گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
18 تیر» بيانيه ۴۰ تن از فعالان سياسی، مدنی داخل کشور پيرامون حمله به مهاجران افغانستانی11 تیر» محدودیتهای تازه برای اتباع خارجی در ایران 17 خرداد» گزارش به احمد شهيد: نقض حقوق افغانها در ايران بايد متوقف شود 9 خرداد» ادامه اخراج مردهای مجرد افغان از ایران 16 اردیبهشت» اتحاد جمهوریخواهان ایران: باید به تبعیض علیه افغان ها پایان داده شود
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! نامه دختر افغان به مردم ايران: ببخشيد اگر در کوچهها و خيابانهايتان راه رفتم و قدم زدمروزنامه مردمسالاری در سرمقاله خود با عنوان 'برای افغانیهای هم زبان' نوشت: * «ساره گل» دختری افغان است که نامهای سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه فرستاده است. عنوانش، بازگو کننده محتوايش بود:«اگر بارگران بوديم، رفتيم»؛ اما تلخ... *او نوشته بود:«ايرانی عزيز مرا ببخش اگر با مهاجرت اجباری، از دست جنگ، از دست بنيادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق بچههايت بود. مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که- هرچند با پرداخت پول- استفاده کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده کردم. *مرا ببخش اگر در کوچهها و خيابانهايت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و برادر کارگرم روی ساختمانهايت و زمين کشاورزیات کار کردند و يک فرصت شغلی را شايد از پدر و برادرت گرفتند. مرا برای همه چيز ببخش. میدانم با همه پوزش خواهی، باز بدهکارم، بقيه بدهکاريهايم را ببخش. *ايرانی عزيز، ازت ممنونم که به من جا و پناه دادی تا به اين سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتی از هوای اکسيژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتی چند سالی بر نيمکتهای کلاس درست بنشينم و از گچ و تختهات استفاده کنم. البته من در مدرسه خودگردان افغانی درس میخواندم، ممنونم که اجازه دادی چند سالی در مدرسه خاک تو و پيش معلمهای ايرانی نيز درس بخوانم.معلم ايرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و نوشتن ياد دادی. *شايد برای همين از اين که گاهی مرا به گناه فقط افغانی بودن، تحقير کردهای، بخشيدمت...»ساره گل در ادامه نامهاش از ايرانیهايی نوشته که به افغانیها توهين میکنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن احساس شرم میکنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم. بعد هم نوشته:«بد و خوب در هر قومی هست. همه افغانیها تجاوزگر و جنايتکار نيستند. خائن، و]... [ نيستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، يک عمر و روزی ۱۰تا۱۲ ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا خطا نکردند. به هرحال اگر بارگران بوديم، رفتيم. قبلا نمیتوانستم، چون بچه بودم ولی اينک که بزرگ شدهام میتوانم به کشورم برگردم تا ديگر بهم نگويند: افغانی]...[ و ]... [ و در جواب من به جای دو کلمه حرف دوستی که هزينهای ندارد... ناسزا بنويسند.» *وقتی نامه سارهگل را خواندم، از اين که برخی از ما ايرانيان اينگونه به مردم افغانستان نگاه میکنيم شرمسار شدم. تاسفآور است که وضع - حال به هر دليلی – به جايی رسيده که با مردمانی که همکيش و هم دين و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکی با ما دارند و در حوزه تمدن ايرانی قرار دارند طوری رفتار میکنيم که هنگام بازگشت از ايران، خاطرهای که برايشان مانده، خاطره شيرينی نيست. بهترين آنها همين دختر افغان است که تمام گلايههايی را که در دلش داشته با مصرع مودبانهای از يک شعر بازگو میکند: «اگر بار گران بوديم رفتيم». *همين دسته از ايرانيان وقتی به خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببينند همان رفتاری که خودشان با افغانیها در ايران دارند بر سر خودشان میآيد، چه احساسی پيدا میکنند؟ در اين نکته ترديدی نيست که حضور افغانها در ايران، بخشی از فرصتهای شغلی را که میتوانست در اختيار ايرانيان باشد به آنها اختصاص داده است.اما به اعتقاد من انتقادهايی که با تمسک به اين موضوع در مورد حضور افغانها در ايران صورت می گيرد اغلب قابل توجيه نيست. چرا که اولا افغانیها در ايران اغلب در مشاغلی حضور دارند که خيلی از ايرانیها آن را نمیپذيرند و ثانيا مگر يادمان رفته که آقای احمدینژاد گفته بود در ايران برای ۱۲۰ ميليون جمعيت هم ظرفيت داريم؟ پس وجود يک ميليون- يا کمی بيشتر- افغانی در ايران، چقدر میتواند جا را برای ايرانيان تنگ کند؟ Copyright: gooya.com 2016
|