در همين زمينه
27 مهر» "آنکه يافت می نشود"، به مناسبت تقارن با شب قدر، حسين ميرمبينی30 تیر» نگاهی به کتاب خاطرات يک نجات يافته از بهائيت! سروش حقايق 31 خرداد» "همایش" آشتی و گفتگوی ادیان در ایران، ه. مهرپور 14 خرداد» متن سوريايی - آرامی قرآن، مروری بر جديدترين يافته قرآن پژوهی، بنفشه رها 14 آبان» ... و اما رؤيت هلال، حسين شريعتمداري، کيهان
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پيام رواداری اديان، رفتار خشونتگرايانه پيروان، خسرو ناقدافراطگرايان اسلامی اقليتی فعالند که پيش از هر چيز اعتراضات اجتماعی و سياسی خود را بهاين طريق بروز میدهند. تنها اقليتی کوچک در جهانِ اسلام، قرآن و روايات اسلامی را دستاويز مقاصد سياسی خود قرار داده و از دين استفاده ی ابزاری میکنند* يکسان انگاشتن اسلام با رهبران و حکومتهای اقتدارگرا که غالباً تنها از سوی اقليتی افراطی پشتيبانی میشوند، ولی بههر حال زمام امور را در اين کشورها در دست دارند و با پافشاری همراه با خشونت، راه و روش و شيوة مملکتداری خود را عين اسلام میپندارند، از جمله مواردی است که سبب پيدايش نابسامانیهای اجتماعی در کشورهای اسلامی و ايجاد سوءتفاهم در افکار عمومی جهان شده است. «»«»«» هفت سال پيش از اين در همين ايام بود که مسئولان نشرية «کيان» در پی بروز و گسترش خشونت در جامعه و از آن جمله قتل تنی چند از روشنفکران و نويسندگان که بعداً به «قتلهای زنجيرهای» معروف شد، مصمم شدند ويژه نامهای با عنوان «دين، مدارا و خشونت» منتشر کنند. وقتی از من نيز خواستند تا مطلبی برای اين ويژهنامه در اختيارشان قرار دهم، پيشنهاد کردم که افزون بر انتشار گفتارها و گفتوگوهايی از انديشمندان و روشنفکران و صاحبنظران ايرانی، از متفکران اروپايی هم بخواهند تا در اين بحث شرکت کنند. در آنزمان دو تن از انديشمندان آلمانی را برای اين منظور معرفی کردم: پروفسور آنِماری شيمل، اسلام شناس نامدار و پُرفسور يورگن هابرماس، سرشناس ترين فيلسوف معاصر غرب. چنين بود که نخست پرسشی را که سردبير «کيان» تهيه کرده بود بهدست يورگن هابرماس رساندم و درخواست دوستان را با او در ميان گذاشتم. هابرماس پاسخ خود را طی مقالهای با عنوان «کنش ارتباطی؛ بديل خشونت» در اختيار کيان گذاشت که در ويژهنامه منتشر شد. بههمين روال نيز با پُرفسور آنِماری شيمل تماس گرفتم و او هم مقالهای کوتاه با عنوان «ملت عشق» در اختيار کيان قرار داد. او در مقالهاش با ياری گرفتن از داستان موسی و شبان از مثنوی معنوی مولانا و ذکر حديثی از پيامبر اسلام، جنبههای انسانمدارانه اسلام و فرهنگ اسلامی را برجسته نمود و ما را بهمدارا و سعه صدر دعوت کرد. بانو شيمل نه تنها در آن مقاله، بلکه همواره از هر فرصتی برای رساندن پيام انساندوستانة اديان بهگوش جهانيان بهره میجُست و در راه شناختن و شناساندن ابعاد معنوی و عرفانی اسلام و ايجاد تفاهم ميان فرهنگها و تمدنها و مذاهب هيچ کوششی را فرو نمینهاد. اکنون دو سال از مرگ اين بانوی فرزانه میگذرد. در زمان حيات او بزرگداشتی شايسته در دانشگاه تهران برگزار شد که پُرفسور شيمل هم در آن حضور داشت. حضور او در ايران مصادف بود با فاجعة ترور در 11 سپتامبر. پيداست که در آن روزها، هيستری ضدِ اسلام در غرب شايع شده و انگشت اتهام بيش از همه متوجه مسلمانان بود؛ بهويژه مسلمانان کشورهايی که گُمان میرفت در اين فاجعه بهنوعی دست داشتهاند. سفر آنِماری شيمل بهايران مقارن بود با اين ايام و نيز جشن هشتادمين سال تولد او. از اينرو بديهی مینمود که در آستانة سفر شيمل بهايران نخستين موضوعی که اغلب روزنامه نگاران غربی با اين بانوی اسلامشناس مطرح میکردند، بحث فراگير فاجعه ترور و تأثيرات و پيامدهای آن بود. از جمله آن که آيا شيمل بعد از فاجعة 11 سپتامبر، همة تلاش و تحقيقات و تأليفات خود را که در طول شصت سال بهمنظور ايجاد تفاهم ميان جهان اسلام و غرب و پديد آوردن فضايی مناسب برای گفتگو فرهنگها و تمدنها انجام داده است، بی اثر و بی ثمر میبيند؟ آيا بايد ناگزير پذيرفت که نزديکی اين دو حوزة فرهنگی بهآيندهای دور موکول شده است؟ پروفسور شيمل در پاسخ بهاين پرسشها میگفت: «من چنين تصوری ندارم. البته بديهی است که همه ما از آنچه در 11 سپتامبر رويداد، بهتزده و متأثريم. اما از سوی ديگر میبينيم که علاقه بهشناخت از اسلام، چه در اروپا و چه در ايالات متحده آمريکا، بهگونهای چشمگير فزونی يافته است. تا کنون چنين بود که حتی فرهيختگان غربی نيز از مسايل اسلام و جهان اسلام شناخت کافی نداشتند. برای مثال اگر در اروپا يا آمريکا ضمن گفتگويی بهاين نکته اشاره کنيم که شمار مسلمانانی که در اندونزی و اصولا در جنوب آسيا زندگی میکنند، بهمراتب بيشتر از کل مسلمانان در کانون اصلی اسلام، يعنی عربستان سعودی کنونی و در ديگر کشورهای عربی است، با حيرت و شگفت آنان مواجه ميشويم.» بانو شيمل در ادامه بهمنظور نشان دادن سوءتعبيرهايی که در مورد مسايل اسلام وجود دارد، میگويد: «اصطلاح جهاد را در نظر بگيريد. جهاد بهمعنای جهد کردن است. جهاد در راه خدا، يعنی مبارزه در راه خدا. اما اصطلاح «جنگ مقدس» که امروز بر سر زبانهاست و متأسفانه يهوديان نيز اکنون از آن استفاده میکنند، برخاسته از دوران جنگهای صليبی است. اين ريشه در نادانی محض و عدم شناخت دارد. جنگ هيچگاه نمیتواند مقدس باشد. عمليات انتحاری با شهادت در راه خدا هيچ قرابتی ندارد. خودکشی مؤکدا در اسلام حرام اعلام شد است. افراطگرايان اسلامی اقليتی فعالند که پيش از هر چيز اعتراضات اجتماعی و سياسی خود را بهاين طريق بروز میدهند. تنها اقليتی کوچک در جهانِ اسلام، قرآن و روايات اسلامی را دستاويز مقاصد سياسی خود قرار داده و از دين استفاده ی ابزاری میکنند.» اما نگاهی کوتاه بهچگونگی پيدايش اين سوءتفاهم بيندازيم تا آنچه پروفسور شيمل بهآن اشاره داشت، بيشتر روشن شود: در دو دهة اخير شمار آثاری که در کشورهای اروپايی و آمريکای شمالی بهزبانهای گوناگون در بارة تاريخ و تمدن و فرهنگ و هنر سرزمينهای اسلامی و بهويژه وضعيت اجتماعی و اوضاع سياسی اين جوامع نشر و پخش شده است، بههزاران عنوان میرسد. بهاين تعداد کتاب، منابع اطلاعرسانی ديگری چون مقالهها و گزارشها و خبرها و تفسيرهای روزنامهنگاران و گزارشگران و مفسران و همچنين برنامههای راديويی و تلويزيونی و اخبار و آگاهیهای شبکههای اينترنتی را نيز بايد افزود که امروزه بهسهولت و بهطور گسترده در دسترس هر خواننده و شنونده و بينندهای قرار دارد. حال در نگاه نخست چنين مینمايد که با اين همه منبع و مأخذ و اطلاع و آگاهی که در دسترس همگان گذاشته شده است، میبايد گستره آگاهی و سطح شناخت مردمان غرب از شرقِ مسلمان در حدی باشد که برداشت و داوری آنان دربارة مردمان کشورهای اسلامی و نيز برخوردشان با مظاهر فرهنگی اين جوامع، کمتر بر پاية پيشداوریهای قديمی و متعارف و بيشتر بر اساس واقعيتهای تاريخی استوار باشد. اما متأسفانه چنين نيست و هنوز ديدگاههای قالبی و کليشهای در سطحی گسترده، تصورات ذهنی اغلب غربيان را در بارة اسلام و کشورهای اسلامی شکل میدهد. در جستجو برای يافتن عواملی که چنين تصورات ذهنی و واکنشهايی را موجب میشود، پيش از هر چيز دو عامل مهم را بهوضوح میتوان ديد: نخست آنکه بخش اعظمی از آثاری که در سالهای اخير در بارة اسلام و مسايل جهان اسلام در جهان غرب منتشر شده، حاصل کار خبرنگاران و روزنامه نگاران و نويسندگان کممايهای است که شناختی سطحی و اندک از مشرقزمين و بهويژه از اسلام دارند. اينان از طريق نوشتههايشان برداشتهای قالبی و نگاههای کليشهای خود را بهخيل عظيم علاقهمندان بهآشنايی با فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم مردمان سرزمينهای شرقی انتقال میدهند. اين نوشتهها بيشتر بازتاب دهندة رويدادهای سياسی زودگذر و حوادث جنجالبرانگيز و ظواهر زندگی مردمان مشرقزمين است که البته برای جلب خوانندگان بيشتر، با ساده نگری و صحنه سازیهای ساختگی نيز همراه است. از اين رو طبيعی است که توهمات ذهنی و پيشداوریهای قديمی مخاطبانشان را تقويت کند. اما عامل دوم که بهگمان من عامل اصلی و در واقع زمينه ساز بروز و گسترش ديگر عوامل است، در درون کشورهای شرقی - اسلامی بايد جستجو کرد. روش اقتدارگرايانه و رفتارهای افراطی حاکم بر مناسبات اجتماعی و سياسی در اغلب کشورهای اسلامی، موجب شده است که تصويری ناهنجار از اين جوامع در افکار عمومی جهان شکل گيرد که در نهايت نه تنها بهزيان منافع ملی اين کشورها تمام شده، بلکه تصوری خلاف واقع از اسلام و فرهنگ و آداب و رسوم مردمان اين سرزمينها در اذهان بهوجود آورده است. اين تصوير بيشتر از سوی کسانی تبليغ و تقويت شده است که بهمنظور بسيج تودههای مسلمان، ارزش اسلام را تا حد اسلحهای ايدئولوژيکی يا سياسی تنزل میدهند و در اين راه، کاری جز تحريف و تحقير و تعجيز اسلام و کاستن از قدر و منزلت آن انجام نمیدهند. چرا که بهاين طريق اسلام را از ابعاد فرهنگی و فلسفیاش، از تجربة غنی عرفانیاش و نيز از ميراثهای ادبی و هنری ارزشمندش بینصيب و محروم میسازند. بیگمان يکسان انگاشتن اسلام با رهبران و حکومتهای اقتدارگرا که غالباً تنها از سوی اقليتی افراطی پشتيبانی میشوند، ولی بههر حال زمام امور را در اين کشورها در دست دارند و با پافشاری همراه با خشونت، راه و روش و شيوة مملکتداری خود را عين اسلام میپندارند، از جمله مواردی است که سبب پيدايش نابسامانیهای اجتماعی در کشورهای اسلامی و ايجاد سوءتفاهم در افکار عمومی جهان شده است. در چنين فضای آکنده از پيشداوی و سوءتفاهم و کمبود آگاهی و ديوار بیاعتمادی است که اهميت و نقش پژوهشگرانی فرهيخته چون پروفسور آنِماری شيمل در روشن ساختن افکار عمومی و ايجاد تفاهم ميان شرق و غرب آشکار میشود. اين بانوی گرانقدر از آغاز دوران جوانی تا واپسين روزهای حياتش با عزم راسخ و تلاش و رنج بسيار، در راه شناختن و شناساندن فرهنگ و تمدن مشرقزمين و نشان دادن ابعاد انسانمدارانه اسلام بهجهانيان کوشيد. گوناگونی تأليفات و ژرفای تحقيقات اين بانوی فرزانه، همطراز شرق شناسان نامدار اروپايی چون رينولد نيکلسون، لوئی ماسينيون، هلموت ريتر، هانری کربن و فريتس ماير است. بی گمان بهراه مبالغه نرفتهايم اگر ادعا کنيم آنِماری شيمل در جهان غرب در شمار معدود محققانی بود که از ابعاد معنوی اسلام، بهويژه عرفان، شناختی عميق داشت. او در پژوهشهاي خود کوشيد تا با شکافتن پوستههای ضخيم و زشت قشريگری و تعصب و خرافات، بهکانون تابناک و روح پر تحرک انديشههای اسلامی راهی بگشايد. بانو شيمل، بر خلاف عقايد بسياری از شريعتمداران و تصورات رايج در ميان اغلب شرقشناسان که بيشتر بهاحکام و دستورهای شرعی و ظواهر دين اسلام توجه دارند، بر اين باور بود که گوهر اصيل و اصل پويای اسلام در عرفان نهفته است و- همزبان با استادش، هانس هاينريش شدر خاورشناس شهير آلمانی- بر اين باور بود که عرفان اسلامی کوششی است برای دست يافتن بهرستگاری فردی از راه رسيدن بهتوحيد حقيقی. ليک عرفانی زنده و پويا که در ميانة زندگی میجوشد و میکوشد؛ و نه آن عرفان دروغين و بیروح که با گوشهنشينی و عزلتگزينی، حيات را بهفساد و زندگی را بهتباهی میکشاند. بانو شيمل صادقانه و مخلصانه در راه شناختِ فرهنگ و تمدن و تاريخ مشرقزمين گام نهاد و از طريق آثارش نه تنها چشم مردمان باخترزمين را تا اندازهای بر روی حقيقت فرهنگ خاورزمين گشود، بلکه بهما مسلمانان نيز در آشنايی بهتر و بيشتر با ميراث فرهنگی و علمی نياکانمان ياری رساند. بانو شيمل بهرغم تمام رويدادهايی که موجب ايجاد جو ّ بیاعتمادی شده است، همواره در پديد آوردن فضايی مناسب برای گفتوگو و داد و ستد فرهنگی ميان شرق و غرب کوشا بود و پيوسته بر پرهيز از پيشداوریهای بیمورد و دوری جستن از دعویهای بیمعنی تأکيد داشت و در هر فرصتی بهدستاوردها و آثار با ارزشی که در طی قرون متمادی در نتيجة تماس و تأثير متقابل فرهنگها و تمدنهای گوناگون، نصيب جامعة بشری شده، توجه میداد. جهانِ بانوی فرزانة ما، جهان شعر و انديشههای مولای روم و اقبال لاهوری بود؛ جهان تساهل و تسالم و تفاهم فرهنگها، نه دنيای تقابل و تهاجم و تعارض آنها. او پيوسته بهسان «سفير فرهنگی» بهخاطر تحقق اين آرمان بزرگ که از ولفگانگ گوته و فريدريش روکرت بهارث برده بود، ميان شرق و غرب در گشت و گذار بود. از اين رو شگفت آور نيست که از لاهور تا ليدن، از آنکارا تا اوپسلا، از قونيه تا کمبريج، از تهران تا توبينگن و از پيشاور تا وين نام پرفسور آنِماری شيمل بر سر زبان مردمان فرهيخته افتاده است. جان سخن اين که جد و جهد اين بانوی فرزانه در ايجاد تفاهم ميان شرق و غرب و تلاش بیوقفه و سختکوشی و اخلاص او در اين راه، مجاهدتهای سالکی را میمانست که راه کثرت بهوحدت میپويد. Copyright: gooya.com 2016
|