شنبه 4 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جمهوری اسلامی علیه جمهوری اسلامی! الاهه بقراط

الاهه بقراط
در جنگ مافیایی درون حکومت ایران، مجموعه‌ای عمل می‌کند که در بقچه اعتقادات مذهبی و اسلامی بسته شده است. بقچه را که بگشایید، محتوای واقعی‌اش هویدا می‌گردد: شهرت، ثروت و قدرت! آگاهی یافتن به این مجموعه و تحولی که پیامد آن است، بسته به موقعیت فرد در نظام، تفاوت می‌کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کیهان لندن

www.alefbe.com

این تنها انقلاب نیست که فرزندانش را می‌بلعد، بلکه گاهی فرزندان پیشدستی کرده و انقلاب‌شان را پیش از آنکه قادر به بلعیدن آنها شود، به چالش می‌کشند زیرا با فاصله گرفتن از بنیانگذاران انقلاب و نظام، با جهانی روبرو می‌شوند که دیگر جهان پدر و پدربزرگ‌های آنها نیست. همه انقلاب‌ها پس از آنکه شکم را از فرزندان بلافصل خود انباشتند سرانجام توسط نوه و نبیره خویش از پای در آمدند. انقلاب اسلامی در ایران نیز سرنوشتی جز این نخواهد داشت. بین این فرزندان اما هم «فاطمه فتاحی» دارای رتبه اول کنکور علوم انسانی، رشته‌ای که بی‌رحمانه ذبح اسلامی می‌شود، با سخنانی مانند اینکه هدف اصلی من این بود که بهترین رتبه را کسب و آن را تقدیم «امام خامنه‌ای رهبر عزیز» بکنم، پیدا می شود و هم «مهدی خانعلی زاده» سردبیر حزب‌اللهی سایت «نسیم آنلاین» که می‌گوید من الاغ نیستم که گردنم افسار بیندازید و هر جا خواستید ببرید! آنچه مسلم است، هر دو واقعیتی انکارناپذیرند بدون آنکه معلوم باشد این دو چند سال دیگر، در چه جایگاه اجتماعی و فکری قرار خواهند داشت: در کنار هم یا در برابر هم؟! این جایگاه، موقعیت آینده گروهی از طرفداران رژیم را نسبت به ملت و مملکت نیز نشان خواهد داد.

از ایمان به آگاهی

در جنگ مافیایی درون حکومت ایران، مجموعه‌ای عمل می‌کند که در بقچه اعتقادات مذهبی و اسلامی بسته شده است. بقچه را که بگشایید، محتوای واقعی‌اش هویدا می‌گردد: شهرت، ثروت و قدرت!

آگاهی یافتن به این مجموعه، بسته به اینکه فرد در چه موقعیتی قرار گرفته باشد، تفاوت می‌کند. برای کسانی که به دلیل اعتقاد به آزادی و دمکراسی با جمهوری اسلامی مخالف هستند، درک این مجموعه با توجه به تجربه‌های تطبیقی چندان مشکل نیست. اما دگردیسی یک افراطی مؤمن به حکومت ایدئولوژیک اعم از فاشیست، کمونیست و اسلامیست، به معترضی که بر حقوق فردی و اجتماعی خویش آگاهی می‌یابد، روندی است دشوار، دردناک و گاه خطرناک.

در عین حال، از آنجا که همه نظام‌های ایدئولوژیک، تحقق آرزوها و آرمان‌های بزرگ و بهشت روی زمین را وعده می‌دهند که «اقتدار» ملی و بین‌المللی عنصر جدایی ناپذیر آن است، پس ناخواسته توقع مؤمنان و وفاداران خود را که حاضرند برای آن جهان آرمانی، جان فدا کنند، به شدت بالا می‌برند.

مسائل و مشکلات پیچیده اجتماعی و اقتصادی را اما با وعده و آرمان‌گرایی، حتا اگر صادقانه باشد، نمی‌توان حل کرد چه رسد به آنکه این وعده‌ها تنها پوششی باشد برای حفظ بقچه شهرت و ثروت و قدرت!

خیلی زود «کادر»های فعال چنین نظامی تکیه بر جای «بزرگان» می‌زنند و مواهب جامعه را به انحصار خود در آورده و به دلیل سیری ناپذیری، به تدریج جامعه و خواست‌های طبیعی مردم را از معادلات خود حذف می‌کنند. با آغاز چنین حذفی، شکل‌گیری مافیای حکومتی نیز آغاز می‌شود. هر چه مشکلات جامعه‌ بیشتر می‌شود، به همان اندازه بر شمار آنچه به عنوان «خطر» علیه چنین نظامی طبقه بندی می‌شود، اضافه می‌گردد. نظام جمهوری اسلامی در این زمینه بی بدیل است زیرا از همان آغاز و از همان مقدمه قانون اساسی‌اش خود را به گونه‌ای تعریف کرده که از یک سو، هر فردی با کمترین لغزشی می‌تواند خارج از دایره آن قرار گیرد و از سوی دیگر، تضاد واقعی و انکارناپذیر منافع افرادی که ظاهرا مهار این نظام را در دست دارند، هر بار به حذف فرد و گروهی می‌انجامد بدون آنکه به دلیل همین ساختار متضاد قادر باشد افراد و گروه‌های جدیدی را به خود جلب کند. واقعا جای شگفتی است که اگر نه خود زمامداران نظام جمهوری اسلامی، بلکه آن کسانی که از درون و حاشیه رژیم به تئوری پردازی مشغول هستند، قادر نیستند سرانجامِ آن را در سرنوشت رژیم‌های مشابه باز یابند! ظاهرا این فقط زمامداران خودکامه و انحصارطلب نیستند که در برابر حقایق تاریخی و اجتماعی نابینا هستند و یا خود را به ندیدن می‌زنند بلکه «روشنفکران»شان نیز به چنین عارضه‌ای دچارند.

از آگاهی به آزادی

حال کافیست صابون این انحصارطلبی به تن مؤمنان و افراد وفادار بخورد. فاطمه فتاحی که با ابروهای پُر و مقنعه و چادر سیاه در کنار پرچم رژیم و پرچم «کیهانِ تهران» عکس انداخته و همه هدف‌اش جلب رضایت «رهبر» است، غیر از کتاب‌های فرمایشی و مذهبی که برای به دست آوردن رتبه اول در کنکور «علوم انسانی» خوانده، هنوز چیزی از مفهوم «حق» و «آزادی» و حتا «انسان» نمی‌داند تا درک کند که دارد به عنوان «مترسک» مورد استفاده تبلیغاتی قرار می‌گیرد. شاید رشته مورد علاقه‌اش، روانشناسی، آن هم اگر پس از مثله شدن چیزی از «روان» و «شناخت» در آن باقی مانده باشد، بتواند نظام و خودش را به او بشناساند. اما مهدی خانعلی‌زاده، از وبلاگ‌نویس‌‌های حزب‌اللهی است که در ماه‌های گذشته نه تنها از فعالیت رسانه‌ای محروم شدند بلکه برخی حتا به زندان افتادند زیرا از شرایط موجود «انتقاد» کرده بودند. این انتقاد، نخستین گام برای درک واقعیتی است که گروه‌های دیگر اجتماعی بلافاصله پس از انقلاب اسلامی آن را تجربه کرده بودند، اما تازه داد برخی حزب‌اللهی‌ها را از سرکوب «آزادی» در آورده است!

رسانه‌های مختلف جمهوری اسلامی و آنهایی که گوشه چشمی به کلّ نظام دارند و تلاش می‌کنند تا کاسه و کوزه همه نابسامانی‌ها را بر سر دولت کنونی و احمدی‌نژاد بشکنند، از این افراد به عنوان «تیم احمدی‌نژاد» نام می‌برند. خود احمدی‌نژاد در طول هفت سالی که از حضورش در عرصه زمامداران رژیم می‌گذرد، در گفتار و رفتاری کاملا متناقض و گاه بیمارگونه، یکی به میخ و یکی به نعل زده است. توده‌گرایی مبالغه‌آمیز وی که به حرّافی و قربان صدقه رفتن مخاطبانش محدود می‌شود، و یا به طرح‌های ناکامی مانند «یارانه‌ها» می‌انجامد، تا کنون نه توانسته با مافیای حاکم (که پشتیبانان خودش نیز جزئی از آن هستند) مقابله کند و نه حتا می‌تواند کسانی را که زیر عنوان «تیم احمدی‌نژاد» ظاهرا از وی طرفداری می‌کنند، از گزندِ رقبا و مخالفانِ خود در امان بدارد.

این است که یادداشت «مهدی خانعلی‌زاده» سردبیر سایت حزب‌اللهی و توقیف‌ شده «نسیم آنلاین» در وبلاگ خود بیانگر یک دگردیسی ناگزیر در بخشی از طرفداران نظام است که الزاما همه آنان توفیق رسیدن به آستانه این تحول را نمی‌یابند آن هم در حالی که معلوم نیست این سردبیر حزب‌اللهی، خود، سرانجام چگونه از پیله عقیدتی- سیاسی خویش به در آید چرا که در کنار نمونه‌های موفق، این تجربه نیز وجود دارد که بسیاری از افراطیونی که دچار تحول می‌شوند، در نقطه مقابل اعتقادات پیشین خود قرار می‌گیرند: در یک نقطه افراطی دیگر! برای نمونه، برخی اعضای گروه چپ‌گرا و تروریستی «بادرماینهوف» در آلمان که به نئونازی‌ها پیوستند! در میان مؤمنان انقلاب اسلامی و جمهوری‌اش نیز کم نیستند افرادی که اتفاقا با شعار آزادی و دمکراسی، به ویژه پس از خروج از کشور از اعتقادات پیشین خود که ملغمه‌ای از اسلام و استالینیسم بود، به راست‌ترین جبهه فکری محافظه‌کاران غرب کوچ کرده‌اند و اتفاقا با ردّ «این» حکومت دینی و حتا برخی اعتقادات شیعه، همچنان دین و «اسلام» (درست مانند محافظه‌کاران غربی) در جبهه آنها نقش مهمی بازی می‌کند.

اما وقتی یک مؤمن به انقلاب اسلامی و نظام که وبلاگ‌اش را به عکسی از خود مزیّن کرده که تصویر نمادین یک حزب‌اللهی ایرانی است: با ریش و سبیل انبوه، در کنار پرچم جمهوری اسلامی و چفیه فلسطینی بر گردن و نگاهی که از چشم دوختنِ مستقیم به دوربین و مخاطب، فرار می‌کند، چنین می‌نویسد، یک بار دیگر ثابت می‌شود که جنگ بین سران نمی‌تواند بدون پیامد در بدنه نظام باشد:

«اگر مدعی هستید که جمهوری اسلامی برای من است، من این حق را برای خود قائلم که بتوانم ضمن دفاع از اعتقادات و آرمان‌هایی که دارم، به طور صریح از ایرادات موجود در فضای جمهوری اسلامی انتقاد کنم و آزادانه اشکالات را متذکر شوم».

ولی او نمی‌تواند. سایت‌اش را «به خاطر یک انتقاد ساده از یک نهاد دسته چندم نظام» می‌بندند، خودش را دستگیر می‌کنند و می‌خواهند که «غلط کردم نامه» بنویسد. خانعلی زاده اما خود را از جنس مزدوران رژیم و «ساعتی هفت تومانی‌ها» نمی‌داند. این حزب‌اللهی مؤمن بر این باور است که به طور «عقلانی و مبتنی بر استدلال‌های منطقی به حمایت از جمهوری اسلامی» پرداخته است و «حرف آخر را اول» می زند: «هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از جمهوری اسلامی برای من باقی نمانده است» و حتا از این فراتر می‌رود: «من مترسک نیستم. الاغ هم نیستم که افسار بر گردنم بیندازید و هر جا که خاطرخواهتان بود، ببرید!»

روند جمهوری اسلامی علیه جمهوری اسلامی از همان روز رفراندوم کذایی و کاذب آغاز شد و در طول سی سال به حزب‌اللهی‌های مؤمن رسید. برای طرفداری از رژیم، دیگر نه «مستضعفان»، نه جانبازان و خانواده شهدا و نه حتا حزب‌اللهی‌های مؤمن، بلکه فقط نهادهای سرکوب، سهمیه‌ای‌ها، مزدبگیران، ساندیس‌خورها، برخی «روشنفکران» و تازه به دوران رسیدگان اقتصادی باقی مانده که این گروه آخر در نخستین فرصت، جبهه خود را به سوی قدرت آینده، هر قدرتی که باشد، تغییر خواهد داد.

حرف‌های فاطمه فتاحی به شدت تکراری و تبلیغاتی است و اگر واقعا در رشته «روانشناسی» تحصیل کند، حتما از این مصاحبه و حضور در دفتر «کیهانِ تهران» پشیمان خواهد شد. حرف‌های مهدی خانعلی‌زاده اما اگرچه درست است ولی هنوز وول خوردن در پیله «ایمان» است! چرا که اگرچه به ضرورت دفاع از «حق» و «آزادی انتقاد» می‌رسد و می‌نویسد «من به معجزه عقل و تفکر و تدبیر، ایمان دارم» ولی بلافاصله می‌افزاید «و با همین ها به «حقانیت جمهوری اسلامی» رسیده‌ام»! این حزب‌اللهی مؤمن هنوز درنیافته با «عقل و تفکر و تدبیر» هرگز نمی‌توان به «حقانیت جمهوری اسلامی»‌رسید! او تنها زمانی این حقیقت را درخواهد یافت که بقچه سیاسی- عقیدتی نظام را بگشاید و «شهرت و ثروت و قدرت» را در آن بیابد و دریابد که تفکر شبانی و ساختار برده‌داری نظام در حال از هم گسستن است و خود او یکی دیگر از نشانه‌های آن است.

------------------------------------------------------

* لینک سخنان مهدی خانعلی زاده سردبیر حزب‌اللهی سایت «نسیم آنلاین»

* لینک سخنان فاطمه فتاحی دارای رتبه اول رشته علوم انسانی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016