پنجشنبه 23 شهریور 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

به کجا چنين شتابان؟ نامه سرگشاده به بخشی از نخبگان ايران، احمد اسکندری

احمد اسکندری
آنچه که در چند روز اخير از سوی بخشی از نخبگان ايران در مورد مسئله ستم ملی در ايران و يا بهتر است بگويم انکار ستم ملی نوشته‌اند، هر چند عکس‌العملی در برابر اطلاعیه مشترک حزب دموکرات کردستان ايران و حزب کومله است، ولی در واقع برخورد به مسئله بسيار مهمی است که می‌بايست بسيار پيش از اين مشغله فکری آن‌ها می‌بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


شباهت عجيبی هست بين ستم جنسيتی و ستم ملی. همچنانکە بايد زن بود و در موقعيتهای مختلف ستم و تبعيضات جنسيتی در جامعە قرارگرفت تا نابرابری و اجحافات گوناگون را با تمام جوانب آن لمس نمود، بهمين ترتيب احساس ستم ملی برای کسانيکە هيچگاە در اين موقعيت قرار نگرفتە باشند کار چندان سادەای نيست. آنچە کە در چند روز اخير از سوی بخشی از نخبگان ايران در مورد مسئلە ستم ملی در ايران و يا بهتر است بگويم انکار ستم ملی نوشتەاند، هرچند عکس‌العملی در برابر اطلاعیە مشترک حزب دموکرات کردستان ايران و حزب کوملە است، ولی در واقع برخورد بە مسئلە بسيار مهمی است کە ميبايست بسيار پيش ازاين مشغلە فکری آنها ميبود. اين بيانیە خصلت نمای بينشی است کە عليرغم دانش و اطلاع نسبتا جامع امضاءکنندگان آن در مورد مسائل ايران و منطقە، نشان از آگاهی اندک آنان در مورد يکی از مهمترين مسائل چندين دهە اخير ايران دارد.

شايد بی مناسبت نباشد يک تجربە شخصی‌ام را نقل کنم. چند روزی پس از ترور سرلشکر قرنی (سوم فروردين ١٣٥٨) من در يک هیأت سەنفرە از سقز کردستان بە ستاد ارتش در تهران رفتم. ارتشيان کرد پادگان سقز در مسجد جامع بست نشستە بودند. احتمالا هفتم يا هشتم فروردين بود؛ از طرف شورای شهر سقز از من خواستە شد بە همراە سرهنگ اسماعيل سهرابی فرماندە پادگان سقز (بعدها تيمسار سهرابی و رئيس ستاد ارتش) و ستوان احمد سعيدی نمايندە ارتشيان اعتصابی بە تهران بروم (زندەياد ستوان سعيدی بەخاطر همين سفر چند ماە بعد توسط خلخالی در سقز اعدام شد). با يک هليکوپتر از سقز بە کرمانشاە پرواز کرديم. در آنجا چند خلبان هوانيروز وقتی فهميدند از کردستان آمدەايم گفتند "شما ديگە چی ميخواين، شاە کە سرنگون شد و رفت، خواب و استراحت را از ما گرفتەايد!" گفتم ما کە کاری نکردەايم، شما مرتبا با فانتومهايتان بر روی شهرها و روستاهای کردستان ديوار صوتی ميشکنيد. پس از توقفی کوتاە با يک ماشين کرایە از کرمانشاە بە تهران رفتيم. در ستاد ارتش فضای امنيتی بعد از ترور سرلشکر قرنی هنوز بر همەجا حاکم بود. هنگاميکە در اطاق انتظار نشستە بوديم شخصی در لباس شخصی با کسانيکە در آن اطاق بزرگ در نوبت ملاقات بودند صحبت ميکرد و ميخواست بداند بە چە منظوری آمدەاند. افسران برايش احترام نظامی ميگرفتند و ويرا تيمسار خطاب ميکردند. کم کم بە ما نزديک شد و ابتدا از دو نفر کە در کنار ما نشستە بودند سئوال کرد کە چرا آمدەاند. از يکی از شهرهای استان تهران آمدە بودند گفتند مشکلمان اينست کە مردم جلو در پادگان را گرفتەاند و اسلحە ميخواهند. پرسيد خوب شما چکار ميکنيد؟ جواب: قربان نميدانيم. تيمسار گفت يعنی چە نميدانيد، خوب بايد بەسوی آنها شليک کنيد. با تعجب کامل جواب دادند: چطور ميشود اينکار را بکنيم قربان، بچەهای خودمان هستند! تيمسار گفت چطور نميشود پس چرا در سنندج شد!؟ (اشارە تيمسار بە تيراندازی پادگان سنندج بە مردم شهر در نوروز خونين ١٣٥٨ بود)

در کردستان خلبان ديوار صوتی را بر فراز شهرها و روستاها ميشکند، پادگان بر روی مردم شليک ميکند. چرا؟ چون اين نيروها اينجا مردم را خودی نميدانند. در استان تهران و يا مناطق مشابە ديگر نە ميشود بر فراز شهر و روستا ديوار صوتی شکست و نە اينکە پادگان بە سوی مردم شليک کند! چون آنجا "بچەهای خودمان" هستند. حکومتهای مرکزی در ايران – از پادشاهان سلسلەهای مختلف تا رهبران جمهوری اسلامی – يکی پس از ديگری بيگانە بودن خود را با مردم کردستان نشاندادە اند و هرآنچە کە از دستشان برآمدەاست علیە اين مردم انجام دادەاند. بە بخشی از کارنامە جمهوری اسلامی ايران در کردستان بنگريد و قضاوت کنيد:

اعدامهای دستەجمعی در شهرهای مختلف و ازجملە در يکروز اعدام ٥٩ نفر در مهاباد و نشاندادن آن از تلويزيون محلی؛ چاپ عکس اعدامهای پاوە و سنندج در صفحە اول روزنامەهای عصر تهران؛ قتل عام روستاها ازجملە قارنا و قلاتان (در اين مورد هیأتی از طرف دولت موقت با شرکت داريوش فروهر حتی بە بازديد آنجا رفت و از نزديک در جريان قرارگرفت)؛ بمباران هوايی توسط فانتومهای ارتش جمهوری اسلامی؛ شکستن ديوار صوتی بر روی شهرها وروستاهای کردستان؛ مجبور کردن تمامی اهالی يک شهر بە خروج از شهر (سقز پاييز ١٣٦٠) از طريق اعلام آن با بلندگوهای قوی و پخش خبر در سطح شهر بە بهانە اينکە پيشمرگان شب قبل از آن عملياتی انجام دادە بودند؛ محاصرە اقتصادی منطقە و ممنوعيت ارسال آذوقە بويژە بە روستاها؛ تبعيد خانوادەهای زيادی از چندين شهر کردستان بە مناطق مرکزی و غير سنی مذهب ايران، تجاوز جنسی و اعدام دختران جوان بە جرم داشتن اطلاعیە يک حزب سياسی، و . . .

سوال اساسی اينست: آيا دولت و حکومتی کە خود را از مردم بداند، ويا اين مردم را از خود بداند، با کلیە اهالی يک منطقە چنين برخوردهايی ميکند؟ دراينجا صحبت از برخورد با فعالين سياسی و اعضای احزاب نيست کە حکومتهای ديکتاتوری در سراسر ايران آنانرا تحت انواع شکنجە و آزار و زندان و اعدام قرار دادەاند. امضاکنندگان و نخبگان در مورد دوران استعمار و برخورد با مردم مستعمرات سخن بسيار ميگويند و اينکە "مردم ايران کە با کردها اينطور رفتار نکردەاند". اين خلط مبحث است. صحبت بر سر برخورد "مردم ايران" نيست. بخشی از اين مردم بعدها خود قربانی خشونتها و ستمگريهای رژيم جمهوری اسلامی شدند. بحث بر سر "حاکمان، نيروهای امنيتی ارتش و سپاە پاسداران" است. در کشورهای مستعمرە هم اين نە مردم کوچە و بازار لندن و شهرهای ديگر انگلستان ويا کشورهای ديگر، بلکە ارتش و نيروهای سرکوبگر کشورهای استعمارگر بودند کە دمار از روزگار مردم مستعمرات درميآوردند. آيا رفتار ذکر شدە در فوق مشابە برخورد ارتش و نيروهای اشغالگر در يک سرزمين اشغال شدە نيست؟ آيا قابل تصور است کە مثلا بخاطر عمليات مجاهدين يا عمليات چريکی (آنچنانکە در مواردی اتفاق افتاد) بر فراز يک شهر مرکزی ايران هواپيماهای جنگندە ديوار صوتی بشکنند، روستاها را قتل عام کنند، با فانتوم هدف موشک قرار دهند و الی آخر؟ البتە کە نە!

ايکاش اين نخبگان دغدغە خاطرشان دموکراتيزەکردن ايران بود تا ترساندن از تجزیە کشور! اولی تمام عناصر آزاديخواە و مردمسالار را دور خود جمع ميکند و وحدت داوطلبانە و همزيستی مسالمت‌آميز را در کشور ايران برقرارميکند و دومی حتی شکنجەگران کهريزک را نيز با آنها متحد و همراە ميکند! همچنانکە صدايی از لس آنجلس فرياد ميزند کە برای مبارزە با تجزیە طلبان و دفاع از تماميت ارضی ايران يوغ خامنەای را هم قبول ميکند!

علی‌القاعدە بايد اين نخبگان بدانند کە بيش از يکصد و شصت سال است (از زمان ناصرالدين شاە) بجز مظفرالدين شاە و خامنەای بقیە شاهان ويا روسای جمهور ايران يا ترور شدەاند، تبعيد شدە، فرار کردە ويا مورد بيمهری قرار گرفتەاند . . . در چنين فضايی نصيب مردم کردستان هموار خشونت و سرکوب بيش از حد بودەاست. و رهبران کرد هموارە در تلاش برای همزيستی و تفاهم بودەاند و در اينراە يا بە چوبە دار سپردە شدەاند (قاضی محمد) يا بر سر ميز 'مذاکرە' يا در کمينگاە بە خاک و خون کشيدە شدەاند. (دکتر قاسملو، صديق کمانگر، دکتر شرفکندی و يارانشان و ديگران . . .)

در چنين شرايطی شگفتا کە نخبگان بەجای گشتن برای راەحلی کە پاسخگوی اوضاع سياسی اجتماعی پيچيدە امروز ايران باشد، هنوز سخن از 'انجمنهای ايالتی و ولايتی' ميزنند کە در صدر مشروطە مطرح شد. يعنی طرحی کە قبل از جنگ جهانی اول و پيمان معروف سايکس – پيکو کە در نتيجە آن کردستان بە چهار بخش تقسيم گرديد و سبب تشکيل دولتهای سوریە، عراق، لبنان، اردن گرديد نوشتە شدە است. گويا گذشت يکصدو شش سال و اينهمە تحولات منطقەای و جهانی موجبی برای انديشيدن و يافتن راە حل ديگری در مورد ستم ملی در ايران نميباشد. بقول کردی بايد بە اينان گفت 'صبح بخير'، روز نوی آغاز شدەاست!

در اينجا بد نيست اشارەای بە سخنان آقای هاشم صباغيان عضو هیأت باصطلاح حسن نيت برای مذاکرە در کردستان بکنم. بندە در نخستين جلسات اين مذاکرات در مناطق کوهستانی سردشت در پاييز ١٣٥٨حضور داشتم و اين نقل قول از نشریە "چشم‌انداز ايران – ويژه کردستان شماره يک" چاپ تهران فروردين ١٣٨٢ بسيار جالب توجە است." نهضت آزادی ايران هيچ برنامه يا تحليلی نسبت به منطقه کردنشين نداشت. اولين کسيکه به کردستان رفت دکتر چمران بود. حدودا در اسفند و فروردين به کردستان رفت و مطالعه‌کرد و تشخيص‌داد بايد برخورد چريکی شود. چون حرکت کردها هم چريکی بود و تنها کسی‌که در آن موقع دوره چريکی ديده بود دکتر چمران بود. سئوال: پس درواقع گروه فشار برای عمل نظامی ارتش بود؟ پاسخ: بله، مرحوم قرنی ميگفت که هنوز رشد نکرده‌اند بايد با آنها مبارزه کنيد و از بين‌ببريمشان. مرحوم چمران هم خيلی معتقد به مذاکره نبود و ميگفت من رفته‌ام مطالعه‌کرده‌ام و ميدانم." دقت کنيد اين صحبتها مربوط بە حدود يکماە بعد از سقوط رژيم شاە است!

آيا اين اظهار نظر از سوی کسيکە در يک هیأت کە علی‌القاعدە وظيفەاش گفتگو و تلاش برای يافتن راەحل مسالمت‌آميز بود بە اندازە کافی گويا نيست؟ آقای صباغيان و نهضت آزادی ايران کە افراد سياسی بسيار با سابقە وکهنەکاری بودند، فاقد هرگونە "برنامە يا تحليلی نسبت بە منطقە کردنشين" بودند. بەنظر نميرسد کە نخبگان امضا‌ءکنندە بيانیە هم برنامە يا تحليل چندانی در اين زمينە داشتەباشند. چون اگر غير ازاين بود ميبايستی دقيقا بخاطر آيندە ايران و آزادی و دموکراسی در اين کشور از زاویە ديگری بە اين مسئلە مينگريستند و مشغلە فکريشان يافتن راەحلی برای برون رفت از بحران در اين زمينە ميبود.

همە ميدانند کە در ترکیە طی دهها سال کردها را ترک کوهی ميناميدند و اعدامها، کوچ کردن اجباری، ويرانی چند هزار روستا و جنايات ديگر در کردستان جزو سياستهای رسمی دولتهای حاکم بود. اينک و پس از سالها ميبينيم کە در ميان نخبگان ترک اگرچە همگی مثل دکتر اسماعيل بيشکچی نيستند (کە خواهان برسميت شناختن حق تعيين سرنوشت برای مردم کردستان است و بەهمين خاطر هم سالها را در زندان سپری کردەاست)، ولی توجە جدی بە حل مسئلە کرد و رفع ستم ملی در ميان طيف نسبتا بزرگی از آنان ديدە ميشود. تا جاييکە يکی از سرمقالە نويسان سرشناس و ناسيوناليست ترک کە وی هم مدتها منکر وجود مسئلە کرد در کشورش بود چند روز پيش در روزنامە حريت ديلی نيوز از جملە چنين مينويسد: "ما بدوا با پ ک ک بە مثابە مشتی راهزن برخورد کرديم . . . اينروزها وقتيکە بە دوروبر نگاە ميکنيم پ ک ک را يک سازمان تروريستی ميبينيم کە صرفا ميکشد. درعين حال اگر اندکی نزديکتر بنگريم، يک سازمان عظيم بين‌المللی سر برميآورد. ما نە صرفا درمقابل پنج تا شش هزار اعضای مسلح آنها در کوهستانهای قنديل قرار داريم، بلکە با يک مکانيسم چند مليتی مرکب از دفاتر خبررسانی کە در سطح اروپا گستردەاند، با احزاب سياسی، نشريات و کانالهای تلويزيونی روبرو هستيم. آنها صدها هزار اعضای مدنی دارند کە درحال جمع‌آوری کمکهای مالی و پيشبردن فعاليتهای سياسی هستند. آنان سە تا چهار ميليون هوادار دارند. . . وقتيکە سرانجام دريافتيم کە پ ک ک ريشە در مسئلە کردها دارد و در اس‌اساس اين معضل علل اجتماعی، فرهنگی و اتنيکی دارد، ديگر بسيار دير شدەبود."(محمدعلی بيراند، روزنامە حريت ديلی نيوز هفتم سپتامبر ٢٠١٢، ترجمە از انگليسی)

در مورد حق تعيين سرنوشت هم وحشت پراکنی مشابهی انجام گرفتەاست؛ اين حق ميتواند اشکال گوناگونی از جملە خودمختاری، فدراتيو، سيستم سياسی غيرمتمرکز و البتە حق جدا شدن و تشکيل دولت مستقل را هم دربربگيرد. اين نخبگان اگر سری بە ويکيپديا زير عنوان حق تعيين سرنوشت ميزدند و مثلا با استناد بە آن 'وحشت از نقض تماميت ارضی' را بيان ميکردند در آنصورت ميتوانست 'وجهەای بين المللی' بخود بگيرد و مخاطبينشان را مجاب کنند. در ويکيپديا از جملە آمدە است: " مطابق اعلامیە نهايی هلسينکی در سال ١٩٧٥، مصوبات سازمان ملل متحد، ديوان بين‌المللی دادگستری و کارشناسان حقوق بين‌الملل، تناقضی بين اصول حق تعيين سرنوشت و تماميت ارضی وجود ندارد البتە با ارجحيت دادن بە تماميت ارضی."(ترجمە از انگليسی) چرا نبايد بە مردم کردستان و ديگر مليتهای تحت ستم ايران اين فرصت را داد کە در فضايی آزاد و دموکراتيک در مورد تعيين سرنوشت خويش تصميم بگيرند؟ آيا اينکە مردم کبک کانادا تا بەحال در دو همەپرسی برای ماندن در چارچوب جغرافيای کانادا و يا تشکيل دولت مستقل شرکت کردە و در هر دو مورد اکثريتی ضعيف رأی بە ماندن دادە و آب از آب هم تکان نخوردە است، نميتواند آموزندە باشد؟

وانگهی، چگونە است نخبگانی کە سالها در اروپا و کشورهای دموکراسی غربی زيستە، تحصيل ويا پژوهش نمودەاند، از آنچە کە در رابطە با مسئلە مليتهای تحت ستم در دنيا ميگذرد مطلع‌اند، در برخورد بە مسئلە ملی در ايران اين گونە عمل ميکنند. آنانيکە خواهان آيندەای روشن توأم با آزادی، دموکراسی و آبادانی در ايران هستند بايد جرأت بخرج دادە و راە خود را از کسانيکە حامل افکار شوونيستی و عظمت‌طلبانە و لاجرم ضد دموکراتيک هستند جدا کنند. تحريک کردن احساسات ناسيوناليستی ملت حاکم نتيجەای جز خشونت و جنگ‌افروزی بدنبال نخواهد داشت. حل مسئلە ملی در ايران و احقاق حقوق مليتهای تحت ستم جز از راە ديالوگ و يافتن راهکارهای سياسی ناممکن است. نگاهی بە برخورد خشونت‌آميز و جنگ طلبانە رژيمهای گذشتە و حال در عراق، ترکیە و ايران و سوریە در قبال مسئلە کرد عبث بودن اين اين راهبرد را نشان ميدهد.

احمد اسکندری


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016