سه شنبه 20 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پیامدهای سقوط احتمالی اسد برای ایران! علی کشتگر

علی کشتگر
جنبش دموکراسی‌خواهی می‌تواند از سقوط اسد و پيامدهای آن در ايران برای قبولاندن خواسته‌های خود بهره‌برداری کند. به‌شرط آن‌که حول مطالبه آزادی زندانيان سياسی و مشروط کردن شرکت در انتخابات به پذيرفته شدن خواسته‌های حداقلی خود، (که در بيانيه شماره ۱۷ مهندس موسوی آمده است) اتحاد و هماهنگی خود را تأمين کند. اما اين هماهنگی و همراهی جنبش سبز و اصلاح‌طلبان قبل از هر چيز در گرو گردن گذاشتن به رهبری موسوی و کروبی و اجتناب از تک‌روی‌های فردی و گروهی است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

حرکت تاريخ در سوريه شتاب گرفته است. سقوط رژيم بشار اسد نزديک است. اين رژيم در ۲۰ سال گذشته بويژه در سالهای اخير متحد استراتژيک منطقه ای جمهوری اسلامی بوده است.
جمهوری اسلامی از طريق اين متحد "استراتژيک" خود به اعمال نفوذ در لبنان و فلسطين ادامه می داد. اتحاد سوريه با جمهوری اسلامی و همدستی نظامی و سياسی اين دو در لبنان و سرزمين های فلسطينی برای حفظ و گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در همه سرزمين های عربی حتی در حوزه خليج فارس اهميت اساسی داشت!
در اين هفده ماهه ای که از شورش روبه گسترش مردم سوريه عليه رژيم بشار اسد می گذرد افکار عمومی ملت های عرب عليه جمهوری اسلامی چرخشی تاريخی پيدا کرده است. پيش از "بهار عربی" به مصداق آواز دهل شنيدن از دور خوش است بسياری از مردم عرب که از دست رژيم های فاسد و سرکوبگر خود به ستوه آمده بودند، غبطه ايرانيان را می خوردند. گمان می کردند که جمهوری اسلامی ايران برخلاف رژيم های عربی آزادی و عدالت برای مردم خويش به ارمغان آورده. و اين توهم تا زمانی که دست جمهوری اسلامی در سوريه برای ملتهای عرب بازنشده بود، ادامه داشت!
در سوريه اما، به محض آن که بهار عربی وزيدن گرفت، حجاب ها به کنار رفت. همه ملتهای عرب به عينه ديدند که جمهوری اسلامی همدست و حامی اصلی آدم کش ترين و فاسد ترين رژيم عربی است. شخص علی خامنه ای و برگماشتگان و منصوبان او هيچ يک بصيرت آن را نداشتند که از آنچه در تونس، مصر و ليبی رخ می داد عبرت بگيرند و با فاصله گرفتن از رژيم بشار اسد هم اعتبار و نفوذ نسبی خود را در ميان اعراب حفظ کنند و هم جايی برای خود در مناسبات دوستانه با حکومت آينده سوريه باقی بگذارند. چه می گويم؟ از کوزه همان برون تراويد که دراوبود! خامنه ای در اين هفده ماه ای که رژيم بشار اسد نزديک به هفده هزار نفر از مردم سوريه را با سبعيت کشت (بيش از تلفات سوريه در دو جنگ ۶۷ و ۷۳ با اسرائيل) همواره با اسلحه، پول و پاسدار ايرانی در کنار آدم کشان سوری که ديريا زود بر صندلی اتهام جنايت عليه بشريت خواهند نشست، در خونريزی شريک بود و مدعی می شد که اعتراضات مردم سوريه هيچ ربطی به بهار عربی ندارد. و حالا با سقوط قريب الوقوع بشار اسد،بنای اعتبار و نفوذ جمهوری اسلامی نيز در ميان ملتهای عرب ويران می شود و جای خود را به خصومت و انزجار می دهد. از اين گذشته با از دست رفتن سنگر سوريه و تبديل آن به سنگر دشمن موازنه قوا در منطقه عليه جمهوری اسلامی و به سود عربستان و ترکيه دگرگون می شود و جمهوری اسلامی اهرم های اصلی سياست و ديپلماسی منطقه ای خود را از دست می دهد. نمی دانم در سوريه چه گونه رژيمی روی کار خواهد آمد و البته هيچ گونه خوشباوری و خوش بينی در اين مورد ندارم آنچه حتمی است آن است که با سقوط بشار اسد کشورهای عربی حوزه خليج فارس که از ديرباز چشم طمع به جزاير سه گانه ايرانی و حتی اهداف زياده خواهانه ای فراتر از آن را در سر پرورانده اند برای تحقق مقاصد خود فعال می شوند.
دولت های عربی حوزه خليج فارس از امارات گرفته تا عربستان و بحرين جملگی از برندگان جنگ سرد ميان ايران و آمريکا به شمار می روند. و البته نه فقط آنها بلکه روسيه، چين، ترکيه و بيش از همه اسرائيل تاکنون از سياستهای ماجراجويانه جمهوری اسلامی بويژه مناسبات خصمانه آن با ايالات متحده و اتحاديه اروپا بهره برده اند. فقط ايرانيان هستند که زندگی روزمره، منافع ملی و آينده کشورشان از رهگذر ندانم کاری ها، بی لياقتی ها و ماجراجويی های جمهوری اسلامی خامنه ای به سراشيب تباهی درغلتيده است.
اينک سه سال پس از کودتای انتخاباتی شيرازه امور در همه عرصه ها در حال از هم گسيختگی است. اقتصادی که می توانست به کمک صدها ميليارد دلار درآمدهای ارزی چندساله اخير شکوفا شود، در حال فروپاشی است. سپاه ميليونی بيکاران به سرعت در حال گسترش است.شکاف ميان ملت و حکومت ژرف تر از آن است که به آسانی ترميم شود. اين نابه سامانی ها بويژه بيگانگی ميان ملت و حکومت طبعا بيگانگان را در پی گيری مقاصد خود عليه منافع و مصالح ايران حريص تر کرده است.
ادامه تنش و دشمنی ميان ايران و غرب بويژه ايران و ايالات متحده آن چنان به سود دولت های عربی زياده خواه و دولت کنونی اسرائيل و به زيان ايران است که می توان گفت اگر ستون پنجم اين کشورها در ايران حکومت می کردند، بهتر از حکومت آقای خامنه ای نمی توانستند در اين جهت عمل کنند.
پيش بينی و شرط بندی های سياسی علی خامنه ای از کودتای انتخاباتی ۸۸ تا به امروز يکی پس از ديگری غلط از کار درآمده اند. مثلا او يکسال پيش در سخنانی برای فرماندهان نظامی گفته بود، غرب هرگز نفت ايران را تحريم نمی کند، چرا که اگر چنين کند قيمت نفت دو برابر می شود و غرب با بحران انرژی مواجه می شود. اما برخلاف اين پيش گويی های "پيامبرگونه"، هم نفت ايران تحريم شد و هم با وجود تحريم، قيمت نفت در بازار جهانی کاهش پيدا کرد! خامنه ای طغيان مردم سوريه را دخالت های غرب در اين کشور دانسته بود و پيش بينی کرده بود که مردم سوريه (البته مقصود او نظام بشار اسد بود) اين توطئه را درهم خواهند شکست (نقل به معنی).اما حالا برای متوهم ترين مسئوولان رژيم جمهوری اسلامی هم معلوم می شود که خير، طغيان مردم سوريه نيز از جنس همان برآمدهای بهار عربی بوده و توانسته است با وجود اين همه سرکوب ها و خونريزی های وحشيانه و به رغم حمايت های بی دريغ ايران و روسيه حکومت اسد را به روز سياه بنشاند.
بالاخره اين همه کژبينی ها و اشتباهات "داهيانه" رهبر جمهوری اسلامی نمی تواند در مغز صدها مسئول، کارگزار و مامور و فرمانده بلند پايه نظام جمهوری اسلامی مايه ترديد نسبت به مديريت و درايت رهبر و محفل بيت رهبری نگردد، طرفه آن که سقوط بشار اسد نه فقط موازنه قوا را در منطقه به زيان جمهوری اسلامی برهم می زند و آنچه را که فرماندهان نظامی "عمق استراتژيک" می نامند از لبنان و کنار مرزهای اسرائيل به مرزهای ايران در خليج فارس می آورد، بلکه رژيم را از درون دچار بحران اعتماد می کند، به سخن ديگر بحران سياسی نظام که مدتها است علائم و نشانه های آن آشکار شده تشديد می شود.
حس شکنندگی و آسيب پذيری امکان دو نوع واکنش کاملا متفاوت را در حکومتگران و شخص رهبر پديد می آورد. يکی جری تر شدن در راه رفته و کشاندن ايران به قمار رويارويی و جنگ است که باخت آن از هم اکنون از روز هم روشن تر است و ديگری عقب نشينی و بازگشت از راه رفته. امری که برای حکومتگران آغشته به توهمات ايدئولوژيک و غرق در نخوت آسان نيست.
راه نخست نه فقط منافع ملی ايران را برباد می دهد، بلکه حتی می تواند در شرايطی که وحدت ملت ايران بخاطر ۳۰ سال سياست تبعيض و سرکوب قدرت مرکزی به شدت تضعيف شده، تماميت ايران را در مخاطره قرار دهد و همراه با نابودی جمهوری اسلامی در جنگ، ايران را به ويرانه ای تکه تکه شده و غرق در خشونت و مرگ و بدبختی تبديل کند. عربستان، اميرنشين های خليج فارس و اسرائيل نه فقط منافع خود را در کشيده شدن پای ايران به اين راه می دانند بلکه از هم اکنون خود را برای بهره برداری و پيشبرد مقاصد خود آماده کرده اند و حتی با برخی از افراد و محافل ايرانی در خارج از کشور برای چنين دورانی در تماس اند و در اين راه آلترناتيو سازی هم می کنند!
راه دوم که هم به سود ايران و هم به صلاح حکومتگران است تلاش برای عادی کردن مناسبات ايران و غرب بويژه ايران و آمريکا و هم زمان بازگشت به قانون و پذيرش شرايطی است که مهندس ميرحسين موسوی در بيانيه شماره ۱۷ خود پيش از حصر مطرح کرد. و از قضا عادی کردن مناسبات ايران با آمريکا و اتحاديه اروپا از موضع قدرت به گونه ای که بتواند متضمن حفظ حقوق ايران و منافع ملی کشور باشد بدون قبول حداقل های بيانيه شماره ۱۷، که آزادی زندانيان سياسی و پذيرش انتخابات آزاد از آن جمله است ممکن نيست. همه راههايی که خامنه ای از ۲۶ خرداد ۸۸ تا به امروز رفته با بن بست روبه رو شده است. حکومت خامنه ای زيرفشار واقعيت های اقتصادی و مخالفت های بين المللی و داخلی مجبور به عقب نشينی است. جنبش دموکراسی خواهی می تواند از سقوط اسد و پيامدهای آن در ايران برای قبولاندن خواسته های خود بهره برداری کند. بشرط آن که حول مطالبه آزادی زندانيان سياسی و مشروط کردن شرکت در انتخابات رياست جمهوری آينده به پذيرفته شدن خواسته های حداقلی خود، (که در بيانيه شماره ۱۷ مهندس موسوی آمده است.) اتحاد و هماهنگی خود را تامين کند. اما اين هماهنگی و همراهی جنبش سبز و اصلاح طلبان قبل از هر چيز در گرو گردن گذاشتن به رهبری موسوی و کروبی و اجتناب از هرگونه تک روی های فردی و گروهی است. محبوبيت و اقبال مردمی اين دو رهبر زندانی جنبش سبز که نتيجه وفاداری به عهدی است که با مردم بسته اند، مهمترين سرمايه اين جنبش است که هرکس در جهت تخريب و يا تضعيف آن حرکت کند به ادامه استبداد و عواقب فاجعه بار آن کمک کرده است.
اصلاح طلبانی که به بهانه ضرورت ادامه سياست ورزی از هم اکنون بدون هرگونه هماهنگی با رهبران شاخص جنبش سبز با زيرپا گذاشتن اصول سياسی و اخلاقی آهنگ شرکت در انتخابات آتی رياست جمهوری را ساز کرده اند چه بدانند و چه ندانند در زمين استبداد بازی می کنند. آنها البته برای منافع کوتاه مدت خود همه اين کارها را می کنند. کوتاه آمدن از بيانيه شماره ۱۷ موسوی، که مبنای وحدت طيف های مختلف جنبش سبز می تواند و بايد باقی بماند اين جنبش را دچار تفرقه می کند که نتيجه مستقيم آن تشويق استبداد و سرکوب و واگذار کردن فضای عمومی سياسی به راديکاليسم بی سرانجام و يا هواداران دخالت نظامی خارجی است.

سه شنبه بيستم تيرماه ۱۳۹۱
[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016