گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
22 تیر» گشت ارشاد! مريم صيامی نمين27 خرداد» "زنان ایرانی را بهخاطر آور"؛ سایتی برای فراموشنشدن مبارزات زنان 21 خرداد» نوشين احمدی خراسانی به يک سال حبس تعليقی محکوم شد 20 خرداد» بازگشت لايحه حمايت از خانواده به مجلس 9 خرداد» سردار رادان: جلوگيری پليس از برپايی نمايشگاههايی که حجاب در آنها رعايت نمیشود
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! روزی با گشت ارشاد در تبريز: ارشاد می شويم پس هستيم! اکرم خيرخواهمدرسه فمينيستی: از تاکسی پياده می شوم در حال دادن پول تاکسی هستم که ماموری جلو می آيد و به خواهرزاده ۱۶ساله ام می گويد آستين های مانتوت رو باز کن... روسريت رو بکش جلو... سپس رو به من ميکند و می گويد تو هم موهات رو بذار تو... به دستورش توجه ای نميکنم و بقيه پولم رو از راننده می گيرم و راه می افتم. سربازی که انگار موظف است فرامين رئيسش رو دوباره تکرار کند داد می زد: های خانوم نشنيدی چی گفت...
بعد از اينکه من و خواهرزاده ام ارشاد ميشويم! تازه فرصت پيدا ميکنم به اطرافم نگاه کنم خيابان وليعصر تبريز و فلکه بازار دور تا دور توسط گشت ارشاد و ون هايش محاصره شده و آماده اند وظيفه ی امر به معروف و نهی از منکر را با داد و هوار و يا دستگيری انجام دهند! و البته پر واضح هست که امر به معروف در تابستان فقط شامل زنان می شود. زنانی که در گرمای تابستان کفش بدون جوراب می پوشند. احتمالن از ديد نظريه پردازان گشت های ارشاد پای بدون جوراب زن تحريک کننده مردان است و بايد از اين منکر نهی شوند! زنانی که در هوای گرم تابستان مانتو شلوار و روسری رنگی می پوشند تا حتی اگر شده ذره ای از گرما را با رنگ های روشن لباس شان خنثی کنند، هدف اصلی گشت ها هستند و اين رنگ های شاد از منکرات و مکروهات قلمداد می شود. مکروهاتی که هر فردی با اندکی مطالعه دينی در باب احاديث و روايات، می داند که اتفاقا اين رنگ سياه و تيره است که جزو مکروهات دينی قلمداد می شود اما افسوس که به اسم آن، اينگونه نهی ميشويم از مکروه سازی شده هايش. طره موی بيرون زده زنی از روسری نيز قاعدتا از ديد تئوريسين های ارشاد اجباری! از موارد معروف های اجباری است که بايد امر بدان گردد البته نه با زبان بلکه با زور... دوباره نگاهی به خيابان می اندازم و واکنش مردم به حضور گشت های ارشاد نظرم را جلب می کند. از کنار هر مغازه ای که رد می شدی صاحب مغازه درگوشی می گفت: خانم بالاتر پر از مامور است همه رو می گيرند برگرديد... چند قدم بالاتر پيرزنی چادری هراسان به تمامی زنانی که به طرف محل استقرار گشت های ارشاد می رفتند با هول و هراس خبررسانی می کرد که مامورها آنجايند... در اين ميان زنی با نگرانی از نداشتن جوران می گفت که بايد به آن طرف خيابان برود تا نگريدنش و خانمی جوراب اش را به او می دهد تا بتواند از خيابانی که در يد اختيار گشت های ارشاد است به سلامت عبور کند. بدين سان يک جفت جوراب «امان نامه»ی زنی برای عبور از خيابان می شود... دختری را می بينم که در حال تعويض روسری است... ديگری نگران شلوارش است که هم رنگی و هم تنگ است... همه در تکاپو هستند تا به زنانی که احتمال دستگيری شان وجود دارد کمکی برسانند و البته در اين ميان بازار دست فروش هايی که مانتو و روسری می فروشند داغ می شود. مانتوهای گشاد و تيره شان راحت تر از هر زمان ديگر به فروش می رسد... ديدن اين صحنه ها مرا ياد روايت هايی از فضای انقلابی دوران شاه انداخت که هنگام تظاهرات، مردم همه از هر طيف فکری و مذهبی، گروهی... به يکديگر کمک می کردند تا حدالامکان کمترين افراد دستگير شوند... امروز نيز گشت های ارشاد فضايی به وجود آورده بودند که از مغازه دار تا مردم عادی هريک در حد توان به ياری زنان می شتافتند تا مانع دستگيريشان شوند... حضور من و خواهرزاده ام در بين آنهمه زنی که چه با کلام، چه با دستگيری مورد به اصطلاح «ارشاد» قرار می گرفتند اين نويد را داد که ما نيز هستيم! اگر دکارت زنده بود و البته زن بود و نيز ايرانی، احتمالن به جای جمله معروف "می انديشم پس هستم " می گفت : "ارشاد می شوم پس هستم" Copyright: gooya.com 2016
|