شنبه 11 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اتحاد ملّی بدون خودآگاهی ملّی ممکن نيست، الاهه بقراط

الاهه بقراط
نمی‌توان دم از وضعيت خطير ايران و اتحاد عمل و گرد هم آمدن بيشترين نيروهای مدافع دمکراسی زد ولی در عمل هر تلاشی را به يک بهانه‌ای رد کرد، مگر آنکه ديگران به "من" گردن بنهند! اين "منِ" خودآگاه نيست که در کار است، بلکه "منِ" خودشيفته است. همان "من" که تنها با "وحدت کلمه" می‌توانست ارضاء شود و خودآگاهی فردی و ملّی را در ميان آن همه کلمه که در وحدت شوم خود به يک کلمه کاهش يافته بودند، به شدت پس می‌زد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کيهان لندن ۳۰ اوت ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

چهارده پانزده سال پيش که تازه نوشتن در کيهان (لندن) را آغاز کرده بودم، مطلبی نوشتم زير عنوان «چرا نگوييم «من»؟!» و آن را با تصوير روی جلد کتاب مشهور «له‌وياتان يا جوهر، شکل و قدرت حاکميت دينی- مدنی» اثر توماس هابس درباره «حکومت مطلقه» همراه کردم. در آن مقاله، می‌خواستم به ويژه به عنوان يک زن، بر اين نکته تأکيد کنم که سرکوب فرديت و تشويق به نداشتن هويت مستقل و حل شدن در «توده» و زندگی «رمه‌وار» تا چه اندازه در جامعه ما ريشه دارد و تا چه حد در تقويت مناسبات شبانی که جمهوری اسلامی از آن به شدت سود برده، نقش بازی کرده است و در پايان نتيجه گرفته بودم که اين امتناع دوجانبه يکی از دلايل «سترون ماندن مباحث و زوال انديشه علمی در ايران و تکيه بر نظرات «وارداتی» و انديشه‌های «ترجمه شده» است». امروز نيز هنوز بر همين نظر هستم همراه با به دست آوردن اين تجربه که گويا «خودشيفتگی» همگانی نيز پا به پای «خودآگاهی» فردی در تکاپو است و گاهی از آن به شدت پيشی می‌گيرد.

حاکميت مدنی در برابر حاکميت دينی
دليل پرداختن من به «له‌وياتان» در آن سال‌ها که تازه يک سال از رياست جمهوری حجت‌الاسلام محمد خاتمی می‌گذشت و او هنوز از «جامعه مدنی» به «مدينه‌النبی» نرسيده بود، اين بود که تأکيد کنم مباحثی که «اصلاح‌طلبان» آن زمان «درباره حکومت دينی و جامعه» پيش کشيده بودند مربوط به چندين قرن پيش است و «از شوربختی پس از چهارصد سال به مباحث امروز مملکت ما» تبديل شده است! شوربختی واقعی اما اين بود که خاتمی يک دور ديگر هم «انتخاب» شد و بعد شغل تدارکاتی خود را به احمدی نژاد سپرد تا وی نيز پس از هشت سال اساسا جمهوری اسلامی را از داشتن مقام تشريفاتی مانند رياست جمهوری پشيمان کند!

مباحث «حاکميت دينی- مدنی» در شرايطی در ايران رونق گرفت که حکومت دينی ايران مطلقا هيچ شباهتی به «حاکميت دينی- مدنی» چهارصد سال پيش در انگلستان نداشت و ندارد. آن حاکميت، نه ولايت مطلقه پاپ يا اسقف اعظم، بلکه پادشاهی پارلمانی بود که قدرت کليسا در کنار آن قرار داشت. قدرت زمينی و الاهی در کنار و در همکاری با يکديگر بر مبنای پيشرفته‌ترين دستاوردهای جامعه بشری در آن دوران، که هنوز کاستی‌های فراوان در تأمين و تضمين حقوق افراد جامعه داشت، حکم می‌راندند. ولايت مطلقه فقيه اما اين هر دو قدرت را در دست خود قبضه کرده و با نهادهای سرسپرده، از نخست‌وزيری و رياست‌ جمهوری و پارلمان و قوه قضاييه تا نهادهای موازی مانند سپاه و بسيج و اطلاعات و بنيادهای ريز و درشت، نشانه‌ای از «حاکميت مدنی» که جزو جدايی ناپذير حکومت مطلقه عملا موجود انگلستان در چهار قرن پيش و تئوری «حکومت مطلقه» توماس هابس بود، باقی نگذاشته است. بزرگترين مشکل آگاهانه يا ناآگاهانه «اصلاح طلبان» در همين نکته است که آنها مباحث «حاکميت مدنی» را با «حاکميت دينی» قاطی کرده و راه حل تحقق «حاکميت مدنی» را درون «حاکميت دينی» و نه در کنار آن می‌جويند آن هم در حالی که همکاری اين دو نيز با شکل گرفتن دموکراسی‌های مدرن، ديريست که به تاريخ پيوسته است ولی برخی از جمله در ميان محافل سياسی ايرانی و محافل معينی در کشورهای غربی می‌خواهند اين روندِ به تاريخ سپرده شده، يعنی وجود «حاکميت دينی» در کنار «حاکميت مدنی» را به کشورهای مسلمان نشين تحميل و حقنه کنند! اين را هم توضيح بدهم که مفهوم «حکومت» که ساختار است، با «حاکميت» که مضمون است، تفاوت دارد و متأسفانه يکی از پيامدهای تئوری پردازی‌ هر آنکه از راه رسيد اين است که کمتر متن و سخنی را می‌يابيد که اين دو مفهوم بنيادين در آن درست به کار رفته باشد!

خودآگاهی در برابر خودشيفتگی
امروز ما تجربه «جنگ»، «سازندگی»، «اصلاحات»، «اصولگرايی» را پشت سر داريم و ظاهرا در دوران «اقتدار» به سر می‌بريم! و اين همه بدون آنکه تفاوتی اساسی در حکومت و حاکميت تجربه کرده باشيم! حکومت از همان خانواده‌های مافيايی و اعوان و انصارشان تشکيل می‌شود که سی و سه سال پيش پايشان به قدرت باز شد. حاکميت نيز با همه شعارهايی که کسانی از درون خود رژيم سر دادند، همان «حاکميت دينی» است که در قانون اساسی آمده است. منتها، همواره شرايط هم حکومت و هم جامعه به سوی بدتر شدن سير کرده است. اگر آغاز يک نمودار را در نقطه ۵۷ در نظر بگيريد، سير نزولی هر دو را تا سال ۹۱ در همه زمينه‌های سياسی و اقتصادی و فرهنگی به روشنی خواهيد ديد. برای نشان دادن دوران «اصلاحات» نيز که ظاهرا گشايشی به شمار می‌رفت، می‌توانيد نقاطی در سال ۷۶ (روی کار آمدن خاتمی به دليل تمايل مردم به اصلاح و تغيير و نه برعکس!) تا ۷۸ (سرکوب جنبش دانشجويی توسط همان دولت اصلاحات) را کمی به سوی بالا در نظر بگيريد که دوباره سير نزولی در پيش می‌گيرد! روند نهايی و تصويری که از نمودار در پيش چشم داريد اما نهايتا نزولی است! واقعيت ورشکستگی سياسی و اقتصادی را نيز همين سير نزولی نشان می‌دهد و نه نقاطی که نشان می‌دهند در آن تاريخ، فکر يا کالا فروش خوبی داشته است!

با اين همه، فکر می‌کنم از نظر شرايط ذهنی و عينی، جامعه در درک ضرورت «حاکميت مدنی» بسی فراتر از اين سير نزولی قرار گرفته‌ است. وضعيت فلاکت‌بار اقتصادی که پيش از آنکه به تحريم‌ها ربطی داشته باشد ناشی از تبهکاری‌های مافيايی رژيم است، و تغيير رژيم در سوريه که دير يا زود به وقوع خواهد پيوست، فرصت و خطر را، يک بار ديگر با هم، در برابر رژيم ايران و مخالفانش قرار می‌دهد. جمهوری اسلامی با آنچه روزنامه «ديلی تلگراف» درباره دستور و رهنمود تروريستی سيدعلی خامنه‌ای به فرماندهان سپاه قدس مبنی بر انجام عمليات عليه کشورهای غربی و متحدان آنها منتشر کرده است، هيچ چشم اندازی در زمينه واقع‌بينی و آموختن از سرنوشت صدام حسين و معمر قذافی و بشار اسد نمی‌گشايد. فيلی نيز که رژيم می‌خواهد با ميزبانی پر از بريز و بپاش «جنبش غيرمتعهدها» هوا کند، چنان با هراس از مردم درآميخته که حتا احمد خاتمی، امام جمعه تهران، را به التماس واداشته که به مخالفان و معترضان بگويد: «بگذاريد اين اجلاس بدون مسئله و حاشيه به نفع ايران اسلامی رقم بخورد»!

اين است که هر چه تکه‌های اين پازل سياسی را کنار هم می‌چينيد، بيشتر به خطير بودن شرايط و ضرورت پيدا کردن قطعه‌های گمشده پی می‌بريد. سالهاست برای گرد هم آوردن بيشترين نيروها، سخن گفته می‌شود و اقداماتی صورت می‌گيرد. همه اين تلاش‌های پراکنده اما تا زمانی که مبتکران و هدايت‌کنندگان آنها، خوداگاهی ملی را جايگزين خودشيفتگی فردی و گروهی نکنند، به جايی نخواهد رسيد. ازخودبيگانگی ملی و مناسبات شبانی که با جمهوری اسلامی در يک رابطه متقابل و متأثر به شدت تقويت شدند، در يک واکنش تدريجی، نه تنها در برخی بلکه به طور عمومی به خودشيفتگی ملی و مناسبات منفرد انجاميده است. «نارسيسم» يا خودشيفتگی در همه انسان‌ها وجود دارد زيرا از نياز انسان به خودباوری و به رسميت شناخته شدن از سوی ديگران ناشی می‌شود ليکن مانند هر عارضه ديگری هنگامی که از حد «مجاز» بيشتر می‌شود، ديگر يک ناهنجاری شخصيتی و بيماری ذهنی است که مستقيم به رفتار و گفتار منتقل می‌شود و در يک چرخه مداوم خود را بازتوليد می‌کند. چگونه ممکن است کسانی که ادعای طرفداری از دمکراسی و حقوق بشر به عنوان مفاهيم و اهدافی مشخص و معين دارند، نتوانند با يکديگر به تفاهم برسند؟!

شکل نظام، اصلاح يا تغيير، نقش رضا پهلوی، انتخابات آزاد، حاکميت ملی، مجلس مؤسسان، و يا اينکه چه کسی «اول» اقدام کرده و چه کسی «زودتر» فلان حرف و پيشنهاد را گفته... همه اينها پوششی بر آن اصل است که در بحث‌های بی‌پايان و بی سرانجام فقط سبب فرسايش می‌شود: از خودبيگانگی ملی و خودشيفتگی!

اين هر دو در ناخودآگاه عمل می‌کنند و سن و سال و موقعيت و قوم و نژاد و مذهب و زن و مرد نمی‌شناسند و اگر قرار بود کسی بر «ناخودآگاه» خويش آگاه باشد، ديگر «ناخودآگاه» نمی‌شد! ولی اگر کسی می‌خواهد تا جايی که ممکن است بر ناخودآگاه خويش، غلبه کند، تنها يک راه وجود دارد: هر چه فاصله بين حرف و عمل کمتر باشد، به همان اندازه ناکامی «ناخودآگاه» بيشتر است!

اين است که نمی‌توان دم از وضعيت خطير ايران و اتحاد عمل و گرد هم آمدن بيشترين نيروهای مدافع دمکراسی زد ولی در عمل هر تلاشی را به يک بهانه‌ای رد کرد، مگر آنکه ديگران به «من» گردن بنهند! اين «منِ» خودآگاه نيست که در کار است، بلکه «منِ» خودشيفته است. همان «من» که تنها با «وحدت کلمه» می‌توانست ارضاء شود و خودآگاهی فردی و ملّی را در ميان آن همه کلمه که در وحدت شوم خود به يک کلمه کاهش يافته بودند، به شدت پس می‌زد و از همين رو شعار می‌داد: «دمکراتيک و ملی، هر دو فريب خلق‌اند!» ليکن برای پشت سر نهادن «وحدت کلمه» و رسيدن به خوداگاهی ملّی و اتحاد عملِ بيشترين نيروهای مدافع دمکراسی و حقوق بشر که هر يک به دنبال اهداف سياسی خويش هستند ولی تحقق آن اهداف را تنها در يک فضای باز سياسی ممکن می‌دانند، بايد بسی فراتر از خود و گروه خود و رقابت‌های شخصی و سياسی رفت چه برسد به اصرار بر واژه‌ها و به اصطلاح «ايده‌»هايی که فقط «حرف» و «ذهن» هستند و نقشی در عمل، جز ادامه پراکندگی، بازی نمی‌کنند. آنچه مهم است، صراحت و روشنی در راه و اهدافی است که اين اتحاد ملّی به مردم وعده می‌دهد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*لينک مقاله «چرا نگوييم «من»؟!»
http://alefbe.com/Articles/1995_1999/kayhan_12Nov1998.htm
*«له‌وياتان» نام هيولايی است در تورات که نماد هرج و مرج و قدرت دنيوی است. روايت می‌شود که خداوند از پوست «له‌وياتان» پوششی برای حفاظت از درستی‌ها ساخت. طرح کتاب «هابس» بر اساس همين روايت شکل گرفت. اين طرح گوياترين تصوير تلفيق قدرت و حاکميت زمينی والاهی در يک حکومت است.
*لينک گزارش ديلی تلگراف به نقل از العربيه
http://www.alarabiya.net/articles/2012/08/22/233618.html
*لينک سخنان احمد خاتمی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016