فعاليت سياسی آنها قرار میگيرد و نه روزنامهنگاری. اين را عدم استقلال فکری ومواضع آنها نيز به روشنی جار میزند. انبوه سايتهای سياسی از سوی افراد يا احزاب، به فعاليت سياسی و حزبی مشغول هستند نه روزنامهنگاری و خبرنگاری. از همين رو توليد مستقل روزنامهنگاری ندارند بلکه اخبار را به طور گزينشی از منابع ديگر، کپی و نقل میکنند و مقالاتی را منتشر میکنند که در خط سياسی آنهاست. بسياری از کسانی که مطالبی مینويسند اگر اين امکان را میداشتند که در ايران به فعاليت حزبی و يا صنفی بپردازند، آنگاه جامعه شاهد نوع ديگری از حضور آنها در چرخه فعاليت سياسی و اجتماعی میبود.
در عين حال در شرايطی مانند آنچه جمهوری اسلامی بر جامعه تحميل کرده است، هستند کسانی که مايل به کار روزنامهنگاری هستند ولی هيچ امکانی جز اتصال و وابستگی به حکومت و دستجات و احزاب قانونی حاکم و غيرحاکم نمیيابند تا به فعاليت مورد علاقه خويش بپردازند. بهای آن اما چشمپوشی از استقلال حرفهای است. تيترها و عکسها و اخبار و مطالب يکسان در روزنامههای شناخته شده جمهوری اسلامی، يکی از بی نظيرترين نمونهها در حکومتهای توتاليتر است، گذشته از آنکه لگام اين يکسان سازی در فضای مجازی از دست رژيم به در رفته است.
هدف از بيان اين واقعيات اين نيست که روزنامهنگاری مقامی بالاتر از ديگر حرفهها دارد و يا يک روزنامهنگار به دور از هرگونه خط و خطوطی است بلکه فقط برای اين يادآوری است که همان گونه که هر فردی مجاز نيست خود را پزشک و مهندس و نجار و نانوا و آموزگار معرفی کند، درست به همان گونه نمیتوان خود را روزنامهنگار معرفی کرد بدون آنکه واقعا روزنامهنگار بود! در يک جامعه قانونمند اين ادعا قابل پيگيريست.
من به عنوان روزنامهنگاری از نسل ميانه که فرصت و بخت آموختن از- و همکاری با نسلی را يافتم که بنيانگذار روزنامهنگاری مدرن در ايران و دست در کار شناخته شده ترين و مؤثرترين مطبوعات تاريخ معاصر کشورمان بود، وظيفه خود دانستم اين نکات را با نسل جوان روزنامهنگاران در حفظ و دفاع از عنوان و استقلال و پاکی حرفه خويش در ميان بگذارم و قدر و حرمت نسلی را ارج بنهم که نام «کيهان» و «کيهان بچهها» و «کيهان ورزشی» و «زن روز»، «اطلاعات» و «اطلاعات هفتگی» و «بانوان» و «دختران و پسران»، «فردوسی»، «تهران مصور»، «خواندنيها»، «سپيد و سياه»، «تماشا»، «ستاره سينما»، «توفيق»، «دانشمند»، «آيندگان» و همچنين «کيهان لندن» خودمان را در تاريخ ايران و حافظه چندين نسل به ثبت رساند. همين!