گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 مهر» اصلاحطلبان و تهمتهای بیاساس دکتر عبدالکریم سروش (بخش دوم)، محمد سهیمی14 شهریور» اسطوره سازی از دکتر عبدالکریم سروش و پیامدهای آن، محمد سهیمی-بخش دوم
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! اصلاحطلبان و تهمتهای بیاساس دکتر عبدالکریم سروش، محمد سهیمیکدام صاحب فضیلتی منتقدان خود را "سفیه" نامیده است؟ حتی افراد عادی هم به ناقدان خود این همه هتاکی نمیکنند. شاید هم اصلاحطلبان دیوانه بودهاند که در گذشته از حقوق و حق آزادی بیان آقای دکتر سروش دفاع کردهاند. در "سفاهت" و "جهالت" آنان همین بس که از حقوق فردی دفاع کردند که با بسیاری از نظرات ایشان مخالف بودند
[نسخهی پیدیاف مقاله با منابع و لینکهای را با کلیک اینجا دریافت کنید] مقدمه اصلاح طلبی و جنبش اصلاحات در ایران تاریخی طولانی دارند، و به تعبیری به شاه عباس اول میرسند. در دوران سلطنت خاندان قاجار عباس میرزا، سید ابوالقاسم قائم مقام (قائم مقام فراهانی)، و میرزا تقی خان امیرکبیر نیز تلاش نمودند که اصلاحات چندی را در نظام سیاسی-اقتصادی کشور به مرحله اجرا در آورند که موفق نشدند (اگر چه دستاورد هایی نیز داشتند). انقلاب مشروطیت نیز در حقیقت یک جنبش اصلاح طلبی بود، چرا که خواهان سرنگونی نظام پادشاهی نبود، و فقط میخواست که قدرت مطلق شاه را کم کرده، و به قدرت مردم از طریق تشکیل مجلس شورای ملی و تاسیس "عدالت خانه" بیفزاید. از نظر نگارنده مهمترین شخصیت ملی اصلاح طلب ایران قبل از انقلاب ۱۳۵۷ زنده یاد دکتر محمد مصدق بود،ولی بحث درباره آن موضوع مقالهٔ حاضر نیست. یک نمونه خوب از این دستاوردها انتشار نوار مذاکرات زنده یاد آیتالله العظمی حسینعلی منتظری با کمیته مرگ اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ بود که به راستی جنایتی ضدّ بشری است. در پی انتشار این نوار، بحث وسیعی در سراسر کشور آغاز شد، بطوریکه مجریان و حامیان آنرا به موضع شدید دفأیی انداخت، تا جائیکه کسانی مانند آقای مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری کنونی و یکی از اعضای کمیته مرگ در ۱۳۶۷ را مجبور به "دفاع" از خود نمود، و به دنبال آن ائمه جمعه در سراسر کشور نیز به دفاع از اعدام ها، ولی در حالت تدافعی پرداختند. در دهه ۱۳۷۰ و حتی ۱۳۸۰ امکان چنین بحثی وجود نداشت، و اصولا هر کسی و یا هر نهادی، مانند رسانه ها، که سعی در مطرح کردن آن اعدامها مینمود با واکنش شدید حاکمیت روبرو میشد. ولی به گمان نگارنده مهمترین نتیجه جنبش اصلاحات تثبیت اصلاح طلبان و متحدان استراتژیک و یا تاکتیکی آنها، یعنی نیروهای ملی-مذهبی و طرفداران جنبش سبز، به عنوان مهمترین گروههای سیاسی داخل کشور با پایگاه وسیع اجتماعی میباشد، بطوریکه اقتدارگرایان و نیروهای تندرو و ارتجاعی با همه تلاش خود قادر نبوده اند که این نیروها را حذف کنند. این موضوع خشم آن دسته از ایرانیان خارج از کشور که خود را "اپوزیسیون" جمهوری اسلامی میدانند که خواهان سرنگونی آن از طریق فشار و تحریم اقتصادی، و در نهایت مداخله خارجیهستند، برانگیخته است. به همین دلیل اصلاح طلبان و متحدان داخلی آنها، و همچنین آن بخش از ایرانیان خارج از کشور که از آنها حمایت میکنند همیشه هدف بدترین، غیر منصفانه ترین، و ناجوانمردانهترین فحاشیهای این "اپوزیسیون" بوده اند. این در حالی است که بخش عظیمی از این "اپوزیسیون" هیچگاه خود هزینهای برای به اصطلاح مخالفت خود با جمهوری اسلامی نپرداخته است، و ضمن زندگی راحت در غرب همیشه اصلاح طلبان و متحدان آنها را هدف حملات خود قرار میدهد. نگاهی به لیست زندانیان سیاسی از دهه ۱۳۷۰ تا کنون بخوبی این موضوع را نشان میدهد. اکثریت قریب به اتفاق این زندانیان سیاسی متعلق به اصلاح طلبان و نیروهایهای متحد آنها میباشند. اینکه اصلاح طلبان و متحدان آنها هدف شدیدترین حملات "اپوزیسیون" خارجی باشند جای تعجّب ندارد. اصولا، به گمان نگارنده، این "اپوزیسیون" همیشه در جایگاه "مخالف" بوده و خواهد بود. اگر همین فردا کشور ما دارای دمکراتیکترین و مردمیترین نظام سیاسی دنیا نیز شود، این "اپوزیسیون" باز تلاش خواهد کرد تا بهانهای برای مخالفت پیدا کند و همچنان به "فعالیت" خود به عنوان "اپوزیسیون" ادامه دهد. دلیل آن بسیار واضح است: آنها "سرمایه گذاری" عظیمی برای خود بعنوان "اپوزیسیون" خارجی دارند که به سادگی حاضر نخواهند بود آنرا از دست دهند. به عبارت دیگر، آنها "اپوزیسیون" دائمی هستند، بدون توجه به اینکه در ایران چه میگذرد. مواجهه دکتر عبدالکریم سروش با منتقدان نگارنده در چهار مقاله نحوه برخورد آقای دکتر عبدالکریم سروش با متنقدانش را مورد بحث و نقد قرار داد. ادعای مستند نگارنده این بود که آقای دکتر سروش همیشه مخالفان و منتقدانش را با هتاکی و تهمت زنی منکوب میکند و سعی میکند با این روش آنها را یا وادار به سکوت کند، و یا وادار به عقب نشینی. به نظر میرسد تنها رابطه موجه از منظر ایشان، رابطه مراد و مریدی است.همه باید ایشان را بعنوان مراد و شیخ و رهبر جنبش روشنفکری و رهبر مخالفان بپذیرند. بحث نگارنده با انتقاد بسیار مودبانه از موضع آقای دکتر سروش درباره هموطنان بهایی ما آغاز شد. ایشان ادعا کرده بود که پیامبر بهائیان راستگو نیست و بهائیت مورد حمایت دولت بریتانیا بوده است. نگارنده که خود دارای اعتقادات مذهبی است با بهأییت اختلاف ریشهای دارد. در عین حال نگارنده بخوبی آگاه است که برخی از هموطنان بهایی ما در خارج از کشور به شدت طرفدار اسرائیل بوده، و در بسیاری از فعالیتهای ضدّ ایرانی نظام سیاسی اسرائیل با آنها همراه هستند. علیرغم این اختلافات ریشهای با هموطنان بهائی، نگارنده همیشه حامی تمامی حقوق بشری و شهروندی همه هموطنان داخل کشور صرف نظر از مذهب -- از جمله هموطنان بهایی -- قومیت، و یا جنسیت آنها بوده و هست، و به همین دلیل افکاری نظیر آنچه که آقای دکتر سروش درباره هموطنان بهایی مطرح کرده است را ردّ میکند. در مقالهٔ دوم نگارنده به بحث درباره روش مواجهه آقای دکتر سروش با منتقدان خود پرداخت و نمونههای بسیار زیاد و مستندی در اینباره ارائه داد. نگارنده نشان داد که تهمت زنی های آقای دکتر سروش همه روشنفکران سکولار، نواندیشان دینی و اصلاح طلبان را هم شامل شده و در این اواخر کار را به اتهام زنی و هتاکی به نزدیکترین افرادی کشانده که از ابتدای انقلاب تاکنون به ایشان کمک های بسیاری کرده اند. این شیوه های برخورد، که به گمان بسیاری کاملا غیر اخلاقی میباشند، واکنش های شخصیت هایی چون آقایان دکتر نصرالله پورجوادی (اینجا)، دکتر حمید رضا جلایی پور (اینجا و اینجا)، دکتر علیرضا علوی تبار (اینجا)، و... را به دنبال آورد. این انتقاد نگارنده و همچنین انتقادهای روشنفکران دیندار ما، چه در داخل ایران و چه در خارج، فرزندان و مریدان آقای دکتر سروش را به تهاجم فحاشی گرایانه انداخت که روشنفکران دیندار کشور که به نقد تفکر دکتر سروش پرداخته بودند را متهم میکردند که برای آقای دکتر سروش حکم "تکفیر" صادر نموده اند. این اتهامی بود بس بی اساس و سخیف. صرف نظر از اینکه این روشنفکران دیندار اصولا در جایگاهی نیستند که چنین حکمی را صادر کنند، هدف چنین اتهامی فقط ترساندن منتقدین بود و بس. حتی یکی از طرفداران واشنگتن نشین آقای دکتر سروش که همیشه مشوق "همسویی" با دولتهای خارجی دشمن ایران است، در یک مقالهٔ مملو از فحاشی که در صفحه فیس بوک فرزندان دکتر سروش همخوان شد و فرزند بزرگ ایشان اصرار می کرد تا دیگران هم آن را همخوان کنند، یکی از این روشنفکران دیندار را تهدید به "افشاگری" نمود، که به خوبی ماهیت این شخص را به نمایش گذارد. نگارنده در مقالهٔ سوم انتقادی خود به اینگونه ادعاها نیز بطور مستند پاسخ داد. به نظر میرسد آقای دکتر سروش، فرزندان، و مریدان اصرار به ادامه راه مخرب خود در مواجهه با منتقدان خود دارند. ولی اینان باید آگاه باشند که منتقدان نیز عقب نشینی نخواهند نمود. تهمت به همه اصلاح طلبان بعد از آنکه طرح "رویاهای رسولانه" آقای دکتر سروش با نقد بسیار جدی روشنفکران دیندار و حتی غیر دینی، چه در داخل کشور و چه در خارج روبرو شد (بعنوان نمونه اینجا و اینجا را ببینیدکه نقد هایی هستند که روزنامه نگار و فعال ملی--مذهبی، آقای تقی رحمانی، منتشر نمودند؛ در مقالات قبلی نگارنده لینک به نقدهای دیگر متفکّران داده شد)، و بعد از آنکه اتهام، فحاشی، و تهاجم به منتقدان از طرف فرزندان و مریدان آقای دکتر سروش نیز به نتیجه نرسید، آقای دکتر سروش پاسخ جدیدی تدارک دید، مانند همیشه موضوع را از بحث و انتقاد به نظریات ایشان تبدیل به یک موضوع سیاسی کرد و تهمت های بزرگ و دروغ های زیرکانه را ضمیمه آن نمود، و گفت ("سـلوک دینــدارانه در جهــان مــدرن - جلسه دهم"، دقیقه ۸۸- ۸۰): اولین چیزی که پس از شنیدن سخنان ایشان به ذهن نگارنده آمد این بود که بزرگترین خدمت آقای دکتر سروش به اسلام، عرفان، اخلاق و معنویت این است که از آنها سخن نگویند و این کار را به افرادی بسپارند که تجسم عملی آنها باشند. ایشان فاصله عملی کهکشانی با این امور دارد و گفتههای اخیرشان انباشته از تهمت و هتاکی و نسبت دادن انگیزه های پلید به منتقدانش است. در ابتدا فقط حدود نیمی از صحبتهای آقای دکتر سروش در دسترس عموم قرار گرفت. بعد از حدود یکماه تمامی آن سخنرانی در صفحه فیس بوک دکتر سروش و فرزندانش و یوتیوب قرار گرفت، و مریدان آقای دکتر سروش آنرا در سطح وسیعی در صفحات فیسبوک پخش نمودند. برخی از این مریدان، که طبق معمول با نام مستعار مینویسند، از این سخنرانی بعنوان "پاسخ قاطع" آقای دکتر سروش به منتقدان خود نام بردند. نگارنده با این مریدان در توافق است که این "پاسخ" بسیار قاطع میباشد، منتها قاطعیت آن نه بخاطر استدلالهای قوی آن، بلکه به خاطر دروغ ها، اتهامات بی اساس، و کلمات سخیفی بود که آقای دکتر سروش بکار بردند، که براستی شنیدن این اتهامات و دروغها از زبان شخصیتی مانند ایشانکه خود را مسلمان میدانند بسیار شگفت انگیز است. جفا به اصلاح طلبان و متحدان آنها برای دمکراتیک نمودن نظام سیاسی ایران نگارنده نه به انقلاب معتقد است، نه به شورش، و نه به مداخله خارجی. صرف نظر از اینکه هیچگونه شواهد و قرائنی موجود نیست که نشان دهد مردم در داخل کشور آماده انقلاب و یا شورش هستند و حمایت از مداخله خارجی خیانت به کشور و مردم است، هر سه راه به خونریزی عظیم و با احتمال بسیار بالا تجزیه کشور منتهی خواهد شد. بنا بر این از نظرنگارنده راهی بجز اصلاحات داخلی برای حرکت به سوی یک نظام دمکراتیک و مردمی باقی نمیماند. نگارنده معتقد است که مردم داخل کشور باید خود آنچه را که صلاح میدانند انجام دهند، و وظیفه امثال نگارنده پشتیبانی از آنها است، و بلند گو بودن برای آنهائیکه صدای آنها در ایران خاموش شده است. حمایت نگارنده از مشی اصلاح طلبی انگیزهای قوی برای فحاشیهای زیاد به او برای همان "اپوزیسیون" فراهم نموده است، از جمله در همین صفحه و در زیر مقالات نگارنده. ولی بدیهی است که هر کسیکه وارد آشفته بازار سیاست میشود، باید به فحاشی هم بی اعتنا باشد. در نتیجه اتهامات بی اساس آقای دکتر سروش برای امثال نگارنده نیز که از اصلاح طلبان داخل کشور حمایت میکنند بسیار سنگین است، بخصوص در شرایطی که، بر خلاف ایشان و فرزندانشان که در غرب در راحتی زندگی میکنند، چهره های اصلی اصلاح طلب و بدنه اجتماعی شان در ایران باقی مانده، به مبارزات خود ادامه داده، و هزینه سنگین آنرا نیز با زندانهای طولانی، اخراج از شغل خود، تبعید داخلی، فشار بر خانواده آنها، و غیره پرداخته و میپردازند. اصولا اکثریت عظیم زندانیان سیاسی در ایران همین اصلاح طلبان هستند که آقای دکتر سروش آنها را سازشکار با حکومت و بی دین خوانده اند. انگیزه اصلی نگارنده برای نوشتن این مقالهٔ پاسخ گویی به این یاوه گویی آقای دکتر سروش است. اگر در مقابل اتهامات بی اساس و یاوه گویی مقاومت نکنیم، اینگونه رفتار که شباهت غریبی با روش تندروترین و ارتجأییترین نیروهای سیاسی داخل کشور دارد، به امری عادی تبدیل خواهد شد.آقای دکتر سروش،علیرغم توصیه دلسوزانه بسیاری، طوری عمل میکنند که به قول امریکاییها چارهای برای امثال نگارنده بجز "دستکش نرم را از دست درآوردن" باقی نمیگذارند. خود را مرکز ثقل جهان دیدن بر سخنان هتاکانه و تهمت زنانه و تکفیرگرانه آقای دکتر سروش نقدهای بسیاری وارد است. ولیقبل ازآغاز این نقدها، برای بستن راه هرگونه حاشای دروغین لازم است تأکید شودکه کلیه اتهامات و دروغ های آقای دکتر سروش ناظر به اصلاح طلبان داخل کشور است، چون ایشان می گویند:"اصلاح طلبی سیاسی در ایران ما به اصطلاح یک پوستی دارد می اندازد و می خواهد که احتمالاً به حکومت نزدیک تر بشود". در اینجا اگر منظور افراد خارج از کشور بود، آقای دکتر سروش می گفتند "اصلاح طلبان سیاسی که در خارج از ایران زندگی می کنند"، نه این که بگویند "اصلاح طلبی سیاسی در ایران"، ضمن آنکه ناقدان مقیم خارج ایشان به گروه های اصلاح طلب وابسته نبوده و لذا اصلاح طلب به این معنا نیستند. اول، به نظر میرسد آقای دکتر سروش خود را مرکز ثقل روشنفکری دینی و فلسفه و عرفان و دین شناسی، نه فقط در ایران، یا کره زمین، یا منظومه شمسی و یا کهکشان راه شیری، بلکه در کّل عالم میبینند. در عین حال به نظر میرسد آقای دکتر سروش به طور جدی به تئوری توطئه باور داشته و منتقدانش را عروسک های خیمه شب بازی یک توطئه گر بزرگ، یعنی حکومت جمهوری اسلامی، تصور می کند. دوم، آقای دکتر سروش گرفتار مغالطه انگیزه و انگیخته است. به جای پاسخگویی مستدل به انتقادهای جدی منتقدان، انگیزه های پلیدی، از قبیل سازش و همکاری با جمهوری اسلامی، را به آنها نسبت میدهد تا به زعم خود نقدهای جدی و مهم آنها را "باطل" نمایند. ایشان کوچکترین دلیل، منبع و یا سندی برای تهمت های بزرگ و سخیف خود ارائه نمیدهند. لابد احتیاجی هم نمیبینند که چنین کنند، چون مریدان ایشان که از آقای دکتر سروش یک "اسطوره" ساخته اند، دلیل لازم ندارند. شیخ هرچه بگوید عین صواب است و ولی خدا باطن جهان و افراد را می بیند. سوم، این تهمت بی اساس که "حکومت از اینها [اصلاح طلبان] قول گرفته که باید راه خودشان و خط خودشان را از پارهای کسان [آقای دکتر سروش]، جدا کنند.....برای این که بازی شون بدهند بالاخره گویا که از آنها خواسته اند که چنین حرف هایی را بزند"، یک دروغ بزرگ است.از همه بدتر آقای دکتر سروش ادعا میکند که اصلاح طلبان هم برای این که وارد حکومت شوند، در زمین حکومت بازی کرده و او را نقد می کنند. یعنی اصلاح طلبان توطئه جمهوری اسلامی علیه آقای دکترسروش را پذیرفته و به خواست حکومت تن داده اند. این تهمت و دروغ بزرگ با چه شواهدی تأیید می شود؟ خوانندگان گرامی به شواهد زیر، که فقط گوشه کوچکی از همه آنها است، توجه کنند که دقیقا دروغ بودن ادعای آقای دکتر سروش را ثابت میکند: آقای دکتر محسن آرمین در۲۸ شهریور ۱۳۹۲ مقاله ناقدانه اش تحت عنوان "ابهام در مفاهیم ، ناتوانی در تطبیق" را در وبسایت جرس منتشر کرد. اما نه اصلاح طلبان زندانی آزاد شدند و نه آنها را به حکومت راه دادند. بر عکس، به مدت زندان آقای مصطفی تاجزاده و آقای ابوالفضل قدیانی، مسنترین زندانی سیاسی نیزافزوده شد. دومین نقد آقای دکتر آرمین در ۲۴ فروردین ۱۳۹۳ تحت عنوان "نقد یک پاسخ" در جرس منتشر شد. اما باز هم هیچ خبری نشد. هیچ اصلاح طلبی به حکومت راه نیافت. نقدهای آقایان دکتر غلامرضا کاشی تحت عنوان "رویای ناتمام نظریه قبض و بسط"، آقای حسن یوسفی اشکوری تحت عنوان "رویاهای رسولانه و پرسش هایی چند" و آقای دکتر بیژن عبدالکریمی تحت عنوان "نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهایرسولانه» ازمنظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی" هم کمکی به نیروهای ملی و مذهبی نکرد که هیچ ، آقای عیسی سحرخیز را بعد از این نقدها به ۲۱ ماه حبس محکوم کردند. آقای تقی رحمانی، فعال ملی--مذهبی که خود سالهای طولانی در زندان جمهوری اسلامی به سر برده است، دو نقد، یکی بر "رویاهای رسولانه" در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵، و دیگری بر "خواب و رویاهای محمد و قرآن" در ۸ خرداد ۱۳۹۵ منتشر نمود. چه اتفاقی افتاد؟ همسر گرامی ایشان خانم نرگس محمدی به ۱۶ سال حبس ظالمانه محکوم شد. شاید حاکمیت مخفیانه در زندان اوین تشکیل جلسه میدهد. اصولا نیروهای ملی- مذهبی از سال ها پیش ناقد جدی آقای دکتر سروش بودند و بیشترین نقدهای اخیر علیه ادعاهای عجیب و غریب ایشان را هم آنها انجام دادند. آقای دکتر سروش در مصاحبه ای گفته است که همیشه بچه های ماهنامه "ایران فردا"، که زنده یاد مهندس عزّت الله سحابی موسس آن بود، به ایشان "گیر" می دهند. نتیجه آن همه نقد آقای دکتر سروش، ده ها سال زندانی شدن نیروهای ملی- مذهبی بود. پس به نظر میرسد حکومت ناقدان ایشان را سال ها زندانی کرده است. بعد از انتخابات ۱۳۸۸ و تولد جنبش سبز، بسیاری از سرشناسترین چهرههای اصلاح طلب و حامیان آنها به زندانهای طولانی مدت "محکوم" شدند، و سالها در زندان بودند، و یا هنوز هستند، چهره هایی نظیر آقایان دکتر محسن امین زاده، دکتر محسن میردامادی، مصطفی تاجزاده، ابوالفضل قدیانی، فیض الهر عرب سرخی، عیسی سحرخیز، عبدالله مومنی، و بهزاد نبوی، و همچنین بسیاری از چهرههای مقبول ملی--مذهبی، نظیر آقایان دکتر احمد زیدآبادی و دکتر علیرضا رجائی. حتی به آقای دکتر سعید حجاریان نیمه فلج هم رحم نشد. رهبران جنبش سبز، که خواست آنها اصلاح طلبی است -- آقای مهندس میر حسین موسوی، خانم دکتر زهرا رهنورد، و آقای مهدی کروبی -- متجاوز از ۲۰۰۰ روز است که در زندان خانگی هستند. چرا؟ دقیقا بخاطر اینکه این شخصیتهای شجاع حاضر نبودند و نیستند که با حاکمیت بر سر آرمانهای خود معامله کنند. حال آقای دکتر سروش فقط بخاطر اینکه برخی از حامیان اصلاح طلبان نظرات ایشان را مورد نقد قرار دادهاند، به اصلاح طلبان اتهامهای بزرگی میزند، آنهم در حالیکه خود و فرزندانشان در کمال راحتی در غرب زندگی میکنند. وقتی آقای دکتر سروش ادعا نمودند که قرآن سخنان خداوند نیست، زنده یاد آیتالله العظمی حسینعلی منتظری پاسخ مفصلی در کتاب "سفیر حق و صفیر حق" به ایشان. آیا آن پاسخ هم به خاطر سفارش حکومت و سازش زنده یاد آیت الله منتظری با جمهوری اسلامی بود؟ آیا زنده یاد آیت الله منتظری هرگز حتی تصورش را هم می کرد که آقای دکتر سروش وحی و قرآن را به خواب های "پریشان و متناقض و غلط" پیامبر گرامی اسلام مبدل سازد که نقد جدی بسیاری از متفکران را به دنبال آورد؟ اگر آن زنده یاد زنده بود، چه واکنشی نشان می داد؟ اگر زنده یاد آیت الله منتظری ادعاهای کنونی آقای دکتر سروش را نقد می کرد، با حکومت سازش کرده بود؟ آیا نقد و رد ادعاهای ایشان موجب بهبود روابط جمهوری اسلامی و آیت الله منتظری شد؟ یک پیشنهاد عملی درباره بی اساس بودن تهمت هتاکانه آقای دکتر سروش به اصلاح طلبان این است که ایشان نظرات خود درباره وحی، قران، و "رویاهای رسولانه" را با مسلمانان پیشرفته ترین کشورهای جهان اسلام، چون مالزی و ترکیه، مطرح کنند. آنها چه واکنشی به نظرات ایشان خواهند داشت؟ اگر آنها نظرات ایشان را نقد کنند، سازشکار، عامل جمهوری اسلامی و بازیچه وزارت اطلاعات هستند؟ نگارنده آماده است که به همراه آقای دکتر سروش به مساجد و مراکز اسلامی آکادمیک سراسر آمریکا رود و نظرات جدید آقای دکتر سروش را برای آنها ترجمه دقیق به زبان انگلیسی نماید. واکنش مسلمانان آمریکا هرچه که باشد، ربطی به جمهوری اسلامی و سازش با آن ندارد ، بلکه ناشی از باورهایشان خواهد بود. اگر دعوایی است، بر سر مسلمانی است و تعریف یک مسلمان بطور عملی و اعتقادی، نه سازش با جمهوری اسلامی. پنجم، "توافق" مورد ادعای آقای دکتر سروش برای بازگشت مجدد اصلاح طلبان به حکومت، باید در بالاترین سطح نظام و رهبری اصلاح طلبها صورت بگیرد. آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی و تصمیم گیر اصلی نظام است. رهبری اصلاح طلبان هم با آقای خاتمی است. پس بنابر ادعای آقای دکتر سروش، باید جلسه ای میان آقایان خامنه ای و خاتمی برگزار شده باشد و در آن جلسه آقای خامنه ای این خواست را مطرح کرده باشند که اصلاح طلبان آقای دکتر سروش را نقد کنند تاایشان آنها را به حکومت بازگردانند، و آقای خاتمی هم این خواست را پذیرفته اند. کدام عقل سلیمی این ادعا را میپذیرد، آنهم در حالیکه به آقای خاتمی حتی اجازه عیادت از آقای خامنهای در بیمارستان را ندادند، و نامزدهای اصلاح طلبان برای انتخابات مجلس در اسفند ماه گذشته را قلع و قمع کردند؟ موضوع فقط تهمت و دروغ و تئوری توطئه نیست، موضوع خودبزرگ بینی وصف ناپذیر آقای دکتر سروش هم هست. ایشان خود را محور و اساس عالم قلمداد نموده و وانمود میکنند که آیت الله خامنه ای و سپاه که به هیچ شرطی از شروط حاضر به آزادی اصلاح طلبان و بازگشت آنها به حکومت نیستند، با خطر عظیم و مهلکی بنام آقای دکتر سروش روبرو هستند، و تنها راه نجات خود را نیز انتقاد اصلاح طلبان به آقای دکتر سروش و جدا کردن راه خود از ایشان میدانند، تا هم اصلاح طلبان بار دیگر وارد "کشتی" نظام شوند، و هم حکومت آقای خامنهای نجات یابد. حتی در فیلمهای هالیوودی نیز چنین نقشهای ریخته نمیشود. برای اینکه راه نقد بر آرایشان را بکلی مسدود سازند، آقای دکتر سروش این تهمت ها و دروغ های بزرگ را مطرح کرده اند. پس هرکس آقای دکتر سروش را نقد کند همکار رژیم است ؟ ششم، آقای دکتر سروش ادعا میکنند که اصلاح طلبان ایشان را "مانع" رسیدن خودشان به اهدافشان محسوب می کنند و به همین دلیل به دنبال "حذف رقیب" از راه های نامشروع هستند، که چیزی نیست مگرخود بزرگ بینی ایشان، تا حدی که ایشان یک تنه می توانند "مانع" تحقق اهداف جریان اصلاح طلبی در ایران باشند. صرف نظر از این موضوع، ظاهراً آقای دکتر سروش اذعان می کنند که "رقیب" سیاسی اصلاح طلبان هستند. پس این سئوال پیش می آید که مواضع سیاسی ایشان در خصوص مسائل ملی، منطقه ای و جهانی چیست؟ همه می دانند که دو فعال سیاسی مقیم واشنگتن مهمترین و نزدیکترین یاران سیاسی ایشان هستند. آن دو بودند که طی اطلاعیه ای نوشتند که ایران صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته و باید با آن مقابله شود. یکی از آنها در دادگاه نیویورک ایران را متهم به شرکت در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نمود و به سود شاکیان شهادت داد. همین فرد اخیرا در پاریس با گروه هایی که رسما جنگ مسلحانه تروریستی را به منظور تجزیه ایران آغاز کرده اند دیدار رسمی سیاسی داشت و عکس آن هم منتشر شد. آن دیگری هم همزمان در یک مصاحبه رادیویی اعلام کرد که جدائی از ایران را حق اقلیت های قومی می داند. هشتم، آقای دکتر سروش اصلاح طلبان را "سفیه"، "جاهل"، "مغرض"، "خیال اندیش"، "سیاسیون استفاده کننده از روش های نامشروع"، و ... قلمداد کرده اند. به این همه ادب، اخلاق، عرفان، معنویت، و دیانت باید "تبریک" گفت. کدام صاحب فضیلتی منتقدان خود را "سفیه" نامیده است؟ حتی افراد عادی هم به ناقدان خود این همه هتاکی نمی کنند. شاید هم اصلاح طلبان دیوانه بوده اند که در گذشته از حقوق و حق آزادی بیان آقای دکتر سروش دفاع کرده اند. در "سفاهت" و "جهالت" آنان همین بس که از حقوق فردی دفاع کردند که با بسیاری از نظرات ایشان مخالف بودند. آقای دکتر سروش حتما بخاطر دارند که همین آقای دکتر حمید رضا جلایی پور، که در دنباله مقالهٔ پاسخ ایشان به هتاکی آقای دکتر سروش مطرح خواهد شد، وقتی منبر مساجد را از آقای دکتر سروش گرفتند، منزلشان را ماه ها در اختیار ایشان گذاشت تا سخنانی (یعنی همان بسط تجربه نبوی) بگویند که اصلاً قبول نداشت. نهم، تهمت دیگر آقای دکتر سروش این است که ادعا میکنند ناقدان سخنان ایشان را آن چنان "تحریف و جعل و منحرف" کرده اند که ایشان "واقعاً شاخ در آورده اند". ایشان ادعا میکنند که ناقدان به سخنان ایشان "چیزهایی افزوده اند" و "خیلی جعل و خیلی تحریف و اینها کرده اند تا این نتایج گرفته بشود". آقای دکتر سروش، فرزندان و مریدانشان چندین ماه وقت داشته اند تا فقط یک نمونه از آن "خیلی" اضافات و جعل ها را نشان دهند. این کار بسیار ساده تر از تهمت زنی و دیوانه و بی دین خواندن منتقدان بود. به جای تهمت زدن به ناقدان، راه ساده ای در برابر آقای دکتر سروش گشوده است. ایشان رسما اعلام کنند که اشتباه کرده اند، به این معنی که وحی خواب های پریشان و غلط حضرت محمد نیست؛ قرآن به معنای حقیقی کلمه سخنان خداوند است، و نبوت پس از پیامبر گرامی اسلام واقعاً ختم شده است. ایشان رسما اعلام کنند این ادعا که مولوی پیغمبر است و مثنوی کتاب دین جدید اوست اشتباه بوده است و حاصل تفسیر نادرست مثنوی مولوی بوده است. و خواب های شخصی خودشان هم اوهامی بیش نبوده، و همانگونه که عصب شناسان گفته اند ناشی از آرزوهای مغزی است. در عین حال، اگر آقای دکتر سروش استدلالهای محکم علمی و یا فلسفی درباره نظریه خود دارند، استدلال هاییکه بتوان آنها را در یک مجله تخصصی به زبان انگلیسی منتشر نمود، آنها را مطرح کنند تا هم منتقدان درباره آن فکر کنند، و هم مردم عادی از این بحثها استفاده کنند. واکنش اصلاح طلبان داخل کشور به اتهامات بی اساس آقای دکتر سروش "متاسفانه داریم شاهد نظریه توطئه میشویم بعد از آنکه تمامی صحبتهای آقای دکتر سروش که در بالا ذکر شد از طریق یوتیوب منتشر شد، دکتر جلایی پور چنین پاسخ دادند: Copyright: gooya.com 2016
|