سه شنبه 22 تیر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

رجوى و گروهش را شما كشتيد! ف. م. سخن

مسعود رجوی
حكومت اسلامى مجاهدين را به سمت دشمن آشتى ناپذير شدن هُل داد. حكومت اسلامى، تمام راه هاى بيان عقيده و نظر را بر مجاهدين بست. حكومت اسلامى، اراذل و اوباش خود را مامور كرد تا مجاهدين خلق را بكوبند و بزنند و در صورت لزوم به قتل برسانند... مجاهدین خلق در ابتدا راه حل مسالمت آميز براى به دست گرفتن گوشه اى از قدرت سياسى را امكان پذير و به مصلحت مى دانستند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ورود به وادى مجاهدين خلق، كار خطرناكى ست كه از يك سو نويسنده را در مظان بدترين اتهامات از طرف حكومت اسلامى و طرفداران آن قرار مى دهد، و از سوى ديگر ممكن است خودِ سازمان مجاهدين و هواداران اش، نيش زهرآگين نه از ره كين شان را نثار نويسنده كنند.

بعد از انتشار خبر تاييد نشده ى مرگ مسعود رجوى، هوادارى از هواداران سازمان مجاهدين خلق مطلبى نوشته بود، طبقِ معمولِ مجاهدين، پر از طلبكارى و حق به جانب بودن، به گونه اى كه حتى سوال كردن مردم ايران از مجاهدين خلق در باره ى وضعيت رجوى را حق آن ها نمى دانست. يعنى در دنيا، اين فقط مجاهدين و مجاهدين اند و بس و اين مجاهدين اند كه حق و ناحق را تشخيص مى دهند و تعيين مى كنند.


مسعود رجوی

در چنين وضعيتى، نويسنده اى كه بخواهد انصاف را در بيان تاريخ رعايت كند، ممكن است از هر دو طرفِ حكومت، و مجاهدين شهيد شود چون حتى مجاهدين، تاريخ بعد از انقلاب خود را آن طور كه بوده، نه بيان مى كنند و نه آن را به صورت تحريف «نشده» مى پذيرند.

مجاهدين خلق در سال هاى اخير و بعد از فرقه شدن شان، چنين القا كرده اند كه از بدو تاسيس جمهورى اسلامى، با آن مخالف بوده اند و عليه آن مبارزه كرده اند و تاريخ ميان سال ٥٧ تا ٦٠ اصلا وجود خارجى نداشته است. اما ما كه تمام اين روزگار تلخ و وحشت آفرين را به چشم ديده ايم، چگونه مى توانيم در قبال اش سكوت كنيم. ما هم دوستان و عزيزانى را كه مجاهد خلق بوده اند و اصلا و ابدا نگاه شان به ايران و دنيا آن گونه كه امروز مجاهدين ابراز مى دارند نبوده است، از دست داده ايم. حال بايد اين عزيزان از دست رفته را كه امروز در اثر وارونه گويى هاى حكومت و خودِ مجاهدين، تبديل به جاسوس عراق و انسان هاى خرابكار و خودفروخته شده اند، به مجاهدين بسپاريم تا هر طور كه دل شان مى خواهد از آنان ياد كنند، و سرى را كه درد نمى كند دستمال نبنديم؟!

چنين چشم بستن و خود را به كوچه ى على چپ زدن، بى انصافى مطلق است و لااقل من، كه ترسى از حرف اين و آن ندارم وظيفه ى خود مى دانم كه در اين باره چند كلمه بنويسم، چنان كه در گذشته هم راجع به مجاهدين خلق نوشته ام و باز هم خواهم نوشت.

در مطلب «آگهى يك مرده»ى روزنامه ى شرق، نويسنده كه احتمالا جوان بوده و سال هاى اول انقلاب را به چشم نديده است، اظهار داشته كه مسعود رجوى ٣٧ سال پيش، همان زمانى كه وارد سالن بزرگ دانشگاه صنعتى شريف شد تا جهان را براى شنوندگان اش تبيين كند مرده بود!

نه! رجوى و هواداران سازمان مجاهدين خلق در آن سال نمرده بودند. آن ها تعداد زيادى جوان بودند كه مثل خيلى هاى ديگر، صداى پاى استبداد مذهبى را مى شنيدند، و سعى مى كردند به انحاى مختلف جلوى مستبد شدن حكومت را بگيرند. در اين «انحاى مختلف»، اسلحه و مبارزه ى مسلحانه جايى نداشت، هر چند مجاهدين به حكومت اطمينان نمى كردند كه بخواهند اسلحه شان را در اختيار او قرار دهند.

حكومت اسلامى مخالفان عقيدتى و سياسى خود را به هر ترتيب كه مى توانست تار و مار مى كرد. در جاهايى هم با اسلحه و كشتن تك و توك مجاهدين مى خواست از آن ها زهر چشم بگيرد (نمونه اش به مسلسل سنگين بستن هواداران مجاهدين از بالاى ساختمان نيمه تمام رو به روى امجديه كه موجب كشته شدن چند نفر در آن روز كذايى شد).


دیدار مسعود رجوی و موسی خیابانی، رهبران مجاهدین خلق با آیت الله خمینی در اوایل انقلاب

حكومت اسلامى مجاهدين را به سمت دشمن آشتى ناپذير شدن هُل داد. حكومت اسلامى، تمام راه هاى بيان عقيده و نظر را بر مجاهدين بست. حكومت اسلامى، اراذل و اوباش خود را مامور كرد تا مجاهدين خلق را بكوبند و بزنند و در صورت لزوم به قتل برسانند. اين اراذل و اوباش هم زير چتر حزب جمهورى اسلامى دكتر بهشتى و سازمان نيمه مخفى و نيمه رسمى مجاهدين انقلاب اسلامى گرد هم مى آمدند و با سردمدارى آدمكشانى مثل هادى غفارى -معروف به هادى گلو پاره كن- و سخنرانى هاى تحريك آميز سخنورانى مانند فخرالدين حجازى بر آتش خشم و كينه ى ميان دو طرف مى دميدند. چه سنگ ها بر سر مجاهدين باريد و چه خون ها كه در شهرها و شهرستان هاى ايران بر زمين ريخته شد. مجاهدين كه يك سازمان شبه نظامى بودند، از يك سو سعى در فعاليت رسمى و علنى داشتند و از سوى ديگر، چون سركوب هاى وحشيانه را مى ديدند، وضعيت نظامى و نفوذى خود را حفظ مى كردند و به صورت پنهان گسترش مى دادند.

خانه هايى خريدارى مى شد و بچه هاى مجاهدين خود دست به تغييرات اين خانه ها مى زدند و اسلحه هاى خود را در جدار ديوارها پنهان و اعضاى خود را به شكل فاميلى در اين خانه ها مستقر مى كردند. اما قصد مجاهدين به رغم تمام اين آمادگى ها «حقيقتا» درگير شدن مسلحانه با حكومت نبود. نه اين كه بترسند يا خود را ضعيف و حكومت را قوى بدانند بلكه راه حل مسالمت آميز براى به دست گرفتن گوشه اى از قدرت سياسى را -مثلا به عنوان نماينده مجلس يا نماينده فلان و بهمان شورا و امثال اين ها- امكان پذير و به مصلحت مى دانستند. اما حكومت اسلامى دست بر دار و اهل كوتاه آمدن نبود و روزى نبود كه مجاهدين با سر و كله ى شكسته و دفاتر مورد هجوم قرار گرفته، گامى به طرف مقابله به مثل بر ندارند.

بالاخره پيش از واگذار كردن ساختمان اصلى مجاهدين به حكومت و پخش شدن در خانه هاى سازمانىِ مخفى و نيمه مخفى، مهدى ابريشمچى، به عنوان نماينده ى رهبرى مجاهدين، در «زمين چمن» ستاد اصلى مجاهدين (به زير زمين ستاد طالقانى-مصدق به خاطر داشتن موكت سبز رنگ «زمين چمن» مى گفتند) در ميان هواداران جوان و بچه سالِ گرد آمده در آن زير زمين وسيع حضور يافت و گفت ديگر حكومت راهى براى فعاليت مسالمت آميز نگذاشته است و از آن جمع كثير جوان پرسيد كه آيا بايد به مقابله به مثل برخاست و با حكومت به زبان خودش سخن گفت؟ در ستاد محلات نيز، يكى از مسوولان هوادارانِ غير علنى از آن ها پرسيد كه اگر فردا امريكايى ها در خيابان هاى تهران حضور پيدا كنند، آيا شما حاضر هستيد عليه آن ها از اسلحه استفاده كنيد... كه بعدها معلوم شد موضوع امريكايى ها نبوده است و مبارزه ى مسلحانه بايد عليه حكومت اسلامى انجام مى شده است...

آخرين تجمع مسالمت آميز مجاهدين خلق در مقابل خانه ى رضايى ها بود كه بر خلاف تمام تجمعات مجاهدين در آرامش مطلق برگزار شد و هيچ كس به اين تجمع -كه اتفاقا تعداد كثيرى هم در آن حضور يافته بودند- حمله نكرد و اين آرامش قبل از طوفان وحشتناكى بود كه سال هاى بعد، تمام ايران و زندان ها و شكنجه گاه هاى آن را در نورديد.

مجاهدين در آن دوران، نه هوادار عراق بودند نه جاسوس آن. بچه هاى هوادار، همه خالص و مخلص، عشق به اسلام «غير ارتجاعى» و علاقه ى شديد و قلبى به مسعود و موسى و اشرف و ديگر سمبل هاى مبارزه با ظلم و استبداد مجاهدين داشتند. رجوى هم جوانى بود مثل جوان هاي ديگر. سخنرانى هاى او را كه در آن دوران بشنويد، متوجه صداقت بيان و كلام او خواهيد شد.

«تبيين جهان» رجوى در دانشگاه هم سخنان بدى نبود و روند تكامل را از زاويه ى ديد مجاهدين و اسلامِ مجاهدين بيان مى كرد. مجاهدين بارها خواستار حضور در جبهه هاى جنگ عليه صدام حسين شدند...

ممكن است عده اى بگويند شما با حقه بازي هاى اين ها آشنا نبوديد و اين ها شما را هم فريب مى دادند. نه. اگر كسى آشنايى عميق با مجاهدين داشت و طريق عمل آن ها را به چشم مى ديد، امكان چنين نگاه خبيثانه اى به ايران ابدا وجود نداشت. اين را من با قاطعيت عرض مى كنم گيرم امروز خودِ مجاهدين بگويند ما از اول در صدد توطئه عليه حكومت اسلامى بوديم و همه چيزمان از همان بدو انقلاب براى سرنگونى حكومت برنامه ريزى شده بود!

حتى در خانه هاى مخفى مجاهدين، در مراكز علنى يا به عبارتى نيمه علنى مجاهدين، كلامى از سرنگون كردن حكومت يا دست به اسلحه بردن عليه حكومت اسلامى نبود. در ساختمان مخروبه ى پشت مركز درمان مجاهدين در خيابان بهار كه خانه ي سابق سرهنگ زيبايى بود و محافظان مجاهدين در اين ساختمان به ظاهر مخروبه به صورت غير آشكار مستقر بودند و به ورزش رزمى مى پرداختند يا در حالت آماده باش در صورت حمله به مركز بهداشت مجاهدين بودند، تنها ابزارى كه براى مقابله با حمله كنندگان احتمالى اجازه ى استفاده از آن داده شده بود، شيلنگ كوتاه بود!

داستان هاى شگفت انگيز در اين باره بسيار است. و اين ها تا زمانى بود كه حكومت ديگر راه برگشت براى مجاهدين باقى نگذاشت و اين بار اسلحه ها از محل هاى پنهان به دست اعضا و هواداران خشمگين از اين همه ظلم و ستمى كه بر آن ها رفته بود رسيد و از اين به بعد بود كه سوزن ريل مجاهدين كشيده شد و قطار آن ها به سمت عراق و دشمنان جمهورى اسلامى و دشمنان ايران و فرقه گرايى و انقلاب ايدئولوژيك ادامه ى مسير داد...

و امروز قطار مجاهدين به مقصدى رسيده است كه وقتى سخن از مجاهدين خلق ايران به ميان مى آيد، نفرت و انزجار به ارمغان مى آورد و اين نفرت، بدبختانه شامل حال كسانى مى شود كه در دهه ى شصت، عليه حكومت ايستادند و جان خود را بر سر آرمان شان نهادند.

نه! رجوى و هواداران سازمان مجاهدين در سال ٦٠ نمرده بودند. حكومت آن ها را كشت و جنازه شان را به دامن عراق و صدام و منفورترين سياستمداران جهان انداخت.

من وظيفه داشتم اين «حقايق» را بازگو كنم، حتى اگر در لاى منگنه ى كلامى حكومت و مجاهدين خلق قرار گيرم.


سخنان تند مهرجویی در ختم کیارستمی


افشای راز قتل خانوادگی: عمه ایرانی تبار عامل فاجعه سن دیه گو


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016