گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 مرداد» و باز هم زلزله ... ف.م.سخن9 بهمن» نهنگ احسان طبری در قوطی کنسرو بیبیسی فارسی، ف.م.سخن 17 دی» سخنی با رضا پهلوی به بهانه گفتوگوی مسیح علینژاد با ایشان، ف.م.سخن
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! مقابله با خفقان فرهنگی؛ به بهانه انتشار ویژهنامه جنگ و صلح خشایار دیهیمی، ف.م.سخنفرهنگ و بی فرهنگی را از کجا می توان تشخیص داد؟ از شمارگان کتاب های منتشر شده؟ از تیراژ مطبوعات؟ از تعداد تالارهای موسیقی؟ از کیفیت برنامه های هنری اجرا شده؟ از کیفیت فیلم ها و تئاترها و کنسرت ها؟ از کیفیت برنامه های رادیویی و تلویزیونی چه در داخل، با تمام کمبودها و سخت گیری ها، چه در خارج، با تمام آزادی ها و گوناگونی ها؟ویژه خبرنامه گویا فرهنگ ... کلمه ای به ظاهر آشنا ولی غریب و ناشناخته. فرهنگ ... کلمه ای پر کاربُرد ولی کمتوان و کممصرف. فرهنگ... شکل دهنده ی اندیشه و گفتار و کردار من، تو، ما، ولی بی قدر و بی بها. به راستی چیست معنای این کلمه خوش آهنگ که ظاهر و باطن یک ملت را می سازد؟ آن چه ما فرهنگ می نامیم چگونه ایجاد می شود، چگونه تغییر شکل می دهد، چگونه از میان می رود؟ پاسخ این سوالات را می توان در کتاب های متعدد پیدا کرد. از دوران باستان تا کنون در این باره بحث ها و گفت و گوهای بسیاری صورت گرفته است که جای پرداختن به آن ها در اینجا نیست. چیزی که امروز برای ما مهم است، نقش فرهنگ است در شکل دادن جامعه ی ایران و علت العلل بی فرهنگی ما. آری، بی فرهنگی ما و درست تر بگویم بی فرهنگی ناگزیر ما.
فرهنگ و بی فرهنگی را از کجا می توان تشخیص داد؟ از شمارگان کتاب های منتشر شده؟ از تیراژ مطبوعات؟ از تعداد تالارهای موسیقی؟ از کیفیت برنامه های هنری اجرا شده؟ از کیفیت فیلم ها و تئاترها و کنسرت ها؟ از کیفیت برنامه های رادیویی و تلویزیونی چه در داخل، با تمام کمبودها و سخت گیری ها، چه در خارج، با تمام آزادی ها و گوناگونی ها؟
سوالی که بلافاصله مطرح می شود این است که چرا حکومت های استبدادی، به رغم ظاهر نرم و بی خطر موضوعات فرهنگی، به شدت در مقابل آن حساس اند و وضعیتی را به وجود می آورند که به خفقان فرهنگی موسوم است. چرا جلوی انتشار کتاب را می گیرند؟ چرا متن فیلمنامه و نمایشنامه و حتی آواز باید پیش از تولید و پخش از زیر ده ها چشم سانسورگر بگذرد و بارها قیچی بخورد تا به شکل و اندازه ای که حکومت آن را مناسب تشخیص می دهد در آید که تازه آن هم نبودن اش برای حکومت بهتر از بودن اش است؟ آیا اهل فرهنگ می توانند علیه این بیدادگری فرهنگی که کلمات را در سکوت به قتل می رساند و در انباری خاک گرفته مدفون می سازد کاری انجام دهند؟ آیا مردمی که هر چه دارند از این فرهنگ دارند و شناسایی شان در جهان بر اساس همین فرهنگ صورت می پذیرد می توانند کاری برای مقابله با این جنایت خاموش انجام دهند؟ جنایتی که به اسیدپاشی می ماند که صورت زیبای ملتی را به صورتی زشت تبدیل می کند؟ جنایتی که روح و روان انسان ها را دگرگون می کند و آن ها را از مردمی مهربان و خوش اخلاق به موجوداتی خشن و تندخو بدل می سازد؟
آری می توان کاری کرد. با وجود تمام بدکاری های حکومت های استبدادی، نقش مردم در اعتلای فرهنگ کم نیست. یک نمونه از کاری که می توان کرد حمایت از آثار فرهنگی در حال تولید است. من این مقاله را به بهانه ی انتشار ویژه نامه ی جنگ و صلحی که استاد محترم جناب آقای خشایار دیهیمی ترتیب داده اند می نویسم و همین نمونه ی خوبی ست برای کاری که ما مردم عادی می توانیم در پشتیبانی از اهلِ فرهنگِ با فرهنگِ کشورمان انجام دهیم. مطلب دیگری در این باره به زبان طنز نوشتم ولی آن را کافی نمی بینم. حضور مدنی ما، در این عرصه متاسفانه کم رنگ است ولی می توان امیدوار بود که با یادآوری و نشان دادن اهمیت کار، این حضور پُر رنگ شود.
در کشورهای پیشرفته، فاصله ای که از تولید فکر تا انتشار آن به شکل کتاب وجود دارد، هر روز کم و کم تر می شود. کتاب هایی که به صورت الکترونیکی توسط خودِ نویسندگان منتشر می شوند، بهترین نمونه ی این کاهش فاصله است. در این حالت، نویسنده، خودْ امرِ نشر را بر عهده می گیرد و کتاب نه به صورت دسته ای و با تیراژ بالا -که نیاز به نگهداری و انبار دارد-، بل که به صورت تکنسخه به شکل کاغذی، و یا به صورت فایل به شکل الکترونیکی در اختیار خوانندگان قرار می گیرد. نحوه ی معرفی و توزیع هم به شکلی ست که خواننده با جست و جوی کلمه یا کلماتی به چنین کتاب هایی می رسد و اگر مقدمه و چند صفحه از آن را خواند و پسندید کتاب را سفارش می دهد یا از طریق اینترنت بلافاصله آن را دریافت می کند.
این فاصله اما در کشور ما روز به روز بیش تر می شود. نه تنها بیش تر می شود بل که فکر، اصلا به مرحله ی نوشتن نمی رسد. نویسنده ی پژمرده، که امیدی به انتشار افکار خود در مرزهای جغرافیایی کشورش ندارد، اصلا دست به قلم نمی برد؛ اگر هم بِبَرَد، پروسه ای که باید تا زمان انتشار طی شود آن چنان طولانی و کمرشکن است که واقعا باید عاشق بود تا دست به چنین اقدامی زد.
در چنین شرایطی اگر اهل قلمی با اعتبار، کاری با ارزش را به انجام رسانده باشد و انتشار این کار که قطعا از خوان های مختلف گذشته، تنها نیاز به پیش خرید ما داشته باشد، باید این کار را انجام داد و نقش خود را در این عرصه ایفا کرد. این کم ترین کاری ست که از ما بر می آید.
با تلاش ما مردم عادی در عرصه های مدنی و فرهنگی، جامعه و فرهنگ ما قطعا صورت بهتری پیدا خواهد کرد و محیط مناسب تری برای حیات مدنی و فرهنگی ما به وجود خواهد آمد. Copyright: gooya.com 2016
|