چهارشنبه 26 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

می‌دانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش دهم: حکم تبعيد ۲۵ نفر از علمای قم و خمينی با امضای محمود هاشمی رفسنجانی، محمد جعفری

محمد جعفری
طبق اطلاعی که به دستم رسيد، حکم تبعيدی آقای خمينی را هم آقای محمود هاشمی رفسنجانی امضاء کرده است. طبق قرار و قاعده احکام تبعيدی و از اين قبيل در جلسه تأمين شهر که از فرماندار، رئيس شهربانی، رئيس ژندارمری و رئيس دادگستری تشکيل می شد، به امضاء می رسيد. در موقعی که می خواستند آقای خمينی را تبعيد کنند، فرماندار غائب بوده است و آقای محمود هاشمی رفسنجانی معاون فرماندار قم حکم را امضاء کرده است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


طبق اطلاعی که به دستم رسيد، حکم تبعيدی آقای خمينی را هم آقای محمود هاشمی رفسنجانی امضاء کرده است. طبق قرار و قاعده احکام تبعيدی و از اين قبيل در جلسه تأمين شهر که از فرماندار، رئيس شهربانی، رئيس ژندارمری و رئيس دادگستری تشکيل می شد، به امضاء می رسيد. در موقعی که می خواستند آقای خمينی را تبعيد کنند، فرماندار غائب بوده است و آقای محمود هاشمی رفسنجانی معاون فرماندار قم حکم را امضاء کرده است

دو محور ازچهار محور توطئه و دسيسه هائی که با به اجرا گذاشته شدن آنها، مرحوم منتظری از نظر آقای خمينی صلاحيت و مشروعيت رهبری را از دست داد، عبارت بودند از:
۱- نفوذ مجاهدين و ليبرالها و نهضت آزادی
۲- افشای حکم اعدام فله ای آقای خمينی در مورد زندانيان بوسيلۀ راديو بی بی سی
۳- افشای اسرار جمهوری اسلامی بويژه جريان مک فارلين
۴- نفوذ و يا رخنه مهدی هاشمی به عنوان يک جانی و جنايتکار در دستگاه و بيت منتظری
در مورد دو محور اول در مقاله قبلی توضيح داده شد و قرار بر اين شد که محور سوم و چهارم که مهمترين عاملی است که برای حذف منتظری به کار گرفته شد، در اين قسمت توضيح داده شود.
اما قبل از توضيح دو محور اصلی اجمالاً لازم است که دو نکته به عنوان مقدمه بحث برای خوانندگان محترم روشن شده باشد:
۱- قضاوت با من نيست
در مورد سيد مهدی هاشمی قصدم پاک و مبرا کردن او از اتهامها، بويژه قتلهای قبل و بعد از انقلاب که به وی زده شده نيست که اين عمل در صلاحيت دادگاه صالح و بی طرف است و نه من و نه مجموعه دادگاههای جمهوری ولايت فقيه که درحقيقت قوه قضائيه از مهمترين بازوی اجرايی خواسته های ولی فقيه که خود طرف اصلی دعوا است، می باشد ونه قوه ای مستقل برای اجرای عدالت و دادگستری در کشور. اگر اينها به جان و ناموس و مال مردم اهميت می دادند هيچ حرف نبود اما وقتی لاجوردی دادستانش وقتی از دادستانی برکنار و زندانها را از او تحويل می گيرند، آمار زندانيان تحويل گرفته شده با آمار تحويل داده شده ها همخوانی نداشت، يعنی اينکه عده ای را زير شکنجه کشته بود (ا) و آقای خمينی و رؤسای قوه قضائيه خم به ابرو نياوردند و يا آقای خلخالی بسياری را حتی بدون محاکمه صوری کشته بود، و بعد هم که بعضی ها به او انتقاد کردند، گفت همه اينها به دستور آقای خمينی بوده و تازه اگر اينها گناهکار بوده اند که به سزای اعمال خود رسيده اند و اگر بی گناه بوده که به بهشت رفته اند و اين فلسفه دقيقاً فلسفه آقای خمينی نسبت به جان انسانها است. بنابر اين مسئله اتهامهای سيد مهدی و کشتن قبل و بعد از انقلاب، نه به خاطر کشتن و بلکه هدف ديگری را تعقيب می کرده اند. و الا نبايد او تا سال ۶۵ يعنی مدت بيش از ۸ سال مصدر امور باشد و اينها ناگهان به فکر جنايات او بيفتند.
۲- جاسوسی در لباس دوستی و خدمت
برای وادار کردن و در اختيار گرفتن مرحوم منتظری به منظور " ولايت بر فقيه" راه و روشهای مختلفی به کار گرفته شد، حتی در لباس شاگردی و دوستی جاسوس و خط دهنده در بيت و منزلش چه قبل و چه بعد از عزل او از رهبری برای تسخيرش گذاشتند و نتيجه ای برايشان نبخشيد. مرحوم منتظری از جمله اين ويژگی اخلاقی را داشت که نسبتاً آدم رک گوئی بود و آنچه را که حقيقت تشخيص می داد بی پرده عنوان می کرد. و اين عمل برای زعمای جمهوری اسلامی سنگين و خطرناک بود. نمونه ای از جاسوسی را که آن مرحوم خود عنوان کرده است در اينجا خاطر نشان می کنم: موقعی آقای محتشمی وزير کشور بوده، برای پيروزی خط خودشان در انتخابات، استانداران و فرمانداران را تعويض می کند. بعد از آن شبی به منزل آيت الله منتظری می رود، مرحوم منتظری می گويد: «من راجع به تعويض بعضی از استانداران اعتراض کردم وبه ايشان گفتم: " مردم به ولايت فقيه رأی دادند نه ولايت حاج احمد آقا"؛ تا اينکه در جريان قضايای سيد مهدی، روزی که حاج احمد آقا نزد من آمدند و ملاقاتی سه ساعته با من داشتند و در حقيقت از من بازجوئی می کردند از جمله گفتند: " شما به آقای محتشمی گفته ايد مردم به ولايت فقيه رأی دادند نه ولايت احمد"، و باز می گفت: " شما به آقای خامنه ای هم گفته ايد من حاضرم با امام تا لب جهنم بروم ولی حاضر نيستم به جهنم بروم"؛ معلوم شد هر دو نفر صحبت مرا منتقل کرده اند! من به احمد آقا گفتم: " واضح است که مردم به ولايت فقيه رأی دادند نه به ولايت شما"؛ احمد آقا گفت: " آيا امام می خواهند جهنم بروند؟" من گفتم: " ايشان نمی خواهند جهنم بروند ولی اين کارها که در زندان به نام امام انجام می شود به عقيده من جهنم دارد و من نمی توانم روی آنها صحه بگذارم » (۲) روشن است که آقايان محتشمی و خامنه ای پيش منتظری می آمده اند، و به احتمال زياد از او حرف می کشيده و به آقای خمينی و احمد آقا واحياناً ديگران منتقل می کرده اند.
نمونه ديگر: آقای دری نجف آبادی است که به عنوان دوست و شاگرد، هم قبل و هم بعد از عزل آقای منتظری از رهبری به بيت ايشان راه داشته است و برای احمد آقا و آقای خامنه ای و خمينی اطلاع رسانی و به عبارت ديگر جاسوسی می کرده است. در آن زمان مشهور بود که ايشان در بيت آيت الله منتظری مأمور اطلاعاتی بوده است. به گفته خود او مراجعه می کنيم تا ببينيم کم و کيف مسئله چيست؟
آقای دری خود معترف است، نگرانی شديدی که از فوت ناگهانی آقای خمينی وجود داشت و آقای منتظری صاحب امکانات و اختياراتی بوده است، ايشان هم برای سلب بعضی از اختيارات و امکاناتی که مرحوم منتظری داشته و هم برای اطلاع گيری، با صلاح ديد آحمد آقا، و آقای خامنه ای به دفتر آقای منتظری می رود (۳)، و اقدامات انجام داده شده را «به سرعت طی نامه ای به حاج احمد آقا گزارش می کردم» (۴) وی سپس ادامه می دهد، پس از جريان نجف آباد در فروردين ۶۸، آيت الله منتظری به من پيشنهاد نمود،: « نزد ايشان مانده و دفترشان را سرو سامان بدهم. پس از آن، من اين جريان را به اطلاع رياست جمهوری، آيت الله خامنه ای، مقام معظم رهبری، و حاج احمد آقا رسانيدم و گفتم: اگر من در دفتر ايشان باشم شايد بتوان ايشان را برای نظام حفظ کرد و يا حد اقل در برابر حکومت اسلامی قرار نگيرد و عده ای از او سوء استفاده نکنند مقام معظم رهبری هم فرمودند: اگربشود خيلی خوب است و حاج احمد آقا موافقت کردند و گفتند امام شما را می شناسد و با اين عمل هم مخالف نيست. » (۵)
در حقيقت آقای دری به آنجا رفته بود که از آقای منتظری سلب اختيارات بکند. نظر به اينکه در همان زمان شايع بود که آقای دری نجف آبادی مأمور نفوذی در بيت آيت الله منتظری است، خود به اين مطلب چنين پاسخ داده است:
«مسائل و مشکلاتی ميان اقای منتظری و نظام وجود داشت که بايد حل می شد. به عنوان مثال ايشان رئيس هیأت امناء و پايه گذار " مرکز جهانی علوم اسلامی بود"...و يا دارالشفای قم که با پشتکار و همت آقای منتظری...ساخته شد. همچنين، وی رئيس هیأت امناء دانشگاه امام صادق بود...سلب اختيارات آقای منتظری با ظرافت خاصی انجام گرفت. من در اين کارها ، مصلحت اسلام، نظام و حتی خود آقای منتظری رادر نظر داشتم. حالا شايد عده ای بگويند دری مأمور نفوذی بوده، اما من به تشخيص شرعی و قانونی خودم عمل کردم. » (۶) افزون بر آنچه گفته شد خود را در لباس شاگرد و مريد و دوستی پيش منتظری جا زده و برای رتق و فتق امور دفترش به منظور خط دادن به ايشان در بيت او مشغول کار می شود. بنا به گفته و توصيه ايشان!! مرحوم منتظری امکاناتی را که داشته از همه چشم پوشی می کند ولی از واگذار کردن اختيارات دار الشفا خود داری می کند با وجودی که آقای دری معترف است « دارالشفای قم که با پشتکار و همت آقای منتظری...ساخته شد. » و باز می گويد که مرحوم منتظری «هميشه می گفت من بابت خريد زمين های دارالشفا، ۶۰ ميليون تومان بدهکارم. او خانه کوچه ی عشقعلی را به آموزش و پرورش بخشيد، اما حاضر به واگذاری دار الشفا نگرديد.» (۷) ولی « بعد ها حوزه علميه اختيار دارالشفاء را به عهده گرفت» (۸) يعنی اينکه با زور اسلحه و قدرت از او سلب مالکيت کردند. در اين مورد مرحوم منتظری می گويد: «من اگر همه هستی ام را هم بگيرند به دنبالش راه نمی افتم؛ نه به مال دنيا علاقه دارم و نه به مقام آن، اما بايد تاريخ نوشته و حفظ شود» (۹) آقای منتظری که مخالف حذف مرجعيت از رهبری بوده، نامه ای به شورای بازنگری قانون اساسی می نويسد و به آقای دری می دهد که آن را برساند و آقای دری می گويد «من زير بار نرفتم و حاضر به تحويل آن نشدم» (۱۰) باز به حساب خودش به ايشان توصيه هائی می کرده و وقتی می بينند که توصيه هايش که به خدمت آقای خامنه ای و نظام در آمدن است پاسخ مثبت نمی شنود، آقای دری در حقيقت مسئول دفتر مرحوم منتظری بوده، وقتی می بيند اهدافش«تحقق پيدا نمی کند» دفتر منتظری را ترک می کند. (۱۱)
آقای دری به درستی نکته ای را در مورد مرحوم منتظری بيان می کند و آن اينکه: «انتشار خاطرات آقای منتظری نشان می دهد ميان بينش و روش ايشان و با سلوک حضرت امام (ره) تفاوت اساسی وجود داشت وعزل ايشان عاطفی و احساسی و يا تحت تأثير مرحوم حاج احمد آقا نبود...امام به درستی احساس کردند که رهبری نظام نبايد در اختيار آقای منتظری و عوامل ايشان قرار گيرد؛ زيرا رهبر بايد با صلابت و قدر ت فروانی برخوردار باشد و به سرعت از عوامل اطراف خود تأثير نپذيرد. » (۱۲) اين دروغگو فراموش کرده است که کمی قبل خود بيان داشته که
« اما خبرگان رهبری، هميشه با اين سئوال رو به رو بود که اگر امام دعوت حق را لبيک بگويد، کار رهبری و زعامت امت اسلامی چه خواهد شد. با توجه به اين که شرايط حضرت امام (ره) به دليل ناراحتی قلبی، صد در صد قابل اطمينان نبود، تصميم در باره سرنوشت کشور پس از حضرت امام (ره) ضرورتی انکار ناپذير بود. تقريباً تمام کسانی که دغدغه ی انقلاب، نظام و ولايت فقيه را داشتند، به مسئله رهبری و زعامت بعد از امام فکر می کردند، حتی بيت شريف امام هم اين نگرانی را داشتند» وی توضيح می دهد که « تأکيد بر جانشينی شخصيتی بود که در زمان خود حضرت امام شناخته شده باشد و به اصطلاح انگشت حمايت رهبری را داشته باشد،... در آن شرايط به توجه به مواردی که ذکر شد و با توجه به موقعيت مبارزاتی، سياسی و حوزوی آقای منتظری، اولين شخصی که برای اين منظور پس از امام مطرح شد، ايشان بود.» (۱۳)
حال با توضيح دو نکته فوق به اصل مطلب که:
۳- افشای اسرار جمهوری اسلامی بويژه جريان مک فارلين است می پردازم.
۳- افشای اسرار جمهوری اسلامی بويژه جريان مک فارلين
به منظور روشنائی انداختن به مسئله فوق لازم است که رابطه جمهوری اسلامی حد اقل بعد از گروگان گيری و وارد شدن سران جمهوری اسلامی (=حزب جمهوری اسلامی + دولت رجائی + آقای خمينی) به قرار و مدارِ پنهانی با جمهوريخواهان (۱۴) و زير بار قرارداد ديکته شده الجزاير که به قرارداد وثوق الدوله مشهور شد (۱۵) رفتن و از سال ۶۴ به بعد، کمی توضيح داده شود و قبل از هر چيز خلاصه گزارشی را که آقای هاشمی در مقدمه خاطرات سال ۶۵، نوشته می آورم و بعد به ترتيب تاريخ بعضی از گزارشهای روزانه را مطالعه خواهيم کرد و سپس مطالب ديگر در پی خواهد آمد: :
۱- خلاصه:
« مأموران ايرانی تهيه سلاح، در روابط خود با دلالان بين المللی فروش سلاح، با فردی به نام آقای منوچهر قربانی فر برخورد می کنند و با او معاملاتی هم انجام می دهند. او از فراريان ايرانی بود.
در تاريخ اول شهريور سال ۱۳۶۴ آقای قربانی فر می گويد با آمريکائی ها از زمان رژيم سابق در ايران همکاری داشته، برای تهيه سلاح ارتباط برقرار کرده و متوجه شده است که آنها دچار مشکل جدی مسائل گروگانهای خود در لبنان هستند و نجات آنها می تواند در سرنوشت انتخابات آينده آمريکا، تأثير اساسی داشته باشد و آنها می دانند که ايران در نيروهای مقاومت لبنان نفوذ دارد و مايلند در مقابل نيازهای دفاعی ايران، نجات گروگانها را به دست آورند. او ضمن ارسال نامه ای، از جلسه ملاقاتش با سران جمهوريخواه [رئيس سنای آمريکا و جرج بوش معاون رئيس جمهور آمريکا] گزارشی با مضامين متن فوق می نويسد.
ايران هم که برای فعال نگاه داشتن رادارها و موشک های فونيکس و تاو، هاک و هارپون، نياز شديد به قطعات با خود اين تجهيزات را داشت، آمادگی خود را با هدف تأمين اين نيازها و نيز اهداف انسانی نجات انسانهای به گروگان رفته و نيز نجات لبنان از بدنامی گروگان گيری، اعلان می کند.
مذاکرات مکرر و طولانی بين او و آقای محسن کنگرلو مشاور نخست وزير ايران، به شروع تحويل سلاح و شروع آزادی گروگانها که با تلاش زياد سرنخی از عوامل ربايش آنها به دست آمده بود، می شود. سوء ظن حاکم بر دو طرف وديوار بلند بی اعتمادی در ميان دو کشور ايران و آمريکا، باعث کندی حرکت بود، در حالی که هر دو طرف، نيازمند سرعت عمل بودند.
کار داد و ستد به تدريج و کند پيش می رفت، ولی صبر آمريکائی ها رو به تمام شدن بود که ريسک سفر مقام عاليرتبه ای مثل آقای مک فارلين را با نام غير واقعی در رأس يک هیأت پذيرفتند... دروغگوئی آنها در قيمت اجناس تحويلی و گرفتن چند ميليون دلار اضافی و نيز آلوده کردن کار با دخالت دادن مأموران اسرائيلی، باعث سوء ظن ما شد و به خصوص اينکه هیأت آمريکائی هم بخش ناچيزی از اقلام مور د توافق را با خود آورده بودند.
عدم موافقت امام و سران قوا با ملاقات و مذاکره با ايشان و انجام مذاکره در سطح مديران ميانی، باعث رنجش مک فارلين و ناتمام گذاشتن کار و رفتن او شد.» (۱۶)
۲- چند نمونه گزاشها به ترتيب تاريخ
شنبه ۲۱ ارديبهشت ۶۴، «حاج يوسف آمد و گزارش تيم خريد اسلحه را داد. مدعی است که آمريکا مايل است اسلحه ها، هواپيما، موشک و... مورد نياز ما را از طريق شرکت های غير آمريکائی به ما بدهد، ولی ما نمی توانيم باور کنيم. استدلال آنها اين است که آمريکا می ترسد ما اجباراً سيستم نظامی خودمان را که متکی به اسلحه های آمريکائی است، عوض کنيم به اندازه ای که بتوانيم سيستم موجود را حفظ کنيم تحويل می دهند؛ ممکن است نظرشان درست باشد. به هر حال به نفع ما است که بخريم و اجازه داده ايم، ولی امروز و فردا می کنند. به هر حال اجازه را تأکيد کردم. آقای خامنه ای هم در اين باره تلفنی مشورت کردند، نظر واحدی داريم.» (اميد و دلواپسی، ص ۹۴.)
پنجشنبه ۳۱ مرداد ۶۴، « آقای غلامرضا آقا زاده آمد و گزارشی از رسيدن موشک تاو و پيغامی از آمريکا در مورد آمادگی تحويل بعضی از نيازهای مهم جنگی در مقابل کم کردن فشار انقلابيون لبنان بر آمريکا و آزادی گروگانهای آمريکا ارائه داد.» (اميد و دلواپسی، ص ۲۲۶.) آمريکايی ها می دانسته اند که ايران بر آنها نفوذ دارد و احتمالاً خط را ايرانيها به آنها داده اند
جمعه ۱ شهريور ۶۴، « عصر آقای [محسن] کنگرلو مشاور نخست وزير آمد و راجع به آوردن موشک تاو توسط [منوچهر] قربانی فر- که در ماجرای کودتای نوژه، غياباً به مرگ محکوم شده بوده – و آوردن پيام از طرف [جرج] بوش [پدر] و معاون [ريگان] رئيس جمهور آمريکا گزارش داد.»
(اميد و دلواپسی، ص ۲۲۹.)
همان کسی که با او برای به تعويق انداختن آزادی گروگانهای آمريکائی در ايران رابطه مخفی بر قرار کرده بودند.
شنبه ۱۰ اسفند ۶۴، « آقای کنگرلو آمد و گزارش مذاکره با آمريکائی ها را داد. اطلاعات چندان مهمی نداده بودند و خواستار آمدن به ايران – به طور سری – برای بررسی نيازهای جنگی ما بودند. گفتم اگر می خواهند ما در لبنان برای آزادی گروگانهايشان کمک کنيم، بايد ۱۰۰ موشک فونيکس بدهند»
(اميد و دلواپسی، ص ۴۳۵.)
توجه: اين يادداشت و يادداشت ۱۰ مهر به طور ضمنی می رساند که اگر نه بوسيلۀ عوامل اينها در لبنان آمريکائی ها به گروگان گرفته شده اند، - که به طوريکه بعداً توضيح خواهم داد، استنتاج اينجانب اين است که گروگانها بوسيلۀ عوامل اينها به گروگان رفته اند – اطلاع دقيق از آنها دارند و گروگان گير ها به نوعی با اينها رابطه دوستی دارند. گزارش تاور نيز چنين چيزهايی آمده است.
۱۳ فروردين ۶۵، « شب سران قوا مهمان آيت الله خامنه ای بوديم. احمد آقا نيامده بود. پيشنهاد وزير خارجه عمان در خصوص پيغام آمريکا مبنی بر کمک ما به آزادی گروگانهای آمريکائی در لبنان در مقابل گرفتن نيازهای تسليحاتی مطرح شد...رئيس جمهور تأکيد بر لزوم عدم یأس آمريکا داشتند و من پيشرفت کاری را که از طريق محسن کنگرلو انجام می شود، توضيح دادم و مورد تأييد قرار گرفت. قرار شد آقای وحيدی مسئول اطلاعات سپاه، با چهار آمريکائی که به اين منظور به زودی به ايران می آيند، صحبت کنند» (اوج دفاع، مقدمه، ص ۴۷.)
۶ ارديبهشت ۶۵، « آقای[محسن] کنگرلو آمد و گزارش داد که آمريکايی ها می گويند قطعات هاگ آماده تحويل است ولی می خواهند قبل از تحويل با کنگرلو ملاقات کنند. گفتم مانعی ندارد ول ظاهراً آنها به اغراض خاص جريان را به تأخير می اندازند و حسن نيت ندارند. در گذشته هم از اين فيلم ها بازی کرده اند. علی القاعده آنها بايد عجله بيشتری برای آزادی گروگانهای خود در لبنان داشته باشند؛ يا در داخل خودشان مشکلی دارند و يا در صدد اجرای توطئه ای هستند. بايد با هوشياری برخورد کرد و نبايد هيچ قولی در باره گروگانها داد و فقط گفته شود که اگر با تحويل قطعات هاگ، حسن نيت خود را ثابت کردند، ما برای نجات گروگانها شروع به اقدام می کنيم و پس از اقدام می توانيم بگوئيم چه می کنيم » (اوج دفاع، ص ۷۹-۷۸.)
يکشنبه ۴ خرداد ۱۳۶۵، « آقای محسن کنگرلو اطلاع داد که هواپيمای حامل قطعات گران قيمت آمريکايی – که با پاسپورت ايرلندی آمده اند و به نام ايرلندی هستند – در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره سياسی و مذاکرات همکاری کنند... افطار مهمان نخست وزير بوديم. آقايان محسن کنگرلو [مشاور نخست وزير] و احمد وحيدی مسئول اطلاعات سپاه آمدند. گزارش وضع هیأت آمريکائی را دادند. يک چهارم قطعات هاک درخواستی را آورده اند. آقای مک فارلين مشاور ويژه ريگان و شخصيت های حساس ديگر آمريکا در هیأت اند. برای سران ما کلت و شيرينی، هديه آورده اند و خواهان ملاقات با سران هستند.
قرار شد هديه را نپذيريم و ملاقات ندهيم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی نژاد مخفی نگهداريم و مذاکرات محدود به مسئله گروگانهای آمريکائی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم ديگر اسلحه باشد. آنها بيشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی سياسی اند. می خواهند يک نفر دائماً درهواپيمای خودشان برای تماس با خارج از طريق ماهواره بماند. اين را هم قبول نکرديم. سپس با اصرار آنها قبول شد که مشورت و تماس، در موارد لزوم به هواپيما بروند. بنا بود درجائی غير از هتل اقامت کنند، اما چون جای مناسبی نبود در هتل آزادی مانده اند. به مأموران اطلاعات سپاه گفته شد که آنها را حفاظت کنند. » (اوج دفاع، ص ۱۰۸-۱۰۷.)
توجه: در پاورقی همين صفحه آمده است: « انجيل حاوی پيام رونالد ريگان رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا که از کانال ديگری به مقامات ايران اهداء شده بود، در مرکز اسناد، کتابخانه و موزه رئيس جمهور در رفسنجان نگهداری می شود.»
برابر گزارش تاور، در ملاقات هیأت آمريکائی در فرانکفورت با مقامات ايرانی در ۵ تا ۷ اکتبر ۱۹۸۶ برابر با ۱۳ تا ۱۵ مهرماه ۱۳۶۵، هيآت امريکائی انجيلی را به مقامات ايرانی هديه می دهند و مقامات ايرانی نيز قرآن به ريگان هديه می دهند. (سير تحول سياسيت آمريکا در ايران، کتاب سوم، از ابوالحسن بنی صدر، ايران گيت، چکيده گزارش تاور، ص ۲۷.)
۸ شهريور ۶۵، « ظهر، علی اخوی زاده که از اروپا برگشته آمد. از طريق کاردارمان در لندن، دو نفر از مقامات آمريکائی با او ملاقات کرده اند. خواستار رفع تيرگی روابط شده اند و از ما برای آزادی گروگان هايشان در لبنان استمداد کرده اند و در مورد جنگ از موضع قبلی دشمنی شان با ما نرمشی نشان داده اند. در مورد کانالهائی که در گذشته به ما پيغام داده اند، پرسيدند. توسط احمد آقا به حضرت امام گزارش دادم. گفتم متن اظهارات آنها را بنويسد که در جلسه سران قوا مطرح کنيم.»
(اوج دفاع، ص ۲۴۱. شنبه ۱۰ آبان ۶۵، « حاج احمد آقا آمد. از شيوع سفرمک فارلين به ايران به گونه ای انحرافی نگران است و پيشنهاد داشت که آن را به گونه ای واقعی که برای ما پيروزی است و برای آمريکا يی ها خفت و شکست مطرح کنيم، پيش از آنکه دشمنان سوء استفاده کنند.قرار شد فردا شب جلسه سران در منزل ما باشد وموضوع بحث همين باشد. » (اوج دفاع، ص ۳۳۰.)
دوشنبه ۱۲ آبان ۶۵، « ظهر آيت الله خامنه ای آمدند. در باره کيفيت اعلان قضيه آمدن مک فارلين به ايران بحث کرديم. توافق حاصل شد.» (اوج دفاع، ص ۳۳۲.)
س- اگر مسئله مک فارلين، مسئله ای عادی روشن بود، چه نيازی داشت که در باره چگونگی اعلان آن بحث و با هم توافق کنيد؟ معلوم است که فهميده اند که با لو رفتن مسئله، گَند قضيه در آمده و حالا بايد به نوعی اين گند را بپوشانند و آن را رفع و رجوع کنند.
۱۳ آبان ۶۵، « ظهر دکتر روحانی آمد. در باره جنگ و نيازها و ارز و مطالب سخنرانی عصر مذاکره شد. دکتر هادی برای مشورت در مطالب سخنرانی عصر آمد.. در مراسم ۱۳ آبان مقابل مجلس، سخنرانی مبسوطی ايراد کردم. آمدن مک فارلين به ايران را خوب توضيح دادم و استيصال آمريکا را تشريح کردم. نظر امام هم اين بود که حقايق جريان به مردم گفته شود » (اوج دفاع، ص ۳۳۵.)

[ادامه مقاله را با کليک اينجا بخوانيد]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016