سه شنبه 1 اردیبهشت 1383   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چالشگری زنان مهاجر علیه نقش مردان (ادامه)

نقش اشتغال و تحصیل در افزایش منابع قدرت زنان
موقعیت شغلی و میزان تحصیلات از زمره مهمترین منابع قدرت بشمار رفته كه بر روابط خانوادگی، توقع زن و شوهر از یكدیگر، نحوة حل اختلافات خانوادگی و همچنین امكان شروع یك زندگی نوین تأثیر میگذارد. همچنین اشتغال و تحصیل در رابطه قدرت و درجه نفوذ و تصمیم گیری در خانواده نقش مؤثری دارد. شخصی كه دارای تحصیلات بیشتری است، در هنگام كشمكش های خانوادگی معمولاً از قدرت كلام بالاتری برخوردار است. بخش گسترده ای از زنان ایرانی مهاجر در سوئد، پیش از مهاجرت نیز از شغل و تحصیلات عالیه برخوردار بودند. علاوه بر آن، پس از مهاجرت نیز سطح تحصیل و اشتغال زنان ایرانی به گونه ای چشمگیر افزایش یافته است . امری كه وابستگی اقتصادی آنان به شوهرشان را كاهش داده است. در حدود یك سوم از زنان مهاجر ایرانی در سوئد از تحصیلات دانشگاهی برخوردارند كه نه تنها پنج برابر بیشتر از زنان ترك است، بلكه از تعداد زنان سوئدی دارای تحصیلات عالیه نیز بیشتر است (منبع شمارة 2). امری كه امكان مناسبی برای پیشرفت زنان و امرار معاش آن ها به عنوان زنان تنها را فراهم میآورد. كبرا، زنی 37 ساله كه بیش از هفت سال مقیم سوئد است، دربارة این كه چگونه بدون برخورداری از پشتیبانی شوهر، برای پیشرفت خود كوشیده است، میگوید:«در ایران هر دوی ما كارمند بودیم. اما در این جا او بیكار است. شوهر سابقم نه میخواست و نه میتوانست و نه امید آن را داشت كه برای آینده اش كوششی به خرج دهد. در عوض من بسیار با برنامه و با انضباط بودم. دلم میخواست هر چه زودتر زبان یاد بگیرم و تحصیلاتم را تكمیل كنم. اما او در نگهداری بچه كمكی نمیكرد و وقت خود را بیشتر صرف تماشای تلویزیون میكرد. وقتی خواستم برای ادامه تحصیل به شهر بزرگ تری نقل مكان كنیم، مخالفت كرد. به خاطر همین مسئله من او را ترك كردم و نقل مكان كردم». در صد اشتغال زنان و مردان ایرانی در سوئد كم و بیش در یك سطح است (همان منبع پیشین).
پژوهشی دیگر نشان دهندة آنست كه به رغم اشتغال و تحصیل اندكی بیشتر مردان ایرانی به نسبت زنان ایرانی در سوئد، فاصله بین آنها در قیاس با ایران كاهش یافته است (24). از میان مصاحبه شوندگان در این پژوهش، نیمی در ایران از اشتغال برخوردار بودند كه 80 درصد از آن ها یا كارمند بوده و یا شغل آزاد داشتند. بررسی های دیگری نیز نشان میدهند كه بسیاری از زنان ایرانی، پس از مهاجرت شغل مناسب و دلخواه خویش را بدست نیاوردهاند. با این وجود در مقایسه با مردان، موفقتر بوده اند (25).
زنان ایرانی مهاجر با كسب استقلال اقتصادی نسبی و امرار معاش خود، كمتر از گذشته به شوهر خود وابسته اند. در ایران تقسیم كار سنتی در خانواده، زمینه تجدید تولید و تداوم روابط پدرسالاری را فراهم میآورد. برای نمونه مردان قادرند به یمن برتری اقتصادی و نقش خود در امرار معاش خانواده، حقوق و قدرت عمل زنان را به شدت محدود نمایند. حال آن كه در سوئد كه به طور معمول در خانواده های ایرانی زن و مرد هر دو در تأمین معاش خانواده ذی نقش اند، وضعیت متفاوت است. پروانه 37ساله و دیپلمه دربارة این كه چگونه ه رغم پشیمانی از ازدواج، راه چارهای جز ادامه زندگی در ایران نداشت، چنین توضیح میدهد: «با آن كه من هرگز عاشق شوهر سابقم نبودم، 5 سال به زندگی با او ادامه دادم. پس از دورة كوتاهی زندگی زناشوئی، تصمیم به جدائی گرفتم، اما بعد از آن پشیمان شدم. برای آیندة خودم نگران بودم. پس از مهاجرت دریافتم كه میتوانم روی پای خودم بایستم، زندگی جدیدی برای خودم بسازم و »آقا بالا سر« خودم باشم. پس از یك سال مهاجرت تقاضای طلاق كردم.» اگر در جامعه ای نظیر ایران، سلطه مرد در خانواده بر پایه نقش او به عنوان تنها نان آور خانواده استوار است، در سوئد وابستگی زن و مرد رنگ دیگری به خود گرفته و جنبه متقابل مییابد. همزمان با كاهش وابستگی زن به مرد، وابستگی مرد به زن نیز افزایش مییابد. برای نمونه با رشد استقلال اقتصادی زن، وابستگی مرد به درآمد و اشتغال زن افزایش مییابد. به زبان دیگر فاصله منابع قدرت این دو در خانواده به میزان چشمگیری كمتر میشود. واقعیت این است كه یكی از دلایل دوام ازدواج ها در ایران در بسیاری از موارد، عدم توانایی زنان در امرار معاش باشد. اشتغال گسترده تر زنان ایرانی در سوئد، در عین حال پیامدهای منفی مالی بعد از جدایی را كاهش میدهد.
مجموعه عوامل فوق موقعیتی برای زنان ایرانی فراهم میآورد تا بتوانند در صورت عدم رضایت از رابطه، جدا شوند. این همه باز نشانگر كاهش فاصله منابع قدرت بین زنان و مردان مهاجر ایرانی و بر هم خوردن موازنه پیشین قدرت است. تغییر رابطه قدرت در خانواده هایی كه در آن زنان پیشتر خانه دار بوده و پس از مهاجرت به تحصیل و اشتغال روی آورده اند، عمیق تر است. به ویژه در خانواده هایی كه مردان در آن روند معكوس را طی كرده اند. یعنی در ایران صاحب شغل بوده و در اینجا بیكار شده اند و یا شغلی پائین تر از گذشته به دست آورده اند.
به زعم من، هر چه تغییرات در منابع قدرت زن و مرد بگونه ای در جهت عكس یكدیگر گسترده تر باشد، احتمال و خطر رویارویی آشكار و جدایی بیشتر است. اكثریت عظیمی از زنان مصاحبه شونده در پژوهش نگارنده قبل از مهاجرت خانه دار بودند، اما پس از مهاجرت شاغل و یا در حال تحصیل بودند و یا درآمدی مستقل داشتند. حتی آنان كه بیكار بودند، غالباً از كمك هزینه بیكاری، كمك هزینه تحصیلی و یا وام تحصیلی و در بدترین حالت نیز از كمك هزینه اجتماعی برخوردار بودند. میتوان گفت با افزایش وابستگی زنان به دولت و بازار، از میزان وابستگی آنها به شوهرشان، كاسته شده است. به عبارت روشن تر انقیاد زنان به پدرسالاری از حوزة خانواده به بازار كار و جامعه انتقال یافته است. خلاصه آن كه سیاست های اجتماعی و دولتی با اقدامات گوناگون، ضمن افزایش منابع قدرت زنان، مشكلات اقتصادی و اجتماعی ناشی از طلاق را كاهش داده است.

قوانین خانواده
تغییر در حقوق قضایی و قوانین خانوادگی سوئد نیز منابع قدرت زنان را افزایش داده و از وابستگی آنها به شوهرشان كاسته است. در ایران اجازه ازدواج دختر قبل از همه در دست پدر است. چند همسری برای مردان تحت شرایط خاصی مجاز است. از نظر قانون زن موظف به تبعیت از خواسته ها و اوامر مرد است و اگر از اجرای «وظایف زناشوئی» خود اجتناب ورزد، مرد
میتواند از تأمین مادی همسر خودداری كند. كتك زدن زنان نیز ممنوع نیست. زنان در ایران جز در موارد خاصی، بدون اجازه و یا توافق همسر خود، قادر به طلاق نیستند.در سوئد اما، زنان میتوانند در صورت عدم توافق و داشتن فرزند زیر سن قانونی بلوغ، حداكثر پس از شش ماه فرصت برای تجدید نظر، جدا شوند. علاوه بر آن، شانس آن ها در به دست آوردن حق سرپرستی فرزند پس از جدایی به مراتب بیشتر از مردان است. حال آن كه در ایران با خطر از دست دادن سرپرستی فرزند _در صورت جدایی_ روبرو بودند. سارا، زنی 42 ساله كه صاحب چهار فرزند است، دربارة دشواری جدایی در ایران، به رغم اعتیاد شوهرش میگوید: «در ایران دو بار سعی كردم جدا شوم. اما هر بار دادگاه آن را به تعویق انداخت. با آن كه شوهرم معتاد بود، دادگاه در رد درخواست من عنوان میكرد كه به گفته شوهر، او عاشق من است. علاوه بر این من نگران از دست دادن سرپرستی فرزندانم بودم. بالاخره یك ماه پس از مهاجرت به سوئد تقاضای طلاق كردم.»
قوانین آزادنه تر زناشوئی در سوئد منابع حقوقی قدرت زنان را افزایش داده است. با این همه همان طور كه پیش تر اشاره شد، بسیاری از زنان جدا شده در سوئد، جرأت سفر به ایران را ندارند. زیرا شوهرشان از امضای طلاق اسلامی (كه از نظر دولت ایران، تنها در این صورت جدائی رسمی و معتبر است) خودداری میكنند. وضع زنانی كه بعد از جدائی، رابطه دیگری در سوئد ایجاد نموده اند، از این نیز بغرنج تر است و میتوانند با مجازات روبرو گردند.

ارزشهای نوین فرهنگی و نقش آن در افزایش منابع قدرت زنان
ارزش های فرهنگی كه معیار و هنجار جامعه به شمار میروند نیز منبعی برای اِعمال قدرت است. ارزشهای فرهنگی پدرسالارانه دربارة نقش زن و مرد در خانواده، در سوئد بسیار كمرنگتر از ایران است. به عبارت دیگر به لحاظ فرهنگی نیز منابع قدرت زنان پس از مهاجرت افزایش یافته است، امری كه بر روابط درون خانواده تأثیر میگذارد. در ایران نقش متفاوت زنان و مردان كاملاً آشكار است. در حالی كه مسئولیت و كنترل تمامی مسائل مربوط به خانواده و اعضای آن در اختیار مرد است، نقش زنان قبل از هر چیز تولید مثل، پرورش كودك و خانه داری و تأمین آسایش مرد است. در سوئد، اما زنان ارزش جدیدی مییابند كه ناشی از نقش آن ها در خانواده نیست. شرایط طلاق و امكان تشكیل زندگی جدید برای زنان در سوئد به مراتب بهتر از ایران است. به عنوان نمونه طرز تلقی و برداشت از طلاق در سوئد كاملاً متفاوت با ایران است. در جوامع اسلامی همچون جوامع كاتولیك و دیگر كشورهای جهان سوم، طلاق از پذیرش اجتماعی چندانی برخوردار نیست. ارزش و اعتبار زنان ایرانی طلاق گرفته در سوئد، به گونهای كه در ایران تنزل مییابد، دستخوش تغییر نمیگردد. این واقعیت كه با مهاجرت به سوئد مجازاتهای اخلاقی و فشار فرهنگی بر زنان جدا شده كاهش مییابد، به معنای افزایش منابع قدرت آنان در بُعد فرهنگی است. پری، زن 29 ساله كرد و دیپلمه، بیش از 6 سال است كه به سوئد مهاجرت كرده است. او كه در هنگام ازدواج 20 سال بیش
نداشت و 7 سال جوان تر از شوهر خود بود، دربارة تأثیرات مهاجرت میگوید: «مهاجرت ما را از هم دور كرد. من دوست داشتم بیرون بروم، سیگار بكشم و مشروب بخورم، دوستانم را ملاقات كنم و به جشن بروم و برقصم. اما او علاقمند به مطالعه كتاب، صحبت دربارة سیاست و كار با كامپیوتر و امثال آن بود. شوهر سابق من چندان به فرهنگ سوئد علاقمند نبود و بر این عقیده بود كه زنان سوئدی شرم ندارند و بدون دلیل جدا میشوند. یك سال پس از مهاجرت به سوئد تصمیم به جدایی گرفتیم و كاغذهای لازم را امضاء كردیم. او به من مشكوك بود و فكر میكرد با مرد دیگری رابطه دارم. من هم ضعیف بودم و از این
رابطه به آن رابطه میپریدم. بالاخره یك پسر سوئدی را ملاقات كردم و با او زندگی جدیدی تشكیل دادم.»
میزان ادغام در جامعه جدید و درجه تأثیرپذیری از الگوهای نوین زندگی خانوادگی در افزایش سطح توقع زنان ایرانی از برابری و حقوق مساوی در خانواده مؤثر است. پژوهشی دربارة زنان مسلمان در سوئد نشان میدهد كه از میان مصاحبه شوندگان ایرانی، 80 درصد خود را سكولار میخوانند، حال آن كه حدود 90 درصد از زنان ترك خود را مذهبی و یا معتقد میخوانند (26). یك تحقیق گسترده تر نشان میدهد كه 80 درصد زنان ایرانی مقیم سوئد كه مورد پرسش قرار گرفته اند، سكولار هستند (منبع شمارة 24). بخش مهمی از زنان ترك پیشینه روستائی دارند و وفاداری به خانواده در آن ها نیرومند است. بخش گسترده ای از تركهای مهاجر دهه 60، از روستاها و شهرهای كوچك تركیه كوچ كردهاند و غالباً كشاورز بودند (27). در حالی كه اغلب زنان مهاجر ایرانی از طبقه متوسط شهری و مدرن جامعه برخاسته اند (منبع شمارة 24). هر چند در خانوادة هسته ای آن ها نیز رابطه با خویشاوندان اهمیت بسزایی دارد، با این وجود واكنش ایرانیان در رابطه با محیط اجتماعی بیرون بازتر بوده و میكوشند خود را با جامعه سوئد تطبیق دهند.البته ایرانیان به تاریخ و ریشه های فرهنگی خود نیز شدیداً وابسته اند و میكوشند جمع گرایی آسیایی و سنتهای خانوادگی سرزمین خود را با فردیت و سكولاریسم جامعه سوئد تطبیق دهند. این همه به زنان ایرانی امكان میدهد تا در قیاس با زنان ترك، تأثیرپذیری بیشتری از جامعه سوئد داشته باشند. امری كه منابع ذهنی و اعتباری قدرتشان را افزایش میدهد.

رویارویی آشكار در خانواده های ایرانی مهاجر
بخشی از مشكلات و اختلافات در خانوادههای مهاجر ایرانی قبل از مهاجرت نیز وجود داشته و مهاجرت تنها آن را تشدید كرده است. حال آن كه دسته دیگری از این مشكلات، جدید و محصول مهاجرت است. ازدواجهایی كه از طریق والدین صورت گرفته، معمولاً مشكلات بسیاری برای زن و شوهرها فراهم آورده است. منابع و علائق خویشاوندی گاه موجب ازدواج زوج هایی میشود كه كوچكترین خوانائی ای در زندگی زناشوئی با یكدیگر ندارند. بسیاری از زنان مصاحبه شونده، در ایران نیز زندگی خانوادگی پر دردسری داشتهاند، بیآن كه اختلافات به رویارویی آشكار كشیده شده باشند. دلیل این امر قبل از هر چیز در محدودیت قدرت زنان نهفته است. پیامدهای سنگین جدایی و محدودیت در تشكیل زندگی مجدد و به ویژه دشواری تأمین معاش خود و فرزندان، حق انتخاب چندانی پیش رو قرار نمیدهد. در چنین شرایطی تداوم رابطه زناشویی _هر چند بدون عشق_ میتواند كاملاً عقلایی باشد. البته زنان طبقه متوسط و شاغل در ایران از موقعیت بهتری برای طرح خواستههایشان و یا تصمیم به جدایی برخوردارند.
با این همه حتا این گروه نیز از قدرت عمل كمتری در ایران، در مقایسه با سوئد برخوردارند. تغییر روابط قدرت در سوئد، زمینه بروز اختلاف و رویارویی و یا تشدید تضادهای قبلی را فراهم میسازد. در این جا شرایطی كه موجب شكلگیری و ادامه ازدواج های ناخواسته در ایران شده است، یكسره تغییر كرده است. دیگر دلیلی وجود ندارد كه رابطه به همان سبك و سیاق سابق ادامه یابد. بر اساس تئوری «كورپی» با كمتر شدن تفاوت قدرت بین زن و شوهر، خصلت رابطه بهره كشانه پیشین زیر سؤال میرود. امری كه انگیزة طرف ضعیفتر را برای تغییر رابطه افزایش میدهد و در نتیجه خطر رویارویی آشكار افزایش مییابد. در مصاحبه های انجام شده در این تحقیق، غالباً زنان در جدایی پیشقدم بودهاند. یك دلیل این امر آنست كه تغییر نقش زنان چندان با قدرت تطبیق مردان ایرانی همراه نبوده است. حتا در سوئد كه چندین دهه از تغییر در نقش و مناسبات زن و مرد میگذرد و مردان به لحاظ فرهنگی فرصت كافی برای تطبیق خود با شرایط جدید را داشته اند، آنان نتوانسته اند خود را با آهنگ رشد آزادی زنان وفق دهند. روشن است این امر برای بسیاری از مردان مهاجر _به رغم تلاش برای تطبیق خویش با شرایط تغییریافته موجود_ به مراتب دشوارتر است. جواد، 44 ساله دارای تحصیلات عالیه، در مورد نقش جدید زنان در سوئد چنین می گوید: «زمانی كه زنان ایرانی در سوئد، هم سرپرستی بچه ها را به دست میآورند و هم از كمك اقتصادی جامعه برخوردار میشوند، چه نیازی به شوهرشان مییابند؟ آن ها حس میكنند كه همسرشان دیگر چون گذشته اهمیت چندانی ندارد. آزادی زنان خوب نیست. زنان آمادگی آن را ندارند. در واقع گناه از هم پاشیدن خانواده های ایرانی، بر دوش زنان است. آنان پس از مهاجرت خیلی تغییر میكنند. زنان به مردان زیاد انتقاد میكنند و تقاضاهای زیادی و اضافی دارند و سعی میكنند حقوق از دست رفته شان در ایران را در اینجا از مردان پس بگیرند و جبران از دست رفتهها را بكنند. در ایران ما برای حقوق زنان مبارزه میكردیم. در این جا هم خیلی بیشتر از ایران در كار خانگی شركت میكنیم. زنان هم كه آن قدر آزادی در این جا بدست آورده اند كه هرگز در خواب هم نمیدیدند. با این همه هرگز راضی نمیشوند. تجربه در این جا به من نشان داد كه باید زنان را تا حدودی كنترل نمود. زیرا آن ها عقب مانده اند و نمیتوانند خود را كنترل كنند. در غیر این صورت هرج و مرج میشود. ما در اینجا هیچ مشكلی نداشتیم. هم خانه و هم ماشین داشتیم و سفر هم زیاد میرفتیم. من فكر میكنم زنم مرا به خاطر تنوع و هوسرانی ترك كرد».
این صدای دیرآشنای پدرسالاری است. اما زمان نه چندان طولانی در گذشته، همین گونه استدلال در سوئد نیز به كار میرفت. نمیتوان انكار نمود كه پیشداوری های بسیاری در مورد مردان مهاجر _به ویژه در مورد افرادی كه از جوامع اسلامی آمده اند_ وجود دارد. با این همه بسیاری از مردان مهاجر از این نوع استدلالها برای مشروعیت بخشیدن و دفاع از نگرش های كهنه شدة پدرسالارانه سود می جویند. اما این نوع نگرش تنها دامن زدن به اختلافات و شدت بخشیدن به آن ها را در پی خواهد داشت. در تحلیل نهایی، این امر نشانگر آنست كه مردان به گونه ای اجتناب ناپذیر كنترل بر زنان، خواهران و یا دختران خود را از دست داده اند. در موارد حاد، مردان با توسل به خشونت میكوشند تا مانع از آزادی زنان گردند. در واقع خشونت قبل از هر چیز ابزار قدرت مردان برای اعمال سلطه و كنترل بر زنان است. هر چند استفاده از خشونت الزاماً در كوتاه مدت به جدائی منجر نمیگردد، اما به رابطه به سختی آسیب میرساند و خطر جدائی را در دراز مدت افزایش میدهد. با این وجود گاه خشونت وحشتزا است و میتواند زنان را از زندگی بر مبنای تمایلات خویش باز دارد. شیرین، 33 ساله، دارای سه فرزند است و بیش از 9 سال مقیم سوئد است. او 3 سال پس از جدایی، همچنان از پیامدهای آن و واكنشهای احتمالی شوهر سابق خود نگران است. وی میگوید: «او به هر كاری متوسل شد تا مانع زندگی مشترك من و همزی جدیدم شود. از یك سو مرا به حمله با چاقو تهدید مینمود كه قبلاً نیز به این كار دست زده بود. همچنین مرد جدید زندگی مرا تهدید نمود تا رابطه ما دشوار و حتی خراب شود. از طرف دیگر سعی میكند ذهن بچه ها را شستشو داده و مانع از آن شود كه من و شریك جدید زندگی ام و بچه ها با یكدیگر زندگی كنیم. بچه ها از طلاق من چندان رضایت ندارند و این مسئله تأثیر بدی روی آن ها گذاشته است. من میترسم كه بچه ها از من دور شوند و آنها را از دست بدهم. نمیدانم چه باید بكنم. مقامات رسمی هم كمك چندانی نمیكنند. فقط تكرار میكنند كه ما بطور قطع طلاق گرفته ایم و او حق دخالت در زندگی مرا ندارد. گفتن این حرف ساده است. اما من به خوبی میدانم كه به راحتی از دست او خلاص نخواهم شد».
اغلب، زن و شوهر دربارة این كه چه هنگامی میتوان پرخاشگری مرد را بدرفتاری و خشونت نامید، اختلاف نظر دارند مارگارتا هیدن (margareta Hyden)، پژوهش گر روانشناس سوئدی در تحقیق خود نشان میدهد كه آنچه از نظر زنان بدرفتاری و كتك كاری تلقی میگردد، از نظر مردان غالباً دعوا خوانده میشود، كه به خشونت مردان به طور ضمنی مشروعیت اخلاقی میبخشد (28). حتی گاه اتفاق میافتد كه به دلیل احساس شرم زنان كتك خورده نیز از اقرار به آن خودداری میكنند. البته گاه خشونت میتواند در نزد زنان نیز امری پذیرفتنی و عادی شود (29). بدرفتاری و خشونت میتواند ریشه در تفاوت عظیم منابع قدرت زن و مرد و سوء استفادة مرد از قدرت برتر خویش داشته باشد. با این همه در خانواده هایی كه فرد در پی اعمال اتوریته است، اما از قدرت كافی برای وا داشتن دیگر اعضای خانواده به تبعیت برخوردار نیست، بیشترین كشمكش و اختلاف بروز میكند. به عبارت دیگر در این مواقع منابع ارزشی و اعتباری قدرت مرد (مشروعیت و نفوذ معنوی او كه استفاده از آن، كمترین بها را دارد) برای حفظ سلطه كفایت نمیكند. از همین رو احتمال توسل به زور (منبع فیزیكی قدرت و اجبار كه استفاده از آن بهای سنگینی در بر دارد) افزایش مییابد. شروین 44 ساله در توضیح این كه چگونه توسل به خشونت در نزد مردان میتواند _بدون تعمق به پیامد آن_ به امری عادی بدل شود، میگوید: «وقتی آدمی یك بار كتك زد، بعد از آن خجالت میكشد. اما اگر این كار چندین بار تكرار شد، دیگر شرم هم كنار میرود و كتك زدن آسان تر میشود. من چند بار به هر طریقی كه شد كوشیدم جلوی طلاق را بگیرم. اما او گوش نكرد. یك شب سیاه كه هرگز از یاد نخواهم برد، او را به شدت زدم. طوری كه فك او شكست و مجبور به جراحی شد. پس از آن حدود 8 سال است كه دیگر نه او و نه پسرم را ندیده ام. آن ها خود را پنهان كرده اند و مقامات
آدرس آنها را به من نمیدهند».
پژوهشها نشان میدهند تعداد مردانی كه از آن ها به اتهام اعمال خشونت شكایت واقع شده است، در بین مهاجرین بیشتر از مردان سوئدی است. در طی سالیان 89_1985، از مجموعه خشونتهایی كه گزارش شده است، 19 درصد مربوط به متولدین خارجی تبار است، در حالی كه آن ها تنها 10 درصد از كل جمعیت سوئد را تشكیل میدهند. به عبارت روشن تر ارتكاب خشونت به نسبت جمعیت، در بین مردان خارجیتبار دو برابر سوئدیها است (30). هر چند خشونت به لحاظ قانونی در بسیاری از كشورها ممنوع است، اما گاه به لحاظ فرهنگی پذیرفته شده و یا »عادی« قلمداد میگردد. بسیاری از مردان گاه چنان از فرهنگ پدرسالاری برخوردارند كه توسل به خشونت در كشمكشهای خانوادگی را مشروع میدانند. تحقیقات پژوهشگر آمریكایی، اشتراوس (Straus) نشان میدهد كه مردان كم درآمد، به نسبت مردان طبقه متوسط، از امكانات محدودتری برای ایفای نقش رئیس خانواده و پاسخگویی به وظایفی كه پیش روی آنها قرار میگیرد، برخوردارند. از این رو همسر آن ها به ریاست و سروری آنان تن نمیدهند. در این شرایط مردان میكوشند با توسل به خشونت زن خود را كنترل كنند (31). این مسئله شاید توضیح دهندة علت توسل بیشتر مردان خارجی به خشونت علیه زنان در مقایسه با سوئدیها باشد.
بسیاری از مصاحبه شوندگان به توسل به خشونت در هنگام كشمكشهای خانوادگی اشاره نمودند. در عین حال تعدادی از زنان تأكید بر آن داشتند كه هرگز مورد خشونت واقع نشدند. (برای توضیح بیشتر علل خشونت در خانواده به گفتار بعدی رجوع شود.)
در هنگام جدایی قطعی، پیگیری جنبه های قانونی و اداری بسیار ساده است. اما به لحاظ عاطفی و حسی فرد با روند پیچیده ای روبرو است. بسیاری از مصاحبه شوندگان بعد از جدایی نیز برای بازگشت و از سرگیری مجدد رابطه كوشیدهاند، با این همه در اغلب موارد با شكست روبرو شده اند. دلایل بازگشت متفاوت بوده است. برخی به دلیل تنهایی و یا وحشت از این كه شوهر سابق، فرزندان را ربوده و به كشور دیگر ببرد و برخی به دلیل نارضایتی فرزندان و فشارهای روانی پس از جدایی و یا حتا برخی به دلیل احساس گناه، برای بازگشت به رابطه قبلی كوشیده اند. سهراب، 50 ساله دارای سه فرزند اشاره میكند كه تهدید وی به خودكشی دلیل اصلی بازگشت همسرش به سوی اوست، هر چند كه رسماً طلاق گرفته اند. سهراب میگوید: «حتی 2 سال پس از طلاق كسی از این ماجرا با خبر نشد. من نگران بودم كه او مرد دیگری را ملاقات كند. آن قدر حالم بد بود كه تصمیم به خودكشی گرفتم. وقتی زنم باخبر شد، ترجیح داد كه با من زندگی كند. البته به رغم اصرار من، مایل به ازدواج مجدد با من نیست».



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




در نزد بسیاری از زنان، كشمكش و دوگانگی نیرومندی بین تمایل به فردیت و برابری از یكسو و مراقبت و جمعگرایی از سوی دیگر وجود دارد. این تضاد بین جستجوی فردیتی مستقل و زندگی برای دیگری و یا در اشتراك با دیگری خود را تعریف كردن در زنان مهاجر شدیدتر از زنان سوئدی است. دلیل آن نیز پیشینه فرهنگی بسیاری از زنان مهاجر است كه بنابر آن «مسئولیت زنان در زندگی خانوادگی»، حفظ «ناموس مرد» و احترام به ارزشها و اخلاقیات پدرسالارانه اهمیت وافری دارد. امری كه روند كشمكش در خانواده های مهاجر را بغرنج تر و دشوارتر میسازد.

افزایش وابستگی مردان به خانواده
روابط دوستی و شخصی بیش از همه برای فرد ایجاد امنیت نموده و منبع قدرتی برای كنشهای او میگردد. به طور معمول، سلامتی مردان بیش از زنان وابسته به زندگی مشترك و یا زناشویی است. برخی از جامعهشناسان بر آنند كه مردان امروز _ به ویژه در هنگامی كه خانواده دچار بحران میشود _ در موقعیت ضعیفی قرار میگیرند. در این شرایط مردان «ملایم تر» میگردند. بدان معنا كه مسئولیت بیشتری در كار خانگی و در نگهداری از فرزندان بر عهده میگیرند و حتی نسبت به قبل، از خود احساسات بیشتری نشان داده و كلاً روابط نزدیك تری با خانوادة خود برقرار میكنند (32). به عبارت دیگر بحران خانواده در اساس بحران پدرسالاری است. زیرا این موقعیت مرد است كه واژگونه شده است.
تحقیقات نشان میدهند كه مردان از وابستگی اجتماعی بیشتری در خانواده برخوردارند. علاوه بر آن مردان دو برابر زنان با خطرعدم پشتیبانی روبرویند (33). در حالی كه جدایی میتواند برای یكی ضربهای نابه هنگام و شوك روانی در پی داشته باشد، برای دیگری ممكن است آزادی و پیش شرط رشد و شكوفایی باشد. نتایج تحقیقات من نشان میدهد درحالی كه زنان ایرانی نگاه مثبت تری به طلاق دارند، تجربه مردان عموماً منفی است. آن ها معمولاً مقاومت بیشتری در برابر جدایی نشان میدهند، زیراغالباً خود را بازنده مییابند، به ویژه اگر سرپرستی فرزندان بدست مادران سپرده شود. مردان معمولاً تقاضای كمتری از رابطه داشته و نسبت به یك رابطه ناموفق زناشویی، مدارای بیشتری نشان میدهند. با این همه گاه نیز مردان در جدایی پیشقدم میگردند. تحقیقات مونكس (Monex) جامعه شناس نروژی نشان میدهد از میان مردانی كه در جدایی پیشقدم شده اند، بیش از 80 درصد همزمان رابطه دیگری را آغاز نموده اند (منبع شمارة 12). علاوه بر آن مردان بیشتر از تنهایی می هراسند. طلاق در بین ایرانیان مهاجر غالباً با نتایج دراماتیكی توأم است. به طور عمومی والدینِ تنها، از سطح تحصیلات پایینتری برخوردارند، ارتباط ضعیفتری با بازار كار دارند و از امكانات اقتصادی كمتری نسبت به خانواده هایی كه با یكدیگر زندگی میكنند برخوردارند. حتی وضع فرزندان بسیاری از خانواده های جدا شدة ایرانی چندان مساعد نیست، به ویژه آن كه بسیاری از این جداییها به صورت صلح آمیز صورت نمیگیرد. به رغم این دشواریها اكثر زنان جدا شده، در مصاحبه ها عنوان نمودند كه از جدایی خود پشیمان نیستند. سارا، 40 ساله و دارای سه فرزند چنین توضیح میدهد: «بعد از جدایی خیلی تنها شدم. بزرگ كردن و تربیت بچه ها به تنهایی خیلی سخت است. با این همه من ترجیح میدهم تنها زندگی كنم تا كه خانواده ای با همان شرایط قبلی داشته باشم. زندگی زناشویی میتوانست طور دیگری پیش رود اگر مردان كمی خودشان را با شرایط جدید وفق میدادند».
در بین افراد مصاحبه شده زنانی هم وجود داشتند كه رابطه ای جدید با مردان سوئدی ایجاد كرده بودند. برخی از بدرفتاری مردان سوئدی همزیشان گله داشتند، حال آن كه برخی دیگر از رابطه شان راضی بودند. آن ها در این روابط خود را نسبتاً برابر می یافتند و از احترام بیشتری در نزد زوج سوئدی خود برخوردار بودند. به نظر آنان مردان سوئدی نقش پدرخوانده را به مراتب ساده تر از مردان ایرانی میپذیرند.
بسیاری از مردان جدا شده در مصاحبه ها ابراز نمودند كه بعد از جدایی وضعیت روحی نامناسبی یافته اند. آن ها منزوی شده و موقعیت اقتصادی نامناسبی داشتند. عباس، مردی 53 ساله با تحصیلاتی ابتدایی كه بیش از 6 سال در سوئد زندگی كرده و بیكار است، موقعیت خود را بعد از جدایی چنین ترسیم میكند:
«زن من اولین شبی كه به سوئد آمدیم مرا ترك كرد و تقاضای طلاق كرد. بعد از جدایی كاملاً تنها زندگی میكنم. من بیكار هستم و هیچ رابطه اجتماعی ندارم. فقط گه گاهی با همسایه هایم رفت و آمد میكنم كه آن ها هم ایرانی هستند. بیشتر اوقات در خانه هستم. بیش از یك سال و نیم فرزندانم را ندیده ام. در درونم كاملاً خورد و داغان شده ام. با این همه سعی میكنم غرورم را حفظ كنم. گاهی خود را صفر میدانم. آرزویم این است كه بلیط بخت آزمایی ببرم و بتوانم زندگی جدیدی را شروع كنم و به بچه هایم پول بدهم و نشان دهم كه من هم كسی هستم».
بسیاری از مردان كه از جدایی زنانشان آزرده خاطرند، كوشیده اند تا با به دست آوردن سرپرستی فرزندان انتقام بگیرند. به طور عمومی در میان مهاجرین درخواست كمك از حقوقدانان خانواده در بعد از جدایی برای به دست آوردن سرپرستی كودكان بیشتر از سوئدیها است. در حالی كه تقاضای كمك از مشاورین خانواده برای بهبود بخشیدن به روابط خانوادگی تا قبل از جدایی در بین مهاجرین كمتر است. تحقیق سازمان حمایت از كودكان در سال 1993، نشان میدهد كه 83 درصد از مهاجرین طلاق گرفته هرگز قبل از جدایی به مشاورین امور خانواده رجوع نكرده اند. این رقم در بین سوئدیها 67 درصد بوده است. در مقابل در سال 1995 از 113 مورد رسیدگی به صلاحیت سرپرستی كودك در استان استكهلم، 67 مورد شكایت مربوط به مردان خارجی بوده است (34).
علت این امر در آن است كه خانوادههای سوئدی هنگام جدایی، نسبت به مسئله كمك گرفتن از مشاورین امور خانواده بیگانه نبوده و آنرا غریب نمیدانند. در حالی كه در نزد بخشی از خانوادههای مهاجر ایرانی این امر دشوار و حتی غیر قابل تصور است كه اجازه داده شود تا فردی ناآشنا در خصوصی ترین امور خانوادگی مداخله نماید. به ویژه برای مردان، ملاقات مشاورین امور خانواده تحقیرآمیز و خرد كننده است.علاوه بر آن، بسیاری از مردان بیم دارند كه در صورت تقاضای كمك از مشاورین امور خانواده، مجبور به تن دادن به راه حلی گردند كه به نظر آنها كاملاً «سوئدی» است. این امر باعث شده كه دوستان و خویشاوندان، مهم ترین منبع و امكان مهاجرین برای كسب كمك در هنگام اختلافات به شمار آیند. تحقیق دیگری از مركز امور اجتماعی از پانزده ادارة امور مشاورت خانوادگی و هیجده واحد حقوقدانان خانواده در كمونهای مختلف نتایج مشابهی را نشان میدهد. در بین ایرانیان عدم توافق بر سر سرپرستی كودك پس از جدایی از همه بالاتر است و بعد از آن آمریكای لاتینی ها قرار دارند (35). برای بسیاری از مردان ایرانی خانواده مهم ترین بخش زندگی است و به هر قیمت میكوشند آن را حفظ كنند. اما تحقیقات من نشان میدهد تا زمانی كه مردان از روشهای كهن پدرسالارانه سود میجویند، در این امر شكست میخورند.
تحقیقات جدید نشان میدهد زنانی كه در یك رابطه برابر به سر میبرند، از زندگی خود راضیتر هستند (36). بسیاری از مردان مهاجر میبایست با كمك جامعه، خود را با شرایط جدید وفق داده و نقش جدید زنان را بپذیرند. امری كه بخشاً به آن دست یافته اند. در غیر این صورت آنان با سرنوشت روبرو خواهند شد كه خانی بزرگ در یك قصه ایرانی با آن روبرو شد:
«روزی خانی در چاه افتاد. عابری كه از آنجا عبور میكرد، طنابی انداخت و از خان خواست كه طناب را بگیرد و بالا بیاید. خان كه دست به كمر داشت، از گرفتن طناب خودداری كرد و گفت: اگر دستهایش را از دور كمر بردارد، دیگر خان نخواهد بود. از همین رو در ته چاه باقی ماند!»





















Copyright: gooya.com 2016