گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
19 اردیبهشت» شيرين کوردستان، دختر ايران، علی کلائی30 فروردین» سحرگاه خونين، ۴۰ سال پيش، علی کلائی، سايت ملی مذهبی 22 فروردین» از صبا تا ندا، ما چه کرديم؟ علی کلائی، ملی مذهبی 21 فروردین» توطئه ای سه جانبه عليه حقوق بشر در ايران، علی کلائی 27 اسفند» مصدق آموزگار مردمگرايی، علی کلائی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! و باز خرداد میآيد! علی کلائیباز صدای قدمهای خرداد به گوش میرسد و اين بار میترساندمان. ترس خردادی را داريم که زمانی فکر میکرديم پر از حادثه است. سال گذشته دريافتيم پر از فاجعه هم میتواند باشد و همين ترسویمان کرده از رفتن به سوی خردادی ديگر. آن هم خرداد امسال که اينهمه مصيبت دارد و با حکومتی طرفيم که رسمأ بر هيچ اصل اخلاقی و انسانی پايبند نيستويژه خبرنامه گويا تقويم گاهی با آدميزاد کنار نمی آيد. روزها می آيند و می روند و دل نمی داند که نزديک شدن ماهی را خوش بداند يا ان را بد بيانگارد. ياد سه شنبه های قيصر امين پور می افتم. و بعد عجيب بود که قيصر در سه شنبه ای رفت. اين حکايت سه شنبه های قيصر شده حکايت خرداد های ما. خرداد که می آيد دست و پايمان می لرزد. خرداد پر از حادثه اما سالی شد که خردادی بود پر از فاجعه. خردادی که نمی دانم خدا نعوذبالله می توانست کوه را در ميان اين همه درد بيافريند يا نه! از سال ۸۸ ، خرداد برايمان(اين ما که می گويم مای نسل تازه و نوخواسته است که نسل سوم است و روزهای سياه سال ۶۰ را کودکانه به ياد دارد که خرداد ۶۰ خود حکايت ها دارد که بايد از موسپيدان و ريش سپيدان و گيس سپيدان پرسيد. خرداد ما خرداد نسل ماست با خاطره های نسلی و تاريخی ما) مفهومی تازه داشت. شور و نشاط و ياد جنبش و تازگی و خيزش و حرکت و البته خون و قيام و شهيد و ۲۵ و ۳۰ خرداد. و خاطرات ۲ خرداد و ۱۸ خرداد و اميدی که شايد اگر بخواهيم کتابی در باره آن بنويسيم نام کتاب خاطرات سيد بنی صدر را بر روی آن خواهيم گذاشت. او در باب خمينی گفت خيانت به اميد. ما چه بگوييم ان روز نوشتن مشخص می شود. اما با تمام اين ماجراها باز تمام قد می ايستاديم و به احترام خرداد و فرياد می زديم. اما خرداد ۹۰ سخت بود. سنگين بود. تلخ بود. فاجعه بود. عاشورا بود. کربلا بود. محرم بود. مصيبت بود و درد بود و تعجب ما بود که چرا سقف آسمان از اين همه تلخی فرو نمی افتد. خرداد ۹۰ رحلت بود. شهادت در تشييع پدر بود و خرد شدن جمجمه ای حق گو و شهادت مرغ حق ای و معلمی و مردی بزرگ در زندان. خرداد پر از حادثه برای نجيب ترين اپوزسيون جمهوری اسلامی به خردادی پر از فاجعه بدل شد. و جمهوری اسلامی اوج ددمنشی اش بار ديگر آشکار شد و دستان رژيم در خون رفت و خرداد لاله گون شد. باز در آستانه خرداديم و باز اوضاع دگرگون. انگار رژيم ديگر مراعات حال خودش را هم نمی کند. مجيد جمالی فشی که متهم ترور استاد سبز دانشگاه تهران بود اعدام شد. (۱) بين دو دور مذاکرات. بين استامبول و بغداد. و جمهوری اسلامی را رسما خيالی نبود که اين اعدام چه تاثيری بر مذاکرات می گذارد. انگار که خيالی از قبل جمع شده يا قولهايی از قبل داده شده است. نمی دانم. اما باز اعدام و به جان خريدن دردسرهايش وسط مذاکرات. می توانستند بگذارندش برای پس از پايان مذاکرات بغداد. مجيد جمالی فرار نمی کرد. اما انگار اين اعدام قرار است پيامی باشد. پيامی که در جريان مذاکرات و روزهای پس از آن معنی اش مشخص می شود. و باز ادامه دارد. ليست تمام شدنی نيست. اعتصاب غذای محمد رضا معتمد نيا برای آزادی موسوی و ملاقات کروبی و وضعيت فاجعه بارش. داستان چيست؟ اخطار است؟ کروبی را دوباره ملاقات دادند و آن هم از وضعيت مهندس موسوی.(۲)(۳) برای نسرين ستوده دوباره احضاريه فرستاده اند. ۱۱ سالش کافی نبوده می خواهند بيشترش کنند. جمهوری اسلامی خيالات رکورد شکنی در زندان دادن به اين و آن را دارد. يک وکيل را اينگونه زندان فرستادن و چپ و راست پرونده گشودن برای يک حکومت به چه معناست؟! (۴) محمد صديق کبودوند عزيز که فرزندش به بيماری لاعلاج مبتلاست. او هم دست به اعتصاب غذا زده است. نامحدود برای نجات فرزند و تجربه ۹۰ تلخ بود و وقتی نام اعتصاب غذا را می شنوم چهارستون بدنم می لرزد. اعتصاب غذا. ضرب و شتم و خاطره تلخ سالی که يادآوريش هم جان انسان را آتش می زند ... . ياد آوريش هم اعصاب آدمی را به هم ميريزد. پدری برای نجات جان فرزند جان خود را وسط گذاشته است. باز جمهوری اسلامی بی اعتنا و در اوج نامردمی ادامه می دهد.(۵) باز يک فاجعه ديگر. پدر شهيدی از شهدای جنبش سبز به جرم پيگيری پرونده قتل فرزندش به زندان محکوم می شود. ولی دم به جرم خونخواهی شهيد رامين رمضانی به سه سال حبس محکوم می شود. قاضی! مقيسه او را محکوم کرده و کسانی که مقيسه را می شناسند می دانند منطق و عقلانيت در نزد او شوخی ای بيش نيست. فرزندش را شهيد کرده اند. پدر اعتراض می کند. پدر را بازداشت می کنند به سه سال زندان محکوم می کنند. اين مرام نظام ولايی است.(۶) و باز مظلوميت نيروهای ملی مذهبی در ايران. و ماه خرداد که در حقيقت ماه ملی مذهبی هاست. که شريعتی معلم انديشه ايشان است و خرداد ۹۰ رحلت مهندس سحابی را داشت که پدر بود برايشان و شهادت هاله سحابی را که خواهر بود و شهادت هدی صابر را که برای جوانانش معلم بود و برای ميانسالانش برادر. خرداد و شهادت دو معلم. يکی معلم راه و استاد چگونه انديشيدن و يکی برادر و معلم جوانترها و رحلت پدری و شهادت خواهری و خرداد ماه ملی مذهبيهاست و ماه مصيبتشان. نرگس محمدی در بند می شود. همسرش که ۱۶ سال را در زندانهای جمهوری اسلامی به سر برده است هجرت را که سنت نبوی است پيش می گيرد و دجالان ولايت مدار از خبث طينت و کينه ورزيشان همسرش را به گروگان می گيرند. نرگس محمدی که خود اهل انديشه است و قلم و بانوی حقوق بشر بيمار است. فلج عضلانی امانش نداده است. فلجی که خود يادگار زندان ولايت مداران است. باز ۲۰۹ و باز بازگشت فلج عضلانی و بهداری اوين. باز درد و رنج و اين بار بانويی در بستر بيماری. دو فرزند، کيانا و علی نگران و دلخون از بيماری و بندی شدن مادر و تبعيد پدر. آسمان اين همه مصيبت را تاب می آورد و گاهی از خود می پرسم که اين آسمان و زمين کی به هم دوخته می شود و کی زمين اسرار خود را برون می ريزد که دنيا بداند چه خبيثانی بر ملک بلا ديده من حکم می رانند. (۷) و در اين قصه نرگس بانوی عزيز تنها نيست. دکتر مسعود پدرام نيز در بند ۲ الف سپاه و بر اثر آنچه که خود او رفتارهای غير قانونی ناميده است اعتصاب غذا کرده و باز درد را به جان می افکند. چهره گريانش و خشمش و کظم غيظش را در حياط خانه مهندس فقيدمان پس از شنيدن خبر شهادت هاله شهيد از ياد نمی برم. براستی چنين گرامی ای را چه بايد بکنند که به راه حلی مانند اعتصاب غذا برسد؟ (۸) و جريان ملی مذهبی امروز حداقل دو نفر را در خطر جدی دارد. بانو نرگس محمدی که مادر است و در بند است و بيمار و دکتر پدرام گرامی که اعتصاب غذا کرده است و اين بيماری و اعتصاب غذا خاطره ای خوش برايمان ندارد. که سال گذشته دردناک بود و هنوز يادش اشک به چشممان می آورد. که نام خرداد غمناکمان می کند و سال تحويل ۹۱ نفس راحتی کشيديم که بالاخره سال بد، سال درد و سال اشک ۹۰ تمام شد. اما خاطره خردادش باز با خرداد برايمان می آيد. باز ذهن آدمی است و خاطرات و صحنه ها و دردها و رنج ها و ... . ذهن هم می ترسد از يادآوری. و با همه اينها که گفته شد باز صدای قدمهای خرداد به گوش می رسد و اين بار می ترساندمان. ترس خردادی را داريم که زمانی فکر می کرديم پر از حادثه است. سال گذشته در يافتيم پر از فاجعه هم می تواند باشد و همين ترسويمان کرده از رفتن به سوی خردادی ديگر. آنهم خرداد امسال که اين همه مصيبت دارد و با حکومتی طرفيم که رسما بر هيچ اصل اخلاقی و انسانی پايبند نيست. با حکومتی طرفيم به ظاهر انسان اما در باطن کمثل الانعام بل هم اذل قرآن نيز فکر ميکنم در موردش کم است. کلام و ادبيات عجيب و غريب است. گاهی در توصيف خوبی کم می آورد و گاهی در توصيف بدی. انگار موقعيت های جديد را بايست برای توليد کلمات جديد مورد استفاده قرار داد. کلماتی که حال را و احوال را و درد را و رنج ها و مصيبت را و شهادت را و شکوه را و شکستن پشت پدر را و فريادهای يازهرای شبانه در قبرستان را و غسل بانويی با چراغی که برقش از سر باتری ماشين می گيرد را و حيرت را و ... و را ديد. باز کلام کم آورد. خرداد می رسد. ماهی که روزهايش سخن ها دارد. ماهی که تاريخ است و خاطره است و عشق و شهادت و مبارزه و ترس ما از مصيبت. منابع: Copyright: gooya.com 2016
|