شنبه 1 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

یک توافق نامه و این همه جنجال! شورش باتمانی

shooresh-batmani.jpg
این دو حزب میکوشند تا با انکار واقعیت متکثر و چند قطبی جامعه کردستان به سیاق دهه‌ ۶۰ خود را بعنوان نمایندگان اصلی و بلا منازع جنبش کرد معرفی نمایند. با این حال شکی نیست که احزاب و جریانات سراسری از واقعیت فعلی جنبش کرد و دوران زوال آن نیک آگاهند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


شورش باتمانی تحلیلگر مسائل سیاسی از کردستان ایران است.

ویژه خبرنامه گویا

توافقنامه ی اخیر حدکا و کومله (جناح آقای مهتدی)* موجی از واکنشهای متفاوت را در پی داشت، در بدو کار تقریبا هیچ کس انتظار چنین مجادلات وسیعی را نداشت اما بزودی طیف وسیعی از جریانات و احزاب سراسری در برابر آن موضع گرفته و خواهان تعدیل یا بازنگاری آن شدند. گستردگی و غیر منتظره بودن این مجادلات خود میتواند پرسشی جذاب و شایان توجه باشد. در اینجا کوشش میشود تا سه دلیل عمده به منظور توجیه و تبیین فوران غیرمنتظره ی این حجم وسیع از مجادلات برشمرده شود.


یک- عمده ی مجادلات بر روی فرازی از توافقنامه متمرکز شده بود که بر «حق تعیین سرنوشت» صحه میگذاشت. بیشتر مخالفان غیر کرد، ذکر شدن این فقره را نشانه ای از عهدشکنی این دو حزب کرد و دگرگونی پلاتفرم و اهداف استراتژیک آنها میدانستند. در مقابل هر دو حزب بر تعهد خود نسبت به «مبارزات سراسری» تاکید و در عین حال «حق تعیین سرنوشت» و کاربرد آن را در ادبیات سیاسی خود مسبوق به سابقه تلقی کرده و از مجادلات و واکنشهای حاصله اظهار شگفتی میکردند.

واقعیت این است که «حق تعیین سرنوشت» بدون ایجاد هرگونه حساسیتی در طول دهه ی 60 ترجیعبند مطالبات جنبش کرد -خصوصا حزب دمکرات- بوده و در اغلب موارد حقانیت آن از سوی احزاب سراسری تصدیق می شد. این اجماع نظر البته برآمده از فضای مفهومی مشترکی بود که به مدد گفتمان مارکسیستی – لنینیستی حاصل شده بود. مارکسیستها بر حق ملل برای تعیین سرنوشت خود تاکید میکردند. با این حال سوای مستعمرات، هیچگاه این حق از هیات یک تعارف سیاسی یا یک «حق غیر قابل اعمال» فراتر نرفت. در ایران برای نخستسن بار در دهه ی 1330 حزب توده «حق تعیین سرنوشت» را وارد فضای سیاسی ایران نمود، چیزیکه بعدها در میان تمام گروههای مارکسیست ایرانی از فدائیان گرفته تا سازمان پیکار به کلیشه ای رایج تبدیل شد. به مدت چندین دهه احزاب سراسری با قید ضرورت «حفظ همبستگی در مواجهه با ارتجاع و امپریالیسم» بر این حق صحه مینهادند و در مقابل جنبش کرد نیز با تعهد نسبت به حفظ یکپارچگی ایران دستیابی به خودمختاری را یکی از مصادیق تحقق این حق ویژه میدانست. در خود اتحاد شوروی علیرغم آنکه قانون اساسی این کشور (اصل 70، قانون اساسی سال 1977) امکان اعمال این حق و جدایی جمهوریها را پیشبینی کرده بود عملا تا اواخر دهه ی 80 امکان مطالبه و اعمال آن مهیا نبود. به هر حال وجود یک اصطلاح شناسی مارکسیستیِ واحد در بیشتر موارد از هر گونه اصطکاکی میان احزاب سراسری و جنبش کرد ممانعت میکرد. برای نمونه در آن هنگام حتی بهره گیری دکتر قاسملو از تمثیل «حق طلاق سیاسی» بمنظور توجیه «حق تعیین سرنوشت» نزد احزاب و سازمانهای سراسری در چارچوب همان بستر و فضای مفهومی مشترک و مبری از هرگونه گرایش جدایی طلبانه تفسیر شد.

صرف نظر از ماهیت غیردموکراتیک بسیاری از مخالفتها در باب مطالبه و اعمال «حق تعیین سرنوشت » بخش عمده ی مجادلات اخیر نشانگر از میان رفتن این فضای مفهومی مشترک و کاربرد اصطلاح شناسیهای متفاوت از سوی طرفین است. گفتمان مارکسیستی – لنینیستی در مقام متنی گشوده و ترجمه پذیر زمینه ی درک و گفتگو میان جنبشهای اجتماعی گوناگون را فراهم کرده بود، چیزیکه اکنون آشکارا از میان رفته است. یکی از مهمترین دلایل تشدید مجادلات اخیر فقدان یک زبان سیاسی مشترک و بروز گونه ای «سوتفاهم» است.

دو- دومین عامل را می توان در نوعی «فرصت طلبی سیاسی» جستجو کرد. این عامل میتواند از پس پاسخگویی این پرسش نیز برآید که چرا سالها پس از زوال گفتمان مارکسیسم – لنینیسم چنین مجادلاتی سربرآورده اند و لااقل در یک دهه ی گذشته خبری از چنین مجادلاتی نبود. پاسخ این پرسش را باید در نحوه ی تعامل این دوحزب طی چند سال اخیر با احزاب و جریانات سراسری جستجو کرد. حدکا و کومله(جناح آقای مهتدی) طی یک دهه ی گذشته دو رونوشت یکسره متمایز از گفتمان خود به دست داده اند: در برابر احزاب و جریانات سراسری رونوشتی ایرانمدارانه و در برابر جامعه ی کردستان رونوشتی کردستانی. این رونوشتهای دوگانه به آنها امکان میدهد تا در کردستان از طریق یک رتوریک ناسیونالیستی در پی کسب محبوبیت برآیند بدون آنکه هراس و نگرانی متحدان خود در اپوزیسیون ایرانی را برانگیزند. آنها در تعامل با احزاب و جریانات سراسری سیمایی مرکزگزایانه از خود نشان داده و در ازای حضور رسانه ای در رسانه های فارسی زبان اصطلاحشناسی خود را تعدیل و از واژگان کمتر حساسیتزایی همچون «مردم کرد» بهره میگیرند و حتی گهگاهی در نشستهای اپوزیسیون به ترنم سرود «ای ایران» میپردازند. اما در عین حال مواجهه ی آنان با عرصه ی سیاست در کردستان از جنس دیگری است. برای تائید این پدیده میتوان به دهها نمونه و مصداق طی چند سال اخیر اشاره کرد. برای مثال آقای مهتدی تنها چند روز پس از حضورش در نشست پاریس و ترنم سرود «ای ایران » هنگامیکه از سوی روزنامه ی کردزبان «هاوولاتی» در مورد برنامه ی آقای بارزانی جهت برگزاری رفراندوم استقلال مورد پرسش قرار گرفت، کومله را پیشاهنگ و علمدار این ایده در میان احزاب کرد معرفی کرد. در یک مورد دیگر آقای هجری پای یک توافقنامه ای استراتژیک را با شادروان پزشک پور رهبر حزب اولترا راست پان ایرانیست امضا کرد که بر اساس آن ظاهرا حزبش به یکی از مروجان ناسیونالیسم ایرانی تبدیل میشد، اما اندکی بعد با حضور در کنفرانس «استقلال کردستان» در اربیل دستیابی به استقلال کردستان را یکی از آماجهای اصلی حزبش طی سالهای گذشته اعلام کرد.


توافقنامه ی اخیر خطاب به مردم کردستان جهت گیری و تدوین شده بود، آنها با این تصور که منطقه آبستن تحولات مهمی است تلاش میکردند تا با نادیده گرفتن دیگر احزاب کرد همچون نمایندگان اصلی مردم کردستان، مردم را خطاب قرار دهند. بسیاری از فعالان سراسری که تاکنون از رونوشت دوم گفتمان این دو حزب بی خبر بودند، شگفتی خود را از تحول در ادبیات این دو حزب ابراز میکردند. بدون تردید آنها نمیدانستند که در مورد اخیر مخاطب این دو حزب جامعه ی کردستان است نه جریانات و فعالان سراسری و لاجرم میبایست از اصطلاح شناسی مربوط به رونوشت دوم استفاده نمایند، افزون بر این حذف دیگر احزاب کرد نیازمند یک رتوریک ناسیونالیستی و برانگیزیاننده بود.


سه- سومین عامل بروز این مجادلات به تلاش این دو حزب بخصوص کومله (جناح آقای مهتدی) در وارونه جلوه دادن واقعیت سیاسی جامعه ی کردستان برمیگردد. این دو حزب میکوشند تا با انکار واقعیت متکثر و چند قطبی جامعه ی کردستان به سیاق دهه‌ی 60 خود را بعنوان نمایندگان اصلی و بلا منازع جنبش کرد معرفی نمایند. با این حال شکی نیست که احزاب و جریانات سراسری از واقعیت فعلی جنبش کرد و دوران زوال آن نیک آگاهند. نزد بسیاری از فعالان و جریانات سراسری تعامل با دو حزب خاص و برجسته سازی آنها بر تعامل با یک جبهه ی واحد و قدرتمند کردی ارجحیت دارد. بسیاری از آنان از حضور چهار کومله و دو دمکرات در فضای سیاسی کردستان آگاهند اما میکوشند تا در ازای نادیده گرفتن دیگر جریانات سیاسی کرد، حدکا و کومله(جناح آقای مهتدی) را وادار به تنازل بیشتر و بیشتر نمایند. پرواضح است که حضور یک جبهه ی واحد و نیرومند کردی میتوانست بسیاری از فعالان و جریانات سراسری را به تامل و احتیاط بیشتر وادارد تا دست کم به سیاق دهه ی 60 از منظری احترام آمیز با جنبش کرد تعامل نمایند.

توضیح:

اشاره ی داخل ناظر است بر تفکیک این جریان از کومله(جناح آقای ایلخانیزاده)، کومله (جناح آقای علیزاده)، کومله (روند سوسیالیستی) و کومله (جناح آقای کهنه پوشی). علاوه بر طیف کومله، حدک (حزب دمکرات کردستان) یکی از مهمترین احزاب کرد محسوب می شود. پژاک شاخه ی ایرانی پ.ک.ک نیز از سازمانهای عمده ی فعال در کردستان ایران است


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016