چهارشنبه 26 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

می‌دانيد چرا چنين رژيمی تاکنون برپاست؟ بخش دهم: حکم تبعيد ۲۵ نفر از علمای قم و خمينی با امضای محمود هاشمی رفسنجانی (قسمت دو)، محمد جعفری

[قسمت نخست بخش دهم]

چند توضيح:
الف- آقايان دکتر محمد علی هادی و دکتر روحانی از اعضای مذاکره کننده با مک فارلين و هیأت همراه بوده اند، بنا براين با هر دوی اينها مشورت شده که چگونه مسئله پوشانده شود. قبلاً هم در اين مورد با حاج احمد آقا و آقای خامنه ای مشورت و همآهنگی شده بود.
ب- اگر به واقع آمريکائی ها به استيصال افتاده بودند و شما نگرانی نداشتيد، چرا وقتی ۸ نماينده (۱۷) که به گفته آقای خمينی «عصارۀ ملت هستند»، وقتی در باره مک فارلين از وزير خارجه سئوال کردند که به مجلس بيايد وتوضيح بدهد، همين آقای خمينی به شدت به آنها حمله کرد و گفت : « لحن شما از اسرائيل تندتر است». شما هم خود معترفيد که حمله شديد بوده و « آنها خيلی ترسيده و سئوالشان را پس گرفتند.»
ج- اگر شما و امام می خواستيد به مردم حقايق را بگوئيد، ديگر آن چه بلائی بود که بر سر ۸ نماينده ،مجلس آورديد؟ و تازه گزارش تاور و تحقيق کنگره آمريکا دروغ های شما را رو کرده است.
جمعه ۸ اسفند ۶۵، « گزارش کميسيون تاور در باره رسوائی کاخ سفيد آمريکا در رابطه با ايران، در رآس همه اخبار است. من هم در نماز جمعه امروز در باره تأييد شدن اظهارات ما در اين گزارش و انتقاد از بيانيه ديروز ريگان صحبت کردم. » (اوج دفاع، ص ۴۸۳.)
مختصری در مورد گزارش تاور:
۱- در اين گزارش، به طور مشخص آمده است که رفتن هیأت ۵ نفره آمريکائی به رياست مک فارلين به تهران با توافق قبلی و برای حل تمامی اختلافات بوده است.
۲- قرار بوده که جريان سری بماند تا جمهوری اسلامی زمينه آشکار کردن روابط ايران و آمريکا را فراهم کند.
۳- هیأت ۴ روز در تهران بوده و از طريق ماهواره خود به واشنگتن دائم در تماس بوده اند و ۹ جلسه و حدود ۱۵ ساعت با هم مذاکره داشته اند.
۴- قرار بوده که آمريکائی ها ميانه روها (= هاشمی رفسنجانی و دارو دسته)، در مقابل تند روها (= مهدی هاشمی، منتظری و دارو دسته)، حمايت کنند.
۵- در سال ۶۵ که هیأت آمريکائی به ايران می رود، ايران در وضعيت نظامی غم انگيزی بوده است. اين هم حقيقتی است، که اگر غلوکردنها و نادرستيهای هاشمی رفسنجانی را از گزارشهايش حذف کنيم اين حقيت کاملاً آشکار است. اينها را هم که حذف نکنيم آنچه کمتر از دو سال بعد اتفاق افتاد و به آقای خمينی جام زهر نوشانده شده، همين حقيقت را حکايت می کند.
۶- هم اسرائيل در مرکز اين مذاکرات قرار داشته و هم هیأت از اسرائيل به تهران سفر کرده و هم بخشی از اسلحه ها از اسرائيل خريداری و ارسال شده است.
۷- هیأت آمريکائی متوجه شده است که روابط پنهانی آمريکا و ايران در جنگ قدرت برای جانشينی خمينی، نقش مهمی بازی کرده است.
۸- البته از هوچی گری های آقای هاشمی رفسنجانی که بگذريم، از گزارشهايش آشکار است که سفر هیأت ۵ نفره آمريکائی به رياست مک فارلين به تهران با توافق قبلی دو طرف صورت گرفته و اسرائيل هم در ماجرا شرکت داشته است.
۹- آقای هاشمی حقيقت ديگری نيز آشکار ساخته « که خريد اين سلاحها از خود آمر يکائی ها شايد با قيمت کمتری عملی بود تا پس از چند دست چرخيدن در ميان واسطه ها. » (۱۸) و اين است آن حقيقت که با قيمت بسيارکمتری عملی بود که از خود آمريکائی ها بخرند تا از واسطه های مختلف. در جريان همين مسئله به قول خودتان آمريکائی ۵ هيئت برای بررسی اين مسئله تشکيل دادند و شما حتی ترجمه آن گزارشها را به درستی جرأت نکرديد انتشار دهيد.
۱۳ ارديبهشت ۶۶، آمده است که « آقای هاشمی در گفتگو با روزنامه آبزرور...گفت: " هيچ گروهی جز گروه مک فارلين به ايران نيامده است و اين گروه هم مخفيانه و غير قانونی به ايران آمده بود...آنها با نمايندگان خريد اسلحه ما ملاقات کرده اند و در ارتباط با آمريکائيان هم اينک روشن شده است، آن زمان هم که آنها می کوشيدند با ما رابطه بر قرار کنند، دست از شيطنت ها و کلک های خود برنداشته بودند، حتی در رابطه با قراردادها نيز آنها ما را فريب دادند. گرانفروشی کردند و کوشيدند اسرائيل را هم در قضيه وارد کنند.» (دفاع و سياست، ص ۹۲.)
در همين گزارش کلی دروغ نهفته است ولی باز اعتراف می کند که « حتی در رابطه با قراردادها نيز آنها ما را فريب دادند.» گوبلز هم بايد می آمد و از اينها درس دروغ گفتن می آموخت. اينقدر برای ديگران شعور قائل نيست که اگر هیأت بدون توافق قبلی و مخفيانه به تهران آمده بود، اولاً چرا با آنها مذاکره می کرديد و ثانياً وقتی هوا پيمای غول پيکری با ۵/۱ قطعات اسلحه های درخواستی و به جز خدمه هواپيما با هیأت ۵ نفره به تهران می آيد و شما متوجه نمی شويد، چگونه می توانستيد از مرزها محافظت کنيد و در جنگ پيروز شويد؟ و همين نوع دروغگوئی ها و غلوکردنها برای انحصار قدرت کار شما در جنگ به شکست انجاميد.
دوشنبه ۳۱ فروردين ۶۶، « سپس آقايان عليرضا معيری، محمد علی هادی، سيد علی اصغر حجازی و فريدون مهدی نژاد، اعضای کميسيون مشورتی مسائل آمريکا آمدند. گزارش کار و ترجمه جزوه گزارش تاور را آوردند و مشکل ادامه تعمير موشک های فونيکس را گفتند. قرار شد دوباره و با صراحت و توضيح، موضوع را از امام سئوال کنيم. آقای نخست وزير سئوال مبهم کرده اند و جواب هم ابهام دارد و هم مشکل زا است. » (دفاع و سياست، ص ۷۴)
شنبه ۱۷ مرداد ۶۶، « مسئولان روزنامه اطلاعات برای مصاحبه ای که قرار است در مقدمه ترجمه گزارش تاور چاپ شود، آمدند. اين کتاب برای پاسخگوئی به تبليغات گمراه کننده گزارش تاور تهيه می شود.» (دفاع و سياست، ص ۲۱۸.)
بگوئيد فاش کردن روابط شما با آمريکائی ها. آقای محمد حسن زورق مترجم گزارش تاور، هم در باره ترجمه گزارش تاور با شما مشورت کرد. (دفاع و سياست، ص ۳۹۷-۳۹۶)
در کتاب «(دفاع و سياست» کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۶ در صص ۶۷۰-۶۶۷ گزارشی از ماجرای مک فارلين آمده است که چند نکته گويائی در بر دارد:
«... در نهايت اين ايران بود که توانست در رسوايی کاخ سفيد، آمريکا را هم در بعد نظامی و هم در بعد سياسی شکست دهد. به همين دليل گزارشها و تحليل هايی در اين زمينه توسط آمريکايی ها منتشر شده است، از جمله گزارش تاور، بيشتر برای کتمان اين شکست است.... در آمريکا پس از اين جريان ۵ کميته از سوی دولت، کنگره، سنا و دادستانی برای بررسی موضوع تشکيل شد و هر يک از کميته ها نيز با توجه به وظايف خود گزارش مشروح و مکتوبی از ماوقع تهيه کردند و دو مورد از اين گزارشها ( گزارش تاور و والش ) منتشرهم شد. اما در ايران گزارش مکتوبی از اين جريان منتشر نشد.
و سر انجام اينکه نکته مهمی که عامل اساسی بهره گيری ايران و خسارت آمريکا از اين جريان بود، اين است که در ايران سران قوا و شخص امام راحل از ابتدا تا آخر در جريان امور بودند و هيچ اقدامی برخلاف مقررات کشور انجام ندادند؛ ضمن اينکه دو هدف اساسی تأمين نيازهای دفاعی و رفع گرفتاری انسان های ربوده شده را دنبال می کردند. »(دفاع و سياست، ص ۶۶۹و۶۷۰.)
چند توضيح:
۱- آقای خمينی ، احمد آقا، موسوی اردبيلی،خامنه ای، مير حسين موسوی نخست وزير، کنگرلو مشاور نخست وزير، احمد وحيدی، فريدون مهدی نژاد، رفيق دوست، محسن رضائی، علی هاشمی رفسنجانی، محمد علی هادی، حسن روحانی، غلامرضا آقا زاده، همه در جريان بودند و چون بنا بوده که در حذف منتظری از آن استفاده شود، لابد مسئله از آقای منتظری قائم مقام رهبری پنهان شده است.
۲- ببينيد دروغگويان چقدر با وقاهت حرف می زنند. وی می گويد: ما « آمريکا را هم در بعد نظامی و هم در بعد سياسی شکست » داديم. وقاهت از اين بالاتر می شود که جنگ را باخته و جام زهر را هم به آقای خمينی نوشانده اند، باز هم می گويد، ما آمريکا را در بعد سياسی و نظامی شکست داديم.
۳- باز هم دروغ تکرار می کند که « در ايران سران قوا و شخص امام راحل از ابتدا تا آخر در جريان امور بودند و هيچ اقدامی برخلاف مقررات کشور انجام ندادند». اگر شما راست می گوئيد پس چرا با وکلای مجلس خود آن رفتاررا کرديد؟ و چرا مسئله را از قائم مقام رهبری کتمان کرديد؟ نظر به اينکه می دانيد نه روزنامه آزادی هست و نه کسی جرأت حرف زدن دارد اينگونه با وقاهت و دروغ حرف می زنيد.
۴- ترجمه سانسور شده کتاب نقاب يا سيا – جنگهای سری اثر باب و و داود را روزنامه اطلاعات به صورت پاورقی انتشار داد و با وجودی که اين روزنامه و آقای هاشمی رفسنجانی چند نوبت وعده دادند که ترجمه گزارش تاور را منتشر خواهند کرد، هنوز که هنوز است اجازه انتشار پيدا نکرده و مانند اسناد قرارداد الجزاير، اجازه انتشار پيدا نخواهد کرد.
در پايان اين بخش داستانی را برايتان تعريف کنم:
آقای دکتر محمد علی هادی که يکی از افراد مذاکره کنند با مک فارلين و هیأت همراه و ساير آمريکائيان بوده است. در بين مردم و حتی خودی ها به آقای «مک فارلين» مشهور شد. بعد از آزادی اينجانب از زندان روزی در سال ۶۶، آقای سرهنگ نيلی (= مرتضی نيلی) به منزل ما آمد و به من گفت بيا برويم زندان اوين من کاری دارم. با اينکه من از رفتن به اوين بدم می آمد ولی با او به اوين رفتم. در آنجا پيش دوستان و يا کسانی که آقای نيلی با آنها کار داشت رفتيم. در اتاقی که ما رفتيم، چند نفر ديگر هم بودند، آقای نيلی تا چشمش به برادر دکتر هادی افتاد، گفت: « آقای مک فارلين سلام». من که اولين بار که اين را می شنيدم متعجب شدم و تا آن روز هم نمی دانستم آقای دکتر هادی جزو تيم مذاکره کننده بوده است. بعد از اين گفته آقای نيلی، برادر دکتر هادی پيش من نشست و گفت آقای جعفری، برادر من می خواست که با اين عمل خود مشکل ايران و آمريکا را حل کند، آيا او کار بدی کرده است. به او گفتم که اگر حقيقتاً می خواسته که اين مسئله ساختگی و دشمنی با آمريکا حل شود، و ايران را از اين محاصره جهانی رها شود، خير کار بدی نکرده است.
نکته ديگری که همين جا لازم است در مورد آقای دکتر هادی ذکر شود اينکه: از جمله اتهام سيد مهدی هاشمی، جعل سند و پخش اعلاميه عليه او و اسناد مربوط به همکاری او با ساواک است. حسب پرونده سيد مهدی هاشمی در صفحه ۴۴۳ جلد ۳ ضمن تکذيب اين اتهام اظهار می دارد:
« تحليل من‏ ‏اين بود که جناح راست قصد دارد با اين گونه حرکتهای موذيانه در جناح چپ دو‏ ‏دستگی و اختلاف ايجاد نمايد لذا احتمال دادم بخشی از نيروهای حزب ( حزب جمهوری‏ ‏اسلامی ) مانند اسرافيليان و کاشانی و بادامچيان اين کاره باشند.
‏ ‏سپس با ذکر قرائن و شواهد متعددی آقايان مومن و محمد يزدی را در اين امر‏ ‏دخيل می‎داند و می‎گويد: تدريجا معلوم شد که واقعا اسناد مزبور توسط همين‏ ‏جناح چاپ و نشر گرديده است .» (۱۹)
اصل قضيه هم درست بوده است: «آقای دکتر هادی نجف آبادی از جمله افرادی است که قبلاً معمم بود و از دارو دسته آقای منتتظری و محمد منتظری بوده است. ولی بعد از پيروزی انقلاب و کسب بعضی پستهای بالا از آن لباس خارج شده و در سلک ديپلمات در آمده است. وی در زمان شاه با ساواک همکاری داشته است و چون چند صباحی در پاکستان بوده و در آنجا همکاری می‏کرده است، اسناد مربوط به همکاری وی با ساواک در سفارت ايران در پاکستان موجود بوده است و بنا به گفته يک مقام عاليرتبه وزارت خارجه، دوستان وی آقای جواد منصوری و آقای انصاری از دفتر آقای خمينی به پاکستان می‏روند و اسناد وی را برداشته و از بين می‏برند.» (۲۰) البته اسنادی که در اين مورد در ساواک ايران بوده به دست بعضی ها افتاده که برای از ميدان بدر کردن رقيبان خود آن را انتشار داده اند. و هنوز هم هر از گاهی برای از بين بردن شخص و يا رقيبی، سند به نام سند همکاری با ساواک انتشار می دهند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


چند اطلاع در مورد همکاری با ساواک و ساوکی بودن
حسب نوشته آقای منتظری آقای واعظ طبسی هم ساواکی بوده است.
آقای حاج سيد عباس قوچانی يکی از فضلا و مبارزين حوزه علميه مشهد بود « و هنگامی که من در طبس تبعيد بودم به ديدن من آمد و در طبس منبر رفت، منبر ايشان هم جالب و جذاب بود،...تا اينکه انقلاب شد و ايشان از قرار مسموع با آقای طبسی در ارگانهای جديد انقلاب همياری می کرد ولی پس از مدتی بين آنها اختلافی پيدا شده بود. ايشان تصميم گرفته بود که به جبهه برود، به قم آمده بود خواسته بود مرا ملاقلات کند...به من گفتند سيد عباس نامی تقاضای ملاقات کرده است...گفتم بگوئيد عصر تشريف بياورند. پس از ساعتی آمدند و گفتند ايشان رفتند و گفتند من عازم جبهه می باشم و اين کاغذ ها را دادند که به شما بدهم. وقتی من نامه ها را ملاحظه کردم متوجه شدم که ايشان آقای حاج سيد عباس قوچانی بوده اند و خيلی ناراحت شدم...پس از چندی خبر شهاد ت ايشان از جبهه آمد و بر تأثر من افزوده شد. بيشتر نامه هائی که ايشان آورده بود فتوکپی پرونده...آقای ... در ساواک بود که من ديدم مطالب ناجوری در آنها هست و به ضرر آقای ... است و بالاخره من برای حفظ حيثيت ايشان آنها را پاره کردم، زيرا توجه داشتم اين قبيل امور در پرونده و بازجوييهای بسياری از افراد وجود دارد، ولی متأسفانه آقايان کوچکترين چيزی را که در پرونده اشخاص پيدا می کنند افراد را از هستی ساقط می کنند.» (۲۱)
همچنانکه غير مستقم، مرحوم منتظری خاطرنشان کرده اند، بسياری به نوعی پرونده ساواکی داشته و يا در پرونده آنها چيزهائی از قبيل توبه نامه و يا اعتراف، و ... وجود داشته است.
بنا به گزارشی که به دستم رسيد، بعد از پيروزی انقلاب آقای ثروتی از ساواک قم، ليست بزرگی ازاسناد ساوکی ها را در اختيار آقای منتظری می گذارد، و چون در آن زمان همه ظاهرا در يک خط و با هم همکار بودند، به احتمال زياد از اين اسنادی که ثروتی تحويل آقای منتظری داده بود، مطلع شده و بعد از مدت کمی، او را به جوخه اعدام می سپارند. افزون بر اين بنا به گزارش کتاب واقعيتها و قضاوتها، بعد از پيروزی انقلاب « بخشی از پرونده های ساواک به بيت آيت الله منتظری منتقل شده » ولی او هر گز از اين پرونده ها عليه کسی استفاد ه نکرد.
دهها تن‏ ‏ديگر از روحانيون و غير روحانيون که تو به نامه نوشتند تا آزاد شوند: مانند‏ ‏آقايان واعظ، طبسی و پرورش و يک گروه هفتاد نفره ديگر که حدود يک سال پيش‏ ‏از آغاز انقلاب تو به کرده بودند و عکس دسته جمعی آنها در صفحه اول مطبوعات‏ ‏رژيم شاه چاپ شد و آقايان کروبی ، انواری و عسگراولادی نيز جزو آنان بودند(۲۲) اينها و بسياری ديگر از روحانيون حقوق که بگير ساواک بوده اند،گفته می شود، اينها دست به اقدامات‏ ‏تاکتيکی زده اند. اما در مورد سيد مهدی چيز ديگری بوده است و نمی تواند تاکتيکی باشد؟!!
نکته مهم ديگر اينکه: گروه زيادی از روحانيون که از دولت به نحوی مواجب می‏گرفته‏اند و ليست آنها در نخست وزيری، ساواک، بانک مرکزی، و... موجود بود، همه آن ليست ها از بين رفت و يا مخفی شد، و هرگاه لازم آيد بعضی از آن نام ها از پرده برون خواهد افتاد. آقای دکتر يزدی خود چند بار عنوان کرده که موقعی که مرکزساواک را در اختيار گرفته، ليستی از روحانيونی که به عناوين مختلف از ساواک و يا نخست وزيری پول می گرفته اند، در آنجا بوده است. وی ليست را برداشته و به آقای خمينی تحويل داده است (۲۳) به دوستی در بانک مرکز ليستی از اينها را در اختيار داشت گفتم: يک نسخه از اين ليست را به من بده. وی از تحويل دادن آن ليست به من طفره رفت و گفت که ليست را به آقای بنی صدر خواهد داد و سرانجام معلوم نشد که برسر آن ليست چه آمد. آقای خمينی هم هر ليست يا سندی که مربوط به روحانيون در رژيم گذشته می‏شد را می‏گرفت و می‏گفت که رسيدگی می‏شود. (۲۴) در بدو امر هم ظاهراً برای رسيدگی و بستن دهان ديگران، دادگاه در بسته ويژه روحانيت تشکيل داد که در آن دادگاه نيز گهگاهی يکی دو نفر از آن افراد که با رژيم جمهوری کنار نيامده و يا خيلی در بين جامعه بدنام شده بودند را خلع لباس کرد و سپس همين دادگاه ويژه بصورت يکی از ارگانهای سرکوبگر روحانيون مخالف ولايت فقيه و مدافع آزادی در آمد.
آيا اينها در مورد ساواکی بودن و همکاری سيد مهدی باساواک به دنبال عدالت بودند؟ شايد ازخواندن دو اطلاع زير مات و مبهوت شويد:
آقای محمود هاشمی رفسنجانی، حکم تبعيد ۲۵ نفر ار مدرسين قم و آقای خمينی را امضاء کرده است
آقای منتظری و صالحی نجف آبادی به ساواک و شهربانی قم می برند. در آنجا منتظری متوجه می شود که تصميم گرفته اند که ۲۵ نفر از مدرسين و فضلا را تبعيد کنند (ربانی شيرازی، مشکينی، فاضل لنکرانی، صادق خلخالی، ربانی املشی، تهرانی، مؤمن، يزدی، مولانا و افراد ديگر) مرحوم منتظری چنين توضيح می دهد:
« از قراری که نقل شد حکم تبعيد را طبق قاعده بايد فرماندار قم امضاء می کرد. منتها آن وقت فرماندار قم در قم نبود، بعضی می گفتند تعمد داشته که در قم نباشد تا اين حکم تبعيدها را امضاء کند و قهراً معاون او امضاء کرده بود؛ مدت تبعيدی من سه سال تعيين شده بود.
بر حسب منقول ، معاون فرماندار که احکام را امضاء کرده بود، آقای محمود هاشمی رفسنجانی بوده که قبلاً طلبه و معمم بود نزد من هم درس خوانده بود، منتها شرايط به نحوی بود که جرأت تخلف نداشته است، بعد از انقلاب آقای خلخالی می خواست او را تعقيب کند، ولی من به او گفتم نمی توانی چون پشتش محکم است؛ و ذاتاً محمود مرد خوبی بود، منتها در آن شرايط زور حاکم بود و ساواک مافوق همه دستگاههای دولتی محسوب می شد.» (۲۵)
در همين جا اين نکته را هم اضافه کنم: طبق اطلاعی که به دستم رسيد، حکم تبعيدی آقای خمينی را هم آقای محمود هاشمی رفسنجانی امضاء کرده است. طبق قرار و قاعده احکام تبعيدی و از اين قبيل در جلسه تأمين شهر که از فرماندار، رئيس شهربانی، رئيس ژندارمری و رئيس دادگستری تشکيل می شد، به امضاء می رسيد. در موقعی که می خواستند آقای خمينی را تبعيد کنند، فرماندار غائب بوده است و آقای محمود هاشمی رفسنجانی معاون فرماندار قم حکم را امضاء کرده است. قابل ذکر است که در همان موقع آقای مهدی هادوی که رئيس دادگستری قم بود، حکم را امضاء نکرد و از کار برکنار شد و بعد از انقلاب هم به همين علت آقای خمينی او را به عنوان اولين دادستان کل انقلاب منصوب کرد. روشن است که هر جنايت کاری که نزد اينها باشد، معصوم می گردد و هر معصومی که مخالف انحصاری قدرت اين دسته باشد،کافرحربی و شمر ذی الجوشن می شود. برای مثال آقای منوچهر قربانی فر که واسطه اصلی خريد اسلحه ازآمريکائی ها و فراهم کردن مقدمات سفر هیأت آمريکا به ايران و دائم با آقای محسن کنگر لو مشاور نخست وزير در تماس بوده و به تهران نيز آمده، رهبر تدارکات سياسی کودتای نوژه بود (۲۶) و « غياباً به مرگ محکوم شده بوده » (۲۷).کتاب کودتای نوژه او را به عنوان جاسوس معرفی کرده است: « منوچهر قربانی فر که از شرکای شرکت کشتيرانی حمل و نقل " استارلاين"بود...ورود قربانی فر (بعنوان چهره اصلی جاسوسی) به ايران ودستگيری او در فرودگاه مقارن با اعلام تجاوز نظامی آمريکا و واقعه طبس بود. قربانی فر از آشفتگی اوضاع سود جسته و گريخت. » (۲۸) تعدادی را از جمله راننده اش آقای سوهانکی وخانم دکتر خسروپور که سکرتر او بود و او را به خانه اش راه داده و دو هفته ای در اين خانه بوده، را به حبس ابد محکوم کردند. آقايان دکتر خسرو پور و سوهانکی با من مدتی در زندان قزل حصار همبند بودند، بعد از آزادی خانم دکتر خسرو پور به طرز عجيبی هنگامی که با ماشين نخست وزيری که راننده اش فرد سپاهی بود، در راه رفتن به نخست وزيری کشته شد.(۲۹) در ضمن مرحوم منتظری می گويد، مدتی قبل از عزل از رهبری، قربانی فر به من اطلاع داد، که بزودی قصد برداشتن شما را از رهبری دارند. داستان آقای منوچهر قربانی فر به عنوان نمونه و مثال از برخود اينها با افراد مختلف آوردم و نه اينکه بخواهم در مورد او قضاوت کنم. چرا که قضاوت در مورد اتهام و يا اتهامات نياز به دستگاه قضائی بی طرف دارد و نه داد گاههای جمهوری اسلامی ايران.
تا به حال بايد روشن شده باشد که از جمله اتهامات سيد مهدی هاشمی، توبه در زندان شاه و همکاری با ساواک و جعل سند و پخش اعلاميه بوده، صرفاً به خاطر حذف او و آيت الله منتظری بوده و الا اگر جرمهای فوق صد در صد درست و مسلم بود و بنا بود کسی با اين جرمها به زندان برود و يا اعدام شود، بسياری از زعمای امروزی بنا بود زندانی و يا اعدام شده باشند ونه اينکه از مصادر امور باشند. قدرت و حفظ آن خودی و غير خودی نمی شناسد. تا به حال مشاهده کرده ايد که در طول عمر جمهوری ولايت فقيه، هر کسی که موافق انحصار در دست داشتن انحصار قدرت اين دسته نبوده و يا از جانب او احساس خطر می کرده اند، به نحوی از طريق توطئه های گوناگونی به حذف او پرداخته شده است. برای اينکه مطلب بيش از حد طولانی نشود، در مقاله بعدی مسئله را پی گيری خواهم کرد.

محمد جعفری
[email protected]

ـــــــــــــــــــــــ
يادداشتها و نمايه:
۱- اوين جامعه شناسی زندانی و زندانبان: محمد جعفری، ص ۲۶.
۲- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی،فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۵۶.
۳- خاطرات و مبارزات دری نجف آبادی، ص ۲۳۸و۲۳۹.
۴- همان سند، ص ۲۳۸.
۵- همان سند، ص ۲۳۸.
۶- همان سند، ص ۲۳۹.
۷- همان سند، ص ۲۴۰.
۸- همان سند، ص ۲۴۰.
۹- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی،فوريه ۲۰۰۱، ص ۲۴۷؛ اطلاع تکميلی در اين ومرو به همين سند، ص۲۴۷-۲۴۴ مراجعه شود.
۱۰- خاطرات و مبارزات دری نجف آبادی، ص ۲۴۵.
۱۱- همان سند، ص ۲۴۷ .
۱۲- همان سند، ص ۲۴۷-۲۴۶.
۱۳- همان سند، ص ۲۳۳-۲۳۲.
۱۴- ر.ک. گروگانگيری و جانشينان انقلاب،فصل ششم،۲۴۰-۲۱۲ و فصل هفتم.
۱۵- گروگانگيری و جانشينان انقلاب، ص ۲۴۹.
۱۶- مقدمه، ص ۱۳-۱۲ اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی
۱۷- آن هشت نماينده عبارت بودند از: آقايان جلال الدين فارسی، مرتضی فهيم کرمانی، سيد محمد حسين سيرجانی، سيد محمد خامنه ای ،ابراهيم اسرافيليان، حسينعلی نجفی، سيد حسين موسويان، نيک روش.
۱۸- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی، ص ۶۵۵.
۱۹- کتاب واقعيت ها و قضاوتها، سايت دفتر آيت الله منتظری.
۲۰- پاريس و تحول انقلاب، ص ۲۸۵.
۲۱- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی،فوريه ۲۰۰۱، ص ۱۳۶.
۲۲- کتاب واقعيت ها و قضاوتها، سايت دفتر آيت الله منتظری.
۲۳- سه جمهوری، دکتر ابراهيم يزدی، چاپ اول، ص ۳۶.
۲۴- اوين جلد ۲، جامعه شناسی زندانی و زندانبان، ص۳۸-۳۷.
۲۵- خاطرات آيت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی،فوريه ۲۰۰۱، ص ۱۳۶.
۲۶- کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سياسيی، چاپ دوم، ۱۳۶۸، ص ۱۲۱؛ به طوری که بعداً آشکار شد کتاب را آقای عبدالله شهبازی نوشته است و اينجانب چندين نکته دروغ و انحرافی او را در مورد کودتای نوژه و غيره توضيح داده ام.
۲۷- اميد و دلواپسی، ص ۲۲۹؛ گزارش جمعه ۱ شهريور ۶۴.
۲۸- کودتای نوژه، چاپ دوم، ۱۳۶۸، ص ۱۲۳.
۲۹- اوين گاهنامه پنج سال و اندی، ص ۲۰۹-۲۰۶. سرنوشت غم انگيز کشتن و يا کشته شدن اين خانم را در همين سند مطالعه کنيد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016