شنبه 27 آبان 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شکل نظام سیاسی و هدف دمکراتیک، الاهه بقراط

الاهه بقراط
بخشی از هواداران پادشاهی مانند بخشی از جمهوری‌خواهان، مستبد هستند. تلاش اما بر سر این است که دمکرات‌های طرفدارِ دو نظام را به یکدیگر نزدیک کرد ... «جمهوری» و «سلطنت» چنان گل و گشادند که هیچ اتحادی در آنها عملی نیست مگر اینکه آنان را نیز به دمکرات و غیردمکرات تقسیم کرد!

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com

ظاهرا تکرار هزارباره این واقعیت که شکل نظام، هیچ تضمینی برای مضمون خوب یا بد آن نیست، برای برخی هیچ فایده‌ای ندارد. کسی که «تصمیم» گرفته است، نفهمد، نمی‌فهمد!

دستور کارِ تاریخ

کسانی که «سلطنت» را با وجود نمونه‌هایی حتا مانند انگلستان که یکی از قدیمی‌ترین نظام‌های پارلمانی جهان را دارد، اساسا مترادف «استبداد» می‌شمارند و «جمهوری» را الزاما برابر با دمکراسی قلمداد می‌کنند، نه اینکه متوجه این نکته نشوند، بلکه «قصدِ» فهمیدن آن را ندارند. اینها در عمل، اتفاقا آن روی سکه کسانی هستند که «سلطنت» و «پادشاهی» را تنها در جامه استبداد می‌پسندند زیرا به دلیل مرزکشی با گروهی از دمکرات‌ها که به هر حال نظام پادشاهی را برای ایران مناسب‌تر می‌شمارند، ثابت می‌کنند که نباید امیدی به آزادی و دمکراسی و حقوق بشر در جمهوری آنها داشت چرا که درست مانند برخی سلطنت‌طلبان، پیشاپیش گروه مهم و انکارناپذیری از جامعه را داخل «آدم»، که خودشان باشند، نمی‌دانند!

البته به حال هر دو باید تأسف خورد چرا که تجربه و تاریخ بر خلاف مسیر تئوری‌های آنها سیر می‌کند. جمهوری‌های فاسد و موروثی و سرکوبگر و جنایتکار اثبات کردند که با وجود برگزاری مرتب «انتخابات»، بویی از دمکراسی نبرده‌اند، از جمهوری سوریه گرفته تا جمهوری روسیه! این دومی، حقه‌بازی قانونی را برای به تخت باز گرداندن «تزار پوتین» به اوج رساند.

پادشاهی‌ها نیز در اروپا و کشورهای پیشرفته یکی یکی به دمکراسی‌های پارلمانی فرا روییدند و در آسیا و آفریقا، از بخت ظاهرا همیشه بدِ اهالی آن دیار، جای خود را به جمهوری‌هایی بدتر از خود دادند.

برعکس اینها، همه شواهد اما، مهُر تأیید بر اهمیت و تعیین کننده بودن محتوای این نظام‌ها برای رشد و گسترش آزادی‌های فردی و اجتماعی و حقوق بشر در جامعه می‌زند و به نظر می‌رسد جامعه جوان ایران نیز بنا به تجربه و به تدریج به این حقیقت پی می‌برد. با این همه هستند تفکرهای فرسوده و قدیمی، به ویژه در خارج از کشور، که مانند همیشه نه همراه جامعه، بلکه کورمال و لنگان، با فاصله‌ای تاریخی به دنبال آن روان هستند.

همین که این بحث و این مرزبندی وجود دارد و گروهی خود را درست مانند جمهوری اسلامی موظف می‌دانند که «بایستند تا سلطنت برنگردد»، بیانگر آن است که نیرویی در جامعه وجود دارد که به دلایل مختلف که ممکن است مورد تأیید ما باشد یا نباشد، نظام سلطنت و پادشاهی را شکل مناسب‌تری برای ایران و مردمانش می‌داند. بخشی از این نیرو، درست مانند بخشی از جمهوری‌خواهان که بویی از دمکراسی و حقوق بشر نبرده‌اند، طرفدار استبداد و مشت آهنین است. پس تا اینجا این به آن در! یعنی جمهوری‌خواهان دیکتاتور به سلطنت‌طلبان مستبد در! تمام تلاش اما بر سر این است که دمکرات‌های طرفدارِ دو نظام را به یکدیگر نزدیک کرد چرا که دیکتاتورهایشان همان گونه که گفتار و کردارشان نشان می‌دهد، به اندازه کافی با یکدیگر نزدیکی فکری دارند حتا اگر برای دو نظام متفاوت سینه بزنند. دو قطب افراط، با وجود همه تفاوت‌ها، نهایتا، اگر هم یکی نشوند، اما سرانجام کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

خودکشی از ترس مرگ

به راستی نیز ممکن است در ایران هرگز دوباره یک نظام پادشاهی برقرار نشود. ولی سالها تلاش می‌شد تا اساسا وجود نیروی مدافع پادشاهی که موجودیت‌اش نه صرفا سیاسی بلکه دلایل تاریخی دارد، انکار شود. اما واقعیت و پایداری این نیرو، از جمله به خاطر همان دلایل تاریخی، سمج‌تر از آن بود که بتوان به انکار آن ادامه داد. به ویژه آنکه از یک سو، جمهوری اسلامی سرکوب بی‌امان و تخریب اجتماعی و اقتصادی بی‌سابقه‌ای را در کشور ادامه داد، و از سوی دیگر، شخصیتی که نهاد پادشاهی را نمایندگی می‌کند در شکل و شمایل یک دمکراسی‌خواه تمام عیار به میدان آمد که نه تنها برخلاف برخی جمهوری‌خواهان که «سلطنت» برای آنها مانند «کفر ابلیس» است، هیچ شمشیری علیه نظام جمهوری از رو نبست، بلکه آرزوی قلبی خود را همانا آزادی و دمکراسی و حقوق بشر برای ایران و ایرانی اعلام کرد «حتا» اگر در یک نظام جمهوری باشد!

تا به امروز فقط چند منفرد جمهوری‌خواه شهامت به خرج داده و اعتقاد خود به دمکراسی و حقوق بشر را مهم‌تر از شکل نظام اعلام کرده‌اند و از همین رو «جمهوری‌خواهی» آنها از سوی «جمهوری‌خواهان بنیادگرا» و «علما و فقهای جمهوری‌خواهی» مورد تردید قرار گرفته و دور نیست روزی، که آنها را «منافق» و «مفسد» نیز بنامند!

برخی از جمهوری‌خواهان، عمدتا از گروه‌های سنتی چپ و ملی و مذهبی، که شکل نظام را، اگر هم نگویند ولی در عمل، به مثابه یکی از اهداف استراتژیک خود تعریف می‌کنند و به بهای ادامه رژیم جمهوری اسلامی نیز حاضر نیستند از آن کوتاه بیایند، هرگونه اعلام اعتقاد به آزادی و دمکراسی را در هر نظامی غیر از جمهوری، در تخالف با پیشینه و هویت خود می‌دانند بدون آنکه ظاهرا هرگز به این اندیشیده باشند که چه بسا آن پیشنیه به بازنگری و آن هویت به بازتعریف نیاز داشته باشد!

ولی اگر واقعا اعتقادی به مسئولیت در برابر سرنوشت کشور و تحلیل و برنامه‌ای برای تحقق دمکراسی در ایران وجود داشته باشد، کاملا قابل تصور است که دمکرات‌ها را، صرف نظر از اینکه چه نظامی را برای ایران می‌پسندند، بتوان زیر یک چتر سیاسی گرد آورد. مشکل از آنجا شروع می‌شود که به جای یافتن مخرج مشترک، که به نظر من چیزی جز تلاش برای تحقق دمکراسی و حقوق بشر در ایران، نمی‌تواند باشد، عده‌ای به مرزبندی‌های تصنعی که ناشی از همان تفکر قدیمی و فرسوده سنتی است، دامن می‌زنند.

کسی انکار نمی‌کند که یک اتحاد بلندمدت بین نیروهای واقعا دمکراسی‌خواه نیز ممکن نیست. اما مگر نخست نباید به شرایطی رسید که اصلا بتوان خود را در صحنه سیاست کشور ادعا کرد تا بعد بتوان بر سر مسائل دیگر به بحث و گفتگو و حتا دعوا پرداخت؟!

اما نه، برخی از جمهوری‌خواهان از ترسِ امکانِ برگزاری یک رفراندوم برای تعیین شکل نظام، پیشاپیش با زهرِ جمهوری اسلامی خودکشی می‌کنند! آنها به این نمی‌اندیشند که صِرف طرح شدن این موضوع، نشانگر نیروی مهمی در جامعه است که نه امروز و نه فردا نمی‌گذارد آب خوش از گلوی آنها پایین برود پس چه بهتر که از امروز برای توافق و تفاهم با مدافعان دمکراتِ آن تلاش کرد. ولی آیا این امتناع و انکار به خودی خود نوعی اعتراف به ضعف نیروی این نوع جمهوری خواهی نیست؟!

در عین حال، شاید راست‌ها با هم و چپ‌ها با هم یا مذهبی‌ها با هم بتوانند «اتحاد» کنند و شاید هم همه اینها در مواردی بتوانند با یکدیگر وارد گفتگو و حتا ائتلاف‌های موقتی بشوند، ولی همان گونه که در عمل نیز نشان داده شد، جمهوری‌خواهان با هم یا سلطنت‌طلب‌ها با هم نمی‌توانند «اتحاد» کنند زیرا «جمهوری» و «سلطنت» هر دو چنان گل و گشاد هستند که هیچ اتحادی در آنها عملی نیست مگر اینکه نهایتا آنان را نیز به دمکرات و غیردمکرات تقسیم کرد! پس در اپوزیسیون نیز سرانجام نه با شکل نظام بلکه بر اساس محتوا می‌توان به یک نتیجه معقول رسید!

نباید علمِ غیب داشت تا دانست کسانی که شکل نظام را «هدف» استراتژیک خود قرار داده‌اند و حاضر نیستند از «جمهوری» و یا «سلطنت» کوتاه بیایند، نهایتا مجبورند چه امروز و چه فردا پا روی دمکراسیِ ادعایی خود بگذارند: امروز که در قدرت نیستند با انکار و امتناع و مرزبندی، و فردا که به قدرت رسیدند با تار و مارِ خونین! از همین رو باید دمکرات‌های این دو جریان، از حالا در برابر این دو تفکر فرسوده، سنتی و ارتجاعی، جانانه بایستند. شکل نظام در صف بندی و نبرد اجتماعی بین آزادی و استبداد جایی ندارد آن هم در حالی که در یک صف عُمّالِ استبداد اعم از طرفداران جمهوری و پادشاهی، و در صف دیگر مدافعان دمکراسی باز هم اعم از طرفداران جمهوری و پادشاهی ایستاده‌اند. آیا واقعا فهمیدن این موضوع خیلی مشکل است؟! البته که نه، مگر اینکه در پس صف‌بندی دروغین «جمهوری» و «سلطنـت»، هدف دیگری پنهان باشد که «تصمیم» به نفهمیدن در خدمت آن است. ایرانیان یک بار شکل نظام را هدف قرار دادند و نتیجه‌اش را دیدند: جمهوریِ استبدادِ دینی و جهنم در همین دنیا!


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016