یکشنبه 9 بهمن 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نهنگ احسان طبری در قوطی کنسرو بی‌بی‌سی فارسی، ف.م.سخن

tabari-ehsan.jpg
آقای فرج سرکوهی به نیّت شکار نهنگ، در ساحل کتاب های طبری قدمی زده اند، و تصور کرده اند می توانند به سادگی شکاری بزرگ به دست آورند. ایشان ابتدا از "حافظه شگفت انگیز" و "دانش گسترده" و "هوش سرشار" و "مطالعات وسیع" طبری تعریف کرده اند و بعد بر همه این تعریف ها با قلم سرخِ "اسارت ذهنی" و "باورهای جزمی" و "تقلید از استالین" و "دفاع از رهبری قاطع، داهیانه و پر درایت امام" خط بطلان کشیده اند و در نهایت به "سترونی ذهنی طبری" حکم داده اند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ویژه خبرنامه گویا

وقتی مقاله آقای فرج سرکوهی را زیر عنوان "احسان طبری، متفکری خلاق یا نظریه پرداز باورهای جزمی؟" در سایت بی‌بی‌سی فارسی دیدم به خودم گفتم حتما مقاله ای روشنگر و انتقادی در باره ی این دانشمند جامع‌الاطراف خواهم خواند و بر دانسته های قبلی من چیزی افزوده خواهد شد. متاسفانه آن چه خواندم نه تنها چیزی بر دانسته های من نیفزود بل که احساس پوچی و بی محتوایی را به من القا کرد. ماهی‌گیری را دیدم که می خواست با چوبی نازک و نخی کوتاه، نهنگی را شکار کند و در قوطی کنسروی کوچک و تنگ جای دهد.

این چندمین بار است که در باره ی احسان طبری می نویسم با این که صلاحیت این کار را در خود نمی بینم. این که اغلب آثار این متفکر بزرگ را به تناوب و در طول سال های متمادی خوانده ام، مجوزی برای نوشتن در باره ی او و کارهایش نمی شود. درک و فهم بسیاری از مقالات فلسفی او در توان من نیست و شناخت ظرایف و دقایق آثار هنری و ادبی او از عهده ی من بر نمی آید. اما آن چه تاکنون در نقد احسان طبری نوشته شده، چنان تهی از محتوا و غرض‌ورزانه بوده که در خود توانایی پاسخ گویی به آن ها را دیده ام.

آقای فرج سرکوهی به نیّت شکار نهنگ، در ساحل کتاب های طبری قدمی زده اند، و تصور کرده اند می توانند به سادگی شکاری بزرگ به دست آورند. ایشان ابتدا از "حافظه شگفت انگیز" و "دانش گسترده" و "هوش سرشار" و "مطالعات وسیع" طبری تعریف کرده اند و بعد بر همه ی این تعریف ها با قلم سرخِ "اسارت ذهنی" و "باورهای جزمی" و "تقلید از استالین" و "دفاع از رهبری قاطع، داهیانه و پر درایت امام" خط بطلان کشیده اند و در نهایت به "سترونی ذهنی طبری" حکم داده اند.

ای کاش آقای سرکوهی این سترونی ذهنی طبری را با آوردن مثال هایی از آثار و کتب ایشان نشان می دادند تا خواننده نیز با اطمینان کامل این سترونی را بپذیرد و به قول آقای نیکفر کار طبری را بسازد و پرونده اش را برای همیشه ببندد اما متاسفانه چنین نشده است و آقای سرکوهی با ذکر جملاتی پراکنده و مخلوط کردن مسائل مختلف چنان ملغمه ای ساخته و پرداخته اند که پاسخ گویی به تک تک آن ها نیاز به مقالات جداگانه دارد. من پیش تر در سال های 1386 و 87 در سه مقاله ی پیوسته با عنوانِ "احسان طبری در آینه نوشته هایش" به بررسی انتقادی آثار طبری پرداختم، که بخشی از این مقالات می تواند پاسخ به نوشته ی آقای سرکوهی باشد. امیدوارم نوشته ی آقای سرکوهی انگیزه ای شود برای ادامه دادن این مقالات و تکمیل کردن آن ها.

جالب این جاست که من نیز در مطلب خودم به گرفتار جزم شدن احسان طبری اشاره کرده ام و چگونگی و چرایی تبدیل جذب به جزم را در دورانی که طبری زندگی می کرد توضیح داده ام و یک سری اگرهای تاریخی را مطرح کرده ام، به عبارتی با نگاه انتقادی به آن چه طبری کرد و نوشت نگریسته ام اما یک فرق عمده میان تاکید من بر جزم با تاکید آقای سرکوهی بر جزم وجود دارد و آن پذیرش واقعیت شرایط تاریخی و زیستی ست که هیچ کس، حتی خود ما را از آن گریزی نیست و هر چه می گوییم و می نویسیم و انجام می دهیم تابعی از آن است. برای این که مطلب طولانی نشود، خواننده را به آن نوشته ی سه قسمتی ارجاع می دهم (بخش 1، بخش 2، بخش 3).

اما بپردازیم به نوشته آقای سرکوهی. در این نوشته، نشانیِ هیچ یک از مطالبی که از آن ها نقل قول شده مشخص نشده و خواننده نمی تواند به اصل مأخذ مراجعه کند. در یک مورد که به مأخذ مراجعه شد، با یک عبارت ناقص و تغییر شکل یافته روبه رو شدم که معنایی کاملا متفاوت از آن درک می شد (در جای خود به این عبارت اشاره می کنم).

از آقای فرج سرکوهی با این سابقه ی طولانی کار مطبوعاتی بعید است که دست‌کم ده موضوع مختلف و نامربوط را -گیرم مربوط به شخص مورد بحث- در قالب یک مقاله کوتاه بریزد، آن هم نه به شکل مرتب و سازمان یافته که به شکل در هم و بی ربط به گونه ای که خواننده در نهایت متوجه نشود که هدف نویسنده از بیان این همه مطالب پراکنده چه بوده است؟ اگر قصد تخریب و تخفیف طبری بوده است که یک یا دو مورد نیز کافی است و اگر قصد نشان دادن تمام خرابکاری های اوست که می توان این کار را به شکلی مرتب تر و شکیل تر انجام داد تا تاثیر آن بر خواننده بیش‌تر شود. روند مقاله را با ذکر کلمات کلیدی نشان می دهم:

1- کلیاتی در باره ی طبری

2- مقایسه آثار طبری با آثار خلیل ملکی

3- سنجش کتاب های قطور طبری با جزوات نازک مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان و نتیجه گیریْ بعد از این سنجش دو خطی که: "...حکایتِ اعدام تفکر با طناب باورهای جزمی را به خوبی روایت می کند...". جالب این‌جاست که در نسخه ی کامل تر مقاله ی آقای فرج سرکوهی که در گویانیوز منتشر شده است، در ابتدای این جمله، یک "فاجعه طبری" هم وجود دارد که بی‌بی‌سی فارسی آن را سانسور کرده است، به عبارت دیگر جمله و نتیجه گیری آقای سرکوهی در اصل چنین بوده است: "فاجعه طبری، حکايت اعدام تفکر با طناب باورهای جزمی را به خوبی روايت می کند...".

4- دو کتاب مهم طبری (برخی بررسی ها در باره جهان بینی ها و جنبش های اجتماعی در ایران، و نوشته های فلسفی و اجتماعی) و اشاره ای دو خطی به محتوای آن ها و گرفتن این نتیجه که طبری "احکام کلی از پیش آماده را بر توازی ساده شده در حد ذهن متعارف، بر داده ها تحمیل می کند بی آنکه استخراج این احکام از متن و داده ها و نسبت آن ها را با یک دیگر نشان دهد...".

5- دوره بندی تاریخی توسط مارکس.

6- اعتقاد مارکس و انگلس به پایان ایدئولوژی و تقلید طبری از استالین در تعریف فلسفه.

7- جنبش ملی کردن نفت و توجیه طبری برای واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی.

8- دفاع حزب توده از خط امام و سرکوب خشن دمکراسی و اشاره به این نکته که طبری از رهبری قاطع، داهیانه و پر درایت امام دفاع کرده است.

9- تکامل مارکسیسم و سلسله مراتب حقیقت.

10- بزرگ خواندن طبری توسط حزب توده و دادن القاب تبلیغاتی دروغین به او.

11- طبری شاعر و داستان نویس.

این، ترتیب ورود به موضوعاتی ست که در سایت گویانیوز درج شده است و مشخص است که متن دست نخورده و کم و زیاد نشده ی فرج سرکوهی همین است. در بی بی سی، موضوعات به گونه ای دیگر چیده شده که فرصت بررسی و بیرون کشیدن تمام موارد اختلاف را ندارم و چون مواردی از آن حذف شده گمان می کنم عین متن آقای سرکوهی نباشد. اگرچه چنین موضوعات پراکنده و در هم ریخته ای قابل بررسی جدی و تجزیه و تحلیل دقیق نیست با این حال تلاش می کنم به اختصار به برخی از موارد آن بپردازم و قضاوت را به خواننده بسپارم.

آقای سرکوهی می نویسند: "تحلیل آثار طبری، تصویری گویا از ظرفیت های نظری حزبی به دست [می] دهد که طبری مهم ترین و بزرگ ترین چهره نظری آن بود...".

به جرئت می توانم بگویم که آقای سرکوهی اشتباه می کنند! اگر چنین بود، وضع حزب توده ایران، نه دیروز و نه امروز به این شکل نبود. البته قصد آقای سرکوهی تحقیر و تخفیف است ولی من به عنوان خواننده ی کتب طبری عرض می کنم که اگر ظرفیت های نظری حزب توده به اندازه ی "مهم ترین و بزرگ ترین چهره ی نظری" آن بود، ما با حزبی بسیار پویا و فعال و نوگرا و خواهان تحول و بازسازی دائمی رو به رو می بودیم؛ حزبی که می توانست روشنفکران و شعرا و نویسندگان بسیاری را به خود جذب کند. در هم‌ظرفیت نبودن حزب با "مهم ترین و بزرگ ترین چهره ی نظری" آن همین داستان بس که روزی طبری اعلامیه ای را که تهیه کرده بود در نزد افراد کمیته مرکزی می خواند. رضا روستا توجهی نداشت. طبری به این بی توجهی اشاره می کند. روستا با تحقیر پاسخ می دهد، تو حرف ات را بزن ما کارمان را می کنیم! (نقل به مضمون)

آقای سرکوهی می نویسند: "آثار طبری از نوآوری تهی بود" و او "شارحی دقیق بود" و "نه متفکری خلاق". آقای سرکوهی اگر همین دو کتاب "برخی بررسی ها..." و "نوشته های فلسفی و اجتماعی" را که به عنوان مهم ترین کتب طبری نام می برند ورقی زده بودند و حتی یک نگاه سطحی به مطالب آن انداخته بودند، در بسیاری صفحات، نوآوری و تفکر خلاق طبری را مشاهده می کردند. اگر به نمونه ای خاص اشاره می کردند می توانستیم پیرامون آن سخن بگوییم. متاسفانه ایشان در سرتاسر مقاله، فقط به صدور حکم می پردازند آن هم بدون اشاره به مدارک.

آقای سرکوهی می نویسند: "طبری از دهه سی تا بازداشت خود در دهه ۶۰ بانفوذترین چهره نظری حزب توده بود اما نوشته های او، از دهه چهل به بعد بر نسل جدید مارکسیست های ایرانی تاثیر و نفوذ چندانی نداشت...".

در رد این نظر یادآوری فروش پانزده هزار نسخه کتاب تازه منتشر شده ی طبری از یک صبح تا بعد از ظهر در دوران بعد از انقلاب کافی ست. در تاثیر طبری بر نسل جدید غیرمارکسیست هم می توان به این نکته که مخالفان حزب توده نیز بر آن تاکید دارند اشاره کرد که بخشی از هواداران حزب توده، نه تحت تاثیر حزب و برنامه های آن، که تحت تاثیر طبری و نوشته های او توده ای شده اند.

اما فاجعه‌انگیزترین قسمت نوشته ی آقای سرکوهی، سه پاراگراف ده خطی زیر عنوان "طبری شاعر و داستان نویس" است. تصور این که بتوان در مورد کسی که در زمینه شعر کهن، شعر آزاد، شعر سپید، داستان کوتاه –آن هم در سبک های مختلف-، و غیره صاحب نظر بوده و آثاری آفریده، در ده خط نظر داد و به نتیجه رسید و او را در ردیف حسینقلی مستعان از صحنه ی ادبیات ایران حذف کرد، کمی دشوار است ولی آقای سرکوهی این کار را انجام می دهند.

می نویسند: "طبری بر این باور بود که اگر داستان های او و به ویژه رمان "خانواده برومند" به هنگام در ایران چاپ می شد، می توانست "سرسلسله جریانی در رمان نویسی ما باشد... که ... به سووشون انجامید". تاریخ اما آثار داستانی طبری را در کنار پاورقی های حسینقلی مستعان حذف کرد...".

این یک موردِ بدونِ نشانی را دنبال کردم و با تعجب دیدم که آقای سرکوهی نه تنها نظر طبری را ناقص نقل کرده، بل که آن را تغییر نیز داده است. اصل جمله ی طبری در مقدمه کتاب خانواده برومند (چاپ اول ۱۳۵۸، انتشارات آلفا) چنین است:

"...رمان «خانوادۀ برومند» در سال های ۱۳۳۸ – ۱۳۴۱ نوشته شده و اگر بلافاصله پس از نگارش آن، نشر می يافت، می توانست آغازگر سلسلۀ نوين رمان های فارسی (مانند تنگسير، شوهر آهو خانم، درازنای شب، سووشون، شکر تلخ، اوسانۀ بابا سبحان، همسايه ها، کليدر و غيره) باشد، که می کوشند جامعۀ امروز را طی داستان های طولانی و غالباً به شيوه ای واقع گرايانه در تصاوير و چهره های هنری، منعکس کنند. شايد آن روز اين رمان می توانست نقش اين آغازگری را به نحوی که در خورد عنايت خوانندگان قرار گيرد، انجام دهد، ولی افسوس! سرنوشت نويسنده، دوری اجباريش از ميهن، بی نصيبی اش از امکان طبع و نشر بسياری از آثار خويش، مانع آن شد که اين داستان به موقع خود نشر يابد و اينک پس از ده ها سال و با تعويقی فراوان، سرانجام بخت آن را می يابد که به صحنه آيد و مانند هر ديرآمده ای حيرت زده، پريشان و شرمناک است و می داند که از زمانی و با زبانی حکايت می کند، که تا حدی غريبه است...".

ببینید تفاوت آن چه طبری گفته با آن چه آقای سرکوهی نوشته از کجا تا به کجاست! در نوشته ی آقای سرکوهی، طبری را نویسنده ای خودخواه و خودشیفته می بینیم، اما در نوشته اصلی، همو را نویسنده ای واقع‌بین! شاید خیلی‌ها میان دو عبارت "آغازگر سلسلۀ نوین رمان های فارسی" و "سر سلسلۀ جریانی در رمان نویسی که به سووشون می انجامد" تفاوتی احساس نکنند، اما با کمی دقت می توان به بارِ منفی یی که عبارت دوم حامل آن است پی بُرد. اصلا به بارِ معنایی هم توجه نکنیم و آن را برداشت غلط خود بپنداریم، رعایت امانت در نقل قول ها کجا؟! بعد، از همه ی این ها نتیجه بگیریم که "تاریخ اما آثار داستانی طبری را در کنار پاورقی های حسینقلی مستعان حذف کرد...".

کاش مطلب طولانی نمی شد و به چند نکته دیگر در این زمینه اشاره می کردم. این که آقای سرکوهی مدام از تقلید و نداشتن خلاقیت و تهی بودن از نوآوری و در نیافتن تحول سخن می گویند اتفاقا در همین زمینه ی ادبیات به شکلی کاملا روشن، خلاف اش قابل اثبات است. در کتاب "چشمان قهرمان باز است"، ما از این نویسنده ی طرفدار کمونیسم و رئالیسم سوسیالیستی، داستانی می خوانیم به نام "بیگانه ای به نام آقای سیاهپوش" که به قول خودش در مقدمه ی آن داستانی کافکایی است. جالب این‌جاست که طبری روش خود را در قصه نویسی توصیه نمی کند و می نویسد: "...نویسنده، ژانر قصه های تمثیلی، تعلیمی، فلسفی و تاریخی خود را ابداً مطلق نمی کند، ولی آن را نیز افزاری برای رازگویی جان ها می داند و بر آن است که با زبان و ادبیات کلاسیک فارسی و خاورزمینی ما پیوندهای بسیار دارد. نویسنده ژانر واقع‌گرایانه را برای عصر ما و کشور ما ضرورتر می شمرد و زبان آرکائیک (کهن بوده)ی خود را ابداً به عنوان سرمشق یا توصیه ای ارائه نمی نماید..." (مقدمه کتاب چشمان قهرمان باز است با عنوان "یک روشنگری لازم برای خوانندگان").

اما در زمینه ی شعر، که طبری انواع و اقسام آن را از سَبْک کلاسیک و شعر آزاد و شعر سپید آزموده، ما با کسی رو به رو هستیم که اصلا خود را شاعر نمی داند که آقای سرکوهی حکم به حذف او از قلمرو شعر فارسی می دهد. طبری در مقدمه ی کتاب "با پچپچه پاییز"ش که در پاییز 1361 منتشر شده است می نویسد:

"... با آنکه سراسر عمر، در طیفی فراخ «شعر» سروده ام (از چکامه ها تا ترانه های رویایی که اینک دفتر دومی از این دست، نشر می یابد)، با این حال هرگز خود را "شاعر" نپنداشته ام. و این سخنی است به حق، بی فروتنی دروغین و ریاکارانه. شاعران زاده می شوند و کسانی از زمره من ساخته می شوند..." (دیباچه با پچپچه پاییز).

حال چگونه می توان چنین کسی را بدون ذکر کوچک‌ترین دلیلی از قلمرو شعر حذف کرد، سوالی ست که آقای فرج سرکوهی باید به آن پاسخ دهند.

سخن کوتاه می کنم و امیدوارم فرصتی دست دهد تا بتوانم آن مقالات سه گانه را تکمیل کنم که پاسخ بسیاری از موارد ذکر شده در مقاله ی آقای سرکوهی در آن داده خواهد شد.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016